1392/6/21 ۱۲:۴۵
محسن قاسمیمدانی : محمدجواد ظريف اكنون وزير امور خارجه است، اما زماني كه چاپ نخست «آقاي سفير» به بازار آمد تازه زمزمههايي مبني بر معرفي او از سوي حسن روحاني بهعنوان وزير خارجه شنيده ميشد. در اين فاصله دو ماه نام ظريف بيشتر از هر وقت ديگر در عرصه عمومي مطرح شد و چاپ دوم كتابش نيز به اتمام رسيد. پس از پيروزي انقلاب و استقرار جمهوري اسلامي، با بركناري بسياري از كارمندان و ديپلماتهاي منسوب به رژيم پهلوي، دستگاه ديپلماسي ناچار به بهرهگيري از توان، تجربه و مهارت نسلي از جواناني شد كه آشكار و پنهان در براندازي پهلوي و استقرار نظام جديد تمام تلاش خود را به كار گرفتند. اين نسل از جوانان انقلابي به سرعت جذب دستگاههاي اجرايي و علمي كشوري شدند. محمدجواد ظريف يكي از همين جوانان انقلابي بود كه سرگذشت زندگي سياسياش برشي از تاريخ ديپلماسي ايران است.
محسن قاسمیمدانی : محمدجواد ظريف اكنون وزير امور خارجه است، اما زماني كه چاپ نخست «آقاي سفير» به بازار آمد تازه زمزمههايي مبني بر معرفي او از سوي حسن روحاني بهعنوان وزير خارجه شنيده ميشد. در اين فاصله دو ماه نام ظريف بيشتر از هر وقت ديگر در عرصه عمومي مطرح شد و چاپ دوم كتابش نيز به اتمام رسيد. پس از پيروزي انقلاب و استقرار جمهوري اسلامي، با بركناري بسياري از كارمندان و ديپلماتهاي منسوب به رژيم پهلوي، دستگاه ديپلماسي ناچار به بهرهگيري از توان، تجربه و مهارت نسلي از جواناني شد كه آشكار و پنهان در براندازي پهلوي و استقرار نظام جديد تمام تلاش خود را به كار گرفتند. اين نسل از جوانان انقلابي به سرعت جذب دستگاههاي اجرايي و علمي كشوري شدند. محمدجواد ظريف يكي از همين جوانان انقلابي بود كه سرگذشت زندگي سياسياش برشي از تاريخ ديپلماسي ايران است. كتاب «آقاي سفير» محصول گفتوگوي چهل ساعته محمدمهدي راجي با ظريف و بيانگر فراز و فرود كارنامه او در حوزه ديپلماسي و روايتش از تاريخ دستگاه ديپلماسي ايران پس از انقلاب است. تدوينكننده كتاب، «آقاي سفير» را تذكرهنويسي يا حتي تاريخ شفاهي نميداند بلكه آن را تلاشي براي «فهم سياست خارجي جمهوري اسلامي در پهنه تجربه تاريخي آن» ميداند. تجربه سخنوري از دبستان علوي نطق محكم و روان ظريف در روز راي اعتماد مجلس بسياري را مسحور خود كرد چراكه از او انتظار چنان سخنوري و سخنراني نداشتند. با خواندن اين كتاب مشخص ميشود كه پايههاي سخنوري او در دبستان و دبيرستان علوي گذاشته شده است: «از زماني كه كلاس دوم دبستان بودم آقاي علياكبر حسيني (مدير دبستان علوي) كه بعد از انقلاب نماينده مجلس شد و مرحوم آقاي علامه كرباسچيان (موسس دبستان و دبيرستان علوي) به من محبت داشتند و در مراسم و اعياد و مذهبي مرا بهعنوان سخنران انتخاب ميكردند. فكر كنم كلاس دوم دبستان بودم كه اولين سخنرانيام را در روز عيد غدير انجام دادم. اين شد كه از همان ابتدا به نوشتن متن و سخنراني عادت كردم.» ظريف كه در خانواده مذهبي سنتي و تاجر رشد كرده بود و از كلاس دوم دبستان تا پايان دبيرستان شاگرد اول بود، به گفته خودش در سخنرانيهاي مدرسهاش بيش از هر كس تحت تاثير سخنرانيها و كتابهاي علي شريعتي بوده و همزمان در جلسات انجمن حجتيه و جلسات جوانان انقلابي شركت ميكرد. با اين وجود براي اينكه از گرفتاريهاي رايج آن زمان در امان باشد براي ادامه تحصيل به آمريكا ميرود و وارد انجمن اسلامي دانشجويان حوزه بركلي ميشود. از همين جا نطفه ورود او به فعاليتهاي ديپلماتيك بسته ميشود. بنا به توصيه حسين شيخالاسلام تغيير رشته ميدهد و در دانشگاه سانفرانسيسكو رشته روابط بينالملل را براي ادامه تحصيل انتخاب ميكند. بعد از پيروزي انقلاب به همراه ديگر اعضاي انجمن اسلامي اداره كنسولگري سانفرانسيسكو را به دست گرفتند. ديپلمات عارف مسلك برخي از دانشجويان ظريف در سالهاي اخير از توجه او به معنويت و رفتارهاي عارفمسلكانه او سخنها نقل ميكردند و بر همين اساس ميگفتند كه او شايد ديگر چندان دغدغه فعاليت اجرايي و ديپلماتيك ندارد و وارد واديهاي ديگر شده و خلوتگزيني را بر وزارت ترجيح ميدهد. او در اين گفتوگو چند نكته ميگويد كه شايد بتوان بر اساس آنها اين جنبه از شخصيتش را بيشتر شناخت. ظريف ميگويد شخصيتي برونگرا و اجتماعي ندارد. درباره علاقه همسرش به مولاناپژوهي و گرايش به عرفان نيز ميگويد: «همسرم در ابتداي ازدواج روحيهاي بسيار انقلابي و تا حدي غيرمنعطف داشت. بعد از مدتي با التماس يك تلويزيون شكسته خريده بودم كه فقط اخبار نگاه كنم. اما زماني كه به ايران آمديم همسرم براي 10 سال شاگرد مرحوم اسماعيل دولابي كه از اوتاد زمان بودند، شد. ايشان بيشترين تاثير را بر زندگي همسرم گذاشتند و يك فرد آرام و سرشار از بردباري و رواداري از او ساختند. همسرم با اخلاق و ديدگاه جديد بيشترين تاثير را بر زندگي خانوادگی و ديدگاههاي من و فرزندانمان گذاشت و بهطور غير مستقيم از انفاس قدسيه آن بزرگمرد بهرهمند شديم. از آن پس ما اساساً وارد فاز ديگري از زندگي شديم.» در ادامه ميگويد كه همسرش حتي در محافل سطح بالاي اجتماعي نيويورك تاثيرگذار بود و به اين وسيله بسياري از متنفذين و متمولين اجتماعي آمريكا هم تحت تاثير آموزههاي اسماعيل دولابي قرار گرفتند. انتقاد از خود از جمله نكات قبل توجه در اين كتاب اين است كه ظريف در چند جاي خاطرات خود به صراحت و صداقت، از رفتارهاي تند و غير عقلاني خود و دوستانش در وزارت خارجه كه 70 ميليون ايراني متحمل آن شدند عذرخواهي ميكند. او در بخشي از كتاب كه به حضور در كميته حقوق بشر مجمع عمومي سازمان ملل ميپردازد، در اين زمينه ميگويد: «در كميته سوم، بحث حقوق بشر به تازگي عليه ايران مطرح شده بود. بنده مسوول اين كميته شدم و آقايان سعيد امامي و سيروس ناصري نيز به عنوان همراه من در جلسات شركت ميكردند. در آن زمان اصرار داشتيم كه حتي اگر كسي يك كلمه نيز راجع به جمهوري اسلامي ايران صحبت كند، ما پاسخ آن را بدهيم. [...] اين مقررات در واقع روش كار است، اما اين كار به عقلانيت نيز نياز دارد. در آن مقطع ما به دليل كمتجربگي، قسمت عقلش را لحاظ نميكرديم [...] آن زمان اروپاييها راجع به 20 كشور صحبت ميكردند و يك دقيقه نيز راجع به ايران ميگفتند. ما نيز كه جوان و جوياي نام بوديم، اصرار داشتيم كه در پاسخ به آن، ده دقيقه صحبت كنيم. لذا كار بنده، آقاي سيروس ناصري و آقاي سعيد امامي اين شده بود كه در جلسه به دقت گوش ميكرديم و مطلب مينوشتيم تا من پاسخ بدهم» او به صراحت رفتار آن روز خود را نقد ميكند و در خلال اين نقد رفتارهاي راديكال دولتهاي نهم و دهم در زمينه سياست خارجي را هم نقد ميكند و به اتهامات آنها هم پاسخ ميدهد: «ما بهدست خودمان بحث كميته را به سمت ايران سوق داديم. در حالي كه به اشتباه فكر ميكرديم اين كار براي دفاع از جمهوري اسلامي لازم است. اين از تجربياتي به شمار ميرود كه ما به قيمت زيادي ياد گرفتيم، اما دوستان جديد نميخواهند باور كنند كه اگر روشمان را عوض كرديم از سر بياعتقادي و بيغيرتي نبود، بلكه به خاطر تجربه كسب شده بود كه الان دوباره آن كارها را تكرار نكنند. [...] اگر ما تجربه داشتيم و با عقلانيت رفتار ميكرديم، هيچگاه موضوع كميتهاي را كه اصلاً راجع به ايران نبود و تا دو سال بعد هم قطعنامهاي راجع به ايران نداشت، به اين خيال كه ميخواهيم در برابر هر اهانتي، از جمهوري اسلامي دفاع كنيم، به سمت ايران سوق نميداديم. البته هدفمان مقدس بود ولي هر كاري روش خودش را دارد و ما اشتباه ميكرديم». بزبز قندي در سازمان ملل ظريف در ادامه نقد بيتجربگي اوليه خاطره جالبي از بهرهگيري از قصه بزبز قندي در سازمان ملل بيان ميكند: «يادم نميرود زماني كه نماينده آمريكا سخنراني كرد و راجع به ايران نيز كلمهاي گفت، ما به اين فكر افتاديم تا مشت محكمي بر دهان استكبار بكوبيم. پس از مشورت سه نفره قرار شد كه بنده در جواب قصه بزبز قندي را بگويم. [...] در آن جلسه گفتم ما اين قصهها را براي بچههايمان تعريف ميكنيم تا بدانند كه چطور با استعمار مبارزه كنند. اكنون نيز به آمريكا ميگوييم كه پنجههايش را از زير در وارد كند تا ما خون مردم ويتنام و فلسطين را بر دستهاي او ببينيم و بدانيم غصهاي كه براي حقوق بشر ايران ميخورد، غصه گرگ است. [...] نماينده آمريكا نيز در پاسخ گفت كه نماينده ايران آنقدر براي اين كميته ارزش و اعتبار قائل است كه افسانهاي براي آن تعريف ميكند. اين روش برخورد ما در آن زمان بود.» بايكوت ايران در سازمان ملل از جمله ديگر مسائل قابل توجهي كه ظريف در اين گفتوگوها به آن ميپردازد جايگاه ايران در فضاي بينالملل و سازمان ملل در زمان جنگ تحميلي بود. به گفته او ايران در آن شرايط در شوراي امنيت و سازمان ملل فضاي تنفسي نداشت و تا قبل از مذاكرات قطعنامه 598 كاملاً بايكوت بود: «ما در طول مذاكرات جنگ، تنها با چند نفر ميتوانستيم صحبت كنيم. ديگران يا علاقهاي نداشتند يا ميترسيدند كه با ما صحبت كنند. گروهي از آنها ديپلماتهاي كشورهاي عربي و گروهي ديگر ديپلمات كشورهاي غربي بودند. خاطرم هست زماني كه راجع به قطعنامه مذاكره ميشد، ميخواستم در مورد بمبهاي شيميايي با رئيس شوراي امنيت ملاقات كنم. ايشان سفير فرانسه بودند و به بنده گفتند كه اجازه ندارم با شما صحبت كنم. به همين سادگي. [...] البته در مذاكرات مربوط به قطعنامه 598 جو شورا كمي عوض شده بود. اما هنوز در طول اين مذاكرات، مخصوصاً بعد از تصويب قطعنامه تا پذيرش آن توسط ايران، واقعاً تعداد بسيار محدودي با ما صحبت ميكردند.» در چنين فضايي بود كه ايران تا مدتها شوراي امنيت را تحريم كرد. چپها ظريف را دوست نداشتند ظريف در اين كتاب ماجرايي را طرح ميكند كه به آنچه ولايتي در مناظرههاي انتخاباتي امسال درباره مذاكرات هستهاي گفت شباهت بسياري دارد. در مدتي كه ايران براي پذيرش قطعنامه 598 تعلل ميكند آمريكا و كشورهاي عربي مثل عربستان تلاش ميكرد شوراي امنيت را وادار كند قطعنامهاي عليه ايران صادر كند تا اينكه ظريف نامهاي تدوين ميكند مبني بر اينكه «پذيرش طرح اجرايي مثل پذيرش قطعنامه است» بعد از اين نامه آمريكاييها در جلسه غير رسمي شوراي امنيت عنوان ميكنند اين نامه كار نمايندگي ايران است و دولت ايران مجوز اين كار را نداده است. در صورتي كه به گفته ظريف خود امام اجازه اين كار را داده بودند. علياكبر محتشميپور هم در سخنراني قبل از خطبههاي نماز جمعه تهران ميگويد اين نامه كار آقاي محلاتي (نماينده وقت ايران در سازمان ملل) است و مجوز و موافقت تهران را نداشته است. بعد از بازگشت محلاتي به تهران علياكبر ولايتي تصميم ميگيرد ظريف را بهعنوان نماينده دائم ايران در سازمان ملل معرفي كند كه محتشميپور مخالفت ميكند: «ايشان در هيات دولت گفته بود كه اين فرد آمريكايي است و نميتواند برود. من به آقاي محتشميپور پيغام دادم كه در اين دنيا نميتوانم كاري انجام دهم اما در آن دنيا از شما نخواهم گذشت.» ظريف در جاي ديگري به مخالفت روزنامه سلام با خودش اشاره ميكند در زمان آقاي هاشمي اسم روزنامه سلام كه ميآمد، تنمان ميلرزيد. يادم هست در يك مورد اين روزنامه در نامهاي به وزير خارجه نوشته بود كه ظريف در جايي اين صحبت را درباره آمريكا كرده و وزارت خارجه بايد موضع خودش را مشخص كند، در غير اين صورت ما افشاگري ميكنيم. ظريف از اينكه جناح چپ حتي در دوره اصلاحات هم رابطه خوبي با او نداشتند، گلايه ميكند: «روزي به آقاي خاتمي به شوخي و جدي گفتم كه زماني دوستانتان بهخاطر اينكه ما حرفهاي معتدل ميزديم، با ما مخالف بودند. حالا هم كه خودشان همان حرفهاي ما را ميزنند، هنوز با امثال من بد هستند. مثلاً در دوره دوم آقاي خاتمي، يكي از شرايط تندروهاي چپ مجلس ششم براي اينكه به آقاي دكتر خرازي راي اعتماد بدهند اين بود كه مرا از معاونت عزل كند.» او در ادامه از اينكه بعد از برگزاري اجلاس سران كنفرانس اسلامي خدماتش از طرف اصلاحطلبان ناديده گرفته شد، گلايه ميكند: «تمام كساني كه در شروع دولت آقاي خاتمي وارد اين كار شده بودند، جايزه و لوح تقدير گرفتند اما از بنده و آقاي صادق خرازي كه مسووليت اصلي كار را داشتيم و از زمان آقاي هاشمي اين كار را انجام ميداديم و در دولت آقاي خاتمي نيز ادامه داديم، كوچكترين تقديري نشد. پيشنهاد اعطاي نشان لياقت به ما در هيات دولت با مخالفت اكثر وزرا روبهرو شد.» بار ديگر سازمان ملل با وجود مخالفتهايي كه ظريف در بين عدهاي از اصلاحطلبان داشت، سرانجام در دولت دوم خاتمي او به عنوان نماينده دائم ايران در سازمان ملل انتخاب شد. ظريف چگونگي انتخابش به عنوان نماينده جمهوري اسلامي ايران در سازمان ملل متحد را اينگونه شرح ميدهد: «فكر ميكنم در بهمنماه سال 1380 بين من و آقاي دكتر خرازي براي رفتن به نيويورك توافق صورت گرفت. ظاهراً آقاي دكتر خرازي نيز همان موقع موضوع اعزام من را به رهبري هم گفته بودند. بعدها رهبري به من فرمودند كه همان روز من به آقاي حجازي گفتم كه بهترين گزينه براي نيويورك شما هستيد؛ اما بگذاريد روند معمول وزارت خارجه طي شود. وقتي كه رسماً به ما معرفي شديد، شما هم رسما موافقت كنيد. جالب بود كه در اين فاصله من با انواع و اقسام شايعات در داخل وزارت خارجه مواجه بودم. شايعاتي از اين قبيل كه رهبري با انتصاب من به عنوان سفير مخالفت كرده است. يا من به اصرار، رهبري را براي ماموريتم ملاقات كردهام و از اين قبيل شايعات. البته ايشان بعداً مرا خواستند كه به ديدارشان بروم. صحبتهاي محبتآميزي نيز با من داشتند. فرمودند آقاي خرازي در بهمنماه انتخاب تو را مطرح كرد و من به آقاي حجازي گفتم با آن موافقم و بهترين انتخاب است. همچنين نكاتي را كه براي مأموريت لازم بود، يادآوري كردند. از جمله نكتهاي را فرمودند كه من در همه كلاسهايم براي دانشجويان گفتهام. به من فرمودند حتي اگر در موردي يقين داري كه ديدگاهت 180 درجه با من مخالف است، وظيفه داري ديدگاهت را بگويي؛ يعني خودسانسوري نكني. حتي ايشان مطرح كردند كه اين يك وظيفه شرعي است. بحمدالله من نيز هميشه اين كار را انجام دادم، اما در ظاهر هيچگاه به نفعم نبوده است. اما از لحاظ شرعي، وجداني و قانوني به اين وظيفه پايبند بودهام». هزينه انجام وظيفه ظريف همچنين در پاسخ به سوالي درباره مواضع كساني كه قطعنامههاي شوراي امنيت را كاغذ پاره و لولوي سر خرمن باند نيويورك(ظريف و دوستانش) ميدانند، ميگويد: «ما به عنوان ناظر و به عنوان كارشناس موظف بوديم كه بگوييم در دنيا چه ميگذرد. اگر نوشتههاي رسمي كساني را كه ما را به عنوان باند نيويورك ميشناسند در سالهاي 2003 تا 2006 در سايتهاي مختلف به ويژه سايت «بازتاب» ملاحظه بفرماييد، خواهيد ديد كه ميگفتند قطعنامهاي نخواهد بود. بنده به عنوان كارشناس موظف بودم بگويم كه قطعنامه صادر خواهد شد. دوستاني كه گفتند قطعنامهاي نخواهد بود و پس از آن صادر شد به جاي اينكه بپذيرند تصوراتشان اشتباه بوده دوباره موضع طلبكاري گرفتند و گفتند قطعنامه اهميتي ندارد، بايد پاسخگو باشند، نه بنده و امثال بنده كه بر اساس تجربه و تخصص وضعيت را درست پيشبيني كرديم [...] اكنون نزد وجدان خود سربلنديم كه ما مسوولانه اين وظيفه را انجام داديم و هزينه آن را كه بازنشستگي در سن 47 سالگي است پذيرفتيم.»
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید