سخن گفتن از چیستی فلسفه به نحو کلی، شاید پیچیدهترین مسئلۀ تئوریک باشد؛ به همین خاطر در این بحث کوتاه نمیخواهیم با این هزارتوی گیجکننده روبهرو شویم، به جای آن، در این مجال مختصر میخواهیم به یکی از تغییرات اساسی تاریخ فلسفه در حدفاصل افلاطون و ارسطو بپردازیم و ببینیم که اگر این رخداد در کار نمیبود، دستکم کدام مشکلات را در تاریخ فلسفه و به تبع آن تاریخ تمدن نداشتیم. شاید هم توانستیم اشارهای به چشمانداز فلسفه در هزارۀ سوم داشته باشیم.
۱.توصیف؛ مارکس بهدرستی دیالکتیک متافیزیکی هگل را از آسمان به زمین آورد. ایدههای دیالکتیک هگل، نه زاده و درونبود «مطلق» و نه بروز آنها مینوی و ایدئالیستی است، بل حاصل تنش و جدال طبقات اجتماعی است. دستگاههای ایدئولوژیک تاریخی نیز در همۀ عرصهها ریشه در گسلهایی دارند که مابین این طبقات شکل گرفته و میگیرد؛ این آغازی بود بر پایان ایدئالیسم.
رئیس آموزشکده عالی روش شناسی علوم انسانی پاریس در نشست «درآمدی برمفاهبم پایه ای روش شناسی آینده پژوهی» با تأکید بر تفاوت آینده پژوهی با برنامه ریزی و پیش بینی، گفت: بحث آینده پژوهی در ایران به ناچاری و بدون پیشینه علمی آغاز شد. برای این علم، سنت، شجاعت و خلاقیت لازم است که ریشه در فرهنگ و تاریخ هر جامعه ای دارد، شاید دلیل دشواری بحث آینده پژوهی در ایران همین امر باشد.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید