1385/5/24 ۰۳:۳۰
سهم ادبيات معاصر نثر و شعر با تمام گستردگي و سبکهايش در رشته زبان و ادبيات فارسي تنها به 4 واحد درسي محدود مي شود. 3 استاد ادبيات فارسي درباره مسائل ادبيات معاصر در دانشگاهها با ميراث خبر گفت و گو كرده اند.
سهم ادبيات معاصر نثر و شعر با تمام گستردگي و سبکهايش در رشته زبان و ادبيات فارسي تنها به 4 واحد درسي محدود مي شود. 3 استاد ادبيات فارسي درباره مسائل ادبيات معاصر در دانشگاهها با ميراث خبر گفت و گو كرده اند. يادش به خير. خير يا شر فرقي نميكند؛ مهم اين است كه او در كتاب خود نوشته بود فلان شاعر مشهور معاصر «به زعم خود» طرحي نو در شعر فارسي درانداخت و اين عبارت ذهنيت او و تمام كساني بود كه پرنده هاي شعر را اسير در تختهبند قالبهاي عروضي ميپسنديدند. سالها مي گذرد اما او امروز هم همانطور فكر ميكند. اما آن ديگري با افسوس ميگويد:«چهار واحد ادبيات معاصر شعر و نثر بر اثر فشار دانشجويان و استادان علاقهمند، در رشته زبان و ادبيات فارسي تثبيت شده اما هنوز ناتني تلقي ميشود.» دکتر «هرمز رحيميان» استاد دانشکده ادبيات و علوم انساني دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران شمال با تاکيد بر بيمهريها و عنادورزيهايي که درباره ادبيات معاصر در جامعه دانشگاهي وجود دارد، درباره 4 واحد درسي که در اين رشته به ادبيات معاصر اختصاص داده شده است، ميگويد: «اين مساله بستگي به استادي دارد که اين 4 واحد را تدريس ميکند. اينهمه دانشکده ادبيات داريم که در اين رشته دانشجو پرورش ميدهند و تعداد آنها هم روز به روز بيشتر ميشود. اما نکته اينجاست که اکثريت استاداني که براي تدريس ادبيات معاصر در نظر گرفته ميشوند، يا با قضيه عناد دارند يا آشنايي کافي با آن ندارد. بنابراين صورت مساله را پاک ميکنند و به هر بهانهاي «دوره بازگشت» را به جاي شعر معاصر قالب ميکنند و رمانهاي اوليه فارسي اوان مشروطه را به جاي داستاننويسي فارسي جا ميزنند و امتحاني ميگيرند و نمره خوبي هم به دانشجويان ميدهند و هيچ اتفاقي هم نميافتد. همه چيز به خوبي و خوشي ميگذرد اما هيچ کس ادبيات معاصر ياد نميگيرد.» نويسنده كتاب «ادوار نثر فارسي از مشروطيت تا سقوط سلطنت» ميگويد: «اين 4 واحد به شرط اينکه استاد اهليت داشته باشد، حداقل ميتواند سرنخ هاي خوبي به دانشجويان بدهد که چگونه مطالعات خود را تکميل کنند. در بعضي از کشورهاي بزرگ دنيا براي تربيت داستاننويس خوب سرمايهگذاري ميشود. ما اينجا اين موضوع را رها کردهايم و در دانشکده ادبيات از بحث هاي لغوي، دستوري و حداکثر بلاغي پيشتر نميرويم. نشستهايم و لغت معني ميكنيم و موارد دستوري را درس ميدهيم و حاشيه ميرويم و به اصل موضوع که ادبيات چيست بيتوجهيم.» دکتر «فرهاد طهماسبي» استاد دانشگاه آزاد اسلامي واحد اسلامشهر که دروس نقد ادبي و ادبيات معاصر نظم و نثر را تدريس ميکند نيز در اين باره ميگويد: «4 واحد درسي ادبيات معاصر قطعا تاثيرگذار خواهد بود. در واقع لازم هست ولي کافي نيست. مثلا مقوله نثر معاصر را در نظر بگيريد؛ از دوره مشروطه و اواسط دوره قاجار تا انقلاب اسلامي، نثر فارسي بحثها و تحولات زيادي را طي كرده است. درست است که تحولات نثر فارسي در گذشته خيلي زياد نبوده ولي در يک دوره صدساله تمام تحولات بنيادين در آن اتفاق افتاده است. اين تحولات آنقدر اساسي و بنيادي بوده است که روي شعر و ديگر حوزه هاي ادبيات هم تاثير گذاشته است. دو واحد درسي ادبيات معاصر نثر در حدود 16 جلسه مفيد است اما اگر بخواهيد به شکل بنيادين از دوره مشروطه شروع کنيد، به «جمالزاده» نرسيده ترم تمام ميشود! اين است که بخشي از قسمت خلاق نثر معاصر که ادبيات داستاني است، خود به خود ميماند. بنابراين با دو واحد نميشود کاري کرد اما قطعا از هيچ بهتر است.» طهماسبي درباره ادبيات معاصر در حوزه شعر نيز ميگويد: «بخش عمدهاي از تحولات شعر معاصر ما از نظر موضوعي از اواخر قاجار شروع ميشود و با مطرح شدن موضوعات جديدي مثل آزادي و وطن، بتدريج در شکل شعر فارسي تحول ايجاد ميشود. اما در طول 16 جلسه درسي تا به «نيما» برسيد و حداقل از 4 يا 5 شاعر شاخص معاصر صحبت کنيد، ترم به پايان رسيده است. يعني مدرس از نظر زماني در منگنه است. بنابراين دو واحد براي شعر معاصر خيلي کم است اما در اينکه قطعا لازم و ضروري و سودمند است ترديدي نکنيد.» به اعتقاد طهماسبي عملا استادان ناچار ميشوند خودشان راهحلهايي را پيدا کنند. او ميگويد: «اگر برنامه راه بدهد و امکانش باشد و استادي باشد که حوصله و علاقه و احساس درد و مسووليت داشته باشد، ميتوان از اين طريق کارهايي در اين حوزهها انجام داد. چندي پيش نامهاي از وزارت علوم و سازمان مرکزي دانشگاه آزاد براي ارائه پيشنهادهايي درباره برنامههاي درسي آمده بود، ما مفصلا نامهاي نوشتيم و گفتيم تعداد واحدهاي درس هايي مثل نقد ادبي و ادبيات معاصر خيلي کم است و در مقابل خيلي از واحدهاي درسي دوره کارشناسي عملا به درد دانشجوي اين رشته نميخورد. ميشود به جاي آن 4 واحد به ادبيات معاصر و نقد ادبي افزود. اينها کارهايي است که اگر فکر و برنامهريزي بشود، ميتوان انجام داد.» دکتر«احمد ابومحبوب» استاد دانشکده ادبيات و علوم انساني دانشگاه آزاد اسلامي تهران جنوب و کرج نيز اين تعداد واحد را پاسخگوي نيازهاي دانشجويان نميداند و مي گويد:«در ادبيات معاصر با انواع و اقسام سبکها و تحولاتي مواجه هستيم که حجم بالاي آنها از ابتداي تاريخ ادبيات ايران تا دوره مشروطه سابقه ندارد. بنابراين دو واحد براي کل شعر و نثر يعني هيچ. دانشجو شعر چه کسي را بخواند؟ نثر چه کسي را بخواند؟ کدام يک از جريان هاي ادبيات معاصر را دنبال کند؟ اين 4 واحد فقط در حد آموختن يکسري کليات است. اگر استاد به ادبيات معاصر وارد باشد، شايد بتواند 4-5 شاعر و نويسنده بزرگتر و شاخصتر را به طور مختصر معرفي کند اما اگر بخواهيم به ادبيات معاصر واقعا رسيدگي کنيم، بايد براي بهار، نيما، اخوان ثالث، شاملو، فروغ فرخزاد و ... دو واحد گذاشته شود. درباره نويسنده ها هم همين طور است. يعني صادق هدايت، آل احمد، دولت آبادي، گلشيري و ... در ادبيات معاصر ايران دو واحد نمي ارزند؟ بنابراين با دو واحد براي کل ادبيات معاصر نثر يا شعر چيزي حل نميشود. فقط يکسري کليات است و دانشجو با يکسري اسم و جريان آشنا ميشود.» او مي گويد: «اگر استادي خيلي مسلط باشد، شايد بتواند در هر جلسه يک شاعر يا نويسنده را بشناساند. اما مگر در دانشگاههاي ما يک ترم چند جلسه است؟ اين استاد بايد در هر جلسه کدام توضيحات را بدهد، کدام موتيوها، درونمايه ها و سبکها را به طور کامل بررسي کند؟ فقط مي تواند اشاره هايي بکند و بگذرد.» کارشناسي ارشد ادبيات معاصر؛ دور از دست يا محتمل؟ براي علاقهمندان ادبيات معاصر که تصادفا در رشته ادبيات فارسي تحصيل ميکنند، هيچ سرخوردگي بالاتر از اين نيست که علاقه آنها از لحاظ آکادميک ارزش چنداني ندارد و براحتي در زيرشاخههاي کارشناسي ارشد ادبيات فارسي ناديده گرفته ميشود. اما آيا ادبيات معاصر فارسي قابليت اين را دارد که به عنوان يک رشته مستقل تدريس شود؟ دکتر رحيميان معتقد است: «شعر و نثر معاصر اين قابليت را دارد. دليل آن هم کارنامه آنهاست. به نظر من شعر و نثر معاصر هر کدام يک اقيانوس است. يعني در شعر کهن اگر براي شاعري مثل «مسعود سعد» دو واحد درس در نظر مي گيريم، در اين صورت شعر «احمد شاملو»، «نيما يوشيج»، «فروغ فرخزاد» و «سهراب سپهري» بايد حداقل 4 واحد باشد. اگر «کليله و دمنه» 4 واحد است، چرا «بوف کور» نبايد 2 واحد باشد؟ اگر قرار است «گلستان سعدي» به عنوان يک نمونه «نثر مسجع» قرن هفتم 2 واحد مستقل باشد، چرا «کليدر» دولتآبادي نبايد 4 واحد درس باشد؟ يا «شازده احتجاب» به عنوان يک اثر پيچيده که بايد شرح و تفسير شود، چرا نبايد 2 واحد درسي باشد؟در واقع ميتوان اين قابليت و بستر فراهم است که ادبيات معاصر به عنوان 4 واحد آويزان ادبيات قديم نباشد.» او درباره امکان تدريس اين رشته در دوره کارشناسي ارشد ميگويد: «ميتوان در دوره کارشناسي ارشد يک گرايش ادبيات معاصر را هم در نظر گرفت اما اشکال کار اين است که ما به جاي اينکه به ژرفا و عمق ادبيات برويم و آن را بشناسيم، با پوشال آن را پر مي کنيم که همسطح خودمان شود. ادبيات معاصر ما به گمان بنده عمق دارد. اما عدهاي از ما به جاي اينکه خطر کنيم و شيرجه بزنيم و به عمق برويم، عمق را با خس و خاشاک و سنگ و کلوخ پر ميکنيم و آن را همسطح خود ميکنيم و بزرگي آن را ناديده ميگيريم تا برابر با سطح ما شود و اين يك فاجعه است. در هيچ کشوري با ادبيات جديد تا اين حد کينه توزي نميکنند. مهمترين بداقبالي ادبيات معاصر ما اين است زايشي چپ داشت و در حكومت گذشته روبروي دربار ايستاد.اين مساله را در داستان، طنز، روزنامهنگاري و شعر ميتوان ديد.» دکتر طهماسبي نيز معتقد است ميتوان به ادبيات معاصر به عنوان يک رشته مستقل نگريست. او ميگويد: «در کشورهاي ديگر که دورههاي کارشناسي ارشد و بالاتر به صورت تخصصي تشکيل ميشود، ادبيات را دورهبندي ميکنند. حتي در دوره کارشناسي هم رشته ادبيات فارسي آنقدر حوزه گستردهاي است که ميشود آن را از نظر تاريخي، سبک شناختي و ... به 2- 3 رشته زيرمجموعه تخصصي تقسيم کرد. خود سبک خراساني درياي عظيمي است که هنوز کار فني و تخصصي روي آن انجام نشده. سبک عراقي، ادبيات عرفاني، ادبيات تعليمي، ادبيات داستاني کلاسيک و ... نيز همين حالت را دارند. ميتوان از دل ادبيات معاصر نيز چندين شاخه را استخراج کرد. حداقل يک حوزه تخصصي در مقطع کارشناسي ارشد ميتواند به شعر اختصاص يابد و يکي به نثر. اين در حالي است که واحدهايي که در كارشناسي ارشد زبان و ادبيات فارسي لحاظ شده، تکرار درسهايي است که در دوره كارشناسي خواندهايم. در واقع فقط عنوان دوره عوض ميشود!» طهماسبي معتقد است كه اين مشكلات بدون فكر كردن به شاخهاي به نام ادبيات معاصر نيز در زيرشاخههاي رشته زبان و ادبيات فارسي وجود دارد. او ميگويد: «حوزه ادبيات معاصر واقعا جاي کار دارد. منتها به شرط اينکه از دوره کارشناسي براي آن فکري بشود. بايد يک برنامه ريزي منظم از دوره کارشناسي انجام شود و از همان مرحله تخصصي يا حداقل گرايشي بشود. تعدادي واحد عمومي و درسهاي پايه تا ترم چهارم ارائه شود و بعد تخصصي شود و دانشجويي که در آن گرايش خاص اطلاعات يا مقدمات را مي شناسد، در دوره كارشناسي ارشد رشتهاي را بخواند که دوست دارد. ادبيات غنايي، ادبيات داستاني، ادبيات معاصر، ادبيات عرفاني يا ... . متاسفانه مرزبنديهاي حوزه بلاغت اصلا مشخص نيست. دانشجو حفظ ميکند و امتحان ميدهد و تمام ميشود. ما متاسفانه در برنامهريزي آموزشي مساله داريم که براي آن فکر جدي نشده و هيچ نشست و همانديشي بين استاداني که تجربه دارند برگزار نشده است و ظاهرا کسي هم نگران نيست يا دلمشغولي مسائلي از اين دست را ندارد.» جامعه علمي و تدريس ادبيات معاصر کساني که در رشته زبان و ادبيات فارسي تحصيل يا تدريس کردهاند، از عنادورزيهاي موجود نسبت به ادبيات معاصر بيخبر نيستند. در چنين شرايطي اگر رشتهاي به نام ادبيات معاصر تاسيس شود، آيا جامعه علمي ادبيات فارسي توان پشتيباني آن را در امر تدريس دارد؟ دکتر رحيميان مي گويد: «چنين آدمهايي وجود دارند منتها ممکن است دانشگاهها نخواهند از آنها دعوت به تدريس کنند. يعني کساني که اهليت اين کار را دارند و ميتوانند داستاننويس يا شاعر تربيت کنند، به اين سبب که يا تحصيلات دانشگاهي در سطح کارشناسي ارشد و دکتري ندارند يا به لحاظ ايدئولوژيکي چهره مطلوبي در اين روزگار ندارند، به دانشگاهها راه نمييابند. در عوض کساني ادبيات معاصر درس ميدهند که از بيخ و بن با ادبيات معاصر مخالفند. چنين افرادي چگونه ميتوانند به دانشجو شعر امروز درس بدهد؟» وي ميافزايد: «استثناها را بگذاريم کنار؛ در شهرهاي بزرگي مثل تهران ممکن است استادان بزرگي ادبيات معاصر تدريس کنند. اما در اکثر مراکز علمي ما نسبت به ادبيات معاصر بياعتنايي ميشود و اگر هم 4 واحد تدريس ميشود، مورد بياعتنايي است و براي واحدهاي کم معمولا استاداني انتخاب ميشوند که يا با موضوع عناد دارند يا در آن عوالم نيستند. مثلا به نام شعر امروز ملکالشعراي بهار و قائممقام فراهاني و اديب پيشاوري درس ميدهند و به نام داستاننويسي معاصر از جمالزاده اين طرفتر نميآيند.» او تاکيد ميکند: «بايد در مملکت داستاننويس و شاعر تربيت کرد. اين کار هم دارد انجام ميشود اما نه در مراکزي که وظيفهشان است. آدمي که اين کار از او بر ميآيد چون مدرک ندارد، نميتواند درس بدهد يا مدرک هم دارد اما به دلايل ديگري نمي تواند در دانشگاه درس بدهد. مثلا از نظر ايدئولوژيک چهره خوشنامي نيست. چندي پيش فردي نامهاي به دانشکده ادبيات تهران شمال داده بود و در آن فهرست تاليفاتش را نوشته بود و ميخواست به عنوان مدرس با اين دانشگاه همکاري کند اما مدرکش بالاتر از کارشناسي نبود و نتوانستيم او را به همکاري بپذيريم. در حالي که از او برمي آمد و اگر ميآمد، خود من ميرفتم سر کلاسش مينشستم. قبل از انقلاب «مهدي اخوان ثالث» در دانشگاه تهران وزن شعر و عروض درس ميداد. او ديپلم هنرستان داشت و به قول خودش در هنرستان سوهانکشي به بچههاي مردم ياد مي داد. اما به دانشگاه تهران ميرفت و عروض درس ميداد و 100 نفر هم پاي درسش مي نشستند.» دکتر طهماسبي نيز معتقد است: «جامعه علمي ما مسلما اين توانايي را دارد اما مشکلي که در دورههاي کارشناسي ارشد و دکتري با آن مواجه هستيم اين است که تعدادي از استادان ما يا در حوزه ادبيات معاصر وارد نشدهاند يا از کنارش رد شدهاند. اما به نسل جوانتر که صميميت بيشتري با ادبيات معاصر دارد، معمولا براي تدريس ميدان داده نشده است. حتي در حوزههاي کلاسيک هم به آنها ميدان داده نميشود. با اطمينان ميگويم ما استادان جواني در حوزه ادبيات معاصر داريم که ادبيات معاصر را خوب خواندهاند و به آن مسلط هستند. چنين افرادي اگرچه مدرک دکترا ندارند اما وقت گذاشتهاند و روي ادبيات معاصر کار کردهاند و براحتي ميتوانند در مقطع کارشناسي ارشد و دکتري تدريس کنند.» او ميگويد: «اگر اين رشته ايجاد شود، بالاخره افرادي را به اين حوزه ميآورند و مجبور ميشوند خودشان را آماده کنند. نکته ديگر اين است که نسل سنتگراي ما هم مجبور ميشود کنار بکشد. چون يا حوصله خواندن ادبيات معاصر را ندارد يا با نگاه عنادآميز با آن برخورد ميکند. در چنين شرايطي مجبور ميشوند ادبيات معاصر را به رسميت بشناسند و زمينهاي براي افرادي که در اين حوزه تسلط و توانايي دارند فراهم ميشود و بعيد ميدانم در زمينه تدريس مشکلي پديد بيايد.» دکتر ابومحبوب نيز ميگويد: «جامعه علمي، فرهنگي و ادبي ما اين توان را دارد منتها نکته اينجاست که معمولا مسوولان ما از کساني که اين توان را دارند استفاده نميکنند. بلکه از کساني استفاده ميکنند که دوست و آشنا و همدسته آنها هستند و پولي را هم که ميگيرند، ميخواهند بين خودشان پخش کنند. و گرنه دهها نفر در سراسر ايران داريم که ميتوانند در حوزه ادبيات معاصر کار کنند اما به بازي گرفته نميشوند.» سنت گرايان و ادبيات معاصر رحيميان ميگويد: «ادبيات معاصر در دانشگاهها جدي گرفته نميشود و در واقع ميتوان گفت اراده معطوف به خودي دانستن آن وجود ندارد. اين درس مثل منوچهري، حافظ، رودکي، دستور زبان و ... خودي دانسته نميشود و با عناد و کينه و دشمني مواجه است. در دانشگاهها که جاي بحث و فحص است، بحثي از ادبيات معاصر نيست اما در بيرون از دانشگاهها که ممکن است حتي در مواردي از مقوله تهاجم فرهنگي هم محسوب شود، اين بحث وجود دارد.» شايد بتوان گذشتهگرايي برخي از استادان زبان و ادبيات فارسي را بر خودي دانسته نشدن ادبيات معاصر تاثيرگذار دانست. رحيميان ميگويد: «گذشتهگرايي يک وقت به عنوان يک عنصر خطرناک و مضر مطرح ميشود و معادل «آرکاييسم» است، اما زماني هم به سود زبان، شعر و هنر تلقي ميشود؛ مثل زبان گذشتهگرا در شعر شاملو. اما گذشتهگرايي استادان به اين معناست که همه مسائل آرماني را در گذشتهها ميبينند و بر اين باورند که اگر شاعر، داستاننويس يا فيلسوف و متفکري داشتهايم، در گذشته وجود داشتهاند. آنها عصر خودشان را سترون تلقي ميکنند. در حالي که انسان برجسته و روشنفکر بايد مثل درخت در ريشه در اعماق داشته باشد اما شاخ و برگش را در امروز رها کند و روز به روز بيشتر قد بکشد تا بتواند به افق هاي تازه نگاه کند. اين کار هنرمند است والا نشخوار کردن حرف بزرگان فايدهاي ندارد. همين بزرگان ما هم اگر فکرهاي اين آدمها را داشتند و از نوآوري گريزان بودند، معلوم نبود که چه بر سر ادبيات کلاسيک ما مي آمد.» (منبع: میراث فرهنگی) خان احمدی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید