بیکر، سفرنامه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 11 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/239468/بیکر،-سفرنامه
سه شنبه 14 اسفند 1403
چاپ شده
2
بِیْکِر، سَفَرْنامه، گزارش سفرهای والنتین بیکر معروف به بیکرپاشا (1827-1887 م / 1243-1304 ق)، افسر عالیرتبۀ ارتش بریتانیا، با عنوان «ابرها در شرق: سفرها و ماجراهای سرحدات فارس و ترکمن»، در مناطق قفقاز، آسیای مرکزی، شمال و شمال شرقی ایران و نواحی خراسان. بیکر پاشا برادر کوچکتر سِر سمویل بیکر بود که حاصل تجارب و مشاهدات خود را در طی سفرهایش در این کتاب گرد آورده است. او که در سالهای 1866 م و 1870 م / 1283 و 1287 ق همراه ارتش آلمان بهعنوان ناظر جنگ خدمت کرده بود، در 1290 ق / 1873 م سفر خود را به خراسان در دورۀ ناصرالدین شاه قاجار آغاز نمود. وی اگرچه نتوانست به خانات خیوه برسد، نتایج سفرش در گرد آوردن اطلاعات باارزش سیاسی، جغرافیایی و نظامی بهویژه در حوزۀ آسیای مرکزی و نفوذ روسیه قابل تأمل بوده است (نک : بریتانیکا، ذیل بیکر). از دیگر آثار او میتوان به «دفاع ملی ما» (1860 م / 1277 ق) و «جنگ در بلغارستان: روایتی از یک تجربۀ شخصی» (1879 م / 1296 ق) اشاره کرد. مؤلف در پیشگفتار کتاب «ابرها در شرق ... »، سبب این نامگذاری را فضای غبارآلود سیاسی و خطرناک برآمده از سوی روسها ــ وی این فضا را به ابر تشبیه میکند ــ که مستعمرات انگلیس را تهدید میکرد، ذکر میکند (ص v). او در این مقدمه اظهار داشته که بهطور مشخص، گزارشهای سیاسی و نظامی خود را از خاطرات سفر جدا کرده است. این خاطرات شامل مطالب مفیدی دربارۀ زندگی و فرهنگ مردم است که بر ارزش کتاب میافزاید. اثر در 18 فصل تدوین شده، و دارای تصویر است. کتاب پس از مقدمهای کوتاه، به لزوم تحقیق و تفحص در ماوراءالنهر و مناطقی چون جیحون و خیوه ــ که کمتر مورد توجه بودهاند ــ اختصاص یافته است (نک : ص 1-5). فصل اول با شرح سفر از وین به روشتوک، قسطنطنیه، طرابوزان، باتوم، تفلیس و ولادی وستوک آغاز میگردد (نک : ص 6 ff.). در فصل دوم به گزارشی دربارۀ مناطق شماخی، باکو، انزلی، استراباد و آشوراده پرداخته میشود. نویسنده در دورۀ اقامت خود در انزلی و مناطق همجوار، مطالب مختلفی دربارۀ فرهنگ و شیوۀ زندگی، کشاورزی و دامداری مردم، ثبت کرده است؛ او با دیدۀ تحقیر به مردم نگریسته، آداب و شیوۀ زندگی آنها را ابتدایی و پست دانسته و گاه آنها را موجودات وحشی لقب داده است (نک : ص 48-51). از قضاوتهای نادرست بیکر که صرفنظر کنیم، درمییابیم که نالهها و شکوههای وی از مردم و سرزمین ایران، گاه بازگوکنندۀ برخی حقایق پنهان و پیدا ست که در نظام فرهنگی و خلقیات ایرانیان دیده میشود و اگر برای خودشان رفتاری بهنجار باشد، از دیدگاه دیگران ناپسند است؛ مانند اهمیت ندادن به زمان و وقت، بیاطلاعی افراد از موقعیت جغرافیایی زادگاه خود و تقدیرگرایی. چنانکه بیکر در مسیر سفر خود به گرگان مینویسد: هیچ کشوری در دنیا نیست که به اندازۀ ایران، یافتن اطلاعات جغرافیایی در آن دشوار باشد، مگر با مشاهدۀ مستقیم (ص 55)؛ ایرانیها حتى در میان طبقات بالاتر، هیچگونه آگاهی نسبت به نقشه ندارند و اصلاً برایشان مهم هم نیست. او همچنین دربارۀ ایرانیها میگوید: «نژادی بسیار مهربان هستند، اما از خارجیها انتظار دارند که عزت نفس آنها را حفظ کنند؛ هیچ چیز برای آنها خوشایندتر از این نیست که بتوانند یک غریبه را در نزد مردمشان تحقیر کنند، چه این تحقیر عمدی باشد چه غیرعمد» (ص 56). بیکر توصیه میکند قبل از سفر به ایران باید با خلقوخوی مردم این سرزمین آشنا شد، بهخصوص آنکه آنها نسبت به درجه و سلسلهمراتب افراد، هم حساس و هم حسود هستند (ص 57). مقصد بعدی او رودخانۀ قرهسو و روستاهای ترکمننشین است که در فصل سوم به توصیف آن میپردازد. به گفتۀ وی ترکمنها در سراسر مرزهای شمال شرقی ایران، از دریای خزر تا افغانستان پراکنده شدهاند. در بخش دیگری از این فصل، مؤلف به درگیریها و رقابتهای میان طوایف کرد و ترکمن و فارس میپردازد که در دوستیها و دشمنیهای متناوب خلاصه میشد؛ مثلاً همان ترکمنهایی که صبحها در بازار به دادوستد اسب مشغول بودند، در وقتی دیگر به غارت کاروانها میپرداختند (ص 59). همچنین شرح خاطرات وی از ترکمنصحرا و وصف پوشاک زنان، سرگرمیها و بازیهای ترکمنها، وضعیت زندگی و مسکن و چادرهای آنها و بیماریهای مهلک شیوعیافته همچون مالاریا در آنجا، قابل تأمل است (همانجا، نیز 68). برابر نمونه وی ساختار دقیق چادرهای ترکمنی، و مصالح و اندازۀ آنها را بیان کرده است. آنچه مایۀ تعجب و حیرت بیکر شده، این است که زنان ترکمن این چادرهای عظیم را تنها در 20 دقیقه برپا میدارند (ص 69). مؤلف در منطقۀ قرهتپه، وارد روستایی میشود و گزارش میکند که زنان آن روستا در ظاهر از سایر زنان ایرانی متفاوتاند، به نوعی به کولیها میمانند و برخلاف زنان مسلمان، هیچ محدودیت یا عاری از نمایاندن چهرۀ خود ندارند (ص 70). فصل چهارم یادداشتهای سفر به تهران است. وی در منطقۀ قلهک اقامت میگزیند که بخشهایی از آن توسط اتباع روس، ترک، اتریشی و فرانسوی برای سکونت گزینش شده است. بیکر در تهران با استخدام خدمتکاری برای خود، تلاش میکند با فرهنگ و شیوۀ زندگی مردم این شهر آشنا شود (نک : ص 80-86). قسمت عمدۀ فصل پنجم دربارۀ شکار و انواع آن، از ماهیگیری تا صید پرندگان و درندگان است و چون حرفۀ شکارکردن در خانوادۀ بیکر، پیشینۀ درخشانی داشته و برادرش از شکارچیان ماهر بوده است، او نیز که ظاهراً شکارچی قابلی بود، با علاقۀ زیاد به این امر میپردازد. بیکر ایران را سرزمینی غنی از معادن و ذخایر طبیعی میشناسد، اما افسوس میخورد که نبود راههای مناسب، امکان بهرهوری و توسعه را فراهم نکرده است (ص 101-102). در کنار رود لار در منطقۀ جاجرود، او با طوایف کوچرو منطقه ملاقات میکند. پس از شرح داستانهای طولانی و خستهکننده (اما ظاهراً جذاب برای خود نویسنده) از شکار و ماهیگیری، وصف ادامۀ مسیر در آباَسک و آبگرم، در فصل ششم گرد آمده است. چشمههای آب گرم بهعنوان منابعی طبیعی برای درمان بیماریهای پوستی، در منطقه گسترده بودند. رجوع مردم از سراسر ایران به این چشمههای آبگرم برای درمان ناخوشیهای پوستی از یکسو، و انباشتهشدن ضایعات و فضولات این چشمهها به صورت گودالهایی از لجن و عفونت که خود بیماریزا ست از سوی دیگر، برای نویسنده سؤالبرانگیز شده است (ص 110). زمانی که او به آمل میرسد، مردم بهسبب گرمای هوا و شیوع تبی وحشتناک در مازندران، به کوهها پناه برده بودند. در ضمن نویسنده اشاره میکند که کشت برنج در شالیزارها، یکی از مشاغل مردم این منطقه بهشمار میرفت. در ادامه بیکر دربارۀ سارقانی که در مسیر بارفروش (بابل)، بر او و همراهانش فرود آمدند، سخن میگوید. او مینویسد که پس از فرازونشیبهای فراوان و ورود به این شهر، برای استراحت و رفع خستگی، از خود با نوشیدن چای پذیرایی کردند. وی بارفروش را بسیار خرم و حاصلخیز، با درختان عظیم گردو و بلوط وصف میکند (ص 122). بیکر در فصل هفتم ضمن گذر از فولادمحله و علیآباد، به قدمت کهن مردمان آنجا و محیط زندگی ایشان اشاره میکند و از اینکه چرا این مردمان به قدمت و اصالت خود نمیبالند، در شگفت است (ص 128). در ادامه بیکر ناخواسته گرفتار یک درگیری مسلحانه با شورشیان محلی میشود که هیجانزده، به بیان جزئیات کامل وقایع میپردازد. در عبور از چشمهعلی و رسیدن به شاهرود، سلسله قناتها با آبهای روانشان، نظر مؤلف را به خود جلب میکند؛ انشعابات و نحوۀ تقسیم آب برای مصارف آشامیدنی و کشاورزی در محیطهای خشک و کویری، بسیار جالب توجه بوده است (ص 141). تصویر یک قزاق هم با کلاه، اسلحه و نشانهایش، زینتبخش این فصل است (ص 142). بسطام، عباسآباد و مزینان ازجمله شهرهایی هستند که نویسنده در فصل هشتم به آنها پرداخته است. نقش راهبردی شاهرود در مسیـر بیـن هـرات و خـراسان تـا تهران و مختصات نظامی ـ تاکتیکی آن، عمدۀ بحث او را در این فصل شکل میدهد. باغها و میوههای لذیذ شاهرود از انار و شلیل و انجیر تا انگورهای متنوع، چنان فراوان بوده که خدمتگزاران آنها را در سینی نقرهای گرد و بزرگی برای پذیرایی از میهمانان میگرداندند (ص 145). در آنجا نیز وبا بیماری تهدیدکنندهای بوده است. بیکر خاطرنشان میکند به سبب خطرحملۀ ترکمنها میبایست، با محافظ تردد میکردند. وی در این منطقه با کجاوه که دو صندلی داشته و روی قاطر قرار میگرفته است، آشنا میشود. به گفتۀ او کجاوه گاه روی شتر نصب میشد و برای حمل زنان یا افراد بیمار، مورد استفاده قرار میگرفت (ص 150). کاروان زائران مشهد که ترکیبی از اقوام مختلف بودند مثل طوایف ماوراء قفقاز، ترکها، کردها، عربها در قالب زن و مرد و مُرده و زنده سوار بر اسبهای زیبای ترکمن و عرب، یا یابو و حتى الاغ، از دیگر مناظر مورد مشاهدۀ بیکر در این مسیر بوده است (ص 150-151). موضوعاتی چون آدمربایی و باجگیری ترکمانان و تجارت برده از سوی ایشان و نقش قوای روس در برچیدن تسلط آنها در این فصل مورد توجه مؤلف بوده است. نویسنده در فصل نهم در مسیر حرکت خود به سبزوار، طی اقامت کوتاهی در یک استراحتگاه، با خوراک و قهوه پذیرایی میشود (ص 165). گفتنی است که وی با همراهی حاکم محلی، این مسیر را میپیموده است. حاکم دو غلام اسبسوار کُرد داشته که به او گوشزد میکنند راه بسیار خطرناک است، و مردمانی که در چادرهای سیاه زندگی میکنند، ممکن است برای دزدی، به آنها حمله کنند. بیکر در این فصل، جستوجو و یافتن طلا و نقره را یکی از رؤیاهای ایرانیان برمیشمارد (ص 168). منطقۀ مزبور تا نیشابور، غنی از معادن فیروزه بوده است. او و همراهانش نزدیکیهای مشهد در پای درختی تنومند اتراق میکنند و تا پاسی از شب، به جشن و آواز میپردازند. او میگوید: «عشق به شعر و قصهگویی، بیاغراق، یکی از ویژگیهای بارز ایرانیان است. هر جمعی با اشتیاق به خواندن یک داستان و یا سرایش شعری که اغلب فیالبداهه است، گوش فرا میدهند» (ص 173). در جمع آنها، حسین یکی از چارواداران، با دوتار خود در کنار آتش به خواندن و نواختن مشغول شده بود و بهگفتۀ بیکر، اطرافیان هرگز از گوشدادن به شعر و موسیقی او سیر نمیشدند (همانجا). طی فصل دهم زمانیکه او از مشهد دیدار کرده، جمعیت آنجا 000‘80 تن بوده است (ص 177). خانههای محقر و کوچههای تنگ که همزمان دو اسبسوار از آنها رد نمیشدند، چهرهای دلگیر از شهر در نظر وی ترسیم کرده است. با این حال، میزبان وی عباسخان، چنان از وی پذیرایی کرده، که او زبان را قاصر از بیانش دانسته است (ص 178-179). نویسنده اشاره میکند که ابریشم، شال و بَرَک از پارچههای معروف محلیای بوده است که دادوستد میشد. او کیفیت ابریشم آنجا را بهرغم قیمت بالای آن، ضعیف میداند، اما بافت فرشهای مشهد را میستاید. بیکر به یکی از موضوعات جالب توجه در فرهنگپذیری ایرانیان اشاره میکند و آن روند رو به افزایش مصرف چای میان ایشان است. به گفتۀ او چای به میزان قهوه نوشیده میشده و استکانها و فنجانهای چینی کوچک برای این منظور بهکار میرفته است؛ ایرانیها چای را بسیار شیرین میکردهاند (ص 187). وی مینویسد: قران سکۀ نقرۀ رایج دادوستد در ایران بوده است. بیکر نبود بانک یا اماکنی چون صرافی را از مشکلات عمدۀ سیاحان در ایران بیان میکند. او در شرح یکی از بیماریهایش ــ آنجا که از هرگونه داروی خارجی که با خود آورده بود، ناامید میشود ــ میپذیرد که از داروهای ایرانی، برای بهبود اسهال خونی خود استفاده کند. ظاهراً این دارو ترکیبی از جوشاندۀ بارهنگ و روغن بادام شیرین بوده که با یک رژیم غذایی محدود به برنج و پورۀ بادام و شکر تجویز میشده است. او تأثیر این درمانها را فوقالعاده میخواند، بهطوری که پس از دو روز، کاملاً بهبود یافته و به سفرش ادامه داده است (ص 191). در فصول بعدی بیکر طی روایت خاطراتش، به رفتارهای اجتماعی افراد با یکدیگر، بهویژه فرادستان با فرودستان در سیاستهای تنبیهی و تهدیدی اشاره کرده، و تصویری روشن از روحیات، خلقیات و احساسات ایرانیان آن زمان ارائه داده است. ازجمله مباحثی که بارها در سفرنامۀ بیکر با آن روبهرو هستیم، همهگیری بیماریهای خطرناک همچون وبا، تیفوس و طاعون است. این موضوع نشان میدهد اوضاع اجتماعی ـ سیاسی ایران در دورۀ قاجار (ناصرالدین شاه)، تا چه اندازه نابسامان بوده است (ص 200). بررسی ابعاد نظامی، تاریخی و راهبردی منطقۀ وسیع خراسان تا درگز و پس از آن تا هرات، عمدۀ مطالب فصل یازدهم کتاب است. در فصل دوازدهم روابط پیچیدۀ طوایف ترکمن (بهخصوص ایل تکه) با کردها در کلات، قوچان، بجنورد و درگز، بهتفصیل توضیح داده شده است؛ 3 طایفۀ اصلی یموت، تکه و گوکلن ازجمله طوایف اصلی ترکمن هستند که بیکر به وصف آنها پرداخته است. یموتها در حاشیۀ خزر ساکن و دارای 000‘12 چادر بودند. تکهها خود به دو دستۀ آخالتکه و مروتکه تقسیم میشوند که در آن زمان، بیشتر در نواحی مرغاب و تجند ساکن بودند؛ هریک از آنها مشتمل بر 30 هزار چادر میشده است. او مینویسد: «ترکمنها از نژاد ترک هستند، به گویشی از زبان ترکی صحبت میکنند و سنیمذهباند. آنها خوشاندام و عضلانی با دستانی کشیده و دارای چهرهای پهن و باز و چشمانی کوچک هستند، برای همین بیشتر به تاتارها میخورند. برق شادابی و شیطنت در چشمان ایشان چنان است که بهنظر نمیرسد از نژادی خشن و خونسرد باشند. بهدشواری میتوان تعریفی از حکومت ترکمن ارائه داد، چراکه آنها تنها مردمان جهان هستند که حقیقتاً با قوانین خود زندگی میکنند» (ص 211-212). بیکر در ادامه، نظام اجتماعی جوامع ترکمن را شرح میدهد و معتقد است که ترکمنها برپایۀ یک قانون نانوشته زندگی میکنند. به نظر وی آمیختگی آنها با ایرانیان، تغییر چندانی در نسلهای بعدی قوم ترکمن ــ چه از لحاظ ظاهری و چه از لحاظ رفتاری ــ ایجاد نکرده است. بهندرت بیش از یک همسر دارند و زنان آنها هرگز حجاب نمیگذارند (ص 212). عناصر فرهنگی زندگی اجتماعی ترکمنها، از جزئیات پوشاک زنانه و مردانه تا انواع خوراک و حتى ویژگیهای شخصیتی و رفتاری آنها، تقریباً بهطور مفصل در این فصل شرح داده شده است (نک : ص 213 ff.). بیکر بلافاصله پس از مردمان، به وصف اسبهای ترکمن، آن هم با تفصیل فراوان میپردازد. وی در توضیح مذهب ترکمنها یعنی تسنن، وارد مباحث تاریخی اسلام شده است. گستردگی مرزهای ایران و عدم توجه به حفاظت و مراقبت از آنها، ازجمله موضوعاتی است که بیکر طی فصل سیزدهم از جهت نظامی ـ سیاسی به آن توجه کرده است. در این میان او به جمعیتهای کرد ساکن درگز اشاره میکند که به حفاظت از مرزها، هرچند به شکلی نامنظم و غیرراهبردی، اشتغال داشتند (ص 230). در فصل پانزدهم کتاب، نویسنده بر روی مرو تمرکز کرده که از دیدگاه او، در حکم کلید راهبردی برای هرات است (ص 265). شیروان و بجنورد شهرهای بعدی در مسیر وی هستند که همچون سایر نقاط، به شرح باغها، آبیاری، حیوانات و درختان آنها پرداخته است. وی هرچه به مناطق مرزی نزدیکتر شده، حضور تجار آسیای مرکزی و روسیه را بیشتر و پررنگتر گزارش کرده است؛ البته او ارمنیها را از رابطان و بازرگانان اصلی در مبادلۀ کالا میان روسیه، آسیای مرکزی و ایران میداند و معتقد است که آنها در تجارت، هشیارتر از یهودیان هستند (ص 305). حملونقل کالا نیز براساس نظام چاپارخانهها، میان مناطق مختلف خراسان تا آهوان و دامغان و سمنان صورت میگرفته است. سرانجام در فصل آخر (هجدهم)، وی مجدداً مسیر تهران، قزوین، رشت، انزلی، لنکران، باکو و دربند را تا مسکو و سنپترزبورگ طی میکند. در انتهای کتاب، نویسنده گزارشی سیاسی و راهبردی دربارۀ آسیای مرکزی ارائه داده که بسیار حرفهای تهیه شده و بخش مربوط به ایران در این گزارش، از جهت پژوهشهای نظامی تاریخی حائز اهمیت است (نک : ص 335 ff.). این کتاب به فارسی ترجمه نشده است.
Baker, V., Clouds in the East: Travels and Adventures on the Perso-Turkoman Frontier, London, 1876; Britannica, 1911.
پیمان متین
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید