قدرت و نفوذ 1000 ساله زبان پارسي
1385/5/24 ۰۳:۳۰
يکي از ويژگي هاي مهم عصر جديد، توجه و اولويت بخشي به هويت است. کشورها تلاش مي کنند با احياي زمينه هاي فرهنگي - تمدني خويش تکيه گاه محکمي براي خود بيابند تا بتوانند در جهان امروز دستاويزي محکم براي حضور قدرتمند داشته باشند.
يکي از ويژگي هاي مهم عصر جديد، توجه و اولويت بخشي به هويت است. کشورها تلاش مي کنند با احياي زمينه هاي فرهنگي - تمدني خويش تکيه گاه محکمي براي خود بيابند تا بتوانند در جهان امروز دستاويزي محکم براي حضور قدرتمند داشته باشند. فرهنگ ايراني نيز که نشاني از همبستگي اقوام متعدد در اين سرزمين است ، نمونه اي است که از سنتز، تفکر، خرد و احساس پديد آمده و همچون نگيني است که بر صورت زمين مي درخشد. اما اين که چه عوامل و فاکتورهايي سبب اهميت تمدن و فرهنگ ايراني شده سوالي است که هر کس از منظري به آن پاسخ مي گويد. در اين خصوص دکتر اسماعيل آذر استاد دانشگاه معتقد است که براي شناسايي روح ملت ايران ، بايد به مطالعه زبان فارسي رو آورد. او معتقد است: متاسفانه برخي از نخبگان فراموش کرده اند که تنها عنصري که نام ايراني را تاکنون زنده نگه داشته ، زبان فارسي است. در اين مورد گفتگويي با وي انجام داده ايم که در پي مي خوانيد.
در طول تاريخ فرهنگ و زبان ايراني بارها مورد تهاجم هاي مختلف قرار گرفته است اما همچنان اين ميراث ارزشمند توانسته پل ارتباطي ميان فرهنگ ديروز و امروز ما باشد به نظر شما رمز ماندگاري زبان فارسي چيست؟
مارتين هايدگر فيلسوف پديدار شناس معاصر آلماني بعداز جنگ دوم جهاني به مردم آلمان گفت: اي قوم آلماني آسوده باشيد. نمي توانند کشور شما را تجزيه کنند و شما را شکست دهند. زيرا شما زبان واحد داريد. قول هايدگر در آن روزگار چندان مهم شمرده نمي شد ولي سالها بعد فهميدند که او درست مي گفت. از حرف هايدگر که بگذريم ، قدرت و نفوذ زبان فارسي به قدري است که بعداز هزار سال هنوز تغيير فاحشي نکرده است. البته ما فراز و نشيب هاي زيادي را در طول تاريخ پشت سر گذاشته ايم. مثلا دردو قرن زبانمان عربي بود و به عربي تکلم مي کرديم. بعد از آنکه طاهريان بر سر کار آمدند اولين حکومت مستقل ايراني شکل گرفت. بعد از طاهريان دوسلسله سامانيان و صفاريان روي کار آمدند که در راستاي حفظ يک حکومت مستقل ايراني پيش رفتند. بعد از اين چند دوره ما وارد عصري شديم که با حضور ترکان شکل مي گيرد. مثلا سلسله غزنويان که بر سر کار آمدند از نژاد ترک بودند.
با توجه به اين که بسياري از سلسله هاي حاکم در ايران ريشه هاي ترک ، مغول و...داشتند، چگونه هويت ايراني در اين سرزمين تداوم و قوام يافت؟
طبيعي است که اين حکومتها براي آنکه بتوانند در اين سرزمين نفوذ کنند و در دل و روح مردم زنده بمانند، بايد هويت و فرهنگ ايراني را بپذيرند. به همين دليل ملاحظه مي کنيد که دربار سلطان مسعود و محمود غزنوي مالامال است از شاعراني که به فارسي شعر مي گويند. شما مغولها را در نظر بگيريد. آنها خود، هيچ فرهنگي نداشتند و تا حد زيادي زير نفوذ فرهنگ ايغورها بودند ولي وقتي به ايران آمدند بتدريج فرهنگ ما را پذيرفتند تا جايي که چند تن از ايلخانان مغول به آيين شيعه گرويدند و فرهنگ ديني ما بر آنها شديدا تاثير گذاشت. بعد از مغولها، ايلخانان ، صفويه و قاجاريه برسر کار آمدند که همه به نوعي در فرهنگ ايراني حل شدند. اما زنديه شکوه و تمدن فارسي را در خود داشتند. در مجموع با توجه به اين که در اين سرزمين بيشتر اقوام غير ايراني حکومت کردند ولي زبان فارسي جايگاه منيع و بلند خود را از دست نداده است. زبان فارسي از هويت و فرهنگ ما جدا نيست. ما بخش عمده حفظ هويت خودمان را مديون زبان فارسي هستيم.
امروزه زبان فارسي بنياد و پايه فرهنگ ايراني را تشکيل مي دهد به نظر شما اين زبان چگونه به چنين جايگاهي دست يافته است؟
بخشي از اين قضيه به تاريخ ادبيات ما برمي گردد. شما تاريخ ادبيات را مطالعه کنيد مي بينيد شاعران چه اشعار نغزي سرودند. طبعا اين اشعار مانع از انحراف زبان فارسي شده است. اگر در مقام مقايسه برآييم همين زبان انگليسي را ببينيد که در اکثر کشورهاي جهان امروز جريان دارد تا سال پيش براي توده مردم انگليسي زبان قابل فهم نبود لذا کارشناسان مجبور بودند آنها را براي امروزي ها بازنويسي کنند. اما زبان فارسي داراي چنين ساختار غيرمفهومي نيست. مثلا وقتي رودکي مي گويد:
مرا بود فروريخت هر چه دندان بود
نبود دندان ، لابل چراغ تابان بود
سفيد سيم رده بود، در و مرجان بود
ستاره سحري بود و قطره باران بود
اين شعر انگار همين امروز گفته شد
ه است. و يا وقتي مي گويد:
ترا اگر ملک چينيان به ديدي
روي سجود کردي و بتخانه ها پراکندي
ما با اين کلمات احساس دوري نمي کنيم و انگار شعر مربوط به دوران معاصر است. حتي اگر داستان ها و روايتهاي ايراني را مرور کنيد، مي بينيد بعضي از واژه هاي امروز ما تغيير يافته همان واژگان دوران قديم هستند. مثل واژه "دراوگا" که امروز مي گوييم "دروغ" يا شي آيتن در پهلوي به نام "شادي " "مرتيا" يعني مردم ، "هياشياتي" که در سنگ نبشته داريوش وجود دارد يعني خدايي که براي مردم شادي آفريد. مجموعا نشان مي دهد که اين زبان از استحکام و غناي ويژه اي برخوردار است.
شايد من و شما به عنوان يک ايراني و به دليل خودشيفتگي و حس ناسيوناليستي که داريم در مورد زبان فارسي بزرگنمايي مي کنيم ؛ آيا واقعا جهان نيز چنين جايگاهي را براي زبان فارسي قايل است؟
اين گفتارها حرفهاي من نيست. بلکه حرف کساني مثل آربري ها، نيکلسون ها، پوترها و بسياري از مستشرقين غربي است. آنها اعتقاد دارند شاهنامه ايراني برترين حماسه عالم است. درحالي که ما حماسه هاي ديگري در دنيا داريم که اعتبار بالايي دارند مثل حماسه گيل گمش ، بابلي ، ماهاباهاراتا، رامايانا و.... و يا حماسه شانسون را با آن شکوهش داريم که امروز آن را در کنار برج ايفل با آکاردئون دسته جمعي مي خوانند اما من فکر مي کنم بشود به اين شعر اشاره کرد.
مهربتان ورزيده ام خوبان فراوان ديده ام
بس شهرها گرديده ام اما تو چيز ديگري
شاهنامه فردوسي بدون ترديد چيز ديگريست
من معتقدم چکيده زبان ما در دو واژه خلاصه مي شود: عشق و خير
تمام ادباي ما در مورد اين دو مفهوم نغز صحبت کرده اند و از خود ميراثي باقي گذاشته اند. بر همين مبنا است که مي گويند ايراني کسي است که مهرورزي مي کند. روحش با مهر و عشق عجين است. اين ها مصاديق اصلي هويت ما هستند.
مساله درخشش فرهنگ ايراني تا قبل از ورود مصاديق مدرنيته به ايران کاملا درست است. اما تقريبا از صد سال پيش تاکنون ايران در برابر تند بادي قرار گرفته که مجبور شده در خانه خود در انزوا بماند. به نظر شما تفاوت حمله اخير يعني ورود مدرنيسم به ايران با ساير يورشها در طول تاريخ چيست؟
به نظر من ريشه اساسي مباحث مدرن حرف تازه اي نيست. اين حرفها ريشه در تطورات و تحولات فرهنگ بشري دارد. حافظ در عصر خود يک شاعر پيشرو بود. او واژه پست مدرن را به "خلاف آمد عادت" تعبير کرد. اما در کل در عصر جديد تغييراتي پديد آمده که ناشي از پيشرفت علم است و هيچ کس هم نمي تواند جلوي آن را بگيرد. اما آنچه جاي نگراني دارد حذف تدريجي حکايات ، پندها و اخلاقيات و سخنان نغز و شيرين زبان فارسي است که در برابر اين تند باد در شرف نابودي است. اين حکايت را حتما شنيديد که دلواپسي ما را از گذر زمان نشان مي دهد
چه روزگاري داشتيم ، اين همه غم نداشتيم گل گاوزبان دوا بود، دواي درد ما بودپياده راه مي رفتيم ، تا کربلا مي رفتيم اين همه غم نداشتيم ، هيچ چيزي کم نداشتيم مادر بزرگ صفا داشت ، حرفهاي بي ريا داشت وصلتها با دعا بود، همه کارها با خدا بودوقتي مي خواستند دختر را به خانه شوهر بفرستند، در گوشش آيات قرآن را تلاوت مي کردند و به اين معني به او درس مي دادند. اين ها نشانه هاي اصيل هويت ايراني است. فرهنگ ايراني خانواده محور است. اما امروز به واسطه مسائل اقتصادي بنيان خانواده تضعيف شده است و ديگر جايي براي مهرورزي و دوست داشتن باقي نمانده است.
عده اي بر فرهنگ ما خرده مي گيرند که از انعطاف ، تساهل و تسامح لازم که پيش زمينه توسعه قلمداد مي شود، برخوردار نيست. به نظر شما چگونه مي توان لطافت و انعطاف را در فرهنگ ايراني نهادينه کرد؟
يکي از راهها براي تلطيف يک قوم توجه به مضامين ديني است. منتهي لازم است اين مضامين بلند الهي با نگاه نويني ارائه شود که اقشار جامعه جذب آن شوند و از آن لذت ببرند. مورد ديگر اولويت بخشي به هنر و مصاديق و جلوه هاي هنري است. اما هنري که در روح و قلب انسان شور و شوق حقيقي را پديد آورد. ما نمي توانيم منکر تاثيرموسيقي خوب شويم. اما وقتي نمي توانيم موسيقي خوب ارائه دهيم ، آنگاه موسيقي هاي بسيار بيمار مثل قارچ ظاهر مي شوند. آن وقت هر کس دوست دارد يک ميکروفن در دست بگيرد و داد بکشد و اسم آن را موسيقي مردمي بگذارد. طبيعي است که اگر ما با کارهاي خوب آشنا نشويم ، به مرور آثار مبتذل در جامعه جا باز مي کنند. من فکر مي کنم ما اگر بوي عطر را در جامعه پراکنده نکنيم ، آنگاه بوي دباغي جاي آن را مي گيرد. کار فرهنگي يعني اينکه بوي عطر را به مردم بشناسانيم. درست است که ما ديگر مرتضي خوان محجوبي ، بنان نداريم. ولي بايد براي بنان ها، قوامي ها، خالدي ها، خالقي ها، تجويديها سرمايه گذاري کرد. سال گذشته در کشور امريکا 7 ميليون دلار براي يک آهنگ يک دقيقه اي هزينه کردند. در حالي که ما افرادي نظير آقاي شنبه زاده ها را داريم که ني انبان بي نظيري مي زند وقتي کسي حاضر نشد کتاب او را چاپ کند دولت فرانسه او را به کشورش دعوت کرد و به او اقامت داد تا از وجودش بهره مند شود. در مجموع در دنيايي که همه چيز تحت تاثير پديده مک دونالدي شدن قرار گرفته و رقابت براي ارائه محصولات فرهنگي در سطح بالايي است ، توجه به کيفيت محصولات و نخبگاني که در اين راستا فعاليت مي کنند اساس کار تلقي مي شود. ضمن اينکه سرمايه گذاري و اختصاص بودجه نيز نبايد فراموش شود.
ادبيات ما در حال حاضر چگونه مي تواند به ما کمک کند تا مجددا هويت خودمان را بازيابي کنيم؟
ايراد ادبيات امروز اين است که بسياري از جواناني که امروز شعر مي سرايند با پيشينه هزار ساله شعر ما آشنايي ندارند. و رنجهاي خويش را به تصوير مي کشند. در صورتي که لازم است علاوه بر اين کار اميد هم به ديگران بدهند. وظيفه شاعر در عصر جديد توليد غم نيست. ما بايد در کنار ناکاميابي ها از پيروزي ها سخن بگوييم.
رجوع ما به حافظ و مولانا و...در عصر جديد چگونه مي تواند باشد. يعني ما با رجوع به آنها چگونه مي توانيم مشکلات امروزمان را حل کنيم؟
سقراط در تعريف انسان مي گويد انسان حيوان ناطق است. چند هزار سال است که براي انسان تعريف ديگري به اين کاملي ارائه نشده است. براي اينکه اين حرف درست است و حرف درست ، زمان و مکان ندارد. چرا گوته خطاب به حافظ مي گويد آيا اين امکان وجود دارد که من دربان در ميکده اي باشم که تو در آن ميکده مست شده اي؟ گوته حافظ را از لابه لاي ترجمه هايي شناخت که چندان هم با اصل شعر همخواني نداشت. حرف حافظ حرفي نيست که براي ديروز باشد و ما امروز نتوانيم از آن استفاده کنيم.
مولوي مي گويد:
روزي بيايد که اين سخن خصمي کند با مستمع
کآب حياتت دادم و، پس خويشتن کر ساخته اي
يعني روزي مي آيد که شعر من شنونده خود را محاکمه مي کند که من براي شادي تو آب حيات آوردم ولي تو به آن بي توجهي کردي. متاسفانه به مرور فرهنگ ما از اين توجهات و الزامات عاري مي شود و اين آسيب اساسي به بدنه فرهنگ ايراني است. ما مرتبا جلسات و سمينارها برگزار مي کنيم و مدعي کار فرهنگي هستيم ولي در عمل مي بينيم روزهاي تعطيل پارکهاي ما خلوت هستند. در صورتي که بايد در اين روز فضاي پارک پر از هنرمندان ، شاعران و...باشد و مردم گرداگرد اين نويسندگان جمع شوند. تا عرصه اي براي گفت وگو و مذاکره و شادي روح فراهم شود. در روزگار بهرام گور، از هند و کشورهاي اطراف لولي و موسيقيدان مي آوردند که براي مردم در چهارسوها برنامه اجرا کنند. ما بايد سطح شادي و نشاط را در مردم بالا ببريم. آن وقت شاهد خواهيم بود که آمار انحرافات مثل اعتياد، جرم ، جنايت و....کاهش پيدا خواهد کرد.
آيا مي شود گفت که مهم ترين کارکرد ادبيات ما دعوت به تلاش و کوشش مجدد و خوديابي است؟
بزرگترين پيام ادبيات ما دعوت به شادي است و هيچ ادبياتي در جهان به اندازه ادبيات ما پويا نيست. وقتي ابوسعيد ابوالخير مي خواست خطابه اي گويد در مسجد جا نبود. يکي از خدمه گفت: خدا پدر کسي را بيامرزد که يک قدم جلو برود و شيخ پس از شنيدن اين جمله از خطابه منصرف شد. پرسيدند چرا خطابه نمي گويي؟ گفت: حرفي را که اين خادم زد تمام حرفي است که من مي خواهم بزنم. و خدا کسي را بيامرزد که يک قدم جلو برود نه اينکه دور خودش بچرخد. همين حرف را جبران خليل جبران هم مي گويد که : جلو رفتن به معناي به سمت تکامل رفتن است.
امروز در غرب براي شناسايي فرهنگ و هويتشان به شناخت اسطوره ها روي آورده اند به نظر شما اسطوره ها تا چه حد در بازشناسي هويت حائز اهميت مي باشند؟
غربي ها هميشه تلاش کرده اند از طريق اسطوره هاي خود بتوانند جاي پاي فرهنگشان را مستحکم تر کنند. اکثر کشورهاي غربي اسطوره هاي قابل توجه ندارند. البته حماسه هايي چون شانسون دورلان فرانسوي و زيگ فريد آلماني شخصيتهاشان از اسطوره ها ريشه مي گيرند. ولي با اين حال مولفه هاي فرهنگي از اسطوره ها جدا نيست. اسطوره ها پاره اي از بدنه تخيل و تفکر انسان است. بسياري از نمادهاي فرهنگي از همين اسطوره ريشه مي گيرد. اسطوره ها در هر قومي به گونه هاي مختلف تجلي يافته و تکوين مي پذيرند. يکي از موارد افتراق اسطوره هاي قوم ايراني با ساير اقوام ، وجوه حکمي و آموزنده آن است. بسياري از همين اسطوره ها دستمايه اي براي کار فردوسي در تدوين شاهنامه بوده است. گاهي فکر انسان مي خواهد در دور دست پا بگذارد، قوه تخيل او مي خواهد فراسوها برود. اينجاست که پاي اسطوره به ميان مي آيد. براي مثال: ايرانيان باستان مي خواستند مثل رستم آنقدر قوي باشند که بتوانند بر هر مشکلي فائق آيند و يا در مقابل هر نابرابري و هجوم دشمن از وطن و نواميس خود حراست کنند. بنابراين مايه اوليه اسطوره تخيل دور پرداز انسان است. در مورد اسطوره نمي توان تعريف همه جانبه اي به دست داد ولي روي هم رفته اسطوره مي گويد چگونه عناصر پديدار شده و در جهت هستي خود گام برمي دارد. شخصيتهاي اسطوره اغلب خارق العاده و فوق طبيعي هستند. وجود عناصر مينوي و سهم آن در ساختار جهان نيز از انگيزه هاي ديگر اسطوره هاست. اسطوره ها مراحلي از تاريخ را براي ما روشن مي کنند. به همين جهت حائز اهميت اند و در قصه ها، داستانها، فرهنگ و ادبيات ما سهم دارند. در نتيجه ارزش اسطوره ها از جهت سير تاريخي بشر، چگونه انديشيدن و شکل دادن به پاره اي از مولفه هاي فرهنگي و هويتي قابل ارزش هستند.(منبع: جام جم)
خان احمدی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.