موجی برخاسته است، در ایران از سالهای آغازین دهه ١٣٧٠ در ترجمه و تالیف آثار فلسفی. شكی نیست كه حجم آثار فلسفی كه در این قریب به ٣٠ سال به فارسی منتشر شده، با معدود كتابها و مقالات پیش از انقلاب، قابل مقایسه نیست. گویی وجدان «نگران» (اگر نگوییم معذب) فكر ایرانی، از پی یك انقلاب، یك گسست بزرگ فرهنگی، سیاسی و اجتماعی با سپری شدن فترتی ١٠ ساله در دهه ١٣٦٠ بر ضرورت تاملی فلسفی در وضعیت معاصریت خود پی برده و متوجه شده كه اگر میخواهد به نسبت سنت و تجدد بیندیشد و آگاهانه در معرض بادهای غربی قرار بگیرد، لامحاله باید فلسفه بداند.
جای بسی خوشوقتی است كه «رساله الهی-سیاسی» نوشته بندیكت اسپینوزا (١٦٧٧-١٦٣٢) اگرچه با تاخیری ٣٥٠ ساله به فارسی منتشر شد. البته در دوران دانشجویی بارها از همكلاسیها و برخی اساتید شنیده بودیم كه این كتاب توسط دكتر محسن جهانگیری، استاد فلسفه دانشگاه تهران و مترجم مهمترین كتاب این فیلسوف بزرگ هلندی، یعنی اخلاق، ترجمه شده است اما استاد به دلایل شخصی و ناگفته تاكنون به انتشار آن رضایت نداده است.
دکتر علی فردوسی در کتاب «روشنفکری و عرصه عمومی» به تعریف مفهوم روشنفکری و موضوع روشنگری و مباحثی پیرامون این موضوعات پرداخته است. به نظر وی، جملگی خصائلی که برای روشنفکر قابل شمارش است، به نسبت او با عرصه عمومی برمیگردد؛ یعنی این خصلتها دارای انسجامی درونی هستند، و نه اینکه فهرستی باشند که اجزایش ارتباطی با هم ندارند.
«مقصود انسان» نوشته یوهان گوتلیب فیشته بیش از هر کتاب دیگری از فیشته در مطبوعات مورد توجه واقع شده و هنوز که هنوز است پرخوانندهترین کتاب او است. کتابی که بیش از هر نوشته دیگری از او به زبانهای گوناگون ترجمه شده است.
روشنفکری چیست؟ روشنفکر چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟ جریانهای روشنفکری در قرن حاضر چه تأثیراتی داشتهاند؟ روشنفکران ایرانی در کدام دورهها موفقتر عمل کردهاند؟ علل تلخکامیهای روشنفکران ایرانی در برخی دورهها چه بود؟
در اردیبهشت ۱۳۹۶ دو نشست با محوریت مباحث ادبی و حافظ خوانی با حضور دکتر علی فردوسی (استاد جامعهشناسی دانشگاه نتردام-سانفرانسیسکو) در تهران برگزار شد که گزارشهای مربوط به آن را در ادامه میخوانید.
سالها است که آن سوی مرزهای جغرافیایی ایران زندگی میکند اما آنگاه که محور سخنانش ایران باشد، چنان وجودش از علاقه به سرزمین مادری، سرشار میشود که توصیف آن در کلام نمی گنجد. چنانکه خود میگوید از همان زمان که پا به آن سوی آبها گذاشت تا امروز، ایرانی بودن را مایه تفاخر خود دانسته است. «علی فردوسی» زاده اصفهان و پرورده تربت جام است.
در بخش اول این مقاله خواندیم که:«عُمَر و تاک مقدّس» عنوان مقالهای است از «گیلبِرْت کیث چِسترتون»،فیلسوف و نویسندۀ شهیر انگلیسی در کتاب«بدعتگذاران»اش (Heretics). مقاله، همانگونه که از نامش برمیآید، راجع است به عُمَر خیّام نیشابوری، یا در واقع برگردان او به انگلیسی توسط فیتزجرالد، که روایتهایِ گوناگونِ آن سالها پیش از نشر «بدعتگزاران» در ۱۹۰۵، یعنی در فاصلهزمانی ۱۸۵۹-۱۸۸۹ در آمده بود.
اینروزها،در واقع سالهاست دیگرچند نسلی که در ابتلایِ مزمنی به نوعی عبوس، دیگر کسی «چِسترتون» (۱۸۷۴-۱۹۳۶) نمیخواند. کسی که لطفعلی صورتگر (استاد و رئیس دانشگاه شیراز که در جوار حافظ به خاک سپرده شده است) در سالِ ۱۳۱۵خورشیدی، دو هفته پس از مرگش او را «فیلسوفِ شادی و نشاط» خوانده بود، و “خورخه لوییس بورخِس″ او را در میان کسانی نام میبرد که بر او تأثیری به سزا داشتهاند.
ما کیستیم؟ یک پرسش خطرناک مسعود رفیعیطالقانی: درباره گفتوگویی که پیشرو دارید چیز زیادی نمیتوان گفت، چه آنکه بیم میرود تکرار مکررات شود یا بحث اصلی را به حاشیه براند. با این وصف اما دریغ است اگر در آغاز، شما را به خواندن متن این گفتوگو با دکتر علی فردوسی، تشویق نکنم، زیرا حرفهای دقیق آقای فردوسی خواننده مشتاق را به وجد خواهد آورد و او را به شمار زیادی از حفرهها و گرفتاریهای ذهنی و اجتماعیاش آشنا میکند. گفتوگویی که با یک پرسش، آن هم پرسش از خویشتن شکل گرفت و پرسش از هویت، کیستی و چیستی به آن الحاق شد. پرسشهایی که در این گفتوگو طرح شدهاند - خاصه اولی - دغدغه صاحب این قلم در انجام این کار را به خوبی روشن میکنند و نیاز به توضیح اضافی را بینیاز؛ آنجاکه چشم باز میکنیم و میبینیم در بطن خاورمیانه و زیر آوار آشوبی هویتی درحال زندگی هستیم و صلح و دوستی و همزیستی بدل به رویایی عجیب شدهاند.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید