تبيين فلسفي وحي پيامبرانه

1385/8/9 ۰۳:۳۰

تبيين فلسفي وحي پيامبرانه

ويژگي اصلي اي که باعث شده فارابي را مبدع فلسفه اسلامي بدانند، کوشش او در جهت تبيين وحي و نبوت ، با استفاده از تفکر فلسفي ارسطو و افلوطين و هيات بطلميوسي است.



ويژگي اصلي اي که باعث شده فارابي را مبدع فلسفه اسلامي بدانند، کوشش او در جهت تبيين وحي و نبوت ، با استفاده از تفکر فلسفي ارسطو و افلوطين و هيات بطلميوسي است.
در اين مقاله به بررسي چگونگي جمع تفکرات ارسطو، افلوطين و هيات بطلميوسي توسط فارابي و استفاده او از اين مطلب در جهت تبيين وحي نبوي ، پرداخته شده است. براي فهم فلسفه اسلامي و اينکه آيا فلسفه اسلامي ممکن هست يا نيست ، بايد تعريف دقيقي از فلسفه ، از اسلاميت و از فلسفه اسلامي ارائه بدهيم. تعريف را نبايد از خودمان جعل کنيم بلکه بايد ببنيم آن چيزي که بعدها موسوم به فلسفه اسلامي شده ، چه بوده است؟ چه اتفاقي افتاده که بعدي ها به آن اتفاق گفته اند فلسفه اسلامي و البته همه اتفاق نظر دارند که موسس فلسفه اسلامي کسي نيست جز فارابي ، هر چند کندي (ه) نزديک هفتاد سال قبل از فارابي (ه) از دنيا رفته و اولين فيلسوف مسلمان نام گرفته است. کندي فيلسوفي بوده که دينش اسلام بوده است. او متاخر از نهضت ترجمه است ؛ يعني با آثاري که از يونان باستان ترجمه شده ؛ مثل آثار افلاطون و ارسطو آشناست. اما کندي موسس فلسفه اسلامي نيست و فارابي معنون به اين عنوان است. پس معلوم مي شود تفکر فارابي ويژگي خاصي دارد که وي را مستحق عنوان پايه گذار فلسفه اسلامي نموده است. فارابي چند ويژگي دارد که مجموع آنها را در ديگرفلاسفه مسلمان مثل کندي و حتي ابن سينا نمي بينيم. يکي از مهمترين آن ويژگي ها اين است که فارابي مسبوق به نهضت ترجمه است ؛ يعني با ترجمه آثار افلاطون و ارسطو و افلوطين (منتها اثولوجياي افلوطين را با نام ارسطو مي شناسد) آشناست.
ديگر اينکه آثار را به خوبي فهميده ؛ يعني او انساني با ذکاوت فلسفي است. اينها را آنقدر خوب فهميده که صد سال بعد ابن سينا مي گويد من مابعدالطبيعه را بار خواندم و بعضي از عبارات را از بر شدم ولي نفهميدم ، تا اينکه شرح فارابي را بر ما بعدالطبيعه ارسطو خواندم و فهميدم.
پس معلوم مي شود که فارابي فهم فلسفي بالايي دارد. سومين ويژگي فارابي (ه) که ديگر مختص فارابي است ، کس ديگري هم اين را ندارد، اين است که بعد از يک دوره تاريخي اي مي آيد که در آن دوره ، امثال "ابن راوندي " (ه) و "زکرياي رازي" (ه) پيدا مي شوند. ابن راوندي ، يک معتزلي بوده و از اعتزال برمي گردد و شروع مي کند به نقد اعتزال و بعد از مدتي ظاهرا گرايش به شيعه پيدا مي کند و از شيعه هم برمي گردد و شروع مي کند به نقد شيعه و حتي شروع مي کند به نقد وحي و نبوت و ايرادهاي اساسي بر وحي و نبوت وارد مي کند، که اصلا وحي معقول نيست ، قرآن معجزه نيست ، حداکثر، معجزه بودنش براي اعراب است ، براي غيرعرب معجزه نيست و...، و بعد از او هم زکرياي رازي از اين حرف ها مي زند، و فارابي در چنين جوي قرار مي گيرد. يعني در جوي که وحي و نبوت به صورت جدي مورد نقد قرار گرفته و او، به وسيله اطلاعاتي که که از فلسفه يونان داشته از وحي و نبوت به صورت عقلاني دفاع مي کند.
اين ويژگي هاي کلي فارابي است که حالا اگر لازم بشود من وارد جزئياتش هم مي شوم. فارابي فقط و فقط به دنبال دفاع عقلاني از وحي و نبوت بود. او خواست از وحي و نبوت يک دفاع عقلاني ارائه دهد که اتفاقا اين تبيين و توجيه عقلاني ، به فلسفه اسلامي مبدل شد. مرتبه اي از نفس که فقط قوه درک کليات را دارد عقل بالقوه ناميده مي شود.
اما از لحظه اي که اين کليات را درک مي کند به مرتبه عقل بالفعل مي رسد. وقتي ارسطو بحث قوه و فعل را مطرح مي کند بلافاصله يادآوري مي کند که هيچ قوه اي خود به خود بالفعل نمي شود مگر به واسطه عامل بالفعلي که تمام آن فعاليت هاي مطلوب را دار است تا بتواند اين قوه را به فعليت برساند. ارسطو اسم آن را عقل فعال مي گذارد و آن تشبيه معروف را مي کند که نسبت عقل فعال به نفس انسان مثل نسبت خورشيد به چشم انسان است. اگر بين چشم من و اين کتاب نور نباشد و تاريکي مطلق حاکم باشد، من اين کتاب را نخواهم ديد. براي اينکه اين کتاب را ببينيم بايد نور بتابد. نور بايد هم به کتاب بتابد (طبق طبيعت شناسي ارسطو) و هم به چشم ما بتابد تا اتفاقي که ما اسمش را مي گذاريم ابصار واقع بشود. پس براي ديدن ، چشم من و اين شي مرئي کافي نيست و بايد آفتابي باشد. حال عين اين اتفاق در عقل فعال هم مي افتد. ارسطو مي گويد نفس من با يک شي جزئي (اين کتاب) برخورد مي کند. اين کتاب يک شي کاملا جزئي است اما بالفعل جزئي است و بالقوه کلي است (همان بحث کلي طبيعي) ؛ يعني اين کتاب خودش يک شي ئ جزئي خاص است. اما قوه اين را دارد که از دل همين کتاب مفهوم کتاب که شامل تمامي کتاب ها شود استخراج شود. حال آيا حيوانات مي توانند اين کار را بکند؟ و آيا درخت کاج مي تواند اين کار را بکند؟ پاسخ به هر دو اين سوالات منفي است. فقط نفس ناطقه انسان اين توان و قوه را دارد. منتها نه اين قوه خود به خود بالفعل مي شود، نه اين جزئي که بالقوه اين کليت را دارد، بالفعل مي شود، آن "عقل فعال" بايد به جفتشان بتابد. تا وقتي من با اين شي ئ جزئي تماس گرفتم بتوانم کتاب کلي را استنباط بکنم ؛ يعني کليت را استخراج بکنم. آن لحظه اي که من به کمک عقل فعال از اين کتاب جزئي به کتاب کلي رسيدم ، عقلم بالفعل شده است. اين اساس نفس شناسي و مخصوصا نفس ناطقه اي است که ارسطو گفته و فارابي از آن استفاده کرده است. از ديگر متفکريني که بر فارابي تاثير گذاشته افلوطين است. افلوطين که در حدود سال بعد از ارسطو آمده و سبک خاصي داشته است مي گفت ما يک منبعي در عالم به نام "احد" داريم که همه هستي ها آنجاست ، هيچ نقصي ندارد، و هيچ کاستي اي ندارد، و هيچ اسمي را هم ما نمي توانيم بر آن بگذاريم. حتي نمي توانيم به او "موجود" بگوييم. اما همان قدر که نمي توانيم به او بگويم موجود نمي توانيم بگوييم معدوم. براي اينکه اگر بگوييم موجود، او را تا حد اسم وجود پايين آورده ايم. حتي نمي توانيم به او بگوييم عالم ، به او جاهل هم نمي توانيم بگوييم. اصل منع ارتفاع نقيضين در اين جا کارايي ندارد. اينجا مرتبه اي فوق تصور انسان هاست. افلوطين مي گويد تنها اسمي که مي توانيم به او بگوييم "احد" است. و اين به خاطر نسبتي است که عدد يک با بقيه اعداد دارد. در همه اعداد، عدد يک وجود دارد. همه اعداد هم از آن ساخته شده اند. فقط به اين خاطر مي گوييم "احد"، والا هيچ اسمي را نبايد براي او اطلاق کنيم. حالا اين احد که منبع هستي است همه کمالات را به صورت سرشار دارد و لبريز است. افلوطين اسم اين لبريزي را "صدور" مي گذارد. از احد همه چيز خود به خود صادر مي شود.


تاثير هيات بطلميوسي بر تفکر فارابي

از ديگر اموري که بر تفکر فارابي تاثير قابل توجهي دارد، هيات بطلميوسي است. در هيات بطلميوسي زمين مرکز عالم است. اطراف زمين يکسري سياره ها مي چرخند و سياراند، و يک سري هم فقط ستاره اند ؛ يعني ثابتند و مي درخشند. مشکلي در مورد ستاره هايي که ثابتند وجود ندارد ولي حرکت سيارات بايد تبيين شوند. اين سيارات در هيات بطلميوسي روي يک فلک سوارند و اين فلک ها به ترتيب عبارتند از، قمر، عطارد، زهره ، شمس ، مريخ ، مشتري و زحل. همه ستاره هايي که ثابتند، روي يک فلک سوارند که خود آن فلک را هم ما فلک ثوابت مينامد. و فلکي را که محيط بر همه افلاک است اطلس يا محدد الجهات مي خواند.


کيفيت تاثير آرائ ارسطو و افلوطين و هيات
بطلميوس در وحي شناسي فارابي

افکار ارسطو و افلوطين و هيات بطلميوس را فارابي از يونان باستان به خوبي ياد مي گيرد و در تبين وحي و نبوت آنها را کنار هم مي گذارد و يک نظامي مي سازد که انصافا نظام جديدي است. اين نظام را قبل از فارابي سراغ نداريم و در زمان فارابي هم اين تلفيقي که بين حرف هاي ارسطو و افلوطين توسط فارابي ارائه شده خيلي عجيب است.
محال بود به ذهن ارسطو برسد که بتوان ايده هاي افلوطين (مثل صور ، التفات و غيره) را بشود با ايده هاي خودش (مثل عقل فعال ، مراتب نفس و غيره) تلفيق کرد. ولي فارابي اين کار را کرده است.
فارابي مي گويد خدايي داريم که منبع هستي است. آن خدا پر و لبريز از کمالات است. اين خدا همه کمالات را دارد. از اين خدا اين کمالات خود به خود صادر مي شود. منتها از او يکي بيشتر هم نمي تواند صادر شود چون واحد است.
(الواحد لا يصدر عنه الا الواحد) اگر ما بگوييم از واحد، تا صادر مي شود، با بساطت واحد منافات پيدا مي کند.
بنابراين بايد بگوييم يک چيز صادر مي شود. اسم آن صادر اول را "عقل" مي گذاريم. صادر اول اسمش عقل است. اما چون فارابي يک چشم به هيات بطلميوسي دارد بلافاصله مثل افلوطين به سراغ نفس نمي رود، بلکه مي خواهد آن افلاک را هم تبيين کند. لذا مي گويد که عقل اول دو تا نظر دارد، يک نظر به بالا دارد ؛ يعني به احد و به واجب الوجود، که غنا، سيري و پري مي بيند، از اين رو به خودش هم پري دست مي دهد، صدور و هست مي دهد، خودش ضمن اينکه "صادر" است ، مصدر شي ئ سوم مي شود. صادر دوم از صادر اول صادر مي شود. فارابي صادر اول را عقل اول مي گويد، و به صادر بعدي عقل دوم مي گويد. نگاه ديگر صادر اول به خودش است ، و وقتي به خودش نگاه مي کند، در خودش جز کاستي ،ضعف و ناداني نمي بيند. از اين نداشت ها و کمبودها، نفس ، جرم و کل فلک اول صادر مي شود. عين همين اتفاق را ما در عقل دوم هم داريم. عقل دوم هم يک نگاه به احد مي کند و يک نگاه به خود. از نگاه به احد "عقل سوم" از او صادر مي شود و از نگاه به خود، جرم و نفس فلک دوم صادر مي شود و قس علي هذا. عقل سوم ، عقل چهارم ،... و عقل دهم.
عقل دهم ، عقلي است که به اصطلاح فلک قمر و مخصوصا عالم دون القمر (يعني عالم فساد و عالمي که تشکيل يافته است) را ايجاد مي کند. عناصر اربعه ؛ يعني آب ، آتش ، خاک و هوا از عقل دهم صادر مي شود. فارابي بعدها اسم عقل دهم (عقل عاشر) را عقل فعال مي گذارد و حتي اسمش را روح الامين هم مي گذارد.(اين کلمه از خود فارابي است) تا اينجا ما فقط نقش افلوطين را مي بنيم.
فارابي در مورد مفاهيم احد، صدور، التفات و بعد سلسله مراتب اينها متاثر از آرائافلوطين و افلاک بطلميوس بود، اما وقتي فارابي اسم "عقل دهم " را "عقل فعال " مي گذارد، معلوم مي شود که از اينجا به ارسطو نظر دارد.
باز به کمک عقل فعال اين عقل بالقوه من مي تواند مفهوم کلي کيف را از همين تصوير خيالي کيف انتزاع کند. البته اين انتزاع به معناي اين نيست که در آن کيف نبوده است ، واقعا در آن کيف به صورت بالقوه بوده است. همان کلي طبيعي است که کيف به معناي کلي در يک کيف جزئي وجود دارد، البته در مورد اين که مي گوييم در عالم خارج وجود دارد، کسي نبايد بيايد اين کيف را بشکافد و بنگرد و بگويد پس کجاي آن است ، و من آن کيف کلي را نمي بيم.
اين از نوع ديدن نيست بلکه بالقوه وجود دارد، و براي اينکه بالفعل بشود احتياج به نفس ناطقه و عقل فعال است که اين کيف کليه را از آن کيف جزئي انتراع کند. تا اينجا مباحث فارابي همه متعلق به ارسطوست.
اينجا آنجايي ست که فارابي تمام مقدمات را چيده ،تمام ريزه کاريها را رعايت کرده ، از ارسطو، افلوطين و بطلميوس استفاده اش را کرده است ، و مي خواهد ميوه خودش را بچيند. او دارد سه دانشمند يوناني را که اصلا گمان نمي کرد که بتوان يک روز اينها را يک جا جمع کرد، يک جاجمع کرده و وحي و نبوت را از دل تفکرات آن ها در مي آورد. تبيين او اين است که هم فلاسفه و هم انبيائ به عقل فعال متصل مي شوند و معقولات را درک مي کنند. متنها فرق نبي با فلاسفه اين است که فلاسفه فقط عقل بالمستفادشان به عقل فعال وصل مي شود؛ يعني فقط مطالب کلي را مي گيرند.
"وجود"، "جوهر"، "عرض"، "هر معلولي علتي دارد"، "سنخيت علت و معلول " چيزهايي است که ما در فلسفه مي خوانيم و اين امور کلي را از عقل فعال گرفته اند. اما انبيا وقتي به عقل فعال وصل مي شوند فقط عقل بالمستفادشان به عقل فعال وصل نمي شود، بلکه متخيله شان هم به عقل فعال وصل مي شود و بنابراين نه فقط مثل فلاسفه امور کلي ، بلکه امور جزئي را هم دريافت مي کنند. لذا اگر کتاب قرآن را با مابعدالطبيعه ارسطو مقايسه کنيم مي بينيم که هر جفتشان به عقل فعال وصل شده اند، و کليات را گرفته اند، اما نبي متخيله اش هم به عقل فعال وصل شده ، جزييات را هم گرفته است. نبي براي ما صحبت از معلول و علت و جوهر و عرض و کلي نمي کند. نبي (قرآن) مي گويد: "ان شانئک هو الابتر". نبي مي گويد: "غلبت الروم في ادني الارض". نبي مي گويد "فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره". نبي مي گويد حضرت ابراهيم فلان کرد، حضرت نوح ، حضرت لوط، حضرت موسي و... فلان کردند ؛ يعني اخبار جزئي به ما ميدهد و اين مستلزم اتصال متخليه نبي به عقل فعال است.
پس به نظر فارابي "وحي" اتصال عقل باالمستفاد و تخليه نبي به عقل فعال است و "نبي" آن کسيست که مي تواند به مرتبه اي برسد که ضمن اينکه عقل بالمستفادش با عقل فعال پيوند پيدا مي کند متخيله اش هم با عقل فعال اتصال پيدا مي کند و جزييات را دريافت مي کند.
به نظر فارابي "مکانيزم وحي" اتصال با "روح الامين " است. جبريل همان عقل فعال است ، همان است که عالم کون و فساد از آن صادر شده و نه فقط صدور بلکه تبديلش از قوه به فعل هم تحت اختيار آن است. آن بالاترين نقطه اي که ما در اين عالم داريم نفس ناطقه است و بالاترين مرتبه نفس ناطقه عقل بالمستفاداست. و بالاترين حالت عقل بالمستفاد اتصال به عقل فعال است که وقتي توام با متخيله است اسمش را مي گذاريم "نبوت"، و وقتي بدون متخيله است اسمش را "فلسفه" مي گذاريم.


مراتب نبي و فيلسوف

از نظر دريافت نبي با فيلسوف تفاوتي ندارد. چون دريافت عقلي بالاتر از دريافت جزيي است.( و در اين مرحله هر دو يکسانند) اما از نظر گفتار و نقل قول و آن انعکاس و بازتابي که نسبت به ما دارد، مرتبه نبي بالاتر از فيلسوف است. چون فيلسوف کلي را دريافت کرده است و مي تواند به شما از کليات بگويد که مي شود مابعدالطبيعه ارسطو، اما نبي هم "کلي" را دريافت کرده و هم "جزئي "را. و امتيازش به فيلسوف اين است که مي تواند از جزئي خبر دهد و خبر از آينده مشخص هم بدهد، اما اين کار به هيچ وجه از عهده فيلسوف برنمي آيد. غلامرضا ذکياني


خان احمدی
نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: