1397/3/6 ۱۱:۳۸
این نوشته، بخشی از یک مقاله یا رسالۀ مفصل است در باب آراء و اشعار و افکار صوفیانه بر اساس کتب و رسالات شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی. در این بخش منابع و مطالب متقن و مهمی مورد توجه قرار گرفته و بدان استناد شده که در تاریخ و عرفان به طریقت و تصوف و عرفان سعدی تصریح کردهاند و در مجموع از وی به عنوان یک صوفی یا عارف خانقاهی یاد نمودهاند
این نوشته، بخشی از یک مقاله یا رسالۀ مفصل است در باب آراء و اشعار و افکار صوفیانه بر اساس کتب و رسالات شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی. در این بخش منابع و مطالب متقن و مهمی مورد توجه قرار گرفته و بدان استناد شده که در تاریخ و عرفان به طریقت و تصوف و عرفان سعدی تصریح کردهاند و در مجموع از وی به عنوان یک صوفی یا عارف خانقاهی یاد نمودهاند. این مطلب از آن جهت اهمیت دارد که در این باب اختلاف نظر و منظر کم نیست و برخی از اساس منکر طریقت و عرفان نزد شیخ سعدی بودهاند. باری نویسنده در ادامه بر اساس منطق و شرح الاسم شیخ الرئیس ابوعلی سینا در نمط نهم «اشارات و تنبیهات» که اجزا و منازل و مسائل عرفان را توضیح داده و خصایص و خصایل عرفا را ذکر فرموده است، جزء به جزء با امثله و عبارات و اشعار سعدی سنجیده شده و ثابت می کند که شیخ تا کجا مقید و پایبند به طریقت و آداب و مقاصد و مطاوی عرفان بوده است. در این بخش، به دلیل طولانی بودن مطلب، مقدمات نظری و تاریخی مطلب درج می گردد و مابقی در فصل و مقالی دیگر در شماره های بعد به نظر خوانندگان عالی مقام خواهد رسید.
***
سعدی (حدود605ـ 691ق) با وجود همه عظمت و نقش كمنظیری كه در تحول و شیوایی و شیرینی زبان فارسی دارد و نیز بهرغم تأثیر پایدارش در نظام تعلیم و تربیت این دیار، از هجوم نامنصفانة منتقدان و بلكه طعنهزنی عیبجویان و نكتهگیران در امان نمانده است و بهویژه در چند دهة اخیر با نقد و بلكه طعنههایی مواجه شده است كه از آن بیشتر بوی بدگویی و حتی توهین و دشنام به مشام میرسد تا نقد و بررسی. یك دلیلش همچنان كه آقای دكتر اسلامی ندوشن درجایی اشاره كردهاند، واكنشهای انقلابینمایانه در شصت هفتاد سال اخیر بوده است كه انقلابیگری نیز مدی از مدهای روزپسند به شمار میآمده و طبیعی است كه دوآتشههای بنیانكن، میانه چندانی با مصلحان اجتماعی و از جمله مصلحالدین سعدی شیرازی نداشته باشند كه همه را به آشتی و مهربانی و نیكخواهی فرا میخواند. سوای این نكته، جمعی نیز به گمان اخلاقورزی و ممانعت از بدآموزی كسانی چون شیخ اجل، زبان به بدگویی گشودهاند و چیزهایی گفته و نسبتهایی دادهاند كه بیشتر به شوخی میماند و راستی كه هیچ تناسبی با سعدی ندارد و اگر این دسته از منتقدان، گواه خویش را از برخی صوفینمایان و مدعیان درویشی میآورند، به پاكبازان و حقجویان ربطی ندارد. واقعیت این است كه بیشتر این طعنهها و بداندیشیها ناشی از بیخبری آنها از زبان عرفان و ظرایف و لطایف بیان و بنان عارفان است كه زبانشان همچون هر زبان دیگری، مستلزم یادگیری و آشنایی با آن است. در این صورت دیگر كاربرد فراوان اصطلاحاتی چون مغ و مغبچه و می و مطرب و معشوق و معشوقه و... ذهن كسی را برنمیآشوبد و دهانی را به بدگویی باز نمیكند. از این روست كه در اینجا از تعلق شیخ اجل به گروه عارفان بحث میشود تا مشخص شود كه به هنگام داوری درباره سعدی و امثال او، از كدام چشمانداز باید به او نگریست راههای مختلفی برای نیل به حقیقت وجود دارد كه افراد بنا به ذوق و استعداد خویش، یكی از آنها را برمیگزینند. در تقسیمبندیی كلی، دو روش عمده برای این منظور وجود دارد: یكی روش مبتنی بر «عقل و استدلال و بحث و برهان»، و دیگر روش مبتنی بر «كشف و شهود و اشراق» از راه تهذیب باطن و تكمیل نفس و سیر و سلوك. راه نخست را عالمان و فیلسوفان و حكیمان در پیش میگیرند و راه دوم را عارفان و اهل دل. اینان علاوه بر توفیقات ربانی و راهنمایی راهدانان، میباید ریاضتهایی را بر خود هموار كنند و مراحل و مراتبی را طی نمایند تا آینه دل صفا یابد و با تابش نور حق در آن، به مشاهدة حقیقت نایل شوند و به لقاءالله برسند؛ اما از آنجا كه كیفیت تجربة عرفانی چندان قابل توصیف و بیان و انتقال به دیگران نیست، بهویژه كه تنگناهای زبانی را نیز باید در نظر گرفت كه «معانی هرگز اندر حرف ناید». بنابراین ترازو و مقیاسی نداریم كه با آن به چگونگی و تعیین درصد حالات درونی و معنوی كسی پی ببریم و بگوییم كه آیا عارف است یا نه. هرچند با در نظر گرفتن بعضی شواهد و قرائن میتوان به كلیاتی دست یافت كه شاید مهمترینش این چند مورد باشد:
1ـ جهانبینی و طرز نگرش و بینش و سلوك فرد مورد نظر كه در گفتار و كردار و آثارش نمایان میشود. 2ـ تلقی و برداشت معاصرانِ آنان. 3ـ داوری خبرگان و همنوردان.
به این ترتیب تا حدی میشود پی برد كه آیا كسی چون سعدی را میتوان در شمار عارفان آورد یا نه. شیخ اجل علاوه بر اینكه بارها به خرقهپوشی خود اشاره كرده،1 از اعتكاف و ریاضتكشی خود در شام كه یكی از مهمترین مراكز عرفانی بوده، یاد نموده (گلستان، باب1، حكایت10؛ ب2، ح10 و 30) و همراهی جمعی از اهل معنا را با خود نشان داده است كه برمیآید مریدش بودهاند؛ از جمله آنجا كه به خشكسالی اسكندریه میپردازد، (گل، ب3، ح13)، یا سفر حج و جوانان صاحبدلی كه با او بودند و ابیات محققانه (عرفانی) میخواندند (ب2، ح26) و حاكمی كه به درویشانِ در صحبت سعدی ماهیانه میپرداخت (ب1، ح17). ضمناً از برخی اصطلاحات و آیینهای نظام خانقاهی نیز نام برده است؛ همچون: شیخی، مریدی، ذكر و ریاضت، عزلت و اعتكاف، خرقهپوشی، خرقهدوزی، خرقهسوزی، خرقة توبه، دلق ازرق، دلق مرقع، ماجراكردن، سماع، معاملتدانی، رهرو، شناسا (عارف) و... با این همه، در اینجا به دلایلی از مورد دوم شروع میكنیم كه تلقی برداشت معاصران است.
در «تقریرات ثلاثه» كه حاوی سه متن جداگانه (پرسش و پاسخ، گزارش و حكایت) است، میخوانیم كه شمسالدین جوینی (صاحب دیوان) «كاغذی به خدمت شیخ عارفانِ سالك، قدوةالمحققین، مفخرُالسالكین، مصلحالدین السعدی رحمةالله علیه نوشت و از خدمت او پنج سؤال كرد...» (كلیات سعدی، ص842) این القاب همگی دلالت بر مقامات معنوی میكند. در رساله دوم كه «ملاقات شیخ با آباقا» نام دارد، شمسالدین جوینی، سعدی را «پدر و شیخ ما» معرفی میكند (كلیات، ص844) و در رساله سوم كه «حكایت شمسالدین تازیكوی» مطرح شده، میخوانیم: «برادر شیخ... به رباط خفیف رفت به خدمت برادر خود شیخ سعدی...» (كلیات، ص845)
یكی از دانشمندان معاصر سعدی، یعنی «الصدر الكاملِ المتبحر المحقق، ملكالشعراء سعدالمله و الدین النظری» پرسش منظومی درباره عقل و عشق از سعدی میكند كه مجموعاً «رساله النظریه»2 یا «رساله در عقل و عشق» را به وجود میآورد و طی آن سعدالدین نظری (و شاید نطنزی) خطاب به شیخ اجل مینویسد:
«سالكِ راه خدا»، پادشه ملك سخن ای ز الفـاظِ تـو آفـاق پر از درّ یتیـم،
اخترِ سعدی و عالَم ز فروغ تو منیـر واضع عقلی و گیتی ز نظیر تو عقیم
... مـرد را راه به حـق، عقـل نمـایـد یا عشــق؟
این درِ بسته تو بگشای كه بابیست عظیم... (كلیات، 817)
سعدی در پاسخ مینویسد: «... راه، از رسیدگان پرسند و این ضعیف از واماندگان است... اما به یمن همت درویشان و به بركت صحبت ایشان، به قدر وسع در خاطر این درویش میآید كه: عقل با چندین شرف كه دارد، نه راه است، بلكه چراغ راه است، و اول راه، ادبِ طریقت است... روندگان طریقت در سلوك به مقامی برسند كه علم آنجا حجاب باشد... علم آلت تحصیل مراد است، نه مرادِ كلی... بدان كه مراد از علم ظاهر، مكارم اخلاق است و صفای باطن، كه مردم نكوهیده اخلاق را صفای درون كمتر باشد و به حجاب كدورات نفسانی، از جمال مشاهدات روحانی محروم....» (كلیات، 817 ـ 818) سوای اینكه كسانی چون برادران جوینی و دیگران اموالی برای شیخ میفرستادند تا خرج خانقاهش كند، شعری از علی فخر نجار قابل اعتناست كه به سعدی میگوید: «بزرگا، در طریقت گر چه چون تو/ نه در این قرن، در اقران نباشد... + چو از خاصان دارالملك فقری...» 3
شاعر عارف سیف فرغانی (درگذشتة 749ق) نیز در قصیدهای كه برای سعدی میفرستاد، چنین مینویسد: «كتبَ الی الشیخ العارف، سعدی الشیرازی» و او را با حضرت مهدی موعود(عج) مقایسه میكند و در قصیده دیگری او را «بحر معنی» میخواند و «دلدارِ اهل دل، خورشید تابان، موسی بن عمران و یوسف كنعان» مینامد. و باز از معاصران میتوان به شیفتگی امیرخسرو دهلوی و امیرحسن سجزی اشاره كرد كه به نوشتة «تاریخ فرشته» آن هم به نقل از تاریخ فیروزشاهی: محمد سلطان بن سلطان غیاثالدین بلبن كه حاكم ملتان بود (ح:670ـ683ق) «دو مرتبه نزدیكان خود را با تحف و اموال فراوان به شیراز نزد شیخ مصلحالدین سعدی فرستاد و التماس قدوم میمنت لزوم فرمود و خواست كه در ملتان برای او خانقاهی بسازد و قریهها وقف كند. چون شیخ پیر و ناتوان شده بود، هر دو كرّت عذر خواست...»4 و گفت كه: «باقی عمر از زاویه بیرون نمیآیم، مرا معاف دارند.» 5
ابن الفوطی (642ـ723ق) در كتاب مجمعالآداب فی معجمالالقاب مینویسد: «سعدی شیرازی شاعر عارفی كه به اتابك سعد... منسوب است و از صوفیان عارف به شمار میآید... من نامهای به او نوشتم و...» 6, 7
علی بن احمد بن ابیبكر بیستون كه نخستین نسخه دیوان سعدی را در 726ق، یعنی سیو پنج سال پس از درگذشت او گردآوری و تنظیم كرده است، در مقدمهاش بر كلیات شیخ اجل، اینگونه از او یاد میكند: «مولانا شیخالشیوخ فی عهده، قدوهُالمحققین و زُبدهُالعاشقین، افصحُالمتكلمین، مفخَرُ السالكین، شرفُالمله و الحق و الدین، مصلح الاسلام والمسلمین، شیخ سعدی شیرازی قَدّس سرّه...» (كلیات سعدی، ص847) این دو سطر، افزون بر نام و لقب سعدی، جایگاه معنوی او را در نظر معاصرانش نیز معلوم میدارد: فقیه، ادیب، عارف، عاشق و مصلح كه نمایانگر چند وجه مهم شخصیت اوست كه شامل فقه (شیخالشیوخ و شرف...الدین)، اخلاق (مصلحالاسلام والمسلمین)، سخنوری و ادب (افصحالمتكلمین) و سیر و سلوك (قدوهالمحققین و مفخر السالكین) میشود. 8
و اما از كسانی كه بعداً آمدند و درباره سعدی داوری كردند، یكی از قدیمیترینشان ابنبطوطه (703ـ779 ق) است كه طی سفر سی سالهاش، تعمد خاصی در زیارت اولیاء و مقابرشان داشت. وی كه حدوداً پنجاه سال پس از درگذشت سعدی، از شیراز دیدن كرده، در سفرنامهاش چنین نوشته است: «از مشاهدی كه در بیرون شهر واقع شده، قبر شیخ صالح معروف به سعدی است... مقبره سعدی زاویهای دارد نیكو با باغی نمكین ... مردمان از شهر به زیارت شیخ آمده، پس از خوردن غذا در سفرهخانة شیخ و شستن لباسها، مراجعت میكنند و من خود نیز چنین كردم.» 9
بعد از او میتوان از معینالدین جنید شیرازی یاد كرد كه در شدّالازار (تألیف سال 791ق) درباره سعدی مینویسد: «وی از افاضل صوفیه و مرتاض و مجاهد بود... او را واقعهها دست داد و دیدار بسیاری از اولیاءالله كرد... و او را كرامات بوده است و در زبان خلق مشهور است...» 10
جامی (817 ـ 898ق) در نفحاتالانس كه درباره زندگی و آثار صوفیان و عارفان است، بخشی را نیز به سعدی اختصاص داده و مینویسد: «... از افاضل صوفیه بود و از مجاوران بقعة شریف شیخ ابوعبدالله خفیف... از علوم بهرهای تمام داشته و از آداب نصیبی كامل. سفر بسیار كرده است... و از مشایخ كبار بسیاری را دریافته و به صحبت شیخ شهابالدین رسیده... تا به خضر(ع) رسید و وی را از زلال انعام و افضال خود سیراب گردانید. وقتی وی را با یكی از اكابر سادات و اشراف فیالجمله گفتگویی واقع شد؛ آن شریف حضرت رسالت را(ص) به خواب دید، وی را عتاب كرد. چون بیدار شد، پیش شیخ آمد و عذرخواهی نمود و استرضای وی كرد. یكی از مشایخ منكر وی بود، شبی در واقعه چنان دید كه درهای آسمان گشاده شد، ملایكه با طبقهای نور نازل شدند؛ پرسید كه: این چیست؟ گفتند: برای سعدی شیرازی است كه بیتی گفته كه قبول حضرت حق سبحانه و تعالی افتاده و آن بیت این است: «برگ درختان سبز در نظر هوشیـار/ هر ورقی دفتری است معرفت كردگار». آن عزیز چون از واقعه درآمد، هم در شب به در زاویة شیخ سعدی رفت كه وی را بشارت دهد؛ دید كه چراغی افروخته و با خود زمزمهای میكند. چون گوش كشید، همین بیت میخواند...» 11 جامی همین مطلب را در هفتاورنگ (دفتر سبحهالابرار، ص467) آورده و در «بهارستان» نیز با احترام فراوان از سعدی یاد كرده و گلستان را «از انفاس متبركة شیخ نامدار و استاد بزرگوار...» خوانده و كتابش را «نه گلستان، كه روضهای ز بهشت... بابهایش بهشت را درها... نكتههایش نهفته در پرده...» خوانده است. 12
ملاحسین واعظ كاشفی سبزواری (820 ـ910ق) در كتاب «فتوتنامه سلطانی» كه در موضوع جوانمردی و عیاری نوشته شده، بخشی را «در باب سقایان» اختصاص داده است و آنجا مینویسد: «ایشان جماعتی محترمند و مسند ایشان بس بزرگ است...» آنگاه بزرگان این سلسله را چهار پیغمبر و دو ولی به شمار میآورد: حضرات نوح و ابراهیم و خضر و پیامبر اسلام(ص) و دو ولی: حضرت عباس(ع) و سلمان فارسی... «شیخ مصلحالدین سعدی شیرازی نیز این كار كرده، و این طایفه را حیاتبخشان گویند.» 13
میرزا لعلبیك لعل بدخشی (968ـ1022ق) در ثمراتالقدس كه در آن به زندگینامه عارفان پرداخته، مینویسد: «شیخ اوحدی شیرازی ـ قدّس روحه ـ مقبول جمع سلاسل است و از خویشاوندان بابای عارفان و عاشقان، شیخ مصلحالدین سعدی شیرازی است...» سپس درخواست امیرخسرو دهلوی از حضرت خضر(ع) را تكرار میكند كه: «آب دهان مبارك خود را در دهان وی كند. خضر(ع) فرمود كه این دولت را سعدی برده...» و در جای دیگر مینویسد: «بابای عاشقان و شاهنشاه عارفان، شیخ مصلحالدین سعدی شیرازی قدسالله روحه...» 14
پی نوشت ها
1. بر من كه صبوحى زدهام، خرقه حرام است اى مجلسیان، راه خـرابـات كـدام اسـت؟
(طیبات، 388)
من طاقت شكیب ندارم ز روى خـوب صوفـى به عجـز خویشتـن اقرار مىكنـد
(خواتیم، 446)
لایق سعدى نبود این خرقه تقوا و زهد ساقیا، جامى بده، وین جامه از سر بركنـش
(طیبات، 479)
مـن خـرقـه فـكنــدهام ز عشقــت باشــد كـه به وصـل تـو زنــم چنــگ
(طیبات، 485)
در خـرقـة تـوبـه آمـدم روزى چنـد چشمـم به دهـان واعـظ و گـوش به پنـد
(رباعیات، 616)
در میان صومعه، سالوس پر دعوى منم خرقـهپوشِ جو فروشِ خالى از معنى منم
زیر این دلق كهن، فرعون وقتم بـىریا مىكنم دعوى كه: برطور غمش موسى منم
(بدایع، 735)
2. كلیات سعدی، مقدمه مرحوم فروغی، ص643. // 3. قلندریه در تاریخ، ص535. // 4. تاریخ فرشته، ص150 و تاریخ سند (تاریخ معصومی)، ص41. // 5. ملا عبدالنبی فخرالزمان قزوینی، تذكرة میخانه، ص62. // 6.مجمع الآداب، ج5، ص248. // 7. لقب «دین» و «اسلام»، علما را [باشد]. بیرون از این، هر كه «دین» و «اسلام» در لقب خویش آرد، رخصت ندهند. سیاستنامه، خواجه نظامالملك، ص211. // 8. در آن عصر به عارف (كه به حقالیقین رسیده است)، «محقق» (بوستان، 3227 و 3669)، «حقیقتشناس» (بو، 208) و «حقایقشناس» (بو، 814 و 946 و 1852) نیز میگفتند. // 9. ترجمه سفرنامه ابن بطوطه، ص 266. // 10. شدّالازار، ص462. // 11. نفحاتالانس، ص598 ـ 599. // 12. بهارستان، ص25 و 26. // 13. فتوتنامه سلطانی، ص425 و 428. // 14. ثمراتالقدس من شجرات الانس، به ترتیب: ص97، 541 و1181.
منبع: اطلاعات حکمت و معرفت
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید