1397/5/17 ۰۹:۳۴
این مطلب به مناسبت بزرگداشت استاد محمدباقر الفت در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ذیل موضوع «شرح داستان تمثیلی هفت برادر» تقدیم میشود. مرحوم محمدباقر الفت (۱۳۰۱ـ۱۳۸۴ق) از عالمان و عارفان اصفهانی است که صاحب آثار متعددی در حوزه عرفان و اندیشه است. وی در خانوادهای روحانی متولد گردید و به واسطه نام جدش، یعنی حاج شیخ محمدباقر (صاحب حاشیه بر «معالم» و ریاست دینی شهر اصفهان) محمدباقر نامیده شد.
این مطلب به مناسبت بزرگداشت استاد محمدباقر الفت در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ذیل موضوع «شرح داستان تمثیلی هفت برادر» تقدیم میشود.
مرحوم محمدباقر الفت (۱۳۰۱ـ۱۳۸۴ق) از عالمان و عارفان اصفهانی است که صاحب آثار متعددی در حوزه عرفان و اندیشه است. وی در خانوادهای روحانی متولد گردید و به واسطه نام جدش، یعنی حاج شیخ محمدباقر (صاحب حاشیه بر «معالم» و ریاست دینی شهر اصفهان) محمدباقر نامیده شد. مهمترین دوره تحصیلی خود را در نجف گذراند و نزد عالمان و فقیهان بزرگی چون آخوند ملامحمدکاظم خراسانی (معروف به آخوند خراسانی و مؤلف کفایهالاصول)، شیخالشریعه اصفهانی، شیخ باقر اصطهباناتی و ضیاءالدین عراقی تعلیم دید. مدت اقامت وی در عراق نه سال به طول انجامید و در این مدت دو اثر مهم نگاشت و این به علاوه اجازت روایتی بود که از حاج میرزا خلیل، آقا سیدحسن صدر و شیخ محمدباقر اصطهباناتی در بیان روایات امامان شیعه دریافت کرد. از جمله آثار مهم او، «مجمعالاجازات و منبعالافادات» است که در دو مجلد (به تحقیق مهدی الرضوی به اهتمام دارالتراث نجف اشرف) به چاپ رسیده است.
مجمعالاجازات به زبان عربی و موضوعش جمعآوری اجازات علماست. این کتاب شامل ۱۲۳ اجازه از مشایخ عظام مذکور است که به مدت چهار سال (۱۳۲۰ـ۱۳۲۴ق) گردآوری شده است؛ چنانچه در مقدمه کتاب، شرح داده شده است.۱
اثر دیگر «نفحاتالروضات» نام دارد که تلخیصی است از «روضاتالجنات» (تألیف میرزا محمدباقر یکی از مجتهدان بزرگ اصفهان و عموی مادر مرحوم الفت). نفحات نیز در نجف نگاشته شده است. ابوابالروضات هم که شامل مقدمه و فهرست جامع و کامل کتاب نفحات است، در نجف به رشته تحریر درآمده است. در این سالها که سال حضور مرحوم الفت در نجف و کاظمین است، اثر دیگری نیز به رشته تحریر درآمده و آن، کتاب «کشفالحجب عن اسامیالکتب» است. مبنای نگارش این کتاب مطالعه «کشفالظنون فی اسامی الکتب و الفنون» مصطفی بن عبدالله معروف به کاتب چلبی یا حاجی خلیفه (متوفی ۱۰۶۷ق) است. حاجی خلیفه در این کتاب عناوین ۱۵هزار کتاب و رساله و نزدیک به ۹۵۰۰ نام مؤلف به همراه سیصد علم و فن را ذکر کرده و دایرهالمعارفی از علوم و فنون اسلامی به دست داده است. مرحوم الفت با رجوع به این کتاب دانست که در کشفالظنون به علمای شیعه پرداخته نشده، فلذا همت به تألیف کشفالحجب گماشت، لیک پس از مدتی چون دید مرحوم ثقهالاسلام تبریزی به این کار علاقه و اشتیاق یافته، تمامی جزوهها و یادداشتهای خود را به او تقدیم کرد.
رؤیت برخی ناخالصیها در میان طلاب از یکسو و جزئینگری وسیع مطرح در علم اصول، مرحوم الفت را از نجف به کاظمین کشاند. علاقه به یادگیری زبانهای خارجه که در نجف، معلمی برای آن یافت نمیشد نیز در این تصمیم بیتأثیر نبود؛ پس در بغداد که نزدیک کاظمین بود، به تعلیم زبان فرانسه نزد معلمی ارمنی مشغول شد. این رفتار پسر، بر پدر که فرزندش را پژوهشگر علوم دینی میخواست، گران آمد پس ماهانه او را قطع کرد و همین سبب بازگشت محمدباقر به اصفهان شد. قصد بیان زندگی مرحوم الفت را ندارم؛ اما شخصیتی که مرحوم استاد جلالالدین همایی در مرگ وی (۱۳۸۴) چنین میسراید، نیازمند توجه و تحقیق و تکریم است:
الفت چراغ معرفت و تقوا
خاموش شد ز باد اجل ناگاه
قول سلام گفت و به جان بشنید
از قدسیان علیکَ سلامالله
چونان ادیب عارف دانشمند
دیگر شود پدید؟ معاذالله!
وارسته از قیود علایق بود
نه آزمند مال و نه حرص جاه
هم در کمال شعر و قلم چیره
هم از فنون علم و هنر آگاه
در خوی مردمی به مقامی بود
کانجا به جز فرشته نیابد راه
در گفتگو، حدیث روانبخشش
رامشفزای بود و ملالتکاه
انسان کاملش به لقب خوانم
نه قطب و نه امام و نه شاهنشاه
جستند سال رحلت او از من
جمعی ز دوستان حقیقتخواه
باقر چو شد ز جمع برون، گفتم:
«از ما برید رشته الفت، آه»
این قطعه را جلال «سنا» کردهست
از جان و دل هدیه آن درگاه۲
سخن من در این بخش، شرحی است از اثر «هفتبرادر» او یا نتیجه دین و دانشجویی نوع بشر. این رساله که در کتاب «گنج زری بود در این خاکدان»۳ چاپ گردیده، داستان تمثیلی هفت برادر است که در جستجوی تحقیق حقیقت برآمدهاند و شامل ۱۴ فصل است. هفت برادر، نماینده هفت روحیه بشری است که هر کدام راه و طریقی در زیست و حیات خود برمیگزینند. از میان این هفت تن، نهایت برادر هفتم است که به مدارج عالی و ارتقای حقیقت و منزلت انسانی میرسد. هفت برادر که مرحوم الفت به تعبیر خود در پایان کتاب همسفرشان بوده، داستان پر فراز و نشیب زندگی خود الفت است:
«در خاتمه شما ای خوانندگان گرامی، این داستان را افسانه مخوانید؛ زیرا نگارندهاش به دوران پنجاه سال از عمر خود با افرادی مجانس با هر یک از آن هفت برادر به راهی که میرفتهاند، همراز و همسفر بوده بهراستی نقد احوالی را که به اندازه دانش و بینش خود دانسته و عین حقیقت یافته، به قلم آورده و زیاده بر این از شرح و توضیح مرام خویش معذور یا ناتوان بوده است؛ والله سیهدی من یشاء الی صراط مستقیم.»۴
بنابراین هفتبرادر، خودنگاشتنامه مرحوم الفت است، یا به تعبیر خود او روحیهشناسی یا فلسفه بیوگرافی از هفت منزل طریقی که در طول حیات خود پیموده و به فرجام رسیده. لاجرم شرح داستان این هفت مرحله نهتنها آشنایی با سیر روحانی حیات او، بل آشنایی با حقایقی است که جانهای آراسته به معرفت و مشروب شده از عرفان و حکمت بدان رسیدهاند. سالک در این مسیر به واسطه دو گوهر ارجمند دین و دانش معنوی از تقلید به تحقیق میرسد؛ و اما خلاصه داستان:
پدری و مادری در یکی از نقاط مجهول عالم که جزیرهای بود با مردمانی اندک، میزیستند و در حالی که خود را یگانه عالم میدانستند، از اطراف خود هیچ آگاهی نداشتند. پس در یک زندگی بهیمی صاحب هفت فرزند شده و پس از مدتی نیز بمردند و جهان به فرزندان واگذشتند. پس از مرگ والدین، پسر اول مهتر خانواده گردید و چون نزد پدر تعلیم یافته بود، سعادت را پیروی از راه و رسم او میدانست مطلق. این یعنی تقلید کامل از گذشتگان. چون مرگ وی سر رسید، برادر دوم مهتر خانواده گردید. وی که شجاع بود و پاکدل، از آفت زودباوری و کوتاهنظری در امان نماند؛ همین امر سبب شد او نیز چون برادر بزرگتر در بند تعالیم گذشته بماند و به عمارت خانه پدری مشغول شود و به تحقیق و تتبع در اطراف و اکناف جزیره یا عالم نپردازد. مرگ او نیز فرا میرسد و جان به جانآفرین میسپارد. برادر سوم نیز راه دو برادر را رفت، گرچه بر عمارت پدری افزود و بخشهای فروریخته آن را عمارت کرد و حتی تصرفات نموده و بر بنا افزود و رفیع و زیبایش ساخت؛ اما او نیز نهایت مرد و خانه همان خانه قبل ماند.
تردیدی نیست مرحوم الفت تا به اینجا سیر تکامل اندیشه بشری را بازمیگوید که بر بنیاد آن مراحل اولیه حیات بشری چیزی جز تقلید از آبا نیست؛ همان معنا که در قرآن پیرامونش چنین آمده: «و اذا قیل لهُم تعالوا الى ما أنزل الله و الى الرسول قالوا حسبُنا ما وجدنا علیه آباءنا أو لو کان آباؤُهُم لا یعلمون شیئا و لا یهتدون».۵
برادر چهارم پاکدل بود و زودباور ولی باهوش و زیرک. پس گرچه خانه پدری را محترم شمرد، اما خود را مکلف دانست که به جستجوی خانهای دیگر در جزیره برآید؛ جستجوی بسیار کرد اما کمتر یافت. آنچه از سرمایه و مواد اندوخت تکافوی ساخت بنایی جدید نکرد، پس افسرده و نومید و مأیوس گشت. بنابراین در موقعیتی قرار گرفت که یا باید ادامه میداد و مییافت، یا رها میکرد و میرفت. پس به کندوکاوی در خود پرداخت و به این نتیجه رسید که دیگر انسی به خانه پدری ندارد، پس قصد رهاکردنش را نمود؛ اما نهیبی از جانش برخاست که چه بسیار خانهها دیدی، اما هیچکدام به استحکام خانه پدرانت ندیدی، پس به همانجا برگرد، برگشت و او نیز پس از مدتی با حفظ میراث گذشتگان در متن همان میراث دفن شد.
برادر پنجم وارث خانواده گردید. وی دارای همتی بلند، چشمی تیزبین، عقلی سلیم و نیرومند در جسم و جان بود. نگاه او به خانه پدری و برادرانش از سر عبرت بود، پس به این نتیجه رسید که خانههای جزیره همه از نخست سستبنیاد و بیاعتبار بودهاند و لاجرم هر که در اصلاحش کوشید، راه به جایی نبرد. پس زمینی جدید میجوید تا کاخی بلند در آن بسازد. لیک خاک زمین سیال بود و هرچه بر ارتفاع کاخ افزوده میشد، بنیانش بیشتر در خاک فرو میرفت و پس از مدتی کاملاً درهم فروریخت و واژگون شد. پس نوبت به برادر ششم رسید، برادری که تمامی رنجها، دردها و تلاشهای برادران خود را شاهد بود. این نیز نگاهی عبرتبین داشت، پس به فکری بکر رسید: خانه ساختن بر زمین و زیر این آسمان و به هر شالوده و بنیاد، اصولا و اساساً از بنیان، بیهوده و خطاست: «بنابراین مرا چاره نیست و مناسبتر از این به حالم نخواهد بود که زمین گسترده را مسکن، آسمان رفیع و پر ستاره را طاق و چهارسوی گشاده جهان را در و دیوار خانه خویش پندارم، با رنج سرگردانی و بیخانمانی بسازم تا بار صدگونه زحمت بیهوده خانهداری را سربار ناملایمات زندگانی خود نگردانم.»۶ روزگار این برادر نیز به سر آمد با انواع زحمت، درد، رنج، درویشی، بیخانمانی، ملایمت و انگشتنمایی با این پندار غلط که راه همان است که او میپیماید و این گذشت تا روزگار برادر هفتم برآمد.
برادر هفتم از برادر دوم شجاعت و فداکاری، از برادر سوم ظرافت و کمالپرستی، از برادر چهارم تیزهوشی و بردباری، از برادر پنجم تأسیس و ابتکار، از برادر ششم بیپروایی، دیرباوری و آزادگی را مجموعاً در خود داشت. پس به کوشش بسیار پرداخت و به غایتی سعادتمندانه رسید که: برادرانم همه در این جزیره به جستجوی خود و میراث و غایت خود پرداختند، باید که از جزیره هجرت کرد و دریاها را پیمود تا شاهراهی یافت. باید در متن دریاها به سفر پرداخت و چون دریا قصد غرق کردنش را کرد، کشتی نجاتی پیدا شد و او را به درون خود پناه داد و این غایت داستان هفت برادر بود!
مرحوم الفت پس از بیان تمثیلی این داستان، خود به تفسیر آن میپردازد. وی در شرح داستان هفت برادر، اقیانوس را عالم هستی میداند که از هر سو بیکرانه است و ساکنان انسانی آن در جزیرهای دورافتاده در خود اسیرند. برادر اول نماد کسانی است که در بند تقلید گرفتارند و در کار دین یا دنیای خود کورکورانه از دیگران پیروی میکنند. برادر دوم در حالی که صفاتی نیکو دارد، اما زودباور و کوتاهنظر است. امثال او در حیات بشر به دنبال اصلاحند، لکن به دلیل صفات منفی خود عاجز و ناتوانند و چه هزینهها که بر بشر حمل نمیکنند. الفت «نهضت اصلاحی لوتر» را نمادی از صفات برادر دوم میداند. برادر سوم نمادی از انسانهای پرهیزگار است که از جهان مادی اعراض نموده و از جهانیان کناره گرفته و طریقه رهبانیت برگزیدهاند. برادر چهارم جانی سخت و بردبار دارد، همراه با عقلی دوراندیش و دانشهای گوناگون، اما احوالی متناقض. این برادر نماد انسانهایی است که در بُعدی، هستی را با تمامی جزئیات مورد بحث و غور و تعمق قرار میدهند اما همزمان در ابعاد دیگر سستنهاد و بیبهره از حقیقت دانشاند.
برادر پنجم که دارای اقتدار و عظمت است، نماد کسانی است که بنیاد رفیعی برای علم و معرفت بشر بنا گذاشتند، اما در متن زمان به محاق رفتند. برادر ششم که شخصیت بزرگ و عجیبی دارد، نماد کسانی است که بسیار متفکرند و از شدت تفکر به حیرت میرسند، چون خیام و شوپنهاور و نهایت برادر هفتم، آن که سفر میکند و خطر، از مرز دریاها میگذرد و به عمق و کنه معرفت میرسد و خبر این معارف را بر جان تشنگان وادی ظلمت جزیره میرساند. از دیدگاه مرحوم الفت، نماینده کامل این هفتمین برادر مولانا جلالالدین محمد رومی (بلخی) است، زیرا شخص دیگری را نمیشناسد که زیبنده این عنوان باشد.
بنابراین داستان هفت برادر سیر اندیشه بشری است از بدایت تقلید تا نهایت تحقیق. از آدمیان بدوی اهل حس تا عارفان شاهد و کاشف. از گذشتهگرایان مقلد تا عالمان محقق. شاید مرحوم الفت این بخش از کتاب مناقبالعارفین افلاکی در شرح احوال مولانا را بهانه نگارش داستان هفت برادر کرده بود که فرمود:
«همچنان روزی سلطانالخلفا، ینبوعالصدق و الصفا چلبی حسامالحق و الدین ـ قدس اللهُ سرهُ العزیز ـ میان اعزه اصحاب چنان روایت کرد که: شبی سماع عظیم بوذ؛ بعد از سماع سینه مبارک شیخ را مغمزی میکردم؛ پرسیذم که: حضرت خداوندگار به خدمت شیخ صدرالدین محدث بهجد عنایت میفرمایذ و رعایت او میکنذ؛ عجبا او در این راه محقق است یا مقلد؟ فرموذ که: به حق سینه بیکینه من که آیینه سرّالله است، مقلد است، والله مقلد است نسبت به تحقیق شما؛ فرموذ که مرد را دو نشان عظیم هست: یکی شناخت، دوم باخت؛ بعضی را شناخت هست، باخت نیست؛ بعضی را باخت هست، شناخت نیست؛ خنُک جان او را که هر دو را دارذ!»۷
پینوشتها:
۱ـ آقا النجفیالاصفهانی، الشهیر ب «الفت» (۱۴۳۶ق)، مجمعالاجازات و منبعالافادات، النجف الاشرف: دارالتراث، ص۱۵٫
۲ـ تیموری، مرتضی (۱۳۴۳). یادنامه الفت، ص۶٫
۳ـ الفت، لاله (۱۳۸۴). گنج زری بود در این خاکدان، اصفهان: نشر نوشته.
۴ـ همان، ص۲۲۷٫
۵ـ چون به آنان گفته شود: «به سوى آنچه خدا نازل کرده و به سوى پیامبر[ش] بیایید»، مىگویند: «آنچه پدران خود را بر آن یافتهایم، ما را بس است.» آیا هرچند پدرانشان چیزى نمىدانسته و هدایت نیافته بودند؟! (مائده، ههه).
۶ـ الفت (۱۳۸۴)، ص۱۴۹٫
۷ـ الافلاکی العارفی، شمسالدین احمد (۱۳۶۲). مناقبالعارفین. به کوشش تحسین یازیجی، تهران: دنیای کتاب، ج۱، ص۴۷۱٫
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید