ماركس مقدم بر ماركسيسم / آريامن احمدي

1392/6/16 ۱۱:۱۰

ماركس مقدم بر ماركسيسم / آريامن احمدي

ماركس تئوري‌پرداز انقلاب سوسياليستي، ماركس و مانيفست كمونيستي و سرمايه، ماركس و انقلاب كارگري، ماركس و احزاب كمونيستي، ماركس و انگلس، ماركس و لنين، ماركس و شوروي، ماركس و تاريخ، ماركس و ادبيات، ماركس و سياست، ماركس و اقتصاد، ماركس و... ماركس و ماركس، همه اينها حضور مستقيم و غيرمستقيم پيامبر مدرني است كه بيش از يك قرن است در خاك خفته است


 

ماركس تئوري‌پرداز انقلاب سوسياليستي، ماركس و مانيفست كمونيستي و سرمايه، ماركس و انقلاب كارگري، ماركس و احزاب كمونيستي، ماركس و انگلس، ماركس و لنين، ماركس و شوروي، ماركس و تاريخ، ماركس و ادبيات، ماركس و سياست، ماركس و اقتصاد، ماركس و... ماركس و ماركس، همه اينها حضور مستقيم و غيرمستقيم پيامبر مدرني است كه بيش از يك قرن است در خاك خفته است، اما هنوز هم خوانده مي‌شود و راجع به او و انديشه‌هايش بحث مي‌شود؛ انديشه‌هايي كه هنوز زنده و جاري است بيش و كم در جوامع مختلف، به غلط يا درست. به راستي ماركس كيست، و واقعا در پي چه بود؟ يك ماركس يا دو ماركس؟ پرسشي كه هر چه عميق‌تر مي‌شويم در آن، پاسخ به آن نيز سخت‌تر و نامحتمل‌تر مي‌شود. چه بپذيريم چه نه، ماركس اين متفكر قرن نوزدهمي، آگاهانه و قدرتمندانه بر بشر آنقدر تاثير گذاشته كه شايد نتوان نظيري برايش در اين چند قرن اخير سراغ گرفت. ماركس به قول آيزايا برلين «در اين جهان چهره‌يي تك‌افتاده و ناسازگار بود و مانند يكي از آن مسيحيان اوليه يا آنراژه‌هاي فرانسوي آماده بود تا با كمال رشادت دنيا و مافي‌ها را نفي كند، مطلوب‌هاي آن را مذموم و فضيلت‌هايش را رذيلت بداند، و نهادهايش را تقيبح كند، زيرا اين نهادها بورژوايي بودند، يعني متعلق به جامعه‌يي فاسد، قاهر و غيرعقلاني كه مي‌بايست به كلي و براي هميشه منهدمش كرد. در بحبوبه عصري كه مخالفان خود را با روش‌هايي از بين مي‌برد كه با وجود متانت و آهستگي باز هم كارآمد بودند، همان عصري كه كارلايل و شوپنهاور را واداشت به تمدن‌هاي دوردست پناه ببرند يا به گذشته‌يي كه جنبه آرماني مي‌يافت، بگريزند، عصري كه دشمن بزرگ خود، نيچه را به هيستري و جنون كشاند، بله، در چنين عصر و زمانه‌يي ماركس يكه و تنها مصون ماند و مهيب هم ماند. ماركس شاهد عيني علايم فساد و ويراني بود كه از همه‌سو به چشمش مي‌خورد. نظم كهن آشكارا داشت در مقابل نگاه او واژگون مي‌شد، و او بيش از هر كس ديگري سعي مي‌كرد به اين روند شتاب ببخشد، چون مي‌خواست مرحله احتضار قبل از پايان را كوتاه‌تر كند.»

«ماركس متاخر و راه روسي» عنوان كتابي است باز هم راجع به «ماركس». تئودور شانين، جامعه‌شناس برجسته لهستاني/روسي در مسائل دهقاني و استاد رشته جامعه‌شناسي در دانشگاه منچستر در اين كتاب تفسيرهايي را درباره ماركس در واپسين مرحله تكاملش ارائه مي‌كند كه مستقيما به پيش‌نويس‌هايي كه در كتاب انتشار يافته‌اند، مربوط است. اين تفسيرها جدلي و از يك قماش نيستند؛ در چنين موضوعاتي شك و بحث انتقادي امري اساسي است. اين ماركس بود كه شعار محبوبش را «به همه‌چيز شك كن» مي‌دانست و پيش‌نويس‌هاي منتشرشده در كتاب حاضر، گواه زنده‌يي است حاكي از آنكه خود وي تا چه حد به اين اصل وفادار بود. يك راه براي اداي احترام به دانش او، پيروي از وي در اين جنبه است.

كتاب از سه بخش و يك موخره شكل گرفته: پاره يكم «ماركس متاخر» نام دارد، و پاره دوم «راه روسي» و پاره سوم «سنت انقلابي روسيه از 1850 تا 1890» را دربرمي‌گيرد. موخره كتاب نيز از كوين آندرسون است كه با عنوان «بازنگري واپسين‌نوشته‌هاي ماركس درباره روسيه» براي حفظ رشته تداوم مقالات كتاب با مسائل كنوني عصر حاضر گزينش شده است.

پاره يكم با مقاله‌ «ماركس متاخر: خدايان و استادان» از تئودور شانين آغاز مي‌شود كه خط استدلال آن را پي مي‌افكند: تاريخ‌نگاري انديشه ماركس كه متفاوت از آن چيزي است كه معمولا پذيرفته مي‌شود، جايگاه داده‌هاي اجتماعي و روسيه و تجربه انقلابي درون آن، تاثير اين جايگاه بر بينش‌هاي تكامل‌يابنده ماركس در جوامع «پيراموني» سرمايه‌داري يعني جوامعي كه ماركس در جلد يكم «سرمايه» كندوكاو كرده بود. مقاله دوم از هاروكي وادا است با عنوان «ماركس و روسيه انقلابي» كه از تغييرات در نوشته‌هاي ماركس پس از 1867 تحليل متني نظام‌مندي – تاريخچه فكري- ارائه مي‌دهد و رابطه اين تغييرات را با وضعيت روسيه و ارتباط مستقيم آنها را با آگاهي رو به رشد ماركس از «ساختار سرمايه‌داري عقب‌افتاده» بررسي مي‌كند. آخرين مقاله در اين بخش «ماركس متاخر: تداوم، تناقض و يادگيري» از فيليپ كوريگان است كه در آن به نظر تئودور شانين و هاروكي وادا درباره پيوستگي و تغيير در انديشه ماركس پاسخ انتقادي داده شده است.

محور اصلي پاره دوم كتاب - «راه روسي»- نوشته‌هايي است كه تحليل ماركس از كمون دهقاني و روسيه و موضوعاتي را ارائه مي‌كند كه با نامه‌يي از ورا زاسوليچ به ماركس آغاز مي‌شود. پس از نامه زاسوليچ، به تاريخ 16 فوريه 1881 چهار پيش‌نويس پاسخ كه ماركس آماده كرده بود و به طور كامل از نسخه اصلي آن به فرانسه ترجمه شده، در اين قسمت آورده شده است. پس از اين پيش‌نويس‌ها، پاسخ ماركس آورده شده كه عملا در مارس 1881 ارسال شده بود. پس از اين متن‌ها، مقدمه‌يي از ريازانف ارائه شده. اين مقدمه نمونه برجسته‌يي است كه نشان مي‌دهد ماركسيست‌هاي روسي پرورش‌يافته در مكتب تفسيري پلخانف چگونه اين پيش‌نويس‌ها را درك مي‌كردند. قسمت‌هاي ديگر پاره دوم شامل نامه ماركس به راپيسكي و مقدمه ماركس و انگلس به ويراست دوم روسي مانيفست كمونيست، و «اعترافات» نيمه‌شوخي ماركس است. دو يادداشت زندگينامه‌نويسي نيز پايان اين بخش وجود دارد كه نخستين يادداشت، زندگي ماركس را در دوره‌يي بيان مي‌كند كه به محتواي مضموني كتاب حاضر مربوط است، و با ارائه شواهد مناسب پاسخ قطعي به ادعاي «مرگ آهسته» ماركس به دليل سكوت طولاني‌اش در واپسين دهه زندگي‌اش مي‌دهد.

پاره سوم - «سنت انقلابي روسيه از 1850 تا 1890»- با دو نوشته از چرنيشفسكي آغاز مي‌شود كه ادعا مي‌شد ماركس به طور ويژه به او توجه مي‌كرده است. عنوان اين نوشته‌ها عبارتند از: « نامه‌هاي بي‌آدرس» و «اراده خلق: اسناد و نوشته‌هاي پايه‌يي» و «نامه‌يي از كمينه اجرايي اراده خلق به كارل ماركس.»كتاب حاضر با ترجمه حسن مرتضوي (مترجم سرمايه) ماركس، به تازگي از سوي نشر «روزبهان» منتشر شده است.

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: