1403/5/1 ۰۹:۴۳
ویل دورانت در جلد اول كتاب تاریخ تمدن مینویسد كه تمدن در نگاه كلی عبارت از یك نظم اجتماعی است كه موجب خلاقیت در فرهنگ شده و به مسیر خود ادامه میدهد. در تمدن چهار ركن و عنصر اساسی را میتوان تشخیص داد كه عبارتند از: ۱-پیشبینی و احتیاط در امور اقتصادی، ۲- سازمان سیاسی، ۳-سنن و اخلاق، ۴-كوشش در راه معرفت و گسترش هنر. تمدن هنگامی نمایان خواهد شد كه در یك جامعه آشوب و پریشانی و بیثباتی پایان پذیرفته باشد، زیرا امنیت است كه موجبات خلاقیت، اختراع و ابداع میشود.
چیزی كه هستیم، چیزی كه داریم
با جملهای از وُلتر آغاز كنیم: «دوست دارم بدانم كه انسان در خط سیر خود، از حالت توحش به مدنیت، چه گامهایی برداشته است.» از 2/5 میلیون سال پیش تاكنون یعنی زمانی كه انسان در آفریقا به تكامل رسید و اولین ابزارهای سنگی را ساخت همواره فراز و فرودهای بسیاری را پشت سر گذاشته است. او از تنهایی آغاز میكند، اما به تدریج زندگی گروهی را شكل میدهد. همبستگی با دیگر همنوعان كه برایش امنیت میآورد و خطر را دور میكند. در این مسیر تلاش او برای بقا ادامه دارد و از طبیعت میآموزد؛ سگی كه استخوان نیم خورده خود را زیر خاك پنهان میكند، سنجابی كه فندق را برای روز دیگر نگه میدارد، زنبوری كه عسل را در كندو ذخیره میكند و مورچهای كه از ترس روزهای بارانی توشه خود را پنهان میسازد، همه اینها، نخستین كارگران تمدن بودهاند. او همكاری و ممارست در پی یافتن غذا و اندوختن برای روزگاری دیگر را از آنها فرا میگیرد. این انسان وحشی یاد میگیرد كه چگونه شكار كند، میاندیشد و تلاش میكند تا خود و اطرافیانش را زنده نگه دارد، چراكه شور زنده ماندن و زندگانی در او ذاتی است.
«اولین نشانه تولید ابزار به2/5 میلیون سال پیش بازمیگردد. باستانشناسان تولید و استفاده از ابزار را معیاری برای شناسایی انسانهای اولیه میدانند.» سپس ۷۰هزار تا ۳۰ هزار سال پیش، در پویش فكری خویش كه «انقلاب شناختی» نامیده شده است، قایق، چراغ نفتی، تیر و كمان و سوزن (برای دوختن لباسهای گرم) را اختراع میكند. «بیشتر محققان بر این باورند كه این پیشرفتهای بیسابقه حاصل انقلابی در تواناییهای شناختی انسان خردمند بود و معتقدند انسانهایی كه نئاندرتالها را به نابودی كشاندند و استرالیا را فتح كردند و مجسمه «مرد شیرنما» را در غار اشتادل تراشیدند به اندازه ما با هوش و خلاق و با احساس بودهاند.» مهارت انسان اولیه در فن بافندگی و تقلید از خانه عنكبوت و لانه در هم تنیده پرندگان قابل تحسین است. او با صدف حیوانات در كنار دریا قاشق و بشقاب و كاسه و دیگر اقلام زندگی را میسازد. او دیگر یك مخترع است و سیستم فكری او به دنبال راهكارهایی برای تغییر است. پس انسان خردمند، جامعهپذیر میشود و تلاش میكند تا عواطف و احساسات خود را به شكلهای مختلف نمایان كند.
دایرةالمعارف انسانشناسی ویژگیهای زیر را از مهمترین ملاكهای شناخته شده برای پدیده تمدن نام میبرد: ۱- تولید مواد غذایی در سطحی بالا، ۲- توسعه مهارتهای اداری در به كار انداختن نهادهای در حال توسعه اقتصادی، اجتماعی و نظامی، ۳- تسلط و نظارت طبقات حكمروایان مرسوم و آیینی بر ابزار و وسایل تولید، ۴- طبقات بازرگانان حرفهای كه در یك شبكه مبادلاتی توسعه یافته منشعب از مراكز شهرها به خارج كار و فعالیت میكنند، ۵- صنعتگران متخصص تمام وقت كه از كار دستی رها شدهاند و اكثر آنها عامل پیشرفت علم حساب، هندسه، اخترشناسی، كتابت، نظام نشانهگذاری اعداد و استانداردهای زمان و فضا و وزن هستند.
مفهوم تمدن به عنوان یك ویژگی فرهنگی توسعه یافته و به عنوان یك برتری نسبت به دیگر ملل، اولینبار توسط یونانیها ایجاد شد و در واقع سرآغاز ایده غربی جامعه متمدن متعلق به یونان و روم باستان است. در طول دوره كلاسیك، یونانیها خود را نه تنها متفاوت از سایر ملل، بلكه بهتر از آنها میدانستند به گونهای كه هِردوت، در اواسط سده پنجم پیش از میلاد به «بربرها» اشاره میكند، نامی كه به غیریونانیان اطلاق میشد، اما یكصد سال بعد در زمان ارسطو، تعریف بربریت و جوامع بربر با انواع رفتارهای خاص آنها همچون تعامل با بردگان و دادوستد به جای اقتصاد پولی شكل گرفت، چیزی كه توسط یونانیان متمدن ناپسند شمرده میشد. اما «تمدن» دیگر توسط انسانشناسان و محققان به عنوان یك اصطلاح كه نشان میدهد یك فرهنگ، بهتر از فرهنگ دیگری است، درك نمیشود، بلكه بر تعریفی مبنی بر آنچه یك «فرهنگِ بالغ» است، تاكید میشود. اما واژه «تمدن» نخستینبار در سده هجدهم میلادی در فرانسه به كار رفت.
یكی از چهرههای مهم ادبیات فرانسه به نام امه سه زر، تمدن و فرهنگ را دو وجه از یك واقعیت میبیند و میگوید: «تمدن بیرونیترین محیط فرهنگ» و فرهنگ «هسته داخلی» و «ویژهترین جنبه تمدن» است. به عبارت دیگر «فرهنگ به سوی ویژگی میل میكند و تمدن به سوی كلیت». از نظر نباید دور داشت كه یكی از عناصر عقلی و روحی تمدن، واژه و زبان است. «در واقع، انسانیت از زمانی آغاز شد كه موجودی نیم انسان و نیم حیوان در غار یا روی شاخهای از درخت نشست و مغز خود را برای یافتن و ابداع علامات صوتی به كار انداخت كه بتواند معرف دستهای از اشیای مشابه باشد: مانند كلمه خانه برای تمامی خانهها، انسان برای همه انسانها و روشنی برای همه روشناییهایی كه روی آب و خشكی میدرخشیدند الفاظ و كلمات نه تنها وسیلهای برای اندیشیدن به صورت واضح و روشن بوده، بلكه سبب پیدایش سازمان اجتماعی، وسیلهای برای تعلیم و تربیت و انتقال فرهنگ و هنر و همچنین ایجاد ارتباط عقلی محكمی میان نسلهای متوالی شده است.»
«بزرگترین فایده كلمات و الفاظ، پس از توسعه فكر، تعلیم و تربیت است. تعلیم و تربیت در واقع عبارت از آموزش اموری بوده است كه هر كس به وسیله آن بتواند راه زندگی را پیدا كند. در واقع مدنیت یا تمدن عبارت از گنجینه عظیمی است از هنر و فرزانگی و عادات و اخلاق كه به مرور زمان فراهم آمده است؛ از همین ثروت فراوان است كه فرد، ضمن تكامل و پیشرفت خود، خوراك معنوی خود را كسب میكند. اگر این میراث بشری از نسلی به نسل دیگر انتقال نیابد، تمدن محكوم به مرگ میشود؛ به همین جهت باید گفت كه زندگی مدنی مدیون تعلیم و تربیت است.» شاید مهمترین نقش تعلیم و تربیت در توسعه فرهنگی، حفظ فرهنگ باشد. «ادوارد تیلُر فرهنگ یا تمدن را مجموعهای پیچیده از معرفت، عقاید، هنر، اخلاقیات، قوانین، آداب و همه قابلیتها و عادات دیگری میداند كه انسان چون عضوی از جامعه آنها را میآموزد.»
بنابراین تعریف، برای حفظ یك فرهنگ باید هنجارها، سنتها و باورهای فرهنگی خاصی به نسلهای جدید منتقل شود. بهتر است به خاطر داشته باشیم كه چرا تحصیل یا همان تعلیم و تربیت برای افراد یك جامعه مهم است؟ باید بدانیم كه توسعه فرهنگی بدون تحصیل ممكن نیست. دانشآموزان به عنوان اعضای یك جامعه باید بیاموزند كه حفظ ارزشها و اخلاقیات فرهنگی ضروری است. اگر جمعیت یك كشور به خوبی تحصیلكرده باشند، افراد بیشتری وجود خواهند داشت تا به اندازه كافی صلاحیت ایجاد آثار فرهنگی را داشته باشند، زیرا آنها میتوانند باورها و اعتقادات را بهتر منتقل كنند كه در نهایت منجر به نسلی میشود كه فرهنگ جامعه خود را درك كرده و برای آن ارزش قائل خواهد بود. یادآوری این نكته نیز ضروری است كه ممكن است بخشی از نسلهای پیشین یك جامعه تحصیلات آكادمیك نداشته، اما از سطح دانش، فرهنگ و هنری بسیار درخشان برخوردار باشند و همواره در حفظ فرهنگ مملكت خویش بكوشند، زیرا فرهنگ ساخته اندیشه انسان است و از راههای مختلف مانند زبان، خط، نقش و نگار و ابزار از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود و مانند میراث مادی و معنوی در تاریخ حیات اجتماعی نوع بشر استمرار و دوام مییابد.
شكل دادن به یك فرهنگ، فرآیندی است كه حداقل چند قرن طول میكشد و برای توسعه یك جامعه مهم است كه از پیشینیان خود بیاموزد. با این حال، آموزش نباید فقط تضمین كند كه دانشآموزان همه چیزهایی را كه جامعه آنها قبلا داشته است، یاد گرفتهاند، بلكه باید ابزارهای لازم برای ارزیابی انتقادی از گذشته و حال كشورشان را نیز در اختیار جوانان قرار دهد. افراد با آگاهی یافتن از اشتباهات اجداد خود میتوانند در زمان حال تصمیمات بهتری بگیرند. علاوه بر این، تفكر انتقادی و مهارتهای تحلیلی برای توانایی و تمایل به خلق چیزی جدید بسیار مهم است. افرادی كه از نیازها و ویژگیهای فرهنگ خود آگاه هستند، میتوانند كسب و كارها و فناوری جدیدی ایجاد كنند كه به پیشرفت جامعه آنها كمك میكند. در عین حال، كسی كه تاریخ و فرهنگ خود را میشناسد احتمالا هنری خلق میكند كه نماینده وضعیت فعلی كشورش باشد. برای تقویت یك فرهنگ و توانایی تفكر در آن، لازم است با فرهنگهای دیگر نیز آشنا شد. با شناخت فرهنگهای دیگر، مردم میتوانند پیوند خویش را با فرهنگ خود بیشتر تقویت كنند و هویت فرهنگی خود را توسعه دهند. در جهان، همه گروههای بشری صاحب فرهنگند و به شمار این گروهها فرهنگهای گوناگون وجود دارد، ولی به تعداد آنها تمدن وجود ندارد، از این رو میتوان مثلا از فرهنگهای قومهای ایرانی مانند كرد، بلوچ، لُر و گیلك یاد كرد، اما نمیتوان از تمدنهای كردی، بلوچی، لُری و گیلكی سخن گفت. در صورتی كه مشتركات فرهنگی قومی این قومها و شمار دیگری از فرهنگهای جامعهها و قومهای ایرانی درون حوزه جغرافیایی- فرهنگی ایران زمین بزرگ، تمدنی به نام تمدن ایرانی را در جهان پدید آوردند.
جواهر لعل نهرو گفته است: «فرهنگ چیزی است كه ما هستیم، تمدن چیزی است كه ما داریم.» فرهنگ جوهر شخصیتی ما را به عنوان افراد یك جامعه مجسم میكند، در حالی كه تمدن به دستاوردها و ساختارهای ملموسی اشاره دارد كه ما به عنوان یك جامعه ایجاد كردهایم. او معتقد است از سوی دیگر تمدن مظهر بیرونی دستاوردهای بشری است. اشاره به پیشرفتهای مادی و ساختاری دارد كه جوامع در طول تاریخ داشتهاند. در حالی كه فرهنگ و تمدن نمایانگر جنبههای متمایز وجود انسان هستند، اما به هم پیوسته و متقابلا تاثیرگذارند. فرهنگ ارزشها، سنتها و روایتهای مشتركی را فراهم میكند كه زیربنای توسعه تمدن است و مسیر و شخصیت آن را شكل میدهد. برعكس، تمدن شرایط را برای حفظ و اشاعه فرهنگ ایجاد و تداوم آن را در طول نسلها تضمین میكند. فرهنگ بر انتخابها و اولویتهای یك جامعه در حال توسعه تاثیر میگذارد؛ زیرا ارزشها و هنجارهای فرهنگی نقشی محوری در شكل دادن به جهتگیری پیشرفتهای تكنولوژیكی، ساختارهای حكومتی و نهادهای اجتماعی در یك تمدن دارند. پیشرفت تمدن، اغلب به مبادلات فرهنگی و آمیختن سنتهای متنوع منجر میشود. فرهنگ و تمدن هر دو در هم تنیده هستند و فرهنگ به عنوان پایه و تمدن به عنوان مظهر بیرونی پیشرفت انسان عمل میكند. شناخت و ارزشگذاری و تاثیر متقابل بین فرهنگ و تمدن برای درك بافت پیچیده هویت و تاریخ بشر ضروری است. این به ما یادآوری میكند كه میراث فرهنگی ما فقط یادگاری از گذشته نیست، بلكه یك نیروی بالنده است كه زمان حال و آینده ما را شكل میدهد. نعل نهرو معتقد است، تمدن، تكثیر خواستهها نیست، بلكه چشمپوشی عمدی و داوطلبانه بسیاری از آنهاست.
بدون شك برای پایداری یك تمدن از تاثیر هنر بر جامعه نمیتوان غافل بود؛ زیرا هنر از زمانهای گذشته تا به امروز بخشی جداییناپذیر از تمدن بشری بوده و به عنوان وسیلهای برای بیان، ارتباط و تقویت اندیشهورزی ایفای نقش كرده است. از اولین غار نقاشی شده دوران پارینه سنگی و عصر حجر در آلتامیرا اسپانیا تا شاهكارهای رنسانس، از گرافیتیهای خیابانی تا اینستالیشنهای دیجیتال. هنر از مرزها فراتر میرود و مردم را توسط فرهنگها و نسلها به هم متصل میكند. هنر فراتر از جذابیتهای زیباییشناختیاش، دارای قدرت شگرفی برای تاثیرگذاری، به چالش كشیدن و دگرگونی جامعه نیز است. هنر از دیرباز به عنوان ابزاری قدرتمند شناخته شده است.
هنر با نقاشیهای دیرینه در غارها، مجسمههای كلاسیك یا چیدمانهای معاصر، دریچهای را به دوران و فرهنگهای مختلف باز میكند و به ما امكان میدهد میراث جمعی خود را درك كرده و پاس بداریم. هنر، به عنوان پلی میان نسلها عمل میكند و داستانها، سنتها و دانش ملتها را از یك دوره به عصر دیگر منتقل و به حفظ و شكلگیری هویت یك جامعه كمك میكند. علاوه بر این، هنر این قدرت را دارد كه هنجارها و قراردادهای اجتماعی را به چالش بكشد. هنر همچنین نقش مهمی در آموزش و رشد فردی دارد. مطالعات نشان داده است كه قرار گرفتن در معرض هنر باعث افزایش تفكر انتقادی، خلاقیت و مهارتهایی برای حل مسائل میشود. فعالیتهای هنری افراد را تشویق میكند كه خارج از چارچوب رایج فكر و دیدگاههای جایگزین را بررسی كنند. هنر تخیل و فردیت را پرورش میدهد و حس توانمندی را تقویت میكند. این میتواند مردم را تشویق كند كه به دنبال علایق خود باشند، هنجارهای اجتماعی را به چالش كشند و كمكهای مثبتی به جوامع خود داشته باشند.
در دنیایی كه پر از استرس و آشفتگی است، هنر آرامش میدهد و میتواند یك درمانگر باشد. هم تولید و هم مصرف هنر میتواند طیف وسیعی از احساسات را برانگیزد و افراد را قادر سازد تا احساسات خود را پردازش كنند. هنر علاوه بر چالشبرانگیزی بر هنجارهای اجتماعی، میتواند به عنوان روشی درمانی برای افراد و جوامع نیز عمل كند. در واقع هنر درمانی به یك جامعه كمك میكند تا با یادگیری یك رشته هنری درونیات خود را بیان كند و به آرامش روحی و روانی برسد. امروزه هنر درمانی بهطور موفقیتآمیزی در محیطهای مختلف برای مدیریت سلامت روان و افزایش رفاه كلی مورد استفاده قرار گرفته است. ابزاری برای ابراز وجود فراهم میكند و به هنرمندان اجازه میدهد تا احساسات، مبارزات و پیروزیهای خود را با جهان به اشتراك بگذارند. هنرمندان از طریق كار خود میتوانند دیگران را تشویق كنند تا صدای خود را بیابند و با چالشهای شخصی مقابله كنند.
هنر از طریق تواناییاش در شناخت احساسات ما میتواند آسایش، شادی و احساس ارتباط با چیزی بالاتر از خودمان را به ارمغان بیاورد. یكی از نقشهای اصلی هنر توانایی آن در شكل دادن به فرهنگ است. هنر بازتابدهنده ارزشها، باورها و آرمانهای یك جامعه است و از طریق اشكال مختلف خود، جوهر تجربه انسانی را به تصویر میكشد. با این حال، توجه به این نكته مهم است كه تاثیر هنر بر جامعه همیشه فوری یا جهانی نیست. تاثیر واقعی یك اثر هنری ممكن است مدت زمانی طول بكشد تا آشكار شود. هنر میتواند بذرهای دگرگونی را بكارد كه ممكن است سالها یا حتی دههها بعد جوانه بزنند. علاوه بر این، تفسیر هنر، ذهنی است و افراد مختلف ممكن است معانی متفاوتی را از یك اثر هنری دریافت كنند. این بیشماری دیدگاهها به پرمایگی و تنوع دنیای هنر كمك میكند.
علاوه بر این، هنر میتواند تاثیر اقتصادی قابل توجهی بر جامعه داشته باشد؛ زیرا صنایع خلاق از جمله هنرهای تجسمی، هنرهای نمایشی، سینما و... به رشد اقتصادی، اشتغالزایی و گردشگری كمك میكنند. نشانههای فرهنگی مانند موزهها، سینماها، نگارخانهها و تئاترها، بازدیدكنندگان را از سراسر جهان جذب میكنند، اقتصاد محلی را شكوفا و جوامع را پویا میكنند. تلاشهای هنری، فرصتهای شغلی را برای هنرمندان، نویسندگان و دیگر متخصصان خلاق فراهم و به شكوفایی كلی جامعه كمك میكند. بیگمان هنر فقط وسیلهای برای بیان هنرمندان نیست، افراد و جوامع را نیزتوانمند میسازد و بستری برای صداهای به حاشیه رانده شده فراهم میكند و به آنها اجازه میدهد شنیده شوند و داستانهایشان گفته شود. به عنوان مثال، هنر خیابانی اغلب از جوامع محروم سرچشمه میگیرد و از فضاهای عمومی برای بازپسگیری هویت خود استفاده میكند. كارگاههای هنری و پروژههای اجتماعی افراد را قادر میسازد تا خلاقیت خود را كشف كنند، اعتماد به نفس خود را ایجاد كنند و صدای خود را بیابند و رشد شخصی و توانمندسازی را تقویت كنند. هنر میتواند انسان را از حالت گسیخته تا حالت موجودی جامع و كامل، ارتقا دهد. هنر به بشر توان درك واقعیت را میبخشد و نه تنها در تحمل واقعیت او را یاری میرساند، بلكه برای انسانیتر و والا كردن آن، به انسان عزمی راسخ ارزانی میدارد. هنر، خود واقعیتی اجتماعی است. «جامعهای كه در حال فروپاشی است؛ هنر، اگر صادقانه باشد، باید این ویرانی را نمایان سازد. هنر، اگر نخواهد رشته پیوند خود را با نقش ویژه اجتماعیش بگسلد، باید جهان را تحولپذیر بنمایاند و به تحول یافتن آن، كمك كند.»
هنر از موانع فرهنگی و زبانی فراتر رفته و درك و همدلی بین جوامع مختلف را تقویت میكند. این زبان به عنوان یك زبان جهانی عمل میكند كه میتواند توسط افراد با پیشینههای مختلف قابل درك باشد. هنر همیشه منعكسكننده واقعیتهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی زمانه خود بوده است. در این راستا خالقان هنر یعنی هنرمندان معمولا مرزهای آنچه قابل قبول با جریان اصلی تلقی میشوند، پشت سر میگذارند و دیدگاهها و روایتهای جایگزینی را ارایه میكنند. آنها با زیر سوال بردن هنجارهای جامعه، وضعیت موجود را به چالش میكشند، تفكر انتقادی را تشویق و گفتوگو را ترویج میكنند. هنرمندان در طول تاریخ با مسائل حساسی مانند نابرابری اجتماعی، فساد سیاسی، نقشهای جنسیتی و تبعیض نژادی مواجه بودهاند. آثار آنها به عنوان محرك عمل كرده و جامعه را مجبور میكند با حقایقی ناراحتكننده روبهرو شود. هنرمندان همچنین نقش مهمی در ایجاد تغییرات اجتماعی ایفا كردهاند. آنها از طریق خلاقیتهای خود، بیعدالتیها را برجسته و از جامعهای عادلانهتر حمایت میكنند؛ آثار تولیدی آنها میتواند رسانهای قدرتمند برای افزایش آگاهی در مورد مسائل اجتماعی، بسیج جوامع و تقویت همبستگی ملتها باشد. جنبشهای هنری مانند رنسانس هارلم، هنر فمینیستی و اعتراضات ضد جنگ، همگی سهم قابل توجهی در تغییرات اجتماعی داشتهاند و تاثیری ماندگار بر جامعه خویش برجای گذاشتهاند. هنرمندان اغلب از قدرت خلاقانه خود برای به تصویر كشیدن ماهیت دوران خود استفاده میكنند و تصویری از جامعه ارایه میدهند كه ممكن است از طریق رسانههای دیگر منتقل نشود. هنرمندان با به تصویر كشیدن مبارزات جوامع به حاشیه رانده شده، افشاكننده بیعدالتیهای اجتماعی، تبدیل به آینهای میشوند كه از طریق آن جامعه میتواند به درون خود بپردازد و با چالشهای خود مقابله كند.
هنر، فرهنگ را شكل میدهد، هنجارهای اجتماعی را به چالش میكشد و جرقههای تغییرات اجتماعی را میزند. هنر از طریق قدرت برقراری ارتباط، برانگیختن و الهام بخشیدن از مرزها فراتر میرود و افراد را در زمان و مكان به هم متصل میكند. همانطور كه جامعه به تكامل خود ادامه میدهد، هنر نیز بدون شك نقش حیاتی در شكل دادن به آگاهی جمعی و ایجاد تحول مثبت دارد و با ارایه آثار هنری در جشنوارهها، نمایشگاهها و نمایشها، مردم را گرد هم میآورد، گفتوگو را تشویق و فضایی برای تجربیات مشترك ایجاد میكند. هنر با قرار دادن افراد در معرض دیدگاههای مختلف، تحمل، پذیرش و قدردانی را پرورش میدهد.
طرح این سوال كه چرا فرهنگ و هنر برای پایداری یك تمدن مهم است، الزامی است، زیرا فرهنگ و هنر خصلت درونی یك جامعه را تشكیل میدهد و استانداردهای اجتماعی، سنتها، ارزشها و موارد دیگر را در بر میگیرد. این امر بسان پیریزی زیرساختهای، روح و روان یك ملت است كه كیفیت، شخصیت و سرنوشت آنها را شكل میدهد. فرهنگ و هنر تجسم تجربه تاریخی، سنتها و ارزشهای مسلط است كه به عنوان پایهای پایدار برای تمدنهای آینده عمل میكند. در خاتمه باید اذعان داشت كه هنر انسان را از سایر مخلوقات متمایز كرده و برای یك ملت در همه سطوح هویت خاصی ارایه میكند. با آنكه فرهنگ و هنر با تمدن در هم آمیخته، اما تمدن نشاندهنده گامهای تكاملی انسان به سوی زندگی بهتر است، در حالی كه فرهنگ بیانگر رفتار اخلاقی و معنوی است و یكنواختی و انضباط را در جامعه تقویت میكند. با این حال فرهنگ جزو جداییناپذیر تمدن به شمار میرود و بر آموزش، رشد دانش و هنجارهای اجتماعی تاثیر میگذارد و آن را به سنگ بنای توسعه و پیشرفت بشر تبدیل میكند. هنر ابزاری قدرتمند برای تقویت فرهنگ یك جامعه است. این قدرت تاثیری مستقیم بر قوامبخشی تمدن یك ملت دارد و تنها بر اساس ویژگیهای ذاتی خود است كه انقلابی فرهنگی برای رشد تمدن ایجاد میكند.
عكاس- مدرس دانشگاه علم و صنعت ایران
منابع در دفتر روزنامه موجود است
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید