1396/6/11 ۱۰:۳۳
سخن گفتن درباره «ایران» هم آسان است، هم مشکل. آسان است زیرا ایران خانه و وطن ما است و آن را دوست میداریم و مشکل است زیرا اگر از ما بپرسند «ایران چیست؟» مفهوم روشنی از آن نداریم!
«ایران» یک تاریخ است که مثل هر تاریخی در طول زمان فراز و فرودها، پیروزیها و شکستها، دورانهای نادانی و دانایی، ناآرامی و آسودگی و... داشته است. مهم این است که بپذیریم «ایران»ی بوده، هست و ما نیز به آن بستهایم. چیزی که فهم این معنی را دشوار میکند تلقی مکانیکی از تاریخ و انسان است و ما معمولاً از یاد میبریم که انسان در نسبت با دیگران و با تاریخ است که انسان میشود. به این جهت، «ایران» هم تاریخی است که در وجود مردمانش تحقق یافته است و ما هماکنون نیز کم و بیش به آن بستهایم و به این بستگی نیاز داریم و برای اینکه آن را تجدید و حفظ و مستحکم کنیم باید به آن بیندیشیم.
مراد از «تاریخی بودن» و «تاریخ داشتن» باستانی بودن نیست؛ بلکه در زمان بودن و اکنون را بهعنوان امکانهایی در نقطه پایان گذشته و ابتدای آینده درک کردن است. طرح مسأله «ایران» دعوت به اندیشیدن در تاریخی است که همواره حکمت، معرفت و تدبیر داشته و در دورانی با بهرهمندی از زمینه ادراکی و فرهنگی خاص، دانش و معرفت و ادب چین، هند، مصر و یونان را فراگرفته و بنای یک دوران درخشان علم و فرهنگ و سیاست را گذاشته است.
ممکن است بگویند که ایرانیان این علوم را از دیگران فرا گرفته و چیز زیادی به آن نیفزودهاند. گویندگان این گفته خبر ندارند که اولاً علم دوره اسلامی تکرار علم دیگران نیست، ثانیاً معلوم نیست که چرا فراگرفتن علم را ناچیز میشمارند. آیا نمیدانند که همیشه همه هرعلمی را نمیتوانند فراگیرند و آنان که علم دیگران را فرا میگیرند از جنس دانایی و دانشاند و با آن انس دارند. اینان باید توجه کنند که در پهنه وسیع جهان اسلام، این «ایران» بود که به طلب علم برخاست و آن را آموخت و بر آن افزود اگر علم ایران دوره اسلامی تقلیدی بود، در تاریخ نمیماند.
نکته دیگر اینکه دانایی و تفکر و خرد ایران را در فلسفه و کلام و فقه و حدیث محدود نباید دانست؛ مگر نه اینکه ایران شاعرانی دارد که در زمره بزرگان شعر تاریخ هستند. «شعر»، «علم» و «تفکر» را از تدبیر و نظم امور جدا ندانیم؛ یعنی اگر دانش و معرفت و شعر نبود، قدرت سیاسی هم پشتوانه نداشت. ایران صرف «ایران سیاسی» نیست بلکه شأن بزرگ فرهنگی دارد و این شأن در مرزهای جغرافیایی و سیاسی ایران کنونی محدود نمیشود.
«ایران تاریخی و فرهنگی» گرچه دگرگونیها و گسستها داشته، در حافظه تاریخی ایرانیان محفوظ مانده و در دوره اسلامی در شعر و ادب فارسی و بویژه در شعر فردوسی قوام تازه یافته و در زمانی که خطر هجوم نظامی آن را به نابودی تهدید میکرده با شعر مولوی و سعدی و حافظ و با دانش و معرفت متفکران و هنرمندان، بلا را از سر گذرانده و راهش را ادامه داده است. ما اکنون چه بخواهیم و چه نخواهیم به تاریخ چند هزار ساله ایران وابستهایم و آینده ما، به نحوه وابستگی و پیوستگیمان بستگی دارد.
در دویست سال اخیر بر اثر نفوذ فکری اروپا و انتشار اندیشه تجدد، تحولی در فکر، خرد، علم و سیاست همه جهان روی داد و در این تحول، «وطن» هم معنی تازهای پیدا کرد. چنانکه امروز وطن بیشتر به معنی «کشور» است. در گذشته «کشور» و «مملکت» دو لفظ تقریباً مترادف بود اما امروز دیگر کشور به معنی مملکت نیست بلکه جای مملکت را گرفته و معنی تازه پیدا کرده است.
در ایران هم با انقلاب مشروطیت «کشور» جای «مملکت» را گرفت و نظم تازهای در حکومت پدید آمد. این نظم البته سست بنیان و لرزان بود اما به هر حال ادامه نظم گذشته نبود. وقتی کشور ایران به وجود آمد و مردمان خود را متعلق به آن دانستند قهراً «وطن» هم از معنی قدیمش قدری دور شد. پیش از مشروطیت وطن جای همدلی و دیار آشنایی بود و معنی سیاسی نداشت.
در نظم جدید مردمی که رعیت بودند «ملت» نامیده میشوند و نسبت آنان با حکومت، تاریخ و سرزمین شان هم تغییر کرد. «ملت» در اصطلاح سیاست جدید «صاحب کشور» است و کشور «وطن» او است. بسته به اینکه بنای ملت تا چه اندازه استحکام داشته باشد «کشور» و «وطن» وضع خاص پیدا میکند و اگر این بنا مستحکم باشد از آشوب و پراکندگی دور میماند. ولی در تاریخ معاصر ما حوادث چنان رقم خورد که حکومت و حاکمیت ملی محقق نشد. پس کشور و ملت هم چنانکه باید قوام نیافت و مردم که از وطن قدیم پیوند بریده بودند خود را چنانکه باید در خانه و وطن جدید نیافتند و شاید تا حدودی با خاک و دیار پیوند بریدند و بیگانه شدند.
این بیگانگی درعین حال بیگانگی مردمان با خاک و با یکدیگر بود زیرا با سست شدن مناسبات قدیم در مشروطیت وحدت تازه پدید نیامد و مردمان تنها شدند و این تنهایی زمینهای شد برای ابتلا به بلاهای بسیار. چیزی که میتواند آنان را از پراکندگی و تفرقه به وحدت و هماهنگی برساند بستگی به «مبادی و آغازگاه مشترک» است. در این بستگی «گذشته تاریخی» و «آینده زندگی» پیش چشم میآید.
این وحدت را در«اینجا» و «اکنون» باید جستوجو کرد. به نظر میرسد که اینجا و اکنون ما، ایرانی باشد که همه گذشتههایمان در آن جمع شده است. ما «ایران» را بهعنوان وطن انتخاب نکردهایم بلکه تاریخ ما تاریخ ایران است. رجوع به تاریخ و یاد گذشته یک تفنن نیست بلکه ضرورتی است که تاریخ بدون آن دوام نمییابد.
در زمانی که کارها دشوار و راهها پر آشوب میشود و باید در میان پریشانیها و آشفتگیها راهی جست یا گشود، «تاریخ» است که به دادمان میرسد. بنابراین آنان که میخواهند آینده داشته باشند باید راه آینده خود را از تاریخ بپرسند. ما هم این راه را باید از «تاریخ ایران» بپرسیم.
* بیست و سومین نشست از سلسله نشست های اندیشه و تمدن ایرانشهری با عنوان «ایران تاریخی و فرهنگی- ایران سیاسی» 7 شهریور ماه، در خانه گفتمان شهر و معماری برگزار شد. دکتر رضا داوری اردکانی، رئیس فرهنگستان علوم و دکتر عباس آخوندی، وزیر راه و شهرسازی، سخنرانان این نشست بودند. آنچه خواندید متن تلخیص و ویرایش شده «ایران» از سخنرانی دکتر داوری بود.
منبع: روزنامه ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید