1394/8/23 ۰۹:۳۹
وقتی از من میخواهید درباره آن روح زیبا، عارف فیلسوف و معلم کل، علامه طباطبایی سخنی بنویسم، چگونه میتـوانم این خواسته را نپذیرم و درباره او ننویسم و لذت یاد او را نچشم! من هنوز هم سخت تحت تأثیر شخصیت و رفتار و افاضات او هستم.
از او آموختم «ایمان» را باید با «تفکر و تعقل» سیراب کرد وگرنه سر از خشونت در میآورد
من چشم از او چگونه توانم نگاهداشت
کاوَل نظر به دیدن او دیدهور شدم
سعدی
محمدحسین طباطبایی که سالیان دراز استاد بلامنازع فلسفه و تفسیر در حوزه علمیه قم بود، وجودی پربرکت داشت. او با تدریس فلسفه در آن حوزه فضای مسلط فقهی را به صورت قابل توجه به نفع خردورزی فلسفی تغییر داد. او با تدریس تحلیلی و روشمند تفسیر قرآن به حوزویان فهماند که اساس معارف اسلامی، «قرآن» است. او با ایراد درسهای اصول فلسفه (در شبهای پنجشنبه) به مصاف ماتریالیسم دکتر تقی ارانی و یاران او رفت و مقدمات کلام جدید را در آن حوزه فراهم ساخت (که متأسفانه تعقیب نشد).
او به عنوان یک فیلسوف مسلمان، راه «گفتوگو» با فلسفههای غربی را در ایران باز کرد. بدون مبالغه میگویم آن کس که تفکر دینی را در حوزههای شیعه در قرن اخیر تکان داد و آنها را تا حدودی وارد عصر جدید کرد شخص طباطبایی بود. بذرهای فراوان فکری جدید که امروز در این حوزهها در حال رشد و شکفتن است گرچه علل و عوامل گوناگون داشته اما بدون تردید نخستین باغبان آنها طباطبایی بوده است. اما علاوه بر همه آن افاضات عقلانی که گفتم طباطبایی یک «نمای درخشان» از عرفان مثبت اسلامی بود. بودن در حضور او، روح انسان را ارتقا میبخشید. وقتی سخنان عرفانی او را گوش میکردی درمییافتی که تو را از فضا و زمان کمیتی بیرون برده است. شخصیت او کاملاً ویژه بود هم بسیار تأثیرگذار بود و هم الگوصفت. زندگی او نشان میداد، عرفان او کتابی نیست. حسرت میبردی که ایکاش میتوانستی مثل او زندگی کنی.
طباطبایی همه کارهای بزرگ خود را در کمال فروتنی و بدون چشمداشتهای مادی و حیثیتی انجام میداد. شاگردان او میدانند که او سالهای متمادی معاش خود را از حقالتألیف مختصری تأمین میکرد که از چاپ «تفسیر المیزان» عاید او میشد. او با زندگی خود نشان میداد که سخن گفتن از ایمان نباید یک شغل شود و اگر چنین شود ایمان تباه میگردد. او نشان میداد ایمان را باید با «تفکر» و «تعقل» سیراب کرد وگرنه سر از خشونت درمیآورد. او نشان میداد که زبان مبتذل و بدون انضباط و بدون تأمل و تعمق را در آموختن یا تعلیم معارف دینی باید کنار گذاشت وگرنه دین عوامزده میشود.
نگارنده این سطور که مدتی در جلسات تفسیر قرآن او با شوق فراوان حضور داشت و از آن بهره فراوان میبرد و گاهی نیز از لذت مصاحبت شخصی با او جرعهای میچشید وقتی در گذشته خودم تأمل میکنم میبینم طباطبایی بیش از هر شخص دیگری در مسیر زندگی فکری من اثر گذاشته است. در مدت 18 سال که در حوزه علمیه قم تحصیل میکردم در میان آن همه لقبداران گوناگون، تنها طباطبایی بود که با تدریسها و منش و رفتار خود، جوانان در سن و سال مرا به اندیشیدن دعوت میکرد و از جمود در ظواهر و افتادن در خط کسب القاب، بازمیداشت.
در اینجا حیفم میآید که یک خاطره شیرین از او را نقل نکنم. هنوز به 20 سالگی نرسیده بودم که یک دغدغه فکری دست از من برنمیداشت و ذهنم را میآزرد. یک روز برای حل آن مشکل دست به عمل ناشیانه و نسنجیدهای زدم. بدون هیچ مقدمهای در یکی از ساعات عصر به در خانه طباطبایی رفتم. در را زدم و خود او آمد و در را باز کرد و پس از سلام و علیک به من گفت بفرمایید چهکار دارید. گفتم آقا مدتی است این سؤال برای من پیش آمده که چگونه میتوان به خدایی که غیر از جهان و جدا از جهان است ایمان داشت. من نمیتوانم چنین خدایی را بپذیرم و این مسأله آزارم میدهد. طباطبایی نیم تبسمی کرد و به من جوان ناپخته ولی جویای حقیقت گفت: بلی همینطور است، خدای جدا از جهان معنا ندارد و خدا از جهان جدا نیست و توضیحاتی داد. این پاسخ ایشان مرا راحت کرد و خداحافظی کردیم و من رفتم. اما بعداً پیش خود شرمنده شدم که این چه کار ناشیانه و نسنجیدهای بود که من بدون مقدمه در خانه ایشان رفتم و مزاحم ایشان شدم. در سالهای بعد وقتی فلسفه اسلامی خواندم و با مطالعات شخصی خودم آنچه را خوانده بودم کاملتر کردم، توضیحات مختصر ایشان را که دم در به من گفته بود بهتر فهمیدم.
منبع: روزنامه ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید