1404/1/24 ۰۹:۵۰
سیدجواد میرهاشمی، کارگردان مستند «خون است دلم برای ایران»: نام ستوده نماد دو واژه است: «قلم و قدم». باید مرد ستودهای در میان باشد که قلم را با قدم پیوند زند تا «از آستارا تا استارباد» و «آثار تاریخی ورارود و خوارزم» خلق شود.
«منوچهر ستوده» کیست؟ پاسخ را باید از همسفر دیرینهاش، ایرج افشار شنید: «ستوده با روحیۀ مردانه توانست پژوهندۀ کاملالعیاری بشود و در جغرافیای تاریخی به مرشدی برسد و تازگیهای بسیار بر اوراق تاریخ ایرانشهر بیفزاید و خود را با انتشارات متعددش به مرزهای علمی جهان برساند.» ستوده در عصر خویش خداوندگار ایرانشناسان بود. پرسش این است: «آیا منوچهر ستوده فرزند خلیل متولد ۲۸ تیر ۱۲۹۲ در عودلاجان تهران و درگذشتۀ ۲۰ فروردین ۱۳۹۵ در چالوس مازندران، مُرده است؟»
اینها بخشی از سخنان «سیدجواد میرهاشمی»، کارگردان مستند «خون است دلم برای ایران» بود که بهمناسبت بیستم فروردین، سالروز درگذشت منوچهر ستوده در گفتوگو با ایبنا بیان کرد. وی در ادامه افزود: نام ستوده نماد دو واژه است: «قلم و قدم»، باید مرد ستودهای در میان باشد که قلم را با قدم پیوند زند تا «از آستارا تا استارباد» و «آثار تاریخی ورارود و خوارزم» خلق شود. بهراستی که مینوچهر است و اهل بهشت.
او به مجموعۀ ۱۰ جلدی «از آستارا تا استارباد» اشاره کرد که منبع اصلیاش برای ساخت این مستند بود و سپس گفت: این اثر حاوی اسناد، تصاویر و اطلاعات ارزشمند و کمیابی است که منوچهر ستوده با زحمت بسیار آن را بهدست آورده است. این مجموعه در مطالعۀ آثار و بناهای تاریخی شهرها و روستاهای حاشیۀ دریای مازندران است.
میرهاشمی ادامه داد: منوچهر ستوده هیچگاه از واژۀ خزر استفاده نمیکرد و بیشتر بر روی واژه مازندران تأکید داشت. کسانیکه میل به تاریخ حاشیۀ دریای مازندران دارند این مجموعۀ ۱۰ جلدی که دربردارندۀ مطالعات آثار و بناهای تاریخی شهرها و روستاهای آن خطه است، قطعاً مسلماً و یقیناً نقشه راهشان خواهد بود. این کتاب دربردارندۀ وجوه انسانشناسی، تاریخ، جغرافیای گیلان و مازندران و گلستان که ارزش آن را گذر زمان معین کرده است.
این مستندساز افزود: «از آستارا تا استارباد» حاصل پژوهشهای میدانی ستوده است. پنججلد اول آن شامل گزارش، عکس و نقشههایی از بقایای تمدنها و فرهنگ کهن گیلان، مازندران و گرگان است. پنججلد بعدی اسناد استنساخشدهای مربوط به زندگی اجتماعی در مازندران و گرگان از دوران صفویه تا اوایل دوران پهلوی است.
وی به گفتۀ منوچهر ستوده نیز اشاره کرد و گفت: بایسته و شایسته است که کتاب را به قلم خود وی معرفی کنیم: «از آستارا تا خلیج حسینقلی در استارباد بیستواندی سال طول کشید و تمام کوه و دشت این منطقه را بررسی کردم و پنججلد کتاب از آستارا تا استارباد تالیف شد. البته آنوقتها ماشینی نبود پیاده یا با قاطر از محلی به محل دیگر میرفتم با دو دوربین عکاسی و سایر وسایل به کول.» … «ضمن این کار برخوردیم به اسناد و مدارک تاریخی که در خانوادهها نگهداری میشد. مثلاً خانوادۀ سادات درازگیسو و خانوادۀ سادات مفیدی در گرگان. در آن وقت آقای ایرج افشار رئیس کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران بود، ایشان کمک میکردند و آدم و دوربین دادند. رفتیم همۀ آن اسناد را عکسبرداری کردیم و پنج جلد کتاب اسناد چاپ کردیم و شد دهجلد کتاب.»
استاد ایرج افشار که از حضور در فیلم دوری میجست به اصرارم چند سطری تحریر کرد و بهراستی خلاصۀ فیلم «خون است دلم برای ایران» همان گفتار پیر دانا ایرج افشار است: «ستوده مرد سفرست، سفر بیارائه و بیپیرایه. جای خواب برای او مهم نیست. بیشتر به دلش میچسبد که خانه روستایی باشد از «زلم و زیمبو» بیزار است. ساده زندگی میکند. تا روزی که پاها سستی نگرفته بود بیشتر بر زمین مینشست. هر کجا که باشد، باشد.»
وی به مراحل ساختن فیلم اشاره کرد و گفت: کتاب «از آستارا تا استرآباد» موجب آشناییام با دکتر منوچهر ستوده شد و این اتفاق فرخنده نقطه عطفی در مسیر فیلمسازیام شد. اصلاً قرار نبود از دکتر ستوده فیلمی تهیه کنم و عدو شد سبب خیر! تحقیق و پژوهشم به یغما رفت. برنامهریزی کرده بودیم از قلعۀ هزارپله یا همان قلعۀ رودخان را فیلم مستندی تهیه کنیم ولی دوستان سحرخیز بودند و کل پروژه موبهمو به تصویر کشیده و معترض که طرحام را به تاراج بردهاند و پیشنهاد دادند که از دکتر منوچهر ستوده مستندی تهیه کنیم.
میرهاشمی افزود: باور همگان در شورای تولید این بود که ستوده موافقت نمیکند و فیلمساز هم رفته است پی نخود سیاه ولی شد آنچه باید میشد و دکتر ستوده موافقت کرد و یکسالونیم گپوگفت با ایشان شد: «خون است دلم برای ایران»
این مستندساز ادامه داد: میگویم نقطۀ عطف چونکه سبب آشنایی و دیدن و زانوی شاگردی زدن در مقابل اساتیدی مانند دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی و زندهیاد استاد ایرج افشار و دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی و استاد محموددولتآبادی و… بود.
میرهاشمی به انتخاب نام فیلم نیز اشاره کرد و گفت: در سالهای ۱۳۸۷ و ۱۳۸۸، عنوان فیلم با مقاومتهایی روبهرو شد، زیرا تصور بر آن بود که تداعیگر اشعار شاعرانی چون میرزاده عشقی، ملکالشعرا بهار، یا ایرجمیرزا است. و از دیوان اشعار ایشان نام فیلم را برگزیدم. و عنوان «خون است دلم برای ایران» را برنمیتابیدند! پیشنهادهایی نیز برای حذف نام فیلم مطرح شد. ناآگاهی از ذوق شعری زندهیاد منوچهر ستوده و مراودات شعری وی با پدرشان، بر این حساسیتها افزود.
او به بُعد ایرانشناسی ستوده نیز پرداخت و گفت: منوچهر ستوده را همه بهعنوان ایرانشناس و کسی که مسلط به تاریخ و جغرافیا و تاریخ ایران فرهنگی است میشناسند که به تعبیر خودش ایران شکل گربه نیست بلکه منظورش از ایران، ایران فرهنگی است.
اگر بخواهم از ایرانشناسیاش بگویم باید به خاطرهای از وی اشاره کنم: وقتی ستوده آرامگاه پرشکوه امیراسماعیل سامانی را میبیند و آن زیبایی و چیدمان معماری را در زمان سامانیان مشاهده میکند میگوید قلمم عاجز شد از وصف این زیبایی و شکوه عمارت و تنها کاری که توانستم انجام بدهم این بود که سجده کردم و به معماران آن دوران آفرین گفتم. شاید منوچهر ستوده با گریستن در ستایش آرامگاه با شکوه امیر اسماعیل سامانی بهترین و زیباترین نوشتهاش را نوشت.
وی در پایان سخناناش به عکسی که ستوده برایش امضا کرده بود اشاره کرد و گفت: ستوده عکس خودش را برایم امضاء کرد به سنت قدما و عادت استاد ایرج افشار و بر حاشیۀ عکس شاه بیت دیوان اشعار حافظ را نوشت. شعری که دوست داشت و تابلویی با خطی خوش بر دیوار خانهاش آویزان بود که چشم را میرباید.
بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود / در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی
بنای زندگیاش را بر آن شعر گذشته و پندی است گرانبها؛، که مرا از نگرانی روزگار دور میکند: «کاگر زیر و رو شدی باز هم امید داشته باش»
منبع: ایبنا
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید