ایران به قلم یک ایرانی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 26 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/238476/ایران-به-قلم-یک-ایرانی
سه شنبه 14 اسفند 1403
چاپ شده
1
ایرانْ به قَلَمِ یِکْ ایرانی، عنوان اثری از ایزاک ادمز، راجع به زندگی فرهنگی، اجتماعی و نیز باورها، مراسم و مناسک ایرانیان در اواخر سدۀ 13 ق / 19 م و اوایل سدۀ 14 ق / 20 م که در بسیاری از موارد دربردارندۀ اطلاعات دست اول و ارزشمند از جزئیات نامحسوس زندگی ایرانیان است. ادمز از جملۀ ایرانیان نسطوری است که ضمن آنکه به عنوان یک مبلغ مذهبی مسیحی در ایران فعال بود، طی سفر به ایالات متحدۀ آمریکا به تحصیل در رشتۀ پزشکی همت گمارد. او از خانوادهای نسطوری در سنجر (نزدیک اورمیه) به سال 1289 ق / 1872 م متولد، و در 1305 ق / 1887 م وارد مدرسۀ مبلغان مذهبی اورمیه شد و دو سال پس از آن فعالیت تبلیغی خود را آغاز کرد (ص 22). او به همان اندازه که یک مسیحی معتقد و راستین بود، شیفتۀ ایران و تاریخ و مردم آن نیز بود، چنان که در پاسخ به پرسشهای آمریکاییان دربارۀ مردم و سرزمین خود، کوشید با انتشار کتاب «ایران به قلم یک ایرانی» در 1318 ق / 1900 م خلقیات، آداب و رسوم و ویژگیهای هممیهنان خود را به بهترین نحو توضیح دهد (ص 6). ادمز همراه با شرح زندگی خود، اطلاعات ارزشمندی را از وقایع تاریخی قفقاز و قتلعامهای سدههای 19 و 20 م در آن منطقه نیز به دست میدهد. عکسی که او از خود و برادرانش در 4 نوع پوشاک کردی، فارسی، روحانی مسیحی و مدرسهای ارائه داده است، حکایت از نوع نگرش وی به مباحث و ابعاد فرهنگی اجتماع ایران و قشرهای متنوع آن دارد (ص 33) و بهحق که نگاه عمیق او به عادات، رفتارها و باورهای مردم ایران، ازجمله گروههای قومی و مذهبی ساکن در آن، اثری با ارزش و پرمحتوا را مهیا ساخته است. کتاب در 3 بخش تدوینشدهاست که مهمترین آن از دیدگاه مردمشناسی بخش دوم با عنوان «ایران: آداب، رسوم، عادات و زندگی اجتماعی در آن» است. این اثر بیش از 70 عکس و چند طرح دارد که بیشتر آنها یگانه و بسیار تماشایی هستند. یکی از مسائلی که مورد توجه وی به عنوان یک پزشک بوده، وضعیت نظام بهداشت و درمان ایران است. او شرحی از نحوۀ طبابت را نه فقط از بعد تاریخی، که از بعد فرهنگی ارائه میکند که حائز اهمیت است. مباحثی نظیر اینکه پزشک حین معاینه حق نداشته است به چهرۀ زنان بنگرد، و سیار بودن برخی از درمانگران دورهگرد با نسخهها و تجویزهای عجیب و غریبشان که از روستایی به روستای دیگر میرفتند، ازجملۀ مشاهدات و تجربیات وی بوده است. او میگوید معمولاً حاصل طبابت اینگونه درمانگران مرگ بیمار بوده است، با این حال فرهنگ عمومی مردم، این مرگها را به سرنوشت تعبیر میکرد و نه احیاناً ناواردی و ناکارآمدی درمانگران (ص 59-60). عکسهای جالبی نیز در این مورد ارائه شده است. شاید برخی از قسمتهای این کتاب نیز همچون دیگر سفرنامهها راجع به موضوعات ملموس و رایجی چون تاریخ ایران، قانون (شرع و عرف)، مذهب و دربار باشد، اما دقت نظر مؤلف به جزئیات و ریزهکاریها تفاوت بارز او با دیگر سیاحان و مورخان را نشان میدهد. به عنوان مثال در بحثی که از دربار ایران پیش میکشد، به طبقۀ اشراف در ایران اشاره میکند و ازنظر او هیچ درباری به اندازۀ دربار ایران از مناسک و مراسم جدی و تشکیلات برخوردار نیست؛ از نگاهها و حرکات بدن گرفته تا گفتارها که تحت نظامی حسابشده بودند (ص 102)، مثلاً وقتی شاه در جمع مینشست، پسران، وزیران و دیگر درباریان سرپا و دست به سینه هر یک در جایی که برحسب مقامشان تعیین شده بود، میایستادند (همانجا). آنها با نگاههای معنادار به شاه مینگریستند و منتظر اشارات وی میماندند و اگر او با آنها صحبت میکرد، مسیر حرکت و واکنش چهره و بدن آنها معنای خاصی میداشت. شاه همواره در صیغۀ سوم شخص سخن میگفت و وزرا او را با القاب پرطمطراق نظیر قبلۀ عالم یا شاه شاهان و با صدای بلند خطاب میکردند (ص 103). ادمز به طور مفصل به طبقۀ اشراف در ایران به عنوان یک قشر مهم اجتماعی پرداخته است (نک : ص 106-109). عکسهای دیدنی از اشراف و اطرافیان آنها کاملکنندۀ این بخش از کتاب است. او در بحث از نظام زمینداری به روابط میان مالکان و دهقانان توجه دارد. زندگی روستایی و رابطۀ روستاییان با یکدیگر، نحوۀ کشت و آبیاری، چگونگی تولید لبنیات، روشهای نگهداری از محصولات، خانههای روستایی، خوراک و پوشاک آنها و بسیاری موارد دیگر با ارائۀ عکسهایی جالب توجه از ابزار کشاورزی نظیر خیش، شخم زمین با گاومیش، و یا زنان در حال پاک کردن سبزی، به خوبی وصف شده است (ص 145 ff.).
بازار و بازرگانی از فصول مهم کتاب است. اوزان و مقادیر، پول رایج، مشاغل مطرح در بازرگانی و روابط مالی همگی با حوصله توضیح داده شده است. در جایی دیگر ضمن بحث از قوانین حاکم بر ایران، در اشاره به قوانین مدنی و متن آنها، مثالی از قوانین مرتبط با فروش میوهجات میآورد که دادههای جالبی را در بر دارد (ص 111). از دیگر فعالیتهای بازار، خرید و فروش برده بوده است (همانجا). شرع اسلام و احکام آن که مؤلف 412‘1 مورد از آن را شمارش کرده، در امور مربوط به ازدواج، طلاق، صیغه، اطفال و بردهداری جاری بوده و او کلاً مجازاتهای شرعی را بسیار خشن خوانده است (ص 112-113). وی همراه با ارائۀ عکسی منحصر به فرد از محکومان به زنجیر کشیده شده، فصلی کامل را به زندان و فضای سلولهای آن اختصاص داده و همه چیز را با دقت تشریح کرده است؛ از جمله مجازاتهایی چون آویزان کردن، گچ گرفتن، دست و گوش بریدن و انواع شکنجه (ص 116-117). ظاهراً چوب و فلک از مواردی بوده که نظر او را بیشتر جلب کرده بود، زیرا با تفصیل بیشتر و ارائۀ عکس، آن را شرح داده است (ص 120-122). زن ایرانی گروه دیگری از جامعه است که ادمز با حوصله محیط زندگی او را ــ چه روستایی چه شهری ــ از لحظۀ ورود به خانۀ شوهر تا هنگام مرگ در کنار کارها و وظایف وی، با تفصیل توضیح میدهد (نک : ص 200-210). عروسی و تولد نوزاد از مقولههایی است که به طور مستقیم با زنان ارتباط دارند. او که با اشتیاق همۀ ابعاد مراسم عروسی را در نظر داشته است، به برخی از آیینهای ویژه هم اشاره میکند. مثل رسم بوسیدن سیب و پرتاب آن به سوی عروس توسط داماد که گاه این رسم سوار بر اسب و همراه با شلیک گلوله صورت میگرفت؛ یا ریختن کشمش بر سر عروس به عنوان نمادی از شیرین شدن روزهای زندگی مشترک و ریختن سکه بر سر او به عنوان نمادی از برکت و نعمت برای وی و خانوادهاش (ص 198-199). نـویسنده بـه مقولۀ رقص در عروسیها به خوبی نظر افکنده ـ است. بهطورکلی زنان دور از چشم غریبهها و در اندرونی بودند و گزارش او از رقص صرفاً مربوط به رقصیدن مردان است که در حیاط یا کوچه و فضای باز صورت میگرفت. سرنا و دهل عناصر اصلی جشن و پایکوبی محسوب میشدند و مردان دست در دست یکدیگر حلقه میزدند و یک نفر در سر صف با دستمالی رنگین که در هوا به حرکت درمیآورد، دیگران را به دنبال خود میکشید. بالا و پایین پریدنهای شدید، اوج تحریک رقصندهها بود و در این میان جای سردسته با فردی تازهنفس مرتب عوض میشد. گاه نیز برای استراحت، به جای ساز و دهل و رقص، دو خواننده آواز میخواندند (ص 197). او حتى از ترانهها و آوازها غافل نشده و از آنجا که خود نسطوری بوده، قصۀ یکی از این ترانههای معروف را به نام اصلی و کرم (ه م) که شرح عشق دختری است نسطوری و پسری مسلمان، با تفصیل بیان کرده است (ص 186). زایمان و مراسم تولد نوزاد از دیگر مواردی است که مؤلف شرحی مفصل از آن داده است. اهمیت نوزاد پسر، کمارزش بودن نوزاد دختر (حتى کمتر از حیوانات اهلی خانواده)، طلسمهای حاوی آیات قرآنی برای رفع چشم زخم، پوشاندن لباسهای مندرس به نـوزاد و کثیف نگهداشتن وی بـرای دوری از چشم بد، آفتابی ـ نکردن نوزاد پسر تا 3 ماه و نوزاد دختر تا 40 روز برای دوری از چشم خوردن، تنها بخش کوچکی از مطالب این بخش را شامل میشود. نامگذاری نوزاد پسر که بهترین زمان آن هنگام جشن ختنهسوران طی هفتۀ نخست تولد بوده، یکی دیگر از این مراسم است. برعکس پسران، نامگذاری دختران بیهیاهو و هرگونه رسمی بوده و فقط پیرزنی 3 مرتبه با صدای بلند نام انتخاب شده برای نوزاد دختر را در گوشش تکرار میکرده است. شستوشو، جاروکردن، پختوپز، تهیۀ چای و آمادهسازی قلیان ازجمله وظایفی بود که تا 6 سالگی به دختران میآموختند (ص 189-191). برخی از دخترانِ صاحبمنصبان بخت سوادآموزی را داشتند.
تلاش ادمز در به تصویر کشیدن عناصر فرهنگی ایرانیان، چنان که خود در مقدمۀ کتابش تصریح کرده، ستودنی است. مثلاً هنگامی که قصد دارد یک خانۀ متعارف ایرانی را وصف کند، همۀ جوانب را در نظر میگیرد. ابتدا معماری آن را تشریح میکند، سپس نحوۀ ساخت یک خانه را از پی کندن و گل درست کردن گرفته تا خشتسازی و بالا آوردن دیوارها و سقف خانه را توضیح میدهد و در ادامه آداب مخصوص رایج در خانهها را، مثل نحوۀ وارد شدن به خانه (درآوردن کفشها)، جای نشستن بر پایۀ سن، جنس و مرتبه و چگونگی نشست و برخاست تشریح میکند و سرانجام اسباب و اثاث خانه نظیر اجاق و تنور و کاربرد هر یک از آنها را با جزئیات تمام وصف میکند (ص 135-136). عکسی از زنان در حال پخت نان زینتبخش این فصل از کتاب است (همانجا). نحوه و آداب غذا خوردن بر سر سفره از موضوعات برجستۀ کتاب است. مؤلف توضیح میدهد که اعضای خانوادههای گستردۀ ایرانی چگونه دور هم جمع میشوند و براساس سلسلهمراتب گرد سفره مینشینند. در این میان نقش هریک از افراد یعنی پدر، فرزندان ذکور برحسب سن، زنان و عروس در حضور مادرشوهر و پدرشوهر تشریح شده است. شیوۀ خوردن غذا با دست نیز به خوبی بیان شده و پس از آن مطالبی دربارۀ سفرۀ ایرانی و خوراکهای آن آمده است. مثلاً اینکه نان و پیاز از ضروریات است به ویژه پیاز که به غذا طعمی خوش میبخشد، نمک زیاد، فلفل، سبزی و پنیر از دیگر اجزاء ثابت سفره محسوب میشدند (ص 137). آش تنها خوراکی بوده که با قاشق خورده میشد و برنج نیز خوراک اغنیا بوده است. نقش فضای آزاد مثل بهارخواب، مهتابی و پشتبام در تابستانها و نشستن گرداگرد اجاق یا زیر کرسی در زمستانها به عنوان عناصر استحکامبخش خانوادگی و حتى همسایگی بررسی شده است (ص 139). از نظر مؤلف ایرانیها مردمانی اجتماعی و اهل معاشرت هستند و او آداب احوالپرسی و میهماننوازی آنها را توضیح میدهد. در این میان بحثی مربوط به سرگرمیهای رایج این مردم را میگشاید که مجموعهای بوده از برگزاری انواع و اقسام جشنها و مناسک مربوط به هر یک نظیر دید و بازدید و عیدی دادن و چراغانی در نوروز و دیگر مراسم عید فطر و قربان (نک : ص 104)، نقالی و قصهگویی، حمام و آداب مفصل آن، خوردن تنقلات و کشیدن قلیان که همراه با عکس آورده شده است. ادمـز ایرانیـان را چنیـن وصـف میکند: «ایـرانیها متـوسط ـ اندام، قوی و سالم هستند. در تجارت باهوش و افرادی ماهر و ورزیده محسوب میشوند؛ زیرک و زرنگ و تا حدی کاری هستند، هرچند همه چیز را آسان میگیرند. آنها از لحاظ اجتماعی خوشمشرب، میهمان نواز، خوش برخورد و اهل تساهلاند؛ همواره به بزرگتر از خود و صاحبمنصبان احترام میگذارند و تا جای ممکن سعی میکنند در پشت سر آنها حرکت کنند. عاشق مزاح و شیفتۀ موسیقیاند، اگرچه صرفاً سازهای زهی مینوازند. در گذشته بیشتر وقت خود را به شعرخوانی میگذراندند» (ص 181). وصفی که او از پوشاک زنانه، چه در خانه، چه در محیط بیرون، و پوشاک مردان عصر خویش از طبقات مختلف اجتماع ارائه میدهد، در نوع خود کمنظیر است (نک : ص 177-178). ساکنان ایران فقط به اهالی شهرها و روستاها محدود نمیشد، بلکه بسیاری از طوایف و عشایر کوچرو هم از لحاظ فرهنگی و هم از لحاظ معیشتی بررسی شدهاند (ص 130). کردها ازجملۀ اقوامی هستند که ادمز به تفصیل از آنها سخن گفته است. او کردها را اعقاب کردوکیها که گزنفن از آنها یاد کرده است، میداند. سپس خاستگاه و زبان آنها را بررسی میکند و گویش کرمانجی را که فاقد هرگونه خط و اثر مکتوبی بوده است، ترکیبی از زبانهای فارسی و عربی و سریانی میداند (ص 490). در ادامه ویژگیهای فردی و جمعی و نیز معیشتی کردان را بازگو میکند. به گفتۀ او، راهزنی شغل اصلی ایشان بوده، هرچند زندگی شبانی آنان ترکیبی از خوی خشن و مهربان را در آنها فراهم آورده است. ادمز دربارۀ کودکان و زنان کرد مینویسند: «کودکان [آنها] بسیار زیبا هستند. چهرۀ زنان نیز که هرگز آن را نمیپوشانند، مجموعهای است متناسب از چشمان درشت، بینی عقابی، صورت بزرگ و گیسوان مشکی که به خوبی با رنگ گندمگون پوستشان هماهنگی دارد» (ص 492). آموزش به فرزندان ذکور برای تبدیل شدن به راهزنان حرفهای و آشنایی با انواع سلاحهای گرم و سرد از 6 یا 7 سالگی شروع میشد. راهزن قابل شدن یکی از اصول پذیرفتهشده نزد کردان به عنوان یک مرد واقعی است و تا رسیدن به آن مرحله ازدواج غیرممکن است؛ چرا که راهزن شدن تضمینی است برای گرسنه نماندن در زندگی مشترک. او به نقل از یک پدر کرد چگونگی آموزش فرزندش را برای دزدی کردن بازگو میکند. پدر نقل میکند که فرزندش از دزدی هراس داشته، او تصمیم میگیرد که کودک را برای این منظور آماده کند. پدر در شب نخست از کودک میخواهد تا از تاکستان خودشان مقداری انگور بدزدد، شب دوم او را به دزدی ذرت از مزرعۀ خودشان ترغیب میکند، شب سوم او را تحریک میکند تا انگور از تاکستان همسایه سرقت کند، به همین ترتیب در شبهای بعد او را به دزدیدن مرغ و گوسفند از غریبهها وا میدارد و پس از دزدی از خانهها سرانجام او به راهزنی قهار تبدیل میشود. پدر که به فرزند خود افتخار میکرد، پس از مجرب شدن وی در این کار به او زن میدهد (ص 493). نظام ایلیاتی، مذهبی و خانوادگی کـردان نیز همراه بـا عکسهای جالب توجه از آنها توضیح داده ـ شده است (نک : ص 493-497). افزون بر کردها، مؤلف فصول جداگانهای را به گبرها و آشوریها اختصاص داده، هرچند دربارۀ نسطوریان، بابیها و البته مسلمانان هم فراوان سخن گفته است. از فصول جالب توجه کتاب، فصلی است که در آن به یزیدیها پرداخته است و او نیز به خطا از آنها با عنوان شیطانپرست یاد میکند. او میگوید که این قوم دنیا را از آن شیطان میدانند و همان ارزشی که مسیح برای مسیحیان دارد، شیطان برای یزیدیان دارا ست (ص 497). در ادامه توضیح مفصلی از باورها، آیینها و نمادهای ایشان ارائه میدهد. از نظر او یزیدیان همۀ اقوام دیگر را دشمن خویش میپندارند و کردها ازجمله مهمترین دشمنان آنها بودهاند (ص 499). افزون بر اطلاعات تاریخی و مذهبی، گزارشهای مفیدی از زندگی فرهنگی این گروه همراه با چند عکس از آنها در لابهلای مطالب این فصل آمده است. از ایرادهای بزرگ کار ایزاک ادمز، تبویب نه چندان مناسب کتاب و به خصوص تکرار مطالب مشابه در فصول مختلف است. مثلاً چنان که در بخش مربوط به آداب و رسوم ایرانیان (بخش دوم کتاب)، باورهای آنان را مدنظر داشته، در بخش دیگری از کتاب که در خصوص مذهب ایرانیان است، دوباره انواع و اقسام باورهای دینی و خرافی ایشان را دربارۀ جوانب مختلف زندگی مطرح کرده است. بـه اعتقـاد او خرافات نقش بسیار مهمی در بـاورهای مذهبی مسلمانان دارد. او در این باره مصادیق متنوعی را میآورد؛ چشمزخم از بارزترین آنها ست که برای رفع آن دست به اقدامات متفاوتی میزدند. استفاده از آیات قرآنی یا اوراد جادویی در تعویذهای مثلثی شکل و آویزان یا نصب کردن آنها بر لباس کودک، استفاده از مهرههای آبی بر پیشانی چهارپایانی چون گاو، اسب و خر، و باور به نیروی رمانندۀ شر از جملۀ این اقدامات بوده است. قدرت شفابخش امامزادهها، سعد و نحس بودن روزها به سبب حرکت کواکب و حتى بدعاقبت بودن ورود به خانه با پای راست از دیگر باورهای رایج محسوب میشد. افسونگری و رفتارهای جادویی نیز رواج داشته است. مؤلف به موارد بسیاری از آنها اشاره کرده است، مثل جادوی جلب محبت که طی آن فرد جادوگر نوشتهای برای زنی که شوهرش به او علاقه نشان نمیداد، مینوشت و به او میگفت که آن نوشته را باید زیر لولای در اصلی خانه که مدام باز و بسته میشود، بگذارد و این کار باعث میشود تا نظر شوهرش بیش از پیش به او جلب شود. روش دیگر نوشتن کلمات سحرآمیز روی ناخن و نزدیک کردن آن به اجاق یا هر منبع گرمابخش دیگر بود. هر چقدر ناخن گرمتر میشد، نشانۀ ایجاد علاقۀ بیشتر در شوهر نسبت به همسرش بوده است. فرو کردن سوزن به لباس نوزاد و نگهداشتن سوزنها تا 40 روز برای دفع شیاطین از دیگر اعمال جادویی بود. اصولاً هرگونه ناخوشی کودک به چشمزخم ارتباط داده میشد، برای همین هرگاه به کسی بدگمان میشدند، پنهانی تکهای از لباس وی را میبریدند و زیر تن بچه میسوزاندند. حتى اخمو بودن بچه را نشانی از چشم شور میپنداشتند، پس تکهای خمیر را به تنور میچسباندند، وقتی خمیر ورم میکرد و میترکید از آن به ترکیدن چشم بد تعبیر میشد. کارهای عجیب و غریب دیگر هم وجود داشت؛ مثل انداختن شلوار مردانه روی نوزاد برای دوری از ارواح خبیث، گذراندن شاخ روی مَشک برای تولید کرۀ بیشتر، مالیدن دستان روی سر نوزاد برای درمان تاولهای زبان و مواردی دیگر از این دست (ص 444-446). مـؤلف باورهای متعددی را دربـارۀ امور روزمره ثبت کرده ـ است، مثل عطسه زدن، تف انداختن، رؤیا دیدن یا باورهایی در ارتباط با اعضای بدن مانند دست و مو و یا حیواناتی چون خوک و سگ (نک : ص 448-452). مثلاً اگر سگی پارس میکرد، یعنی فرشتهای را دیده است، یا دیدن زنبور در خواب نشان از ثروتمند شدن داشت و دیدن گاوهای در حال جنگ در خواب نیز، تعبیرش این بود که به زودی ارواح خبیث، روح یکی از افراد خانواده را خواهند دزدید (ص 446). مرگ و خاکسپاری و مناسک آن از دیگر ابعاد آیینی زندگی ایرانیان است که نویسنده با دقت به آن توجه کرده است. او ضمن توضیح مناسک فراوان این پدیده به قوانین خاص آن مثل جایز ـ نبودن نگهداشتن میت بیش از 3 الى 4 ساعت، بدیمن دانستن اعلان خبر مرگ برای خبر دهنده، مجاز نبودن زنان به رفتن بر سر خاک نیز اشاراتی دارد. او به طنز میگوید: «عمق گورها حدود 4 پا برای مردان است، در حالی که برای زنان باید 2 یا 3 پا عمیقتر باشد. ازاینرو، حتى در گور هم مساوات میان مرد و زن رعایت نمیشود» (ص 211). ظاهراً گذاردن سنگ قبر معمول نبوده است، هر چند گاه سنگهایی که اسم متوفا یا آیاتی از قرآن بر آن حک شده بود، وجود داشت. قرار دادن گل و گیاه و درخت هم بر سر قبور متداول نبوده است. پذیرایی در عزاداریها با قهوۀ تلخ و قلیان صورت میگرفت و مناسک دفن زنان تفاوتهایی با مردان داشته است (ص 212). ادمز به شرح برخی مشاغل مرتبط با گروههای قومی یا مذهبی نیز پرداخته است. مثلاً در مبحث مفصلی که به شرایط اقلیمی و محصولات کشاورزی ایران اختصاص داده، در بخشی با عنوان شرابهای ایرانی بهویژه شرابهای قرمز و سفید شیراز و همدان، از ارمنیها، نسطوریها و یهودیانی که در این صنعت مشغول بودهاند، سخن رانده است (ص 127-129). به گفتۀ او یکی از فعالیتهای بسیار کهن در ایران، مارگیری بوده است که در مناطق غربی و کردنشین هم رواج داشت. مارگیران خود را متصل به ارواح و اجنه میدانستند و به هنر خود میبالیدند. این افراد معمولاً از پایینترین قشرهای اجتماع بودند. ادمز معرکهگیری مارگیران را در میدانهای شهر وصف کرده است (ص 409). در مجموع، کتاب ایزاک ادمز را باید در زمرۀ یکی از منابع غنی دربارۀ ثبت و گزارش ابعاد فرهنگی و مردمشناختی سرزمین ایران برشمرد. او که یک ایرانی نسطوری علاقهمند به سرزمین مادریاش است، از اینکه مردم و سرزمین ایران برخلاف ملل بزرگ باستانی و امپراتوریهایشان نظیر مصر، آشور، بابل، یونان و روم مضمحل نشده و همچنان ساختار و یکپارچگی خود را حفظ کردهاند، شادمان و مغرور است (ص 76). هر چند او از جمله نسطوریانی است که هنوز زبان سریانی را حفظ کردهاند، اما بیتردید زبان فارسی را نیز همچون زبان مادری میدانسته، زیرا به گفتۀ خود در مقدمۀ کتاب، بیشتر خانوادههای نسطوری اورمیه، زبان سریانی را کنار گذارده و به فارسی تکلم میکردند؛ با این حال تلفظهایی که او از برخی اسامی خاص ارائه میدهد، خالی از ایراد نیست. کتاب ارزشمند «ایران به قلم یک ایرانی» هنوز به فارسی ترجمه نشده است.
Adams, I., Persia by a Persian, Being Personal Experiences, Manners, Customs, Habits, Religious and Social Life in Persia, London, 1906.
پیمان متین
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید