1394/9/9 ۰۹:۴۲
یداست که دانشمندان و مهندسان در کشوری که نظام علم و تکنولوژی ندارد نمیتوانند استعداد علمی خود و علم و مهارتشان را فعلیت بخشند و به نحو شایسته به کار برند. به این جهت ممکن است سودمندترین علوم در جایی به هیچ کار نیاید و صاحبانش به کاری که با تحصیلاتشان مناسبت ندارد بپردازند و علمی که آموختهاند عاطل بماند.
پیداست که دانشمندان و مهندسان در کشوری که نظام علم و تکنولوژی ندارد نمیتوانند استعداد علمی خود و علم و مهارتشان را فعلیت بخشند و به نحو شایسته به کار برند.
به این جهت ممکن است سودمندترین علوم در جایی به هیچ کار نیاید و صاحبانش به کاری که با تحصیلاتشان مناسبت ندارد بپردازند و علمی که آموختهاند عاطل بماند. به نظر من علوم زمان ما به اعتبار نسبتشان با نیازهای انسانی به این ترتیب طبقهبندی میشوند:
۱ـ علومی که با آنها وسایل معاش مردمان فراهم میشود.
۲ـ علومی که با آنها معاش و نظام زندگی سامان پیدا میکند و بالاخره
۳ـ علمی که میپرسد ترتیب امور چگونه باید باشد تا چرخ زندگی به درستی بگردد و اگر ترتیب درست نیست چرا نیست و شرایط بودن آن چیست و کدام است. با دسته اول نیازها برآورده میشود.
علوم دسته دوم نظام و ترتیبی را که این نیازها در آن برآورده میشود معین میکنند و علم آخر که فلسفه است در پاسخ به پرسش چرا وضع چنین است و چگونه باید باشد توضیح میدهد که کی و چگونه و در چه شرایی کارها به نظام میآید و تناسب و تعادل در زندگی برقرار میشود.
با فلسفه درمییابیم که طرح جهان تکنیک پیش از آنکه دانشگاه و دانشکدههای فنی و مهندسی تأسیس شوند پدید آمده است. یعنی در پایان قرون وسطی در افق غرب جهانی پدیدار شده است که در آن آدمی با علم و قدرت خویش طبیعت و موجودات را دگرگون میکند و به تسخیر خود درمیآورد. فلسفه به ما میآموزد که جهان انباری از اشیاء و موجودات و آدمیان نیست بلکه با نظمی خاص ساخته شده است که در آن اشخاص و اشیاء و علوم و افکار و هنرها و … هر یک در جایگاه خاص و معین قرار دارند و هر جهانی هم امکانها و نیازهای خاص دارد چنانکه جامعه جدید راه توسعهاش را باید به مدد دانشمندان و پزشکان و مهندسان بپیماید.
معهذا این جامعه به صرف بودن تعداد کافی از دانشمندان و مهندسان و معلمان نمیتوانسته است قوام یابد. درست است که اکنون ابزارسازی بشر جلوه بیشتر دارد و مثال آدمی در جهان جدید مهندس است اما تا طرح این جهان در افکنده نشده بود وجود مهندسان هم ضرورت پیدا نمیکرد.
جامعه روابط و مناسبات و نظم و قانون دارد و شئونش باید کم و بیش متناسب باشد و اگر نباشد علم و تکنولوژی هم در آن به کار نمیآید. علم تکنولوژیک، علم جهان متجدد است. این علم با علم دوره اسلامی و علم یونانی و همه علوم پیش از تجدد تفاوت دارد و عالم و آدم و نظام زندگی دیگر میخواهد. ما کمتر فرصت داریم که ببینیم تغییرهای بزرگ در تاریخ و در وجود و زندگی آدمیان چرا و چگونه روی میدهد و اگر در این باب از ما بپرسند معمولاً با رجوع به خرد مشترک میگوییم که چون اروپاییان از ظلمت قرون وسطی به جان آمده بودند کوشیدند تا با طرح جهان جدید از آن بگذرند ولی مگر مردمان در هر وقت و در هرجا میتوانند تصمیم بگیرند که اساس زندگی خود را دگرگون کنند و علم و نظم تازه پدید آورند و اگر چنین قدرتی دارند چرا قرنها آن را پنهان و بیمصرف نگاه میدارند.
تاریخ بدون وجود مردمان معنی ندارد اما مرکبی هم نیست که آدمی بر آن سوار شود و عنانش را هر وقت به هر سویی که بخواهد بکشد. ما نمیدانیم یونانیان دو هزار و پانصد سال پیش و مسلمانان قرون صدر اسلام و اروپاییان غربی قرون شانزدهم و هفدهم درک و ذوق و فهم خاص خود را از کجا آوردند که مرجع علم و هنر و سیاست شدند.
عالم اسلام چه داشت که در قرون سوم و چهارم و پنجم کانون علم شد و در اروپا چه پیش آمد که قدرت در آنجا استقرار یافت و از آن زمان تاکنون بر ما چه گذشته است و میگذرد و اکنون در علم چه وضعی داریم و مسیر دانشمندان به کدام سمت است و به کجا میرود و آیا با همه اعتقادی که به علم سودمند و لزوم سودمند بودن علم داریم چه سودی از علم بردهایم و میبریم.
۴ـ علوم را به اعتبار فایدهای که دارند سه قسم دانستم. میان این سه قسم تفاوتهای بسیار هست. علوم پزشکی و مهندسی اثر و اهمیتشان نزد همه آشکار است و کسی در مفید بودنشان تردید نمیکند. علوم دسته دوم و سوم سودمند بودنشان کاملاً محسوس نیست و اگر کارایی دارند کاراییشان وقتی معلوم میشود که نباشند. قیاس این علوم با علوم دسته اول قیاس نیاز به دارو و نان با هواست.
ما هنگام بیماری به دارو و در زندگی هر روزی به نان نیاز داریم و چون گرسنه میشویم، نان را برای رفع گرسنگی فراهم میکنیم اما به هوا احساس نیاز نمیکنیم و اثر وجودی و مساعد بودن و نبودنش را حس نمیکنیم مگر وقتی که آلوده و مسموم باشد (تمثیل و قیاس برای روشن شدن مطالب است و به همه لوازم و نتایج آن نباید و نمیتوان ملتزم بود).
نیاز ما به مهندسی و پزشکی مثل نیاز به نان و داروست که همه جا محسوس است اما مردم و حتی دولت همیشه به علوم انسانی احساس نیاز نمیکنند الّا اینکه در نبود این علوم دچار زحمت میشوند زیرا آنها هر روز باید جهانی را که دگرگون میشود متعادل و هماهنگ سازند و در این راه همواره با مسائلی مواجه میشوند که باید آنها را حل کنند و برای رفع مشکلها با رعایت همه جوانب و پیشبینی آثار و نتایج تصمیم بگیرند و طبیعی است که به علوم سیاسی و اجتماعی و به صاحبان این علوم در تجربه سیاست احساس نیاز کنند و عدهای از این دانشمندان را به عنوان مشاوران دائم برگزینند. اگر این علوم در حد و وضعی نباشند که بتوانند دولت را یاری دهند باید ریشه ضعف آنها را جستجو کرد. یکی از مشکلهای بزرگ سیاست در جهان توسعهنیافته تحویل آن به بعضی علایق اعتقادی و ایدئولوژیک و قیاس همه چیز با آن علایق و اظهار مخالفت و موافقت و احیاناً برخوردهای خشن است.
علوم انسانی از ابتدا برای این به وجود آمده است که به سیاستها برای مواجهه با بحرانها و رفع مشکلها کمک کند. در جهان در حال توسعه سیاست بیمدد علوم انسانی و اجتماعی کاری از پیش نمیبرد.
۵ ـ وظیفه دولت در برابر علم چیست و با آن چه نسبت دارد؟ در شرایط کنونی دولت باید علم را توسعه دهد. ولی اهمیت دارد که بدانیم این مهم را چگونه انجام میدهد؟ یک گمان این است که اگر دولت بودجه پژوهش را افزایش دهد علم ترقی میکند. البته پژوهش بودجه میخواهد ولی این هم باید معلوم باشد که بودجه صرف چه پژوهشهایی شود و آن را در کجا و با چه تناسب هزینه کنند.
این تناسب را چه کسی میشناسد. آیا این کار را به عهده دانشمندان باید گذاشت. از آنجا که توسعه علم به دست دانشمندان صورت میگیرد برنامه توسعه علم را هم آنها باید تدوین کنند یا در تدوین آن شریک باشند. اما هر دانشمندی لازم نیست بداند راه توسعه و پیشرفت علم کدام است.
بله شناخت شرایط پیشرفت علم به عهده گروه خاصی از دانشمندان و صاحبنظران است. همه میدانند که اگر دولت و ملت به علم اعتنای بیشتر بکنند علم پیش میرود. اما این اعتنا و بیاعتنایی با ابراز احساسات و با درخواست و صدور دستورالعمل حاصل نمیشود و از میان نمیرود. ما نمیدانیم چرا گاهی دولتها و ملتها به علم اهمیت میدهند و گاهی هم به آن کاری ندارند و اگر حرفی میزنند در مقام تعارف است یا در حرف و حمایتشان ملاحظات شخصی و سیاسی دخالت دارد.
علم وقتی به وجود میآید و سیر استکمالی میپیماید که در قوام نظم زندگی و اصلاح امور به آن نیاز باشد. حفظ و بسط آن نیز به سلامت نظم اجتماعی و اداری و آموزش و پرورش سنجیده بستگی دارد. اگر مثلاً در ادارات و سازمانها و در همه جا کارها به کندی صورت میگیرد و در مدارس به کودکان و نوجوانان هر سال ده دوازده درس متفاوت میآموزند و بیشتر محصلانی که از دبیرستان بیرون میآیند نه فقط نود درصد درسهای مدرسه را یاد نمیگیرند یا از یاد میبرند بلکه از عهده نوشتن پنج عبارت درست به زبان مادری خود برنمیآیند، بدانیم که خللی در نظم و سامان پدید آمده است و شاید کار علم نیز بدون دشواریها نباشد.
درست است که علم تکنولوژیک عین قدرت است و راهش به غلبه میرسد، ولی دانشمندان و پژوهندگان هم ـ که البته آن را برای قدرت و غلبه نمیجویند ـ در صورتی کار خود را به درستی میتوانند انجام دهند که افق روشن و امیدبخش علم را فراروی خود ببینند.
در دهههای اخیر شاید دیگر از افق علم سخن نتوان گفت و ظاهراً در جهان توسعهنیافته هرگز چنین افقی وجود نداشته است. پس ناگزیر برای برخورداری بجا و مناسب از علم باید برنامهریزی کرد. در این برنامهریزی چنانکه گفته شد دانشمندان همه رشتهها باید مشارکت یا نظارت داشته باشند اما تدوین برنامه بر عهده متخصصان نیست زیرا آنها چون بیشتر به کارهای علمی ـ پژوهشی اشتغال دارند به نیازهای جامعه و تناسب علوم با یکدیگر و شرایط فرهنگی و تاریخی پیشرفت علم کمتر توجه میکنند. از گروه آموزشی بیماریهای عفونی یا فلسفه و تاریخ و بیوشیمی نمیتوان توقع داشت که به نظام مناسب تعلیم و تربیت و برنامه پژوهش کشور بیندیشند.
ولی از آنجا که در جامعههای توسعه نیافته بهترین استعدادها متوجه پزشکی و مهندسی میشود طبیعی است که در میان پزشکان و مهندسان و همچنین در زمره دانشمندان ریاضی و فیزیک و شیمی و بیولوژی و زمینشناسی و کشاورزی و … کسانی پیدا میشوند که مسائل سیاسی و فرهنگی و اجتماعی را درک میکنند و در کار سیاست و مدیریت شایستگی نشان میدهند این یک وضع استثنایی است. قاعده این است که متخصصان به کار خاصّ خود بپردازند و وظیفه برنامهریزی علم نیز به دانشمندان آگاه از وضع و شرایط علم در جهان و در کشور سپرده شود. امر مهم این است که دولت و حکومت باید نیاز به این برنامهریزی را احساس کنند و تدوین آن را از صاحبنظران بخواهند.
۶ـ فرهنگستان اکنون مجموعهای از استادان ممتاز دانشگاهها در همه یا بیشتر رشتههای علمی است و تنها سازمان علمی کشور است که در آن صاحبان علوم تخصصهای علمی با هم مینشینند و در مسائل مربوط به توسعه علم و پژوهش با هم تبادل نظر میکنند و گاهی حاصل بحثشان به صورت بیانیه و اظهارنظر برای دولت و مراجع حکومتی فرستاده میشود.
پیشنهاد این است که فرهنگستان همچنان مجمعی از دانشمندان همه رشتهها باشد اما چون وظیفه پژوهش ندارد، بهتر است در کنار گروهها و شاخههای علمی تخصصی که دارد گروههایی برای بررسی سازمان و مدیریت علم، برنامه پژوهش، نظام آموزش و پرورش، علم و جامعه، دانش و اخلاق و مشکلات راه توسعه و … تشکیل دهد و طرحهای تهیه شده توسط کارشناسان و صاحبنظران را در گروههای علمی بررسی و تنقیح کند. آیا بهتر نبود از ابتدا به جای گروههای تخصصی، گروه علم و انرژی یا گروه آب و خاک و انرژی داشتیم و مثلاً در گروه اخیر استادان آبیاری و هیدرولیک و زمینشناسی و جغرافیا و محیط زیست و اقتصاد و جامعهشناسی با هم مینشستند و مسائل را بررسی میکردند. گروهی از دانشمندان که میخواهند درباره آب و نان و کار و اشتغال و انرژی و آینده زندگی تأمل کنند باید نام متناسب با کار و بار خود داشته باشند و البته برای بررسی برنامه آموزش و پژوهش در دانشگاهها گروهها و شاخههای علمی نظر میدهند زیرا آنها صاحب این صلاحیتند.
فرهنگستان تجدیدنظر در اساسنامهاش را در دستور کار خود قرار خواهد داد. به نظر من اگر از ابتدا چنین کرده بودیم شاید به نتایج بهتری میرسیدیم. در یکی دو سال اخیر کار گروههایی تشکیل شده است که به مسائل علم و آموزش و پژوهش و مدیریت علم میپردازد این کار گروهها بالنسبه موفق بودهاند. مشکل بزرگ و اساسی این است که ما در مورد علم و مدیریت و آموزش و پرورش به مشهورات و مسلماتی رسیدهایم که نمیخواهیم آنها را تغییر دهیم و به شیوه و رسم موجود خشنودیم. دولت و حکومت و خانوادهها هم پرسش و طلبی ندارند و هرجا پرسش و طلب نباشد تحقق و پژوهش هم نیست یا اگر باشد رسمی و صوری است.
مقصود از این بیان توجیه نپرداختن به مسائل مهم نیست. فرهنگستان نمیتواند بگوید چون حکومت و دولت پرسشی ندارد چرا باید در صدد طرح مسائل و یافتن پاسخ آنها برآمد. فرهنگستان به حکم وظیفهای که دارد باید در اندیشه علم و رفع موانع راه آن باشد و به عنوان کانون دانشمندان ممتاز کشور به پژوهش در نسبت علم با اوضاع تاریخی و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی اهتمام کند و پژوهندگانی را که از علایق و عادات و رسوم غالب آزادند مأمور برررسی وضع علم و آموزش و پژوهش و فرهنگ و آینده آنها در نسبت به اوضاع کشور کند.
البته یافته اشخاص مناسب و گرد هم آوردنشان در یک سازمان و مأمور کردنشان به نظارت بر وضع علم و فرهنگ در خیال آسان است و شاید از نظر اداری هم چندان مشکل نباشد ولی تاریخ و تجربه میگوید که یافتن صاحبنظران برنامهریزی در همهجا چندان آسان نیست و تاکنون هم این قبیل طرحها چندان موفق و کارساز نبوده است. حقیقت این است که تا وقتی چشمها طرح آیندهای را در افق نبینند و دلها امیدوار نشوند و تفاهم میان مردمان پدید نیاید فکرها و دستها به کار نمیافتد و کارها با همکاری و هماهنگی صورت نمیگیرد.
در چنین وضعی شاید بهترین دانشمندان به همین راضی شوند که بر کمیت علم هرچه باشد بیفزایند و این افزایش کمی را عین کمال بدانند. ما که به پیروی از اروپاییان و آمریکاییان پژوهش را به نظری، توسعهای و کاربردی و … تقسیم کردهایم اگر قرار باشد همه مقالاتمان نظری باشد یا اگر نظری هم نیست به کار توسعه نیاید و کاربرد نداشته باشد آیا از تناسب و تعادل خارج نشدهایم؟
ادامه دارد
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید