1396/7/3 ۰۹:۴۸
مولانا جلالالدین محمد بلخی (٦٧٢-٦٠٤ ه. ق.) متفكر، شاعر، عارف و حكیم ایرانی در كنار حافظ و سعدی و فردوسی یكی از اركان چهارگانه فرهنگ ایرانی اسلامی است كه تاثیری شگفت و اعجابانگیزی نه فقط در فرهنگ و تمدن اسلامی كه بر اندیشه جهانی گذاشته است و آثارش در سراسر جهان بسیار طرفدار دارد. بیدلیل نیست كه شب مولاناپژوهان اینچنین با اقبال مخاطبان گسترده مواجه شده است
شب مولاناپژوهان با حضور موحد، بانو اسین چلبی، استعلامی، سبحانی و بردبار مولانا یك ضرورت است
محسن آزموده- عاطفه شمس: مولانا جلالالدین محمد بلخی (٦٧٢-٦٠٤ ه. ق.) متفكر، شاعر، عارف و حكیم ایرانی در كنار حافظ و سعدی و فردوسی یكی از اركان چهارگانه فرهنگ ایرانی اسلامی است كه تاثیری شگفت و اعجابانگیزی نه فقط در فرهنگ و تمدن اسلامی كه بر اندیشه جهانی گذاشته است و آثارش در سراسر جهان بسیار طرفدار دارد. بیدلیل نیست كه شب مولاناپژوهان اینچنین با اقبال مخاطبان گسترده مواجه شده است. این مراسم عصر شنبه اول مهرماه در سالن همایشهای رایزن مركز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی با همكاری نشریه بخارا برگزار شد. در این جلسه شماری از مولاناپژوهان ایران و جهان حضور داشتند. در ابتدای جلسه كاظم موسوی بجنوردی رییس بنیاد دایرهالمعارف بزرگ اسلامی استقبال از جلسه را به دلیل نام مولانا خواند و ضمن تشكر از بانو اسین چلبی، نواده مولانا در جلسه گفت: «مولوی بهترین پل ارتباطی فرهنگی میان ملت ما و تركیه است. این پیوند معنوی به گستردگی مولوی است. زبان و جهانبینی و پیام انسانی مولوی ما دو ملت را به یكدیگر پیوند میدهد.» در ادامه جلسه محمد علی موحد، محمد استعلامی، توفیق سبحانی و محمد بردبار جستارهایی در زمینه مولانا پژوهی ارایه كردند. در این جلسه شمار زیادی از چهرههای فرهنگی همچون عبدالله انوار، مصطفی ملكیان، اسماعیل كهرم، سیروس ابراهیمزاده، علی آل داود و سالار عقیلی حضور داشتند. در انتهای جلسه نیز سالار عقیلی، خواننده موسیقی سنتی قطعاتی از مولانا را با همراهی نی اجرا كرد.
در آمدی بر ساختار ناآشنای مثنوی مولوی/ محمد علی موحد- مولاناپژوه و مورخ
محمدعلی موحد حقوقدان و مولاناپژوه نخستین سخنران این همایش بود كه بحث خود را با اشاره به تصحیحش از مثنوی معنوی مولانا كه به زودی قرار است منتشر شود، آغاز كرد و گفت: همه میدانیم راجع به مثنوی مولانا بحث زیاد شده است. درباره آن شرقشناسان و بزرگان ما بسیار صحبت كردهاند، اما فكر میكنم هنوز میتوانیم و باید درباره آن بحث كنیم. شخصا فكر نمیكنم كه بتوان گفت مثنوی فاقد ساختار است، به نظر من مثنوی ساختار خاص خودش را دارد، ولی ساختاری ناشناس و باید بكوشیم خودمان را با این ساختار آشنا كنیم.
موحد در ادامه گفت: قرن هفتم هجری برای دنیای مسلمان و بلكه برای سرتاسر دنیای متمدن آن روز قرن بسیار پرحادثهای بود. در آن قرن بود كه ایلغار تاتار از شرق آسیا تا مركز اروپا را درنوردید و بساط خلافت اسلامی را فروپیچید. توفان مهیبی كه در مسیر خود تمام مراكز فرهنگ و تمدن را نابود میساخت و شهرها را از سكنه خالی میكرد. اما در همین قرن بود كه از میان خاك و خون و گرسنگی و درماندگی، جلوههای نبوغ بشری سر میكشد. در همین قرن سعدی را داریم، رصدخانه مراغه را داریم. در همین قرن بود كه شهسواری از اقصای مغرب اسلامی و شهسواری دیگر از اقصای مشرق اسلامی سر برآوردند و دو مجموعه بینظیر و شگفتانگیز در ساحت عرفان بیافریدند. اشارهام به فتوحات ابن عربی و مثنوی مولانا است. ابنعربی از اسپانیا راه افتاد و به مكه آمد. مولانا از بلخ راه افتاد و به مكه رفت و آنگاه به شام و سپس به قونیه آمد.
ابن عربی و مولانا
ابن عربی نوشتن فتوحات را در پایان قرن ششم در مكه شروع كرد (٥٩٨ ه. ق.) و بازبینی و تشریح و بازنویسی آن تا آخرین روزهای عمر وی یعنی ٦٣٧ ه. ق. ادامه داشته است. شواهدی داریم از فتوحات كه نشان میدهد ابنعربی در سال ٦٢٧ و ٦٣٥ هنوز مشغول كار روی این كتاب بوده است. ما الان نسخهای از فتوحات مورخ ٦٣٦ به خط مولف داریم كه آن را به فرزندخوانده و ارشد شاگردان خودش شیخ صدرالدین قونوی داده است. بعد از وفات شیخ صدرالدین این نسخه در كتابخانه تربت او حفظ شده و الان به دست ما رسیده است. تقریبا بیست سالی بعد از آنكه ابنعربی قلم از دست گذاشت، مولانا سرودن مثنوی را شروع كرد. تهذیب و تكمیل مثنوی تا آخرین روزهای عمر مولانا در ٦٧٢ ه. ق. ادامه داشت. موحد گفت: فتوحات در شش فصل به نثر عربی تنظیم شده است و قطعههای نثر كه حدود ٥٦٠ باب است، به وسیله قطعات شعر به هم وصل شده است. مثنوی در شش دفتر منظوم تنظیم شده است و تكههای این نظم توسط عناوین منثور از هم جدا شده است؛ به عبارتی دیگر میتوان گفت این قطعههای منثور به منزله گرههایی است كه تكههای منظوم را به هم متصل میسازد. اینكه گفتهاند این تكههای منثور عناوین است، اسم آن است. تعداد آنها به ٩٥٠ تا میرسد و گاهی برخی از این قطعات به صورت یك مقاله كوتاه (essay) هستند و مثل «عنوان» كوتاه نیستند. عناوین مثنوی به خصوص در اواسط و اواخر آنها بسط پیدا میكنند و گاهی به صورت یك مقاله مستقل كوتاه میشوند.
قصههای مثنوی
وی گفت: محتوای شش دفتر مثنوی به دو بخش عمده قابل تقسیم است: حكایات و تاملات. این نامگذاری از بنده است. مولانا چنین اسمی نگذاشته است. بخش حكایت خود مشتمل بر سه قسم است: كلان قصهها، خرده قصهها و تمثیلات. اصطلاح كلان قصه را درباره حكایاتی به كار میبرم كه گزارش آنها بیش از ٢٠٠ بیت از كتاب را به خود اختصاص داده است. خرده قصهها كوتاهترند كه گاهی در شكم كلانقصهها و گاهی مستقلا آمدهاند. از باب مثال حكایت شیر و خرگوش در دفتر اول مثنوی مشتمل بر ٤٧٥ بیت است و همچنین حكایت خلیفه و اعرابی در همان دفتر مشتمل بر ٦٩٠ بیت است. اینها را جزو كلان قصهها به شمار میآورم. اما حكایت هدهد و سلیمان كه در شكم حكایت شیر و خرگوش آمده یا حكایت بقال و طوطی كه مستقلا و خارج از قصههای دیگر آمده خردهقصه مینامیم. در دفتر اول هفت كلان قصه داریم: قصه كنیز و پادشاه در ٢١٠ بیت، قصه پادشاه جهود كه نصرانیان را میكشت در ٤١٧ بیت، قصه شیر و خرگوش در ٤٧٥ بیت، قصه بازرگان و طوطی در ٣٦٥ بیت، قصه پیر چنگی و عمر در ٣١٠ بیت، قصه خلیفه و اعرابی در ٦٩٠ بیت، قصه خدو انداختن خصم روی امیرالمومنین علی (ع) در ٢٦٩ بیت.
تمثیلات مثنوی
موحد در ادامه به تمثیلات مثنوی پرداخت و گفت: تمثیلات مثنوی از دلكشترین و پرمایهترین نمونههای مهارت مولانا در سخنپردازی به شمار میآیند. غرض از تمثیلات قصههای بسیار كوتاهیاند كه گاهی در یكی- دو بیت گفته شدهاند مثل آن یكی خر داشت و پالانش نبود/ یافت پالان گرگ خر را در ربود /كوزه بودش آب مینامد به دست /آب را چون یافت خود كوزه شكست. بعضی از این تمثیلات را مولانا خود قصه خوانده است، این البته بحث مفصلی است و بنده معتقدم این عناوین از خود مولانا است و كس دیگری دخالت نكرده است. هم عناوین و دیباچهها متعلق به خود او است. برخی از این تمثیلات را مولانا قصه خوانده است، مثل قصه لیلی و خلیفه: گفت لیلی را خلیفه كان توی/ كز تو مجنون شد پریشان و غوی / از دگر خوبان تو افزون نیستی/ گفت خامش چون تو مجنون نیستی. من اینها را تمثیلات میخوانم. برخی دیگر را مولانا مثل خوانده است. اما بسیاری دیگر را به نامی یا عنوانی برایش قایل شده باشد، در ضمن سخن آورده است.
تاملات مولانا
موحد گفت: هر چه بیرون از این اقسام سهگانه حكایات داریم، تاملات مولانا است كه آن هم در سه نوع مشخص و متمایز قابل بررسی است: تحلیلها، عاشقانهها و حكمیات. تحلیل شامل رمزگشایی از قصهها و تاویلات عرفانی آیات و احادیث است. مولانا خود نخستین قصه را كه در اول دفتر اول مثنوی شروع میكند چنین آغاز میكند: بشنویدای دوستان این داستان/ در حقیقت نقد حال ماست آن. او تاكید كرده كه قصههای او نقد حال خود و انسانهاست. آنچه او از حكایت میطلبد، نه صورت ماجرا بلكه معنی آن است. عاشقانهها قسمی دیگر از تاملات مولانا بوده است. آن هجده بیت یا سه- چهار بیتی كه مثنوی با آن شروع میشود، خود قصیده باشكوهی است درباره عشق. از این گونه تغزلات پرفخامت و سرشار از موسیقی در وصف عشق در سراسر مثنوی بسیار است. وقتی عاشقانه میگوییم همه انواع تغزلات، زبان حالها و... مولانا را كه در سراسر مثنوی پراكنده است، منظور داریم. حكمیات شامل مباحث و نكات ناظر بر جهانبینی، هستیشناسی، الهیات، اخلاق، باریكاندیشیها در مسائل مرتبط با شناخت انسان و زندگی او است. مسائلی چون قضا، جبر و اختیار، اضداد و... از این قسم هستند. اندیشههای مولانا رابطه تنگاتنگ دارد با آنچه تحت عنوان تاویل و گذر از صورت به معنا و از قشر به مغز یاد میكنیم. گاهی جزیی از حكایت است كه الهامبخش مولانا در طرح این اندیشهها میشود و گاهی این اندیشهها هستند كه حكایت تازهای را به یاد مولانا میآورد. استدلالهای مولانا در بیان اندیشهها مستند بر شهود و دید است. موحد گفت: لحن مولانا در مقابل با خصم خطابی و جدلی است و باید گفت در این فن استاد است و حضور ذهن بیمانندی او در پیچاپیچ روایات و تمثیلات و اخلاقیات و جدلیات شگفتانگیز است. خواننده مثنوی ممكن است گاهی رشته كلام را گم كند، اما خود او هرگز. هر قدر هم كه دور رفته باشد، برمیگردد و از همان جا كه رها كرده بود سخن را پی میگیرد. ظاهر مثنوی به نظر میرسد كه حكایات مهمتر از همه بخشهای دیگر است. اما چنین نیست. مفصلترین قصه در دفتر اول حكایت خلیفه و اعرابی است كه اصل آن را شاعر در ٢٠-١٠ بیت گفته است، آنچه در ٦٩٠ بیت بیان شده عمدتا تاملات مولانا است كه پارهای تحلیل و پارهای دیگر را عاشقانه و پارهای دیگر را حكمیات نامیدیم. در واقع قصه به مثابه چوب نازكی میماند كه نبات را دور آن میپیچند. این تمثیل را خود مولانا در بیان ناسازیها و بیاندامیها در ساحت آفرینش یاد میكند و میگوید: بد و خوب و عیب و هنر و كفر و ایمان از نظر ما مفهوم دارد، در واقع چنین نیست. آنچه در نظر ما عیب مینماید، در مقایسه با كل نظام آفرینش، مثال چوب در شاخ نبات است: عیب شد نسبت به مخلوق جهول/ نی به نسبت با خداوند قبول/ كفر هم نسبت به خالق حكمتست/ چون به ما نسبت كنی كفر آفتست/ ور یكی عیبی بود با صد حیات/ بر مثال چوب باشد در نبات /در ترازو هر دو را یكسان كشند / زانك آن هر دو چو جسم و جان خوشند. موحد در پایان این ابیات را تمثیل خوبی برای توضیح ساختار مثنوی كه پیشنهاد كرده است، خواند و گفت: مثنوی چوب لاغری از قصه است كه لایه ضخیمی از ابیات دور آن پیچیده است. مثل اسكلت انسان كه لایههای پوست و گوشت و رگ و... دورش تنیده شده است. من پیشنهاد میكنم این طرح كوچكی باشد كه روی این خط مثنوی فهمیده باشد. من فكر میكنم از این طریق میتوان ساختار نامآشنای مولوی را فهمید.
در قرن هفتم، مولوی وجود نداشته است/ محمد استعلامی- مولویپژوه و حافظشناس
در بخشی از این نشست، محمد استعلامی ضمن ابراز احترام به دكتر موحد، گفت: در ارتباط با مولانا و مثنوی، زندگی ذوقی و عاطفی جامعه مشرق زمین با مولانا كه البته اكنون در سطح دنیا مطرح است، در یك طرف و تحقیق و وظیفه معلمی ما در طرف دیگر قرار میگیرد كه گاه نیز با هم اصطكاك دارد. آن جنبه ذوقی و عاطفی مثل موسیقی، ذوق و سما را نباید دست زد، اینها زندگی دلهای مردم در مشرق زمین است كه امروز در مغرب زمین نیز به خوبی در حال گسترش است. اما اگر قرار است كه واقعیاتی را نیز بدانیم كه میتوان سند تاریخی روی آن گذاشت، ما معلمان وظیفه داریم آنها را بگوییم. من سالهاست كه فكر میكنم در قرن هفتم هجری، هیچكس به نام مولوی وجود نداشته است. مولوی یك صفت نسبی است كه به دنبال اسم مثنوی در نسخهها آمده است؛ محضر مولوی، خدمت مولوی یا خانقاه مولوی. آن شخص جلال الدین محمد، در تمام سالهای نیمه دوم زندگی خود كه گرایشهای عرفانی در او اوج گرفته، مولانا خطاب میشده است. مقالات شمس، تصحیح دكتر موحد را ورق بزنید، همه جا شمس نیز به او مولانا میگوید و این نام واقعی اوست. به دلهایتان رجوع كنید، همه ما دوست داریم او را مولانا صدا بزنیم. مولوی، نام این شخص نیست؛ مولفان تاریخهای ادبیات كه این صفت نسبی را دنبال آثار مولانا و وقایع اطراف زندگی او شنیدهاند، گمان بردهاند كه این اسم خود اوست. در نتیجه، از زمانی كه مرحوم رضازاده شفق تاریخ ادبیات را نوشته، اسم این مرد به مولوی تغییر یافته است، در حالی كه مولانا جلالالدین بلخی است و فكر میكنم همه جا باید از كلمه مولانا استفاده كرد و گمان نمیكنم در هیچ یك از آثاری كه تاكنون از من منتشر شده كلمه مولوی را به جای اسم این شخص به كار برده باشم.
ذوق و عاطفه و تحقیق از یكدیگر جدا هستند
وی افزود: در مورد اینكه میگویم ذوق و عاطفه و تحقیق از یكدیگر جدا میشوند، یكی از گرفتاریهایی كه نه تنها درباره مولانا بلكه درباره سایر بزرگان ما از قدیم تا عصر حاضر وجود داشته، مساله روایت است. من به روایات همیشه با تردید نگاه میكنم از زمان فردوسی تاكنون، افرادی تخیل كرده و درباره آنها چیزهایی را نوشتهاند كه اصلا سندیت ندارد. چنان كه روایت «نفحات الانس» جامی به هیچوجه با آنچه به آن آدمها مربوط است، ارتباطی ندارد و از تخیلات او سر درآورده است. هیچ كس تا قرن بیستم هجری، دنبال این نبوده كه ببیند روایتی كه میخواند درست است یا نه. روش علمی تحقیقات در علوم انسانی، با اروپاییان و مستشرقان به ایران آمده، پیش از این، روایت است. مناقب نامههای بزرگان صوفیه، حتی در «رساله سپهسالار» یا به خصوص در «مناقب العارفین» افلاكی، روایاتی وجود دارد كه اگر در زمان خود مولانا این روایات نوشته بود، فكر میكنم افلاكی را از خانه خود بیرون میراند زیرا به هیچوجه با شخصیت آزاده مولانا همخوانی ندارد. معجزه و كرامات مولانا این است كه بعد از مرگ او، تمام فرقهها و مذاهب اندوهگین شدند كه رهبر ما رفت. كسی كه میتواند رهبر همه فرقهها باشد و در واقع، كفر و دین هر دو را رهبری كند، نیازی به انجام كارهای خارقالعاده ندارد. این كارهایی كه در توان طبیعی آدمی نیست را به بسیاری از صوفیان و بزرگان نسبت دادهاند و اینها صحت ندارد. باید رساله خود بزرگان صوفیه را بخوانید. در «رساله قشیریه» به صراحت نوشته شده كه «آنچه معجزات انبیا بود، اولیا را نبود. » اگر انبیا معجزه داشتند، ماموریت آنها معجزه را ایجاب میكند اما اولیا مامور نیستند و نیز وظیفه ندارند مردم را تغییر بدهند. موظف هستند مریدان خود را هدایت كنند و آن تربیت انسانی را به وسیله آنها گسترش دهند. بنابراین، خود اولیا و صوفیان بزرگ مثل ابوسعید ابوالخیر، عطار، حافظ، مولانا و... كرامتهایی خارج از توان انسانی را قبول ندارند.
از طلوع شمس، مولانا رنگ صوفیانه میگیرد
استعلامی بحث خود را درباره مولانا ادامه داد: بهاءالدین محمد بلخی در شهر خود شهرت زیادی دارد و به شهرهای مختلفی دعوت میشود. ممكن است سخنان او نیز با واعظان دیگر كمی متفاوت باشد اما شهرت او آنقدر وسعت ندارد كه جلبتوجه كند یا باعث نگرانی شود. بهاءالدین ولد، پدر مولانا فقط شاید مدرس علوم شرعی است. روایت ساختهاند كه او با فخرالدین رازی رقابت داشت و هر دو علیه یكدیگر توطئه میكردند و بعد پادشاه خوارزم، خوارزمشاه نگران بود كه حرفهای این افراد مملكت را به هم بزند! خوارزمشاه خود در آن سالها اسباب حمله مغولها را فراهم كرده و آماده فرار بود. آنها به قصد زیارت مكه از بلخ بیرون آمده بودند و در این فاصله شهرهای ایران یك به یك به دست مغولها افتاده بود، آنها فكر كردند كه بهتر است به شهر خود برنگردند بنابراین، به قونیه رفتند زیرا در آن ایام، دستگاه سلجوقیان آسیای صغیر به فرزانگان آواره پناه میداده است. بهاءالدین ولد، آخرین سالهای عمر خود را در قونیه میگذراند، دو سال بیشتر نیز عمر نكرده و در تمام این مدت هم مدرس بوده است. مطلقا خرقه صوفیانه ندارد، جزو مشایخ صوفیه هیچ فرقهای نیست و عالم و مدرس از دنیا میرود. جلالالدین محمد جای او مینشیند و تا ١٤ سال نیز او مدرس است. بیش از ٥٥ درصد زندگی خود مولانا نیز در عالم تدریس و اهل مدرسه گذشته است. وی افزود: اما یك نكته در اینجا وجود دارد؛ تا حدی بیداریهایی كه برهانالدین محقق به مولانا داده و بیش از آن، ضربه سال ٦٤٢ ه. ق و طلوع شمس در قونیه بوده است. در این لحظه مولانا تغییر كرده است اما رابطه این دو فرد با یكدیگر نشان میدهد، همانگونه كه شمس میگوید: «در جستوجوی كسی بودم از جنس خود تا روی بدو آرم و او را قبله سازم كه از خود ملول شده بودم. » در تصحیح مقالات شمس دكتر موحد میتوانید درباره شمس بخوانید. او شهر خود را میگذارد و با گشتن در تمام شهرها و گریبان متشرعان و صوفیان را میگیرد تا به قونیه میرسد و آوازه جلالالدین محمد را میشنود. روایات مختلف درباره نحوه مواجهه آنها را رها كنید، مهم برخورد این دو نفر است كه هر یك آنكه را میجستهاند، پیدا میكنند. مطمئنا مولانا نیز به دنبال چنین كسی بوده است. وقتی در «فیه ما فیه» میخوانید كه در خاندان ما شعر گفتن ننگ بوده است، میتوانید عمق ضربه برخورد با شمس برای مولانا را درك كنید. هر دوی این افراد یكدیگر را زیر و رو كرده و از نو ساختهاند. مقالات شمس را بخوانید میبینید كه همان علاقه و احترامی را كه مولانا نسبت به شمس دارد، او نیز نسبت به مولانا دارد و میگوید: «از بركت مولاناست اگر از ما سخنی میشنوید. » استعلامی با بیان اینكه ما درباره جزییات زندگی شمس و مولانا و انتساب آنها به فرقههای صوفیان چیزی نمیدانیم، تاكید كرد: روایاتی كه درباره خرقهپوشی و چلهنشینی آنها مطرح میشود، از نوع روایت افلاكی است. چلهنشینی و آداب خاص صوفیان خانقاهی است اما رابطه مولانا با مریدانش مطلقا خانقاهی نبوده است. وی با بیان اینكه صدای حافظ صدای اعتراض مشرق زمین در تمام اعصار است، افزود: بسیاری از روایات درباره زندگی بزرگان ما صحت ندارند، آنها را بهتر بشناسیم و به جایی برسیم كه آنها برای مطرح شدن نیازی به معجزه و كرامت نداشته باشند. وی در پایان گفت: از طلوع شمس، مولانا رنگ صوفیانه میگیرد، پیش از آن مدرس است، شیخ صوفیان كبروی نیست، پدر او نیز نبوده است. پس دنبال اطلاعات نادرست نرویم.
زادگاه شمس تبریز و بارگاهش خوی/ توفیق سبحانی- مولاناپژوه
توفیق سبحانی بحث خود را راجع به سوالی كه مولانا از شمس كرده متمركز خواند و گفت: مولانا از خانه بیرون میرفت، سر راهش مستی دید. از او پرسید ز كجایی تو؟ آن مست گفت نیمیم ز تركستان، نیمیم ز فرغانه/ نیمیم ز آب و گل، نیمیم ز جان و دل/ نیمیم لب دریا، نیمی همه دندانه. آن مست حتی خودش نمیدانست اهل كجاست. او از همه جا بود. مولانا میگوید حالا میپرسم كجایی تو؟ البته معروف است كه شمس تبریزی است، اما برخی هندیان ادعا كردهاند كه هندی است. البته كسی كه چنین ادعا كرده، منابع ما را درست نخوانده و از روایات استفاده كرده است. امروز خیلیها مدعیاند كه شمس از ما است. پاكستانیها میگویند او مال ما است. برخی نیز میگویند اصلا شمس ارزش نام بردن ندارد. زمانی میگفتند كه مراد مولانا از شمس، مهر و خور و خورشید و آفتاب است و این نشانی از آیین مهر است. اما این مدعیان به این ابیات توجه نكردهاند كه: خود غریبی در جهان چون شمس نیست/ شمس جان باقیست كاو را امس نیست/ شمس در خارج اگر چه هست فرد/ میتوان هم مثل او تصویر كرد/ شمس جان كو خارج آمد از اثیر/ نبودش در ذهن و در خارج نظیر/ در تصور ذات او را گنج كو/ تا درآید در تصور مثل او/ چون حدیث روی شمسالدین رسید/ شمس چارم آسمان سر در كشید. بنابراین این شمس با مهر آیین مهر متفاوت است. استاد علامه طباطبایی میگوید: همی گویم و گفتهام بارها/ بود كیش من مهر دلدارها/ پرستش به مستی است در كیش مهر/ بروناند زین جرگه هشیارها. همه میدانیم كه استاد علامه طباطبایی مهرپرست نبوده و یكی از علمای بزرگ اسلامی شیعی است. ابیات دیگری از مولانا هم هست كه نشان میدهد كه شمس با مهر و خورشید متفاوت است. بنابراین شمسی كه مولانا دنبال اوست، زمینی و تبریزی است.
احوالات شمس
سبحانی گفت: بسیاری از خاورشناسان گفتهاند كه شمس امی و بیسواد بوده است. یگانه اثر او مقالات اوست كه بار اول چنان مغشوش منتشر شد كه میتوان به افرادی حق داد كه شمس را امی میپنداشتند. نشر بخش اول مقالات در ١٣٥٦ با تصحیح و تعلیقات استاد دكتر محمدعلی موحد و انتشار بخش دوم یعنی تمام مقالات در ١٣٦٩ باز به وسیله ایشان شمس و مولانا را جانی دوباره بخشید. برای استاد موحد كه به نظر من بسیاری از سجایای اخلاقی او شبیه شمس تبریزی است، از درگاه خداوند بزرگ طول عمر طلب میكنم.
وی گفت: در حیات شمس شش رقم مهم است: ٥٨٢، ٦٤٢، ٦٤٣، ٦٤٤، ٦٤٥ و ٦٧٢. ٥٨٢ رقمی است كه از ٦٤٢ بیرون آمده است، زیرا دقیقا مشخص شده كه شمس در ٦٤٢ وارد قونیه شده و در نسخههای خطی روز و دقیقهاش شنبه سال ٦٤٢ بوده و در آن تاریخ ٦٠ سال داشته است. در نتیجه میتوانیم بفهمیم كه شمس احتمالا در ٥٨٢ به دنیا آمده است. در ٦٤٣ شمس عناد و بدرفتاری مردم قونیه را بر نتافته و از قونیه خارج شده است. ٦٤٤ تاریخی است كه شمس به دعوت مولانا كه به وسیله اعزام فرزندش سلطان ولد و ٢٠ نفر دیگر به حلب یا دمشق، به قونیه باز میگردد. ٦٤٥ سالی است كه از آن تاریخ به بعد از شمس نشانی نیست. روایات مختلف هست كه در قونیه یا جاهای دیگر كشته شده. این تاریخ فقدان شمس تبریزی است. البته دو تاریخ سالهای ٦٥٦ و ٦٦٩ نیز مهم است. در این تاریخها بود كه برخی گفتهاند كه شمس واقعا وارد تاریخ ادبیات ایران شد و قبول كردند كه او بوده است. معروف است كه ٦ وقت شمس است. میدانیم كه مولانا روز یكشنبه ٥ جمادی الثانی ٦٧٢ ه. ق. وفات یافت. فصیح خوافی در مجمل نوشته است كه وفات شیخ شمسالدین تبریزی در این سال است كه مدفونا به خود كه مولانای روم اشعار خود را به نام او گفته و مثنوی او به استدعای حسامالدین چلبی سروده شده- رضیالله عنه و عنهم- وی بلافاصله وفات مولانا را افزوده است. یعنی شمس الدین با وجود شایعات كه بنایی در قونیه برایش ساختهاند، در قونیه كشته نشده است بلكه در ٦٧٢ در خوی دعوت حق را لبیك گفته است و مولانا نیز همان سال در قونیه درگذشته است.
اهل فتوت بود
سبحانی در ادامه درباره شمس تبریزی گفت: نمیدانیم كه شمس از ٥٨٢ تا ٦٤٢ دقیقا چه كارهایی میكرده است. میدانیم كه مسافرت زیاد میكرده و پرنده بوده و در شام و جاهای دیگر با محیالدین عربی و اوحدالدین كرمانی ملاقات داشته است. از نشانههای او كلاهی بزرگ، پاپوش و سر علمی در موزه مولانا نگهداری میشود. زمانی تنها دلیل برخی از خاورشناسان بر وجود مادی او همان كلاه بود كه به كلاه ملامتیان شباهت داشت و بكتاشیان آن را الف خراسانی مینامیدند، مرشد او ابوبكر زنبیلباف تبریزی بود كه سبدبافی میكرد. از این رو گفتهاند كه او از اهل فتوت بوده زیرا همه اهل فتوت به صنفی وابسته بودند. در ٦٤٤ كه شمس دوباره به قونیه آمد، عدهای از اهل حَرِف (حرفهها) به پیشباز شمس رفته بودند. زیرا اهل فتوت بود و فتیان به سراغش آمدند. او به شعر علاقه زیادی نداشت. شمس را به سقراط مانند كردهاند، زیرا او مكتوبی كه خود به قلم آورده باشد، نداشت. سخنانی كه از شمس در مقالات ثبت كردهاند، همه ساده، نقض، بیپیرایه، پرمعنی، شیرین و در عین حال نامنظم است. در این میراث گرانقدر كه خود او را خرقه مینامیده، نهتنها از زندگی پرماجرا و مهآلود شمس تا حدی آگاه میشویم و در آن راجع به تصوف و صوفیان زمان او مطالب تازهای مییابیم، بلكه حكایاتی در آن میخوانیم كه مولانا آنها را در مثنوی آورده است. در مقالات ١٢٨ حكایت و حكایت وارده نقل شده است. مولانا مستقیم یا غیرمستقیم آنها را در مثنوی آورده است. ١٦ حكایت نقل شده در مثنوی در هیچ ماخذ دیگری نیست جز در مقالات شمس. نثر شمس با شعر پهلو میزد و در لابهلای كلامش سخن موزون فراوان است.
مولوی یك ضرورت است/ محمد بردبار- مولاناپژوه و عضو بنیاد بینالمللی مولانا
محمد بردبار بحث خود را با اشاره به اینكه آشنایی به جزییات، لازمه شناخت یك كل منسجم است، گفت: در سیر و سلوك چنان كه مدنظر همه عرفای بزرگ است و در مثنوی و غزلیات مولانا پیدا است، تعلق به این دنیا مساله مهمی است. وقتی با آثار عرفا آشناییم، میبینیم كه همیشه این سه موضوع كه از كجا بودیم، در كجا هستیم و به كجا میرویم، با هم تنیده شده است. در عرفان ما گفته میشود كه منبسط بودیم و یك گوهر همه/ بیسر و بیپا بودیم و آن سر همه. وی گفت: جهان بیتعین و روح رها و بدون گرفتاری به عالم ماده تعلق میگیرد. وقتی هبوط آغاز میشود، مسائل پیچیدهای پدید میآید و تفاعل اضداد و حضور تناقض و بیكرانه بودن نسبت به ذهن انسان و كثیر بودن صور زندگی از این دست مسائل است. ما آغاز بیتعین و منبسط داریم. اگر آن آغاز را با هبوط در هم نیامیزیم، مدیریت این عالم كثرت را گم میكنیم: تا بدین جا بهر دینار آمدم/ چون رسیدم مست دیدار آمدم. اساسا خود كلمه وحدت مخصوصا در واحدیت اجازه انفكاك اجزای هستی را نمیدهد. ممكن است ما در زندگی با هزاران هزار شكل و صورت متفاوت روبهرو شویم، اما مدیریت توحیدی تنها راهی است كه تمامیت این زندگی را سازگار و سازوار میكند. رنج توحیدی با رنج شركآلود فرق میكند. بنابراین اینجاست كه شخصیت و ذهن و اندیشه و روان مولانا، روانی است كه به كثرت ما سامان توحیدی میدهد و از دل توحید ما كثرت سازوار استخراج میكند. بردبار گفت: مولوی یك ضرورت است. اندیشه مولوی شمسی است كه تاریكیهای زندگی ما را روشن میكند. وقتی قرار باشد كه مدیریت توحیدی در این دنیا باشد و بین ماده و ماورای ماده تفاوت ارزشی باشد و دست به طبقهبندیهای غیرتوحیدی زده شود، نمیتوان زندگی را سامان داد. ما به وسیله توحید از جنس خدا میشویم، یعنی رحمان و رحیم و كبیر و عظیم میشویم.
اسین چلبی، نواده مولانا
خانم اسین چلبی بیست و دومین نواده مولانا آخرین سخنران این نشست بود. فروزنده اربابی تنها عضو ایرانی بنیاد مولانا همراه او روی سن آمد و سخنان او را ترجمه كرد. اسین چلبی سخن را با دعایی به احترام شهدای كربلا آغاز كرد و در ادامه گفت: ما امروز همه میهمان مولانا هستیم زیرا بزرگان میگویند وقتی در مجلسی از یكی از اولیای بزرگ یاد میشود، حتما آن ولی بزرگ در آن مجلس حضور دارد. وی بحث خود را با اشاره به تاریخ ١٩٢٥ میلادی كه مولویخوانی و خانقاههای مولوی در تركیه ممنوع شد، آغاز كرد و گفت: پدر پدر بزرگ من عبدالحلیم چلبی كه نخستین رییس مجلس جمهوری تازه تاسیس تركیه بود، تلاش میكند بحث درباره اندیشه مولانا به صورت آكادمیك ادامه یابد. بعد از این قانون كارهای فرهنگی راجع به مولانا به عهده خانواده مولانا گذاشته شد و این خانواده به اشاعه فرهنگ مولانایی پرداخت. بیست و یكمین نواده پسر مولانا كه پدر من جلال الدین محمد چلبی باشد، در ١٩٩٦ بنیاد بینالمللی مولانا را به ثبت رساند و این بنیاد در استانبول شروع به كار كرد. اسین چلبی در ادامه به معرفی هیات امنای بنیاد و خانواده خودش پرداخت و سپس گفت: هرجا نام مولانا باشد، همه گرد هم میآیند.
منبع: اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید