1397/4/9 ۰۸:۳۴
از طبقه تا عصبیت؛ تئوریهای موجود درباره نیروی محرك تحول تاریخی متنوع است! اما حالا بیژن عبدالكریمی، نویسنده كتاب «هگل یا ماركس: نقدی بر جریان روشنفكری ایران» میگوید در دورهای زندگی میكنیم كه باید رسانههای مجازی و شبكههای اجتماعی را عامل اصلی تحول بدانیم. او به صراحت از تكنولوژیهای ارتباطی جدید با عنوان «نیروی تاریخی» یاد میكند و به باور او اثرات آنها بهقدری زیاد است كه روشنفكری را به محاق برده است. درباره نسبت روشنفكران و فضای مجازی با او به گفتوگو نشستیم؛ روشنفكریای كه به گفته او دیگر نه مرجعیت گذشته را دارد و نه عمق پیشین را.
روشنفكری وسیع اما كماصالت
مهسا علیبیگی: از طبقه تا عصبیت؛ تئوریهای موجود درباره نیروی محرك تحول تاریخی متنوع است! اما حالا بیژن عبدالكریمی، نویسنده كتاب «هگل یا ماركس: نقدی بر جریان روشنفكری ایران» میگوید در دورهای زندگی میكنیم كه باید رسانههای مجازی و شبكههای اجتماعی را عامل اصلی تحول بدانیم. او به صراحت از تكنولوژیهای ارتباطی جدید با عنوان «نیروی تاریخی» یاد میكند و به باور او اثرات آنها بهقدری زیاد است كه روشنفكری را به محاق برده است. درباره نسبت روشنفكران و فضای مجازی با او به گفتوگو نشستیم؛ روشنفكریای كه به گفته او دیگر نه مرجعیت گذشته را دارد و نه عمق پیشین را.
*****
به عنوان یكی از روشنفكرانی كه در شبكههای اجتماعی حضور فعال دارید، فكر میكنید این ابزارها و رسانههای جدید چه امكانی را در اختیار روشنفكران و فضای فكری جامعه قرار میدهند؟
این تلقی كه شبكههای اجتماعی پارهای ابزار هستند، تلقی غلطی است. درواقع اینطور نیست كه با ظهور این شبكههای اجتماعی تعدادی Instrument یا Tool به دنیای ما اضافه شده باشد بلكه این شبكههای اجتماعی به زیستجهان ما ویژگیهایی بخشیدهاند كه زیستجهان گذشته این ویژگیها را نداشت.
منظورتان دقیقا چه ویژگیهایی است؟
ویژگیهایی نظیر مركز زدایی و فروپاشی همه سلسله مراتبها. همچنین ویژگیهایی مثل اینكه سابقا رسانه در دست قدرتهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بود اما الان هر فردی میتواند خودش را در مركز قرار دهد و یك رسانه باشد. بنابراین وقتی زیستجهانی تغییر میكند، دیگر نمیشود بازیها بر اساس قواعد و قوانین زیستجهان قبل باشد و هركس در هر زمینهای چه در حوزه فرهنگ، چه اقتصاد و چه سیاست، اگر بخواهد با همان شیوههای گذشته كنشگری كند، به این معناست كه با زمان خودش انطباق ندارد. به همین دلیل نمیشود نسبت به این شبكهها و قدرتی كه دارند، بیتوجه بود.
با این حال بعضی معتقدند كه این شبكهها آنچنان كه شما گفتید منجر به مركز زدایی و كوتاه شدن دست صاحبان قدرت سیاسی و اقتصادی نشده است. برای مثال همچنان كسانی كه از ثروت بیشتری برخوردار هستند، دسترسی بیشتری به این شبكهها برای نمایش سبك زندگی خود دارند.
به نظر من این تحلیل برعكس است یعنی معلول را جای علت گذاشته است. درواقع این شبكههای اجتماعی هستند كه به آن افراد قدرتی بخشیدهاند كه در زیستجهان قبلی از آن برخوردار نبودهاند. برای مثال اگر شما میبینید كه یك خواننده یا یك فوتبالیست به جایگاهی در شبكههای اجتماعی رسیده است دلیلش به این مساله بر میگردد كه این شبكهها آن قدرت را به او بخشیدهاند؛ وگرنه این افراد در گذشته چنین قدرتی نداشتند.
با این حال هنوز مساله دسترسی پابرجا است. یعنی شما برای دسترسی به اینترنت و سرعت بالاتر باید پول بیشتری بپردازید یا برای استفاده از امكانات بیشتر باید تلفن همراه بهتر و بهروزتری داشته باشید.
روند تكنولوژی در جهت بهرهبرداری بیشتر افراد است. همین تلفن همراهی كه از آن اسم بردید وقتی وارد ایران شد افراد محدودی میتوانستند از آن بهرهبرداری كنند. اما امروز تقریبا استفاده از تلفن همراه برای همه قابل دسترسی است. برای مثال در اوایل ورود تلفن همراه به ایران قیمت خرید آن چندین میلیون تومان بود ولی اكنون تلفنهای بسیار ارزانقیمت وجود دارد و با چند ١٠هزار تومان میتوان تلفنهای سادهتری هم تهیه كرد. تكنولوژی به سمتی حركت میكند كه بهرهبرداری بیشتری را از این امكانات برای افراد بیشتری فراهم كند و این نه یك توطئه سیاسی است، نه یك برنامه اقتصادی بلكه از ویژگیهای جهان تكنولوژیك كنونی است.
به نظر شما چقدر روشنفكران میتوانند از این ابزارهای جدید برای اثرگذاری استفاده كنند؟
پدیدارها تكوجهی و تكارزشی نیستند. همه پدیدارها ازجمله پدیدار شبكههای اجتماعی و همچنین ارتباط آنها با روشنفكران پدیدههای چندوجهی و چندارزشی هستند. شبكههای اجتماعی از یك سو به روشنفكران یك قدرت رسانهای بخشیده است؛ به این معنا كه قبلا اگر رسانهها فقط در دست حكومتها بود، امروز روشنفكران هم صاحب رسانه شدهاند. اما از سوی دیگر اتفاقی كه افتاده این است كه هر فردی خودش به یك رسانده تبدیل شده است. هر بچه ١٠سالهای هم میتواند یك كانال یا گروه داشته باشد. خود این امر باعث شده است مرجعیت روشنفكران كم بشود. به این دلیل كه امروز همه، دهنهای گشادی برای حرف زدن هستند و به همان میزان گوش شنوا برای مرجعیت جریان روشنفكری كم شده است. چراكه همه خودشان را صاحبنظر میدانند و نوعی تكثر رسانهای صورت گرفته است. قبلا روشنفكران یك گروه مرجع بودند اما امروز دیگر چنین مرجعیتی ندارند.
این از دست رفتن مرجعیت چه تبعاتی دارد؟ بهویژه اگر بپذیریم روشنفكران ازجمله گروههایی هستند كه بیشترین اثر را در ایجاد تغییرات اجتماعی و سیاسی دارند، آینده این تغییرات بدون مرجعیت روشنفكران چه خواهد شد؟
این الگوی ذهنی كه روشنفكران میتوانند به عنوان یك گروه مرجع در تغییرات اجتماعی اثرگذار باشند، یك الگوی ذهنی است كه با شرایط تاریخی قرون ١٨ و ١٩ و اوایل قرن ٢٠ سازگار بود. در روزگار ما، با شرایط دیگری مواجه هستیم؛ چون همه رسانه شدهاند، همه خود را صاحب سخن میدانند و همه میخواهند خودشان را عرضه كنند، دوران گروههای مرجع پایان یافته است. دیگر نه روحانیت، نه روشنفكران و نه دانشگاهها نمیتوانند نقش گروه مرجع بودن را همچون گذشته بازی كنند. به یك معنا روشنفكری عمومیت پیدا كرده اما عمق آن كم شده است. بنابراین نوعی روشنفكری گسترده و حتی میتوان گفت نوعی روشنفكری در فضای «تینیجری» شكل گرفته كه اصالت آن كم است. بنابراین بحثهای اجتماعی نظیر نقد اجتماعی یا نقد قدرت سیاسی كه از كاركردهای اساسی روشنفكران بود امروز در جامعه ما دیگر از آنِ روشنفكران نیست. الان در همه شبكههای اجتماعی نقد قدرت سیاسی صورت میگیرد، در همه كانالها و گروهها نقد اجتماعی اتفاق میافتد و درباره همه موضوعات اجتماعی همه اظهارنظر میكنند؛ از یك زلزله گرفته تا یك ملاقات سیاسی. به همین میزان عقل متعارف (common sense) و فهم همگانی سیطره پیدا كرده و اصالت (Authenticity) و تفكر اصیل كم شده است. در واقع اكنون نوعی دیالكتیك وجود دارد كه به میزانی كه نقد اجتماعی گسترده میشود به میزان گستردگیاش، اثرگذاریاش كمتر میشود. در روزگار ما تغییر و تحولات كمتر بر اساس اندیشهها، ارزشها و آرمانهای جریان روشنفكری اتفاق میافتد و این خود مسیر تحولات تكنولوژیك است كه اثری عمیقتر بر جامعه باقی میگذارد. خود تحولاتی كه در فناوریهای ارتباطی و اطلاعاتی صورت گرفت و خود ظهور شبكههای اجتماعی و آمدن تلفنهای همراه و تبلتها و لپتاپها به جامعهای مثل جامعه ما بهمراتب تاثیراتش از بحثهای روشنفكری بیشتر بوده است. حتی میتوان گفت تاثیر ورود موبایل و تبلت به جامعه ما، تحولاتی بهمراتب عمیقتر از انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی در جامعه ما ایجاد كرد و این نكتهای است كه بسیاری از جمله خود روشنفكران نسبت به آن غافل هستند.
ولی عقل متعارف و فهم همگانی همیشه درست عمل نمیكند. ظهور بسیاری از دیكتاتوریها ناشی از یك فهم همگانی غلط بوده است.
همینطور است؛ همواره نوعی اجماع از طریق فهم همگانی صورت میگیرد، یعنی عقل متعارف و عقل كوچه و بازار در نوعی فهم به اجماع میرسند كه معلوم نیست چقدر درست باشد و چقدر بتواند ما را در امر تحولات اصیل كمك كند.
پس قبول دارید كه در اینجا همان الگوی ذهنی قرون ١٨ و ١٩ و اوایل قرن ٢٠ اهمیت پیدا میكند كه نقش روشنفكران در تحولات مهم است و این روشنفكران هستند كه میتوانند جامعه را به سمت انسانیتر شدن شرایط پیش ببرند؟
خیر. بسیاری از تحولات ناشی از تغییر همین شرایط است. یعنی این شرایط جهانی است كه بسیاری از ارزشها را جهانی میكند و نه تلاشهای پارهای از روشنفكران. یعنی فرض كنید وقتی به قول مكلوهان دهكده جهانی شكل میگیرد و مرزهای جغرافیایی بینالملل به دلیل تكنولوژیهای جدید برداشته میشود، ارزشهای این عالم تكنولوژیك هم كه با هژمونی غرب همراه است، جهانی میشود و این بیشتر ناشی از نیروی تاریخی خود تكنولوژی است. در واقع در اینجا تكنولوژی را باید بهمثابه یك نیروی تاریخی در نظر گرفت. یعنی بسیاری از تحولات اجتماعی حاصل تغییرات تكنولوژیك به مثابه یك نیروی قدرتمند تاریخی است تا حاصل اندیشههای روشنفكران. درصورتیكه در قرنهای ١٧ و ١٨ و ١٩ اینطور نبود و این اندیشههای دكارت، لاك، كانت، ولتر، مونتسكیو و دیگران بود كه بسط پیدا میكرد و موجبات تغییرات را فراهم میآورد. اما امروز خود تكنولوژی و تغییراتی كه در زیست بشر ایجاد میكند، فرهنگ عالم تكنولوژیك را هم جهانی میكند.
این اعتقاد شما، پذیرفتن نوعی جبرگرایی تكنولوژیك نیست؟ اگر نظر شما را بپذیریم باید بپذیریم جهان تغییر نمیكند مگر آنكه تكنولوژی تغییر كند.
من از تقدیر تكنولوژیك صحبت نكردم و نمیخواهم از جبر تكنولوژیك هم دفاع بكنم اما در هر دورهای یك نیروی اجتماعی وجود دارد كه جوامع را به پیش میبرد و امروز ساختارهای عالم تكنولوژیك ویژگیهایی دارد و ما نمیتوانیم از آزادیهای انسان در یك خلأ و یك فضای توهمی صحبت كنیم. اگر هم قرار است از آزادیهای انسانی، از آزادی كنشگری انسان و قدرت اثرگذاری انسان در جهان تكنولوژیك صحبت كنیم باید مولفههای بنیادین این جهان را بشناسیم.
پس میتوانیم از صحبتهای شما نتیجه بگیریم كه حضور روشنفكران در فضاهای مجازی و شبكههای اجتماعی خودش نقض غرض است چرا كه این حضور هیچ پیامد خاص اجتماعی و سیاسی كه خود روشنفكران علاقهمند به داشتن آن هستند، ندارد و فرقی بین یك ستاره سینما یا فوتبال در شبكههای اجتماعی با یك روشنفكر وجود ندارد. چهبسا شاید اثرگذاری آن فوتبالیست و آكتور سینمایی از یك روشنفكر بیشتر هم باشد.
من قبول ندارم كه فوتبالیست و بازیگر در شبكههای اجتماعی اثرگذاری دارند. اینها مثل كف روی آب هستند و لایههای عمیق اجتماعی را تحتتاثیر قرار نمیدهند؛ یعنی اگر جامعه را به یك رودخانه تشبیه كنیم یك كف روی آب وجود دارد و یك جریانهای عمیقتری كه با زندگی واقعی مردم در ارتباط است. سلبریتیها ممكن است فالوئر (پیرو و دنبالكننده) زیادی داشته باشند اما این تعداد بالای لایك و فالوئر به این معنا نیست كه آنها میتوانند مسیر زندگی را تغییر دهند. اما در عین حال بحثهای روشنفكری هم توان این را ندارد كه تحولات عمیق و بنیادینی را در ساختارهای حیاتی روزگار كنونی ما ایجاد كند. تلاشهای روشنفكری تنها میتواند تذكارهایی باشد كه ما به شرایط بیندیشیم و با درك بهتر شرایط و با فهم امكاناتی كه جهان كنونی در اختیار ما قرار داده است، شاید بتوانیم كمی اثرگذار باشیم. ولی انتظارات زیاد و انتظار تحولات بنیادی را از نقش روشنفكران در فضای مجازی نمیتوان داشت.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید