1394/3/24 ۱۰:۲۹
من از سال 1357 با نام و چهره زنده یاد دکتر محمد حسن گنجی آشنا شدم. در آن زمان من جوانی جستوجوگر، شاداب و در پی آرمانخواهی بودم، مثل بسیاری از جوانهای عزیز و دوست داشتنی امروز. تعجب نکنید که من در طول زندگی و بخصوص جوانی همواره تمایل داشتم با انسانهای موفق و بنام ارتباط داشته باشم. امیدوارم شما نیز این ویژگیها را داشته باشید. آنچه در زیر مسطور است نگاهی چهار دقیقهای به حدود چهل سال آشنایی با ایشان است، یعنی یک دقیقه برای هر ده سال. ایشان دانشمند بزرگی بودند. بزرگی ایشان به این دلیل بود که بیشتر میاندیشیدند. حرفها و نوشتههای اندیشمندانه ایشان دلالت بر این دارد که ایشان در کوره درون،خود را میساختند، نه از بیرون. معلوم است که انسان هایی که از درون خود را میکاوند و میسازند، همه یافتههای خود را در بیرون از خود متجلّی نمیکنند.
من از سال 1357 با نام و چهره زنده یاد دکتر محمد حسن گنجی آشنا شدم. در آن زمان من جوانی جستوجوگر، شاداب و در پی آرمانخواهی بودم، مثل بسیاری از جوانهای عزیز و دوست داشتنی امروز. تعجب نکنید که من در طول زندگی و بخصوص جوانی همواره تمایل داشتم با انسانهای موفق و بنام ارتباط داشته باشم. امیدوارم شما نیز این ویژگیها را داشته باشید. آنچه در زیر مسطور است نگاهی چهار دقیقهای به حدود چهل سال آشنایی با ایشان است، یعنی یک دقیقه برای هر ده سال. ایشان دانشمند بزرگی بودند. بزرگی ایشان به این دلیل بود که بیشتر میاندیشیدند. حرفها و نوشتههای اندیشمندانه ایشان دلالت بر این دارد که ایشان در کوره درون،خود را میساختند، نه از بیرون. معلوم است که انسان هایی که از درون خود را میکاوند و میسازند، همه یافتههای خود را در بیرون از خود متجلّی نمیکنند. این خودکاوی از درون ریشه و اساس مهم تری چون اعتقاد به خالق و اینکه انسان مخلوق برتر است، دارد. بهرهمندی از دو قدرت بزرگ فکری درباره مسائل مختلف و اعتقاد به خالق، از ایشان شخصیتی ساخت که در تاریخ جغرافیای ایران جاودان خواهد ماند. تجربه زنده و مستند ایشان از جهان زندگی که در این دنیا داشته شامل اعتقاد به بخشی از هستو مندهای طبیعت که ایشان در جغرافیای طبیعی آن را تعقیب میکرد و روابط انسانی خیرخواهانهای بود که برای خود، همکاران و ایران جستوجو و حکیمانه آن را بیان میکرد. چنین ویژگی هایی ابتدا ریشه در نطفه پاک و تربیت خانوادگی دارد که ایشان داشته و لازم است به روان پاک اولیا ی ایشان درود فرستیم و از طرف دیگر به معنی عمیقی که ایشان از طبیعت و جهان حکمت آموخته بود. وی معتقد بر این بود که هم انسان و هم طبیعت، مخلوقات جهانیاند و در وجود همه آنها خدا تجلی دارد. چون هر پدیدهای جلوهای از خداست، در تأیید این عقیده، در سال 1388 روزی به دانشکده جغرافیا و اتاق بنده آمدند. آن زمان من معاون آموزشی دانشکده بودم. از ایشان با آب خنک پذیرایی کردم وقتی خواستند تشریف ببرند از کیفیت پذیرایی عذرخواهی کردم. ایشان جواب دادند: شما با چیزی از من پذیرایی کردید که طبق نظر قرآن مایه حیات است. آب تجلی خدا در محیط طبیعی است. وی معتقد به خدایی بود که حیات و مرگ همگان در دست اوست. خاطرم میآید در یکی از سخنرانیهای ایشان در تالار دانشکده ادبیات بعد از فوت مرحوم دکتر محمود شَکوئی، استاد جغرافیا، فرمودند: «خدا به من عمر درازی داده، آفت عمر دراز در این است که باید شاهد مرگ دوستان متعدد خود باشد. چه حکمتی در این عمر دراز است نمیدانم.» وی معتقد بود انسان قدرتمند مسلط و سرکش و طغیانگر نیازمند نوعی مدیریت فراقدرتی (یا مدیریت از درون) است، خاطرم میآید در دهه هفتاد ، در سازمان <سمت>، قرار بود ایشان کتاب «جغرافیا چیست؟» نوشته هارتشورن را برای درس فلسفه جغرافیا ترجمه نمایند. هر چند ناتمام ماند. در کاستی این کتاب ایشان فرمودند: آنچه هارتشورن در کتاب خود آورده در عین حال که بسیار اساسی و عمیق است ولی برای جامعهای که خود را نیازمند نوعی مدیریت فرا قدرتی میداند کافی نیست.وی معتقد بود داراییهای انسان اعتباری است و صرفاً مدتی که در قید حیات است به آن مربوط است. مثلاً من مالک یک خانه ام بعد از مرگم آن را به مالکیت دیگری درمیآورند. خاطرم میآید در دهه هفتاد ایشان یک پیکان مدل 52 یا 53 قرمز رنگ داشت با آن در سطح تهران رانندگی میکرد و حتی گاهی مسافر جابجا میکرد و آن را اعتباری میدانست. بر این اساس وی به داراییهای اعتباری صرفاً در حد امرار معاش مینگریست و همین عقیده باعث شده بود ایشان با درآمد ناچیز و حلال خود، طیب و پاکیزه زندگی کند. وی عنان نفسش را در دست خود داشت. و حاضر نشد به دست دیگری بدهد. وی حتی از اینکه چه کسی یا کسانی روی نفس وی یا جسم وی میخواهند کار درمانی انجام دهند، مقید بود. حاضر نبود هر کسی در درون وی، یا جسم وی راه پیدا کند. به خاطر دارم در سال 1383 روزی به دانشکده جغرافیا در خیابانپورسینا آمدند ایشان را نگران دیدم . جویای حال شدم. گفتند چشمهایم آب سیاه آورده، به چند جا مراجعه کردم ولی نگرانم. گفتم به چشم پزشکی نور هم مراجعه کردید؟ گفت بله. گفتم نگران نباشید. تلفنی با آقای دکتر هاشمی که اکنون وزیر بهداشت هستند و آن زمان مدیر گروه چشم پزشکی دانشگاه بودند، تماس گرفتم. ایشان معرفی شدند و از نگرانیشان کاسته شد. در همصحبتی ایشان با دکتر هاشمی، وقتی ایشان گفته بودند اهل بیرجند هستند، آقای دکتر هاشمی نیز فرموده بودند من هم در بیرجند خدمت سربازی انجام دادم و بعد صحبتهای شیرین بیرجندی دو بزرگوار! وی معتقد بود سعادت و شقاوت هر فرد در کیفیت «میخواهد» و «نمیخواهد» وی نهفته است. وی میگفت من به خودم علاقهمندم. خودم را دوست دارم و برمبنای آن همکاران و محیط طبیعی و فرهنگم را دوست دارم. چون در آستانه ماه مبارک رمضان هستیم، به خاطر دارم در سال 1371 که منزل من در کوچه شهید حسینی در خیابان خواجهنصیر تهران بود و ایشان نیز در کوچه شهرداری خیابان انقلاب حوالی پیچ شمیران ساکن بودند، ایشان را به افطاری عمومی که همزمان با شهادت حضرت علی(ع) بود، دعوت کردم. ایشان تشریف آوردند. بعد از افطار شعرسرایی در مورد حضرت علی آغاز شد. بعد پایان مراسم ، وقتی خواستند تشریف ببرند فرمودند: مقیمی هر سال من را دعوت کن. ایشان از درون با فرهنگ اسلامی زندگی میکرد.
رئیس انجمن مخاطره شناسی ایران
روزنامه ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید