ابن راوندی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 19 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/223118/ابن-راوندی
سه شنبه 9 اردیبهشت 1404
چاپ شده
3
اِبْنِ راوَندی، ابوالحسین احمد بن یحیی بن محمد بن اسحاق، مشهور به ابن راوندی، یا ابن رَوَندی (ابوالحسین خیاط، 173؛ ماتردیدی، 193)، یا ابن ریوندی (ابن جوزی، 6/ 99؛ ذهبی، سیر، 14/ 59)، یكی از متكلمان مشهور به الحاد سدۀ 3 ق/ 9 م.
از تاریخ دقیق تولد و آغاز زندگی او دانستههای روشنی در دست نیست. بیشتر منابع بر جای مانده، نوشتههای مخالفان اوست كه در رد عقایدش پرداختهاند، و در آنها كه اندكی از بسیار است، چیزی دربارۀ شرح احوال او نمییابیم. برپایۀ گزارشهای مسعودی (7/ 237) و ابنخلكان (1/ 94) او در 40 سالگی درگذشته است. بنابراین با توجه به تاریخ 245 ق/ 859 م كه این دو برای وفات او ذكر كردهاند، میتوان نتیجه گرفت كه ابن راوندی در حدود 205 ق/ 820 م متولد شده است. پاول كراوس در مقالۀ خود به نام «بررسیهایی دربارۀ تاریخ الحاد در اسلام» یادآور شده است كه تولد ابن راوندی در حدود 210 ق برای تمام نویسندگان ثابت است (XIV/ 375). با وجود این، نیبرگ سالهای 205 تا 215 ق را پیشنهاد كرده است (ص 131). الاعسم (ص 7) در مقدمۀ فضیحة المعتزلة ابن راوندی، سخن مسعودی را پذیرفته و تولد او را در 205 ق ذكر كرده كه به نظر درستتر میرسد. دربارۀ تاریخ مرگ ابنراوندی نیز نقطههای تاریكی وجود دارد. مسعودی (همانجا) تاریخ درگذشت او را 245 ق/ 859 م، ابنخلكان (همانجا) 245 و 250 ق/ 864 م و یافعی (2/ 144) 243 ق را نیز ذكر كردهاند، هر چند یافعی در جای دیگر حدود 300 ق/ 913 م را آورده است (2/ 237). در مقابل این سالها، ابوالفدا (3/ 77)، ابنوردی (1/ 372) و ابنشحنه (11/ 187) 293 ق/ 906 م، ابنجوزی (6/ 99)، عباسی (1/ 77)، صفدی (8/ 238)، ابنتغری بردی (3/ 175) و ابنایبك (ص 82) 298 ق، ذهبی ( دول الاسلام، 165) 300 ق، ابن عماد (2/ 235) و حاجی خلیفه (2/ 1274، 1403، 1423، 1450) 301 ق را، تاریخ مرگ او نوشتهاند. نیبرگ در بحث انتقادی خود در مقدمۀ الانتصار (ص 40) به این نتیجه رسیده است كه سال درگذشت او را میتوان حدود 300 ق تخمین زد (قس: كراوس، XIV/ 372). دلایلی كه نیبرگ را به این نتیجه رسانده (صص 40-42)، اینهاست: 1. ابنمرتضی در المنیة و الامل (صص 170، 174، 176، 179) ابن راوندی را در طبقۀ هشتم معتزلیان، یعنی در ردیف معاصران ابوالحسین خیاط (د ح 300 ق/ 913 م)، ابوعلی جُبّائی (د 303 ق) و ابوالقاسم بلخی كعبی (د 319 ق) آورده است. 2. ابنراوندی در فضیحة المعتزله (125, 127, 165؛ ابوالحسین خیاط، 61، 102، 103) ابوزُفَر و ابومجالد را كه هر دو از طبقۀ هشتم هستند، نام میبرد و سخن آنان را رد میكند. 3. عباسی در كتاب معاهد التنصیص (تألیف در 734 ق/ 1334 م) بدون ذكر مأخذ مینویسد: ابوعلی جبائی و ابن راوندی در حال مباحثهای دربارۀ بلاغت و فصاحت قرآن بر روی پل بغداد دیده شدهاند (ص 77) و همو میافزاید كه «او بیش از 80 سال زیست ... و به گفتۀ ابن نجار در 298 ق/ 911 م درگذشت» (همانجا؛ قس: ابن ایبك، 82). با انتقاداتی كه بر طبقهبندی ابن مرتضی وارد است، آرای او در این زمینه اعتبار چندانی ندارد: ابوزفر، بنابر گفتۀ ابوالحسین خیاط (ص 61)، از هشام فُوَطی كه از طبقۀ ششم و از معاصران مأمون عباسی (خلافت: 198- 218 ق/ 814-833 م) است (قس: كراوس، XIV/ 375)، در حالی كه ابن مرتضی (ص 180) او را از طبقۀ هشتم به شمار آورده است. همچنین ابن مرتضی آشكار میگوید كه ابوزفر، ابوهُذَیل عَلاّف و ابوموسی مردار را دیده است (ص 168). اما این ابوموسی كه ابن مرتضی او را در طبقۀ هفتم آورده است، شاگر بشر بن مُعتمر (د 210 ق) بوده و ابوهذیل نیز در صد سالگی در 225 یا 235 ق درگذشته است (نک : كراوس، XIV/ 376). پس ابوزفر فقط هنگامی میتواند به طبقۀ هشتم تعلق داشته باشد كه دست كم در پایان قرن 3 ق درگذشته باشد، ولی منابع ما چیزی دربارۀ طول عمر ابوزفر و دیگر ویژگیهای زندگی او نمیگویند. نظیر این سخنان را میتوان دربارۀ ابومجالد نیز به میان آورد: ابن مرتضی او را در طبقۀ هشتم قرار داده است (ص 28) و بنابر آنچه نیبرگ بررسی كرده، ابوالحسین خیاط از شاگردان او به شمار میآمده است (ص 207)، اما از یك سو ابومجالد هم دورۀ جعفر بن حرب، جعفر بن مبشر و ابوموسی مردار معرفی میشود و از سوی دیگر ــ چنانكه ذكر شد ــ استادِ ابوالحسین خیاط بوده است. كراوس از این عبارت چنین استنباط كرده است كه ابوالحسین خیاط در سنین نوجوانی شاگرد ابومجالد بوده است (XIV/ 376). دلیل سوم نیبرگ نیز با توجه به اصل سخن ابن نجار تضعیف میشود. وی مینویسد: «هلك ابن الرواندی و له ستّ و ثلاثون سنة مع ما انتهی الیه من التوغّل فی المخازی، و ذلك فی سنة ثمان و تسعین و مأتین» (ص 82). برپایۀ این سخن، ابن راوندی بایست در حدود 262 ق متولد شده باشد و این با آنچه در همۀ منابع آمده است، مغایرت دارد. ابن راوندی را گروهی اهل راوند كاشان و برخی دیگر از مروالرود خراسان دانستهاند كه در بغداد ساكن بوده است (ابن ندیم، 216؛ ذهبی، سیر، 14/ 60؛ صفدی، 8/ 232). احتمالاً خانوادۀ او میان سالهای 210-215 ق/ 825-830 م خراسان را ترك كردهاند (الاعسم، 11). ابن جوزی مینویسد: گفتهاند كه پدرش یهودی بود و او اسلام آورد، و یكی از یهودیان به مسلمانان میگفت: این مرد كتابتان را بر شما تباه نكند، همچنانكه پدرش تورات را بر ما تباه كرد (6/ 99). اقبال عقیده دارد كه این نسبت هم باید یكی از تهمتهایی باشد كه به او بستهاند (ص 89؛ قس: الاعسم، 11-12). با این حال گوییدی مینویسد: وی پس از پذیرفتن ظاهری اسلام به معتزلیان پیوست و به نگارش كتابهایی در عقاید معتزله همت گماشت (ص 19). ابوالحسین خیاط از او به عنوان یك معتزلی در بغداد یاد كرده (ص 102؛ نک : كراوس، XIV/ 378) و همو برادر و عم ابن راوندی را نیز در شمار معتزلیان آورده است (ص 149). ابن راوندی دوران بلوغ فكری خود را در بغداد گذرانید و چندی از پیروان برجسته و فعّال معتزله به شمار میآمد، اما سرانجام آنان او را به زندقه متهم كردند و از مكتب خود راندند (نیبرگ، 132). منابع تصویر روشنی از زندگی و فعالیت او پیش از طغیانش بر ضد معتزلیان به دست نمیدهد. ابنراوندی بعد از دوری جستن از معتزلیان با دشمنان سرسخت آنان درآمیخت (گوییدی، همانجا). ابوالحسین خیاط (صص 102، 173) مینویسد كه معتزلیان خود زمینۀ طرد او را فراهم نمودند. نفرت او از این اخراج (همو، 102) سبب شد تا او خط بطلان بر اعتقادات یاران قدیمی خود بكشد و كتابهایی در رد عقاید آنان بنویسد كه همین امر سرنوشت او را رقم زد. نگارش كتابهای فضیحة المعتزله و الامامة مربوط به همین ایام است (همو، 102). در الفهرست، كتاب الامامة او ازجمله آثار دوران فساد او شمرده شده است (ابن ندیم، 217). اما نظر «كراوس» این است كه ابوعیسی ورّاق او را بر آن داشت تا برای همیشه همۀ روابطش را با فرق و مذاهب اسلام قطع نماید. احتمالاً دو كتاب الدامغ و الزمرد در این زمان نوشته شده است (كراوس، XIV/ 378-379). ابوعیسی ورّاق و ابن راوندی بر سر كتاب الزمرد نزاع داشتهاند و هر یك نگارش این كتاب را به دیگری نسبت میداده است (ابن جوزی، 6/ 100). از استادان او چند تن از ابوالحسین خیاط نام برده است: ابوشاكر دیصانی، ابن طالوت، نعمان و ابوحفص حدّاد (ص 142؛ قس: فان اس، 223). ابن ندیم ابوموسی عیسی بن هیثم را نیز استاد او دانسته است (ص 216). دربارۀ زندقه و الحاد او اختلاف است. ابنمرتضی (د 840 ق/ 1436 م) در این باره میگوید: برخی پنداشتهاند كه از شدت تنگدستی و گروهی دیگر بر این باورند كه بر اثر ناكامی و محرومیت و نرسیدن به مقام، به این راه كشیده شده و برای یهودیان، ترسایان، گبران و معطلان كتابهایی نوشته است. گفتهاند كه او 30 دینار از رافضیان گرفت و كتاب الامامة را نگاشت و پس از آشكار شدن زندقۀ او، معتزلیان به پای خاستند و از سلطان در كشتن او یاری جستند و ابن راوندی به كوفه گریخت (صص 179-180). قاضی ابوعلی تنوخی همنشینی او را با اهل الحاد و زندقه تأیید كرده است (ابن جوزی، 6/ 99؛ عباسی، 1/ 77). ابوالعباس احمد بن ابواحمد طبری گفته است كه او آراء ثابتی نداشته است و از یهودیان سامرا 400 درم گرفت و كتاب البصیرة را در رد اسلام برای آنان نوشت، سپس تصمیم به رد نوشتۀ خود گرفت تا آنكه 100 درم (صفدی، 8/ 233؛ 200 درم) دیگر به او دادند و او صرف نظر كرد (عباسی، 1/ 76). در سدۀ بعد نیز شهرت او به عنوان زندیقی خطرناك حتی از مرزهای ادبیات و فرهنگ اسلامی فراتر رفت و نام ابن راوندی در برخی از آثار نویسندگان یهودی مانند سلیمان بن یروحام و یافث بن علی آمده است (نک : EI2). ابنراوندی در مجادله و مباحثه پروایی نداشت كه حساسترین مسائل دینی را مورد بحث و نقد قرار دهد و این كار را به گونهای میكرد كه او را علناً كافر و زندیق قلمداد میكردند. در این شكی نیست كه معتزلیان وی را علناً متهم كردند و حكومت درصدد آزار او برآمد و او در 244 ق ناچار به ترك بغداد شد (نیبرگ، 132؛ الاعسم، 29)، از این رو شگفتآور نیست كه متكلمی چون ابن عقیل (ه م) كه گزارش او توسط ابن جوزی (6/ 100) به دست ما رسیده است، میگوید: در شگفتم چگونه كسی كه كتاب الدامغ را نوشته و پنداشته است كه بدان وسیله قرآن را در هم كوبیده و نیز الزمرد را كه در آن پیامبران و پیامبری را تحقیر میكند، زنده مانده و كشته نشده است. وی از هوش فوقالعادهای برخوردار بوده و دانش گستردهای در موضوعات كلامی و فلسفی داشته است و متكلمان برجستهای مانند ابوالقاسم بلخی شایستگی او را در علم كلام ستودهاند (ابن ندیم، 216). در منابع، اشعاری به ابن راوندی نسبت دادهاند كه به گفتۀ اعسم (1/ 216-256) مورد تردید است. ابوالعلاء معری (د 449 ق/ 1057 م) دو بیت منسوب به ابنراوندی را در رسالة الغفران آورده است (ص 495)، ماوردی (د 450 ق/ 1058 م) نیز كه معاصر ابوالعلاء معری است، همین اشعار را بیآنكه به كسی نسبت دهد، نقل كرده است (اعسم، 1/ 219). در مآخذ متأخر به ویژه معاهد التنصیص هم اشعاری به نام او نقل شده است (عباسی، همانجا).
دربارۀ تعداد نوشتههای ابن راوندی به اختلاف سخن گفتهاند: مسعودی (7/ 237) و به پیروی از او ابن خلكان (همانجا) 114 كتاب، حمدالله مستوفی (ص 693) 124 اثر به او نسبت دادهاند. ابن ندیم فهرست نسبتاً كاملی از آثار او به دست داده است. وی دو فهرست از كتابهای ابن راوندی را كه در فهرست نخستین آن 8 و در دیگری 36 (EI2؛ 37) عنوان ذكر شده، آورده است (صص 216-217). در فهرست دوم هیچ یك از عناوین نخستین ذكر نشدهاند (قس: EI2). فان اس به 8 كتاب ابن راوندی اشاره كرده است كه ابوالحسین خیاط بر آن ردیه نوشته است (EI2، ذیل خیاط، ابوالحسین؛ برای ردیهها نک : طوسی، 58؛ ابن شهر آشوب، 8- 9). ابن ابی اصیبعه میگوید: كندی كتابی مشتمل بر گفتوگویی با ابن راوندی دربارۀ توحید نوشته بوده است كه اكنون در دست نیست (1/ 212). ابونصر فارابی (د 339 ق/ 950 م) نیز جدلی دربارۀ مسائل منطق صوری با او داشت و ردی بر نظریات وی دربارۀ آداب جدل نگاشت (همو، 2/ 139). همچنین ابن هیثم (د 430 ق/ 1039 م) رسالهای تألیف كرد و در آن نشان داد كه ردیۀ ابوعلی جبائی بر ابن راوندی كافی نبوده است، از این رو خود روشهای جدیدی پیشنهاد كرد كه براساس آنها جایی برای خردهگیری ابن راوندی باقی نمی ماند (همو، 2/ 97). از آثار ابن راوندی جز قطعاتی كه در برخی از ردیهها به دست آمده كتاب یا رسالۀ مستقلی در دست نیست. آنچه از نوشتههای وی در آثار دیگران باقی مانده، اینهاست:
1. فضیحة المعتزلة یا فضائح المعتزلة (ابن مرتضی، 179؛ مقدسی، 5/ 143؛ حاجی خلیفه، 2/ 1274) یا نصیحة المعتزلة (ابن عماد، 2/ 236). این كتاب تحلیلی انتقادی از مكتب معتزلیان است و ابن راوندی آن را در پاسخ به فضیلة المعتزلة جاحظ نوشته است. ابوالحسین خیاط كه كتاب الانتصار و الرد علی ابن راوندی الملحد را بر ضد آراء او نوشته، در مقدمه (ص 3) یادآور شده است كه مطالب فضیحة را كلمه به كلمه در كتاب خود نقل كرده است. كراوس (XIV/ 94) این نكته را كه تقریباً تمام مطالب فضیحة المعتزله در كتاب الانتصار آمده تأیید كرده است. ردیۀ ابوالحسین خیاط حاوی اطلاعات پرارزشی دربارۀ فعالیتهای الحادی ابن راوندی و كتابهای ضد اسلامی اوست (گوییدی، 19). ابنراوندی كتاب جاحظ را اساس درهم فروریختن آراء معتزلیان قرار داد. وی در كتاب فضیحة المعتزلة یك شیعی كامل و مؤمن است و در بخش دوم همین اثر (ص 140، بند 119 به بعد) از اصول و عقاید تشیع دفاع میكند (نک : كراوس، XIV/ 378). چاپ انتقادی این كتاب به كوشش عبدالامیر الاعسم منتشر شده است. الاعسم (ص 29) در مقدمۀ كتاب به این نتیجه رسیده كه فضیحة المعتزله در حدود سال 243 ق تألیف شده است. همو 195 قطعه از نقل قولهای ابوالحسین خیاط را كه در ردیۀ خود آورده با مقایسۀ دیگر مآخذ بررسی كرده و مطالب اصلی و الحاقی آن را به دست داده است (ص 66-68؛ بهویژه نمودار ص 69). متن اصلی فضیحة به همراه ترجمۀ انگلیسی با مقدمه و یادداشتهای سودمند در 430 ص در سالهای 1975-1977 م در بیروت منتشر شده است.
1. الاسماء و الاحكام؛ 2. الابتداء و الاعادة؛ 3. خلق القرآن؛ 4. البقاء و الفناء؛ 5. لاشی ء الاموجود؛ 6. الطبائع؛ 7. اللؤاللؤة (ابن ندیم، 216، 217؛ قس: اقبال، 90)؛ 8. الامامة المفضول، ابوالحسین خیاط ردی بر آن نوشته است (ابن جوزی، 6/ 100؛ قس: اقبال؛ 91)؛ 9. القضیب یا قضیب الذهب، در اثبات حدوث علم باری تعالی (ابوالعلاء معری، 39؛ ابن جوزی، 6/ 99؛ نیبرگ، 33)؛ 10. التاج، از مشهورترین كتابهای اوست. ابوالحسین خیاط (ص 172) از این كتاب یاد كرده و اسماعیل بن علی نوبختی بر آن رد نوشته است (طوسی، 58)؛ 11. نَعْت الحكمة یا عبث الحكمة (ابن جوزی، 6/ 101-102؛ صفدی، 8/ 234؛ نیبرگ، 34)، نوبختی ردی بر این كتاب دارد (ابن شهر آشوب، 9)؛ 12. الزمرد، یا الزمردة كتابی است در رد و ابطال موضوع رسالت و نیز در رد معجزات پیامبران (اقبال، 93) كه به گفتۀ ابن ندیم (ص 217) خود ابنراوندی بر آن ردی نوشته است. ابوالحسین خیاط میگوید كه ابن راوندی در این كتاب بر قرآن تاخته است (ص 2-3). گویا نوشتن این كتاب سبب طرد او از میان معتزلیان شده است (ابن كثیر، 11/ 112؛ قس: اقبال، همانجا). بخشهایی از این كتاب را المؤید فی الدین هبةالله شیرازی در المجالس المؤیدیة آورده و سپس آن را رد كرده است. كراوس (نک : ص 96 به بعد) مطالب پراكندۀ كتاب الزمرد را گردآوری كرده و در 3 بخش اساسی (ص 120) به تحلیل مطالب آن پرداخته است (قس: گابریئلی، 33)؛ 13. الفرند یا الفرید (صفدی، 8/ 233؛ ابن كثیر، 11/ 112)، در طعن بر پیامبر اسلام (نک : نیبرگ، 35)؛ 14. الدامغ، در رد بر قرآن، بنا بر رأی ابن ندیم (ص 217) ابن راوندی خود ردیهای بر آن نوشت (قس: فان اس، همانجا). چنین به نظر میرسد كه ابوعلی جبائی (ذهبی، سیر، 14/ 59) آن را رد كرده است (ابنمرتضی، 179)؛ 15. البصیرة (عباسی، 1/ 76)؛ 16. كتابی دربارۀ توحید، ابوالحسین خیاط میگوید كه ابن راوندی از ترس جان آن را برای تظاهر به اسلام نوشته است (ص 13؛ نک : نیبرگ، 36)؛ 17. اجتهاد الرای (ابن ندیم، 216-217؛ برای ردیۀ آن نک : طوسی، 58)؛ 18. الزینة (حاجی خلیفه، 2/ 1423)؛ 19. المرجان (ابوالعلاءِ معری، 476؛ نیز ردیۀ همین كتاب توسط ابن راوندی، ابن ندیم، همانجا)؛ 20. التصفح (قاضی عبدالجبار، تثبیت، 1/ 51)؛ 21. اللفظ و الاصلاح (ابن حزم، 234)؛ 22. الخاطر؛ 23. المعرفة (نک : EI2)؛ 24. التعدیل و التجویر (نیبرگ، 34)؛ 25. كتاب ادب الجدل (ابنندیم، همانجا)، ابوالقاسم بلخی برخی اشتباهات ابن راوندی در این كتاب را اصلاح كرده (ابن عساكر، 131) و ابونصر فارابی نیز ردی بر آن نوشته است (ابن ابی اصیبعه، 2/ 139)؛ 26. الوقف؛ 27. الحجر الاحمر؛ 28. الحجر الاسود؛ 29. الاستطاعة؛ 30. الرؤیة؛ 31. الاحتجاج لهشام بن الحكم؛ 32. الانسان؛ 33. الخاص و العام؛ 34. الرد علی من قال برمی الحركة ببصره؛ 35. الجمل؛ 36. اثبات الرسل؛ 37. فساد الدار و تحریم المكاسب؛ 38. الرد علی من نفی الافعال و الاعراض؛ 39. المسائل علی الهشامیة؛ 40. كیفیة الاستدلال؛ 41. الاعراض؛ 42. الرد علی الزنادقة؛ 43. حكایة قول معمرو احتجاجه فی المعانی؛ 44. النكت و الجوابات علی المنانیة؛ 45. كیفیة الاجماع و ماهیته؛ 46. اثبات خبر الواحد؛ 47؛ الرد علی المعتزلة فی الوعید و المنزلة بین المنزلتین؛ 48. الادراك؛ 49. حكایة علی هشام فی الجسم و الرؤیة؛ 50. الاخبار و الرد علی من ابطل التواتر (برای شمارههای 26 به بعد نک : ابن ندیم، 216-217).
در پایان مقاله.
رضا رضازادۀ لنگرودی
ابن راوندی از متكلمان و صاحبنظران در اصول عقاید و مذاهب و ادیان در قرن 3 ق است و از سوی اغلب علمای كلام به كفر و الحاد متهم شده است و حتی بیشتر نام او را با صفت «ملحد» ذكر كردهاند. او یكی از شخصیتهای پیچیده و ناشناختۀ كلام اسلامی است. نویسندگان ملل و نحل و تاریخ عقاید، بجز تنی چند انگشت شمار، او را متهم داشتهاند كه عمر خود را صرف دفاع و طرفداری یا نقض و رد نحلههای مختلف و رد اصول مسلّمۀ مسلمانان كرده و دانش و قلم خود را در خدمت مخالفان اسلام قرار داده است و به خدمت فرقههای مختلف درآمده و حتی گاهی عقاید و نوشتههای خود را نقض كرده است. نام و موضوع كتابهایی كه به او نسبت دادهاند و در مراحل مختلف از سیر فكری او نوشته شده است، این مطلب را ظاهراً تأیید میكند. نویسندگان جدید كه در تاریخ عقاید اسلامی و ملل و نحل تحقیق كردهاند، در نمایاندن بعضی از عقاید او و در احیای بعضی از اقوال و آثار او كه در كتب مخالفانش، مانند ابوالحسین خیاط معتزلی و قاضی عبدالجبّار همدانی و ابن عقیل و موید شیرازی (از دُعات اسماعیلیه) پراكنده است، مساعی گرانبهایی مبذول داشته و از بسیاری نكات تاریك پرده برداشتهاند، اما هنوز از چهرۀ مبهم و حیات و فعالیت معنوی او تصویر روشنی به دست نیامده و همچنان شخصیتی مبهم و ناشناخته باقی مانده است، زیرا هر چه از احوال و افكار او در دست داریم، بجز چند مطلب ناچیز، همه از مخالفان و معاندان اوست و هیچ كتاب و رسالهای به صورت مستقل از خود او در دست نداریم. آنچه از وی باقی مانده، فقط قطعاتی است از كتابهای الزّمّردة و الدّاغ منقول در كتب دشمنان او كه نمیتوان این منقولات را بدون شك و تردید پذیرفت و آنها را خالی از تحریف و تغییر دانست. محمد بن اسحق معروف به ابن ندیم در كتاب الفهرست از قول ابوالقاسم كعبی بلخی (عبدالله بن احمد، د 317 ق/ 929 م) در كتاب محاسن خراسان سیر معنوی و فعالیت روحی او را چنین خلاصه میكند: «سیرت و مذهب او در آغاز خوب بود و خود مردی بسیار با حیا بود. بعد بنابر علل و اسبابی كه بر او عارض شد و نیز از آن روی كه دانش او از عقلش بیشتر بود، همۀ این صفات را به كنار نهاد. جماعتی گفتهاند كه او به هنگام مرگ از آنچه از او سرزده بود، توبه كرد و اظهار ندامت نمود و اقرار كرد كه علت تغییر رفتار او جفای یاران و طرد او از مجالس خود بوده است. بیشتر كتابهای او كفریات است كه برای ابوعیسی یهودی اهوازی نوشته است. وی كسی است كه ابن راوندی در خانۀ او وفات یافت ... » (ص 216).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید