فصول گمشده فرهنگ ایرانی / شادروان دکتر محمدامین ریاحی - بخش دوم

1394/7/15 ۱۰:۱۷

فصول گمشده فرهنگ ایرانی / شادروان دکتر محمدامین ریاحی - بخش دوم

شاید کسی با خواندن مقدمه و گفتار اول کتاب [تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی] چنین تصور کند که مؤلف با گزارش فعالیتهای علمی و فرهنگی خود، و ضمن آن نقل ستایشهای استادان عرب درباره کارهای خود قصد خود نمایی داشته است؛ اما به نظر من این هم هنر مؤلف است که با گزارش سیر جستجوها، دست خواننده را می‌گیرد و در راه دشوار و پر فراز و نشیب تحقیق با خود همراه می‌برد، و خواننده استمرار کار را طی پنجاه سال به چشم می‌بیند و درمی‌یابد که آنچه پیش رو دارد، کتابی نیست که مؤلف در خلوت کتابخانه خود به تفنن و با مراجعه به منابع محدود فراهم آورده و تنها به قاضی رفته باشد، بلکه معلوم می‌شود که این کتاب حاصل یک عمر تدریس و تحقیق مستمر در محیط‌های علمی عربی زبان و بحث و گفتگو با استادان و محققان و متعصبان آن سرزمینهاست.

 

شاید کسی با خواندن مقدمه و گفتار اول کتاب [تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی] چنین تصور کند که مؤلف با گزارش فعالیتهای علمی و فرهنگی خود، و ضمن آن نقل ستایشهای استادان عرب درباره کارهای خود قصد خود نمایی داشته است؛ اما به نظر من این هم هنر مؤلف است که با گزارش سیر جستجوها، دست خواننده را می‌گیرد و در راه دشوار و پر فراز و نشیب تحقیق با خود همراه می‌برد، و خواننده استمرار کار را طی پنجاه سال به چشم می‌بیند و درمی‌یابد که آنچه پیش رو دارد، کتابی نیست که مؤلف در خلوت کتابخانه خود به تفنن و با مراجعه به منابع محدود فراهم آورده و تنها به قاضی رفته باشد، بلکه معلوم می‌شود که این کتاب حاصل یک عمر تدریس و تحقیق مستمر در محیط‌های علمی عربی زبان و بحث و گفتگو با استادان و محققان و متعصبان آن سرزمینهاست.

حاصل تحقیقات مؤلف، مرحله به مرحله در طی سالها به‌تدریج در کشورهای عربی چاپ شده، و به نظر علمای بزرگ عرب رسیده، و به محک نقد و بررسی خورده و مورد تأیید و تحسین آنها قرار گرفته است؛ مثلاً فؤاد افرام بستانی ـ رئیس وقت دانشگاه لبنان ـ ارزش تحقیقات دکتر محمدی را طی مقاله‌ای ستوده و از جمله گفته است: «یکی از نتایج تحقیقات دکتر محمدی این است که امروز دیگر این مسأله برای ما روشن شده است که تا وقتی دانشمندان عرب، زبان فارسی را هم از لحاظ قواعد دستور، و هم از نظر ادبی به خود فرا نگیرند، نه محقق و ادیب عرب می‌تواند ادبیات عربی به‌خصوص ادبیات دوره عباسی را چنان‌که باید بفهمد، و نه شناسایی تمدن عربی و ادبیات اسلامی برای دانشمند عربی میسر می‌گردد…» همان دانشمند عرب جای دیگر نوشته است: «دکتر محمدی خلأیی را که در تاریخ ادبیات عربی از لحاظ شناخت سرچشمه‌های آن وجود داشت، پر کرده است.»

از نظر ما ایرانیان خدمت بزرگ مؤلف دانشمند در این است که با یک عمر جستجوی عاشقانه و تألیف و نشر چنین کتاب گرانقدری، به دفاع از حق پایمال‌شده فرهنگ ایرانی برخاسته و نشان داده است که با انقراض دولت ساسانی، فرهنگ عظیم ایرانی از میان نرفت و کتب پهلوی با نقل و ترجمه به زبان عربی، صورت اسلامی یافت. پس اینکه بسیاری از دانشمندان و متفکران ایرانی، عرب معرفی می‌شوند، اساسی ندارد. حال ببینیم این غلط مشهور از کجا پیدا شده است؟

 

عرب معرفی شدن دانشمندان ایرانی

اروپاییان مقارن با جنگهای صلیبی در ابتدا با عربها ارتباط یافتند و تحت تأثیر آوازه و شکوه خلافت عربی بغداد (که ایران هم تحت استیلای آن بود)، و بعدها در نتیجه داشتن ارتباط نزدیک با اقوام عرب، همه علوم و فنون و آثار ادبی و هنری ایرانی را کلاً «تمدن عرب» نامیدند. تا بعدها ایران‌شناسان دقیق‌تر تا اندازه‌ای به شناخت تمدن ایرانی رسیدند.

مؤلف در چهار گفتار اول کتاب، با دلایل و شواهد کافی این تصور غلط را که با حمله عرب همه آثار تمدن ایران از میان رفته، زدوده و استمرار فرهنگ ایرانی را در دوره اسلامی ثابت کرده و می‌گوید: بعد از استیلای عرب، تا سالها مظاهر فرهنگی و عرف و عادات و لباس ایرانیها بر جای بود و جشنهای نوروز و مهرگان و سده و بهمنجنه و… با جلال و شکوه برگذار می‌شد. با بهره‌گیری از دانش و تجربه ایرانیان، نظام مالیاتی و دیوانی ساسانی استمرار یافت و دبیران و وزیران ایرانی، دستگاههای حکام عرب را اداره می‌کردند، و زبان فارسی در دیوان عراق تا دهه ۸۰ هجری و در استانهای دیگر تا سالها بعد به کار می‌رفت. سکه‌های ساسانی همچنان رواج داشت. گاهشماری شمسی ایرانی، که گاهشماری قمری عربی نمی‌توانست جایگزین آن شود، همچنان بر جای بود و تا قرن اخیر هم که در بیشتر کشورهای عربی و اسلامی سالشماری میلادی مسیحی معمول شد، همان تقویم ایرانی رایج بود.

 

تأثیر فرهنگ ایرانی در عصر جاهلی

درباره تأثیر زبان و فرهنگ ایرانی در تمدن دوره عباسی پیش از این هم بحثهایی شده است؛ اما از مباحث مهم تازه‌ای که دکتر محمدی مطرح کرده، پیشینه این تأثیرات در پیش از اسلام است. درباره ادبیات عصر جاهلی که خود دانشمندان عرب از جمله طه حسین در اصالت آن تردید کرده‌اند، دکتر محمدی نکته تازه دقیقی بیان کرده و گفته است که هرچه باشد، آن‌همه حاصل نواحی مرزی با ایران و تحت تأثیر روابط با ایران به‌وجود آمده، و از قبایل دور از ایران شعر و ادبی باقی نمانده است.در زمینه سابقه نفوذ کلمات فارسی در زبان عربی، و رواج داستانهای ایرانی یا مربوط به ایرانیان در میان اعراب، مؤلف حق مطلب را ادا کرده، و نیز به دلایل متعدد گفته است که اعراب خط و کتابت نداشتند و این عامل اساسی تمدن، در آغاز از دو شهر «حیره» و «انبار» که تابع دولت ساسانی بودند، به عربها رسیده است.

مؤلف با برشمردن جنبه‌های مختلف موضوع، نتیجه گرفته است که مجموعه فرهنگ اسلامی که به غلط «تمدن عرب» نامیده شده، دستاورد کوششهای دانشمندان و متفکران همه اقوام مسلمان است، و هر قومی سهمی کم یا زیاد در آن دارد. چون در طلوع آفتاب اسلام، قبیله‌های بیابانگرد عرب تمدن قابل ملاحظه‌ای نداشتند، سهم عمده از آنِ ایرانیان است که وارث تمدنی چندهزار ساله بودند و در چند قرن نخستین اسلام همه دانشمندان و مؤلفان، تبار ایرانی داشتند، حتی زبان و لغت و علوم ادبی را ایرانیان تدوین کرده‌اند.

در برابر اعراب بدوی که از خون اسیران، آسیابها می‌چرخانیدند و کتابخانه‌ها را آتش می‌زدند، فرزانگان مسلمان ایرانی با اندیشه و خرد و دانش و منطق و استدلال در گسترش اسلام می‌کوشیدند. مؤلف با نقل گفته ابن‌ندیم از کتاب «الفهرست» و با کشف نام و نشان دهها کتاب گمشده از یاد رفته، نشان می‌دهد که بیشتر کتابهای سده‌های نخستین اسلامی برگرفته از کتابهای ایرانی است و با تغییرات و تحولاتی که در این کتابها به منظور سازگار کردن آنها با محیط و معتقدات جدید داده شده، اصل آنها متروک شده است.

مؤلف برای اثبات تأثیر فرهنگ ایرانی در اعتلای تمدن اسلامی دو دلیل اساسی می‌آورد: اول اینکه نهضت علمی و ادبی اسلام از جایی شروع شد که قرنها پایتخت ایران بود، از «بغداد» پایتخت عباسیان در کنار «تیسفون»، نه از مکه و مدینه و خاستگاه اسلام، یا دمشق پایتخت بنی‌امیه. دوم اینکه پایه‌گذاران علوم عقلی و نقلی و ادبی در زبان عربی، به تعبیر عربها از «موالی» یعنی مسلمانان غیر عرب و بیشتر ایرانیان بودند.

برای نمونه با تحقیق دقیق، تبار ایرانیِ کسانی چون حسن بصری و ابن‌سیرین و واصل بن عطا و عمرو بن عبید را که حکمت و کلام اسلامی را پایه‌ریزی کردند، روشن می‌کند و می‌گوید اینها از راه علم و منطق و استدلال و علم و عرفان در پیشرفت اسلام می‌کوشیدند، در حالی که امرای عرب اسلام را دستاویزی برای کشتار و غارت و مصادره اموال و سوزاندن کتابخانه‌ها قرار داده بودند. فجایع حَجاج بن یوسف در عراق و سایر امرای عرب در خراسان معروف است. به نوشته بیرونی در آثارالباقیه: قتیبه بن مسلم باهلی در خوارزم نویسندگان را کشت و کتابها را آتش زد. روایتی هم از ابوالفرج مالتی در تاریخ مختصرالدول نقل شده که که عمروبن عاص بعد از فتح اسکندریه، درباره کتابهای آنجا از خلیفه عصر دستور خواست، پاسخ رسید که: «همه را بسوزانید.» در دوره خلافت عباسی هم که دم از ترویج علم و حکمت می‌زدند، کتاب‌سوزی به وسیله عمّال خلافت رواج داشت. و یک نمونه، سوختن کتابخانه‌های ری به امر محمود غزنوی است.

 

دلایل گسستگی و بی‌خبری

مؤلف درباره اینکه چگونه فرهنگ وسیع و درخشان عصر ساسانی در زیر پرده ابهام و فراموشی پنهان مانده، تا آنجا که آن دوره را دوره گسستگی و بی‌خبری نامیده‌اند، به عوامل متعددی اشاره کرده و مهمترین و مؤثرترین آنها را عامل «تعریب» و «ولا» شمرده است. در آنجا ضمن برشمردن انواع تعریب، که نوع «تعریب لغات» را خوب می‌شناسیم، تعریب اشخاص را که یک پدیده جاهلی بوده و در صحرا و در میان قبایل عرب کاربرد داشته، روشن می‌کند و از جمله می‌گوید: «یکی از این گونه‌ها، تعریب اشخاص است. بدین ترتیب که به جای نام اصلی آنها، نام عربی بر آنها نهند و با نادیده گرفتن اصل و تبار آنها، با نسب وِلاء، آنها را به فرد یا قبیله‌ای عربی منسوب سازند و آن را به جای اصل و تبار واقعی آنها به کار برند.

قسمت اول مقاله را در اینجا بخوانید.

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: