برای آشنایان با فلسفه ایرانی اسلامی، اگزیستانسیالیسم فلسفه نیست؛ یک نوع ادبیات است

1402/9/21 ۰۹:۴۹

برای آشنایان با فلسفه ایرانی اسلامی، اگزیستانسیالیسم فلسفه نیست؛ یک نوع ادبیات است

شجاعی جشوقانی در نشست «ما و اگزیستانسیالیسم» گفت: اگزیستانسیالیسم برای کسانی که با فلسفه سنتی ایرانی اسلامی آشنا هستند اصلاً فلسفه نیست؛ یک نوع ادبیات است. چون برای متفکرانی که در فضای فکری کسانی مثل ابن‌سینا تنفس فکری کرده‌اند، فلسفه یعنی برهان، یعنی حروف، یعنی استدلال‌های دقیق و منطقی.

نشست «ما و اگزیستانسیالیسم» با حضور و سخنرانی عیسی امن‌خانی، ارسطو میرانی و مالک شجاعی، در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.

امن‌خانی درباره مواجهه خودش با موضوع اگزیستانسیالیسم بیان کرد: اینکه من سراغ این سوژه رفتم، اگر بخواهم از واژه‌های اگزیستانس استفاده کنم، باید بگویم یک تصادف بود. سال سوم دانشگاه به صورت اتفاقی یکی از دوستانم کتاب «اگزیستانسیالیسم گونه‌ای از اومانیسم» را به من سپرد و این کتاب دست من ماند و چند هفته‌ای مطالعه‌اش کردم و با این موضوع آشنا شدم. من نه به عنوان کسی که فلسفه می‌داند بلکه به عنوان کسی که ادبیات خوانده و علاقه‌ای هم به تاریخ معاصر دارد و ادبیات را از منظر تاریخ معاصر، بررسی کرده، می‌خواهم به موضوع اگزیستانسیالیسم بپردازم.

او درباره تاریخ دوره مدرن در ایران گفت: اگر تاریخ دوره مدرن را خوانده باشیم متوجه می‌شویم که تاریخ ما، تاریخ آمد و شد ایدئولوژی‌هاست، نه نظام‌ها و جریان‌های فلسفی. آشنایی ایرانی‌ها با فلسفه، پراکنده و فردمحور است. مثلاً نمی‌گویند می‌خواهیم جریان ایدئالیسم اروپایی را وارد کنیم. بیشتر به ایدئولوژی‌ها ارتباط دارد. دلیلش شخص است. وقتی به دوره مشروطه نگاه می‌کنیم دوره اول، بر ذهن و زبان پژوهشگران ایرانی، لیبرالیسم حاکم است. بعد یک دوره‌ای از ناسیونالیسم می‌آید. کسانی مثل فروغی و تقی‌زاده و محمود افشار؛ و بعد با سقوط رضاخان فضا باز می‌شود برای ایدئولوژی سوم که در واقع مارکسیسم است. تا اینجا ما نظام‌های فکری و جریان‌های فلسفی نمی‌ّبینیم. من برای اگزیستانسیالیسم واژه نظام را به کار نمی‌برم و می‌گویم جریان فلسفی. حداقل اگر هم دیده شود، منسجم نیست و پراکنده است.

امن‌خانی به دلیل غیرمنسجم بودن جریان‌های فلسفی در ایران پرداخت و گفت: ایرانی‌ها بر خلاف تصور ما، ایدئولوژی‌ها را برنامه‌های توسعه می‌دیدند. مثلاً می‌دیدند انگلیس با نظام لیبرال توانسته توسعه پیدا کند. در دوره مشروطه به دنبال پیروی از این ایدئولوژی‌ها می‌رفتند و وقتی شکست می‌خوردند می‌رفتند سراغ ناسیونالیسم آلمانی و حکومت مقتدر. لذا با فلسفه، خیلی ارتباط نداشتند و دغدغه‌شان بیشتر، تغییر بود. اولین جریان فلسفی که خیلی در ایران فراگیر می‌شود همین جریانی است که معمولاً به آن اگزیستانسیالیسم می‌گوییم. این نکته از لحاظ تاریخی بسیار مهم است، این جریان از زمانی می‌آید و ایرانی‌ها از زمانی به آن توجه نشان می‌دهند که جریان ایدئولوژی حاکم یعنی حزب توده و مارکسیست با یک بن‌بست‌های جدی‌ای نزد نخبگانشان مواجه می‌شود.

استادیار دانشکده علوم انسانی دانشگاه گلستان بیان کرد: وقتی رضا خان سقوط می‌کندو فضا باز می‌شود و در آغاز، حزب توده شکل می‌گیرد با استقبال بسیاری از نخبگان روبه‌رو می‌شود. حتی کسانی که کمتر شناخته‌شده‌اند مثل خانلری، به این جریان تعلق خاطر پیدا می‌کنند. اما از زمان واقعه آذربایجان و آمدن پیشه‌وری و موافقت حزب، و بعد در جریان مصدق، یک نگرشی میان نخبگان به خصوص نخبگان چپ ایرانی نسبت به حزب توده، و نه آرمان‌های چپ، به وجود می‌آید. همین هم منجر می‌شود این‌ها فاصله بگیرند. کسانی مثل خلیل ملکی، صادق هدایت و خانلری و داریوش عاشوری و ناصر وثوقی شروع می‌کنند به فاصله گرفتن. کسانی که به آن‌ها انشعابی می‌گفتند. اگر هم توجه کنید، می‌بینید که اگزیستانسیالیسم و سارتر را برای اولین بار همین‌ها در ایران ترجمه می‌کنند. مثلاً اولین کسی که یک کار از سارتر را ترجمه می‌کند، صادق هدایت است در اثر دیوار در مجله سخن.

امن‌خانی درباره استقبال ایرانی‌ها از اگزیستانسیالیسم و سارتر را اینطور تشریح کرد: ایرانی‌ها در آن زمان، سارتر را به عنوان نویسنده «هستی و نیستی» نمی‌شناختند. ایرانی‌ها یک دغدغه داشتند که سارتر در آن زمان برایشان تبدیل به الگو شد؛ آن دغدغه این بود که ایرانی‌ها نه سرخورده از آرمان‌های چپ یا سوسیالیسم، بلکه سرخورده از حزب توده بودند که کاملاً به سیاست‌های شوروی وابسته بود.

او به این موضوع اشاره کرد که کسانی که سارتر و اگزیستانسیالیسم را وارد ایران کردند به دنبال راه انداختن یک نیروی سوم بودند و قصد داشتند یک چپ مستقل راه بیاندازند. یک نیروی سوم برای رهایی از بن‌بست‌هایی که حزب توده ایجاد کرده بود. سارتر آنچه چپ‌های ایرانی می‌خواستند را داشت؛ عدم سرسپردگی به احزاب و تعهد ادبی. امن‌خانی به این مسئله پرداخت که سال ۱۳۳۲ برای مردم قطعی شد که حزب توده دغدغه‌های ملی ندارد و خودش دارد تبدیل به استعمارگر می‌شود. ایرانی‌ها دیدند درست است که انگلیس رفته است اما یک استعمارگر جدید همسایه‌شان شده که همان شوروی بود.

امن‌خانی گفت: سارتر منادی بزرگ مبارزه با استثمار هم بود. سارتر از کشورهایی دفاع می‌کرد که می‌خواستند مستقل شوند و از استعمار انگلیس و فرانسه نجات پیدا کنند. روشنفکران ایرانی نیز بعد از ۱۳۳۲ دغدغه مبارزه با استعمار را داشتند؛ استعمار آمریکا و شوروی. اینجا بود که سارتر برای ایران جذاب شد. تا جایی که جلال آل احمد نیز که جدایی‌اش از حزب توده را رهایی خودش اعلام می‌کرد هم به سارتر رسید و از او نام برد.

شجاعی به عنوان دبیر نشست بیان کرد: در مورد آَشنایی ایرانیان با فلسفه‌های اگزیستانس، نکته دقیقی در سخنان آقای امن‌خانی بود. آشنایی ما با فلسفه غربی، گاه از کانال سیاست بوده، گاه از مجرای ادبیات بوده و گاه از مجرای ایدئولوژی‌ها. گاهی نیز در مواجهه با متون فلسفی در سنت‌های فلسفی بوده است. ما در سنت خودمان، فلسفه قابل اعتنایی داشتیم؛ بزرگانی چون فارابی و ابن‌سینا و سهروردی. برای همین مواجهه ایرانیان با فلسفه غرب نیز از مجرای فلسفه‌ای بوده که می‌شناختند.

اگزیستانسیالیسم برای آشنایان با فلسفه ایرانی اسلامی، فلسفه نیست

شجاعی به دکارت اشاره کرد و گفت: دکارت فرانسوی در نامه‌ای که به پیکو مترجم اثرش می‌نویسد می‌گوید درخت فلسفه درختی است که ریشه‌هایی در متافیزیک دارد و یک تنه‌ای دارد. این تنه، طبیعیات است. یک شاخه و ثمراتی نیز دارد که می‌گوید طب است و مکانیک و اخلاق. و می‌گوید از همه مهم‌تر در این ثمرات، اخلاق است. چیزی که بعداً به علوم انسانی تبدیل می‌شود. اگزیستانسیالیسم برای کسانی که با فلسفه سنتی ایرانی اسلامی آشنا هستند اصلاً فلسفه نیست؛ یک نوع ادبیات است. چون برای متفکرانی که در فضای فکری کسانی مثل ابن‌سینا تنفس فکری کرده‌اند، فلسفه یعنی برهان، یعنی حروف، یعنی استدلال‌های دقیق و منطقی. اگزیستانسیالیست‌ها که استدلال دقیق منطقی نمی‌آورند. اتفاقاً شورش می‌کنند علیه این نوع نظام‌سازی‌های فکری و مفهومی. و می‌گویند آنچه که در فلسفه‌ورزی فیلسوفان غایب است همین امور انضمامی و روزمره است. بنابراین انس گرفتن ما به فلاسفه غربی به ویژه اگزیستانس با یک افت و خیرهایی مواجه بوده است.

میرانی آخرین سخنران این نشست به این موضوع پرداخت که حضور تفکر اگزیستانسیال در جهان امروز به چه صورت بوده است. او به این نکته اشاره کرد که سعی کرده است تمام منابعی که در این حوزه وجود دارد را مطالعه کند و به این پرسش پاسخ بگوید که نسبت اگزیستانسیالیسم با ما چیست؟ میرانی با اشاره به اینکه اگزیستانسیالیسم در غرب با سه موج همراه بوده بیان کرد: موج اول قرن نوزدهم است. قرنی که با بحران معنا مواجه‌اند. بحران معنایی‌ای که به دنبال ظهور علم تجربی طبیعت‌گرا، انقلاب صنعتی و افول مسیحیت در ذهن جامعه رخ می‌دهد. در همین قرن، سه متفکر به این جریان واکنش نشان می‌دهند. اولین نفر سورن کی یرکگورد است که بسیاری متفکران بر این باورند که او بنیان‌گذار این جریان فکری و فلسفی بوده است. در کنار او، در روسیه، داستایوسکی را داریم که آشنایی من با این شیوه نگاه، با او شروع شد. بعد از این‌ها با زاویه دیدی کاملاً متفاوت، در آلمان، نیچه را داریم.

او به موج دوم پرداخت و گفت: موج دوم، موجی است که در فرانسه جریان جنگ جهانی دوم و پس از آن شروع می‌شود. با سه چهره برجسته؛ سارتر، کامو و دوبوار. نه اینکه تنها این سه نفر باشند، اما شاخص‌ترینشان همین سه چهره هستند. بحران و مسئله‌ای که این‌ها با آن مواجه هستند، بحران سیاسی اجتماعی و مشکلی است که فرانسه تحت اشغال با آن روبه‌رو هست. همچنین ناامیدی شدید روشنفکران را نیز شاهدیم. سارتر وقتی می‌آید دقیقاً پاسخی به این بحران است. او به انسان آسیب‌دیده جنگ گفت، گذشته تعیین‌کننده حال نیست، زیرا سرنوشت انسان، با انتخاب او پیوسته از نو ساخته می‌شود.

میرانی درباره سومین موج گفت: موج سوم، موج اروپایی نیست، ما با یک موج سوم جدی در جهان مواجه هستیم که همان چالش‌ها را برای معنای زندگی، ارزش‌های اخلاقی، اهداف و شیوه درجهان‌بودنمان ایجاد کرده است. این موج سوم تحت تاثیر پیشرفت علم و فناوری است. حاصل دو دستاورد بزرگ انسان؛ یعنی نوروساینس و علوم اعصاب شناختی که روز به روز در حال پیشرفت هستند. در مواجهه با موج سوم، هستند کسانی که می‌گویند پس از یک قرن و نیم همچنان با همان مشکل‌های قدیم روبه‌رو هستیم. با شناختی که از مغز داریم چطور می‌شود آزادی اراده، مسئولیت، انتهاب و عشق را با همان نگاه سنتی و سارتری نگاه کرد؟ یکی از اندیشه‌های بنیادین اگزیستانسیالیسم آزادی است درحالیکه علم، از بنیاد deterministic است و این deterministic که نوروساینس در تبیین رفتار انسانی دارد ما را به یک بازنگری می‌رساند. ما الان یک گرایش فکری داریم به اسم نورو اگزیستانسیالیسم که یکی از نمودهای موج سوم است.

او به Cognitive existentialism اشاره کرد و گفت: این شاخه نیز در موج سوم است که به اگزیستانسیالیسم شناختی مطرح است. خاستگاه دیگر اگزیستانسیالیسم در موج سوم علاوه بر علوم اعصاب، فضای مجازی است. بخش مهمی از زندگی امروز ما در جهان مجازی می‌گذرد. پس نباید توقع داشت در نظریات متفکران، پاسخی برای این موضوع باشد. برای متفکری که می‌خواهد اگزیستانسیالیستی فکر کند، شیوه حضور ما در این جهان سوال خواهد بود. ما در جهان جدید و مجازی حضوری متفاوت داریم و باید بررسی کنیم که این حضور چه تاثیری می‌تواند در ارزش‌های بودنمان داشته باشد؟ اخلاق در این جهان چه معنایی دارد؟ انتخاب چه معنایی دارد و مسئولیت و تعهد چه معنایی دارد و چطور می‌توان درباره‌شان اندیشید؟ با وجود موج سوم که جدی هم هست، اما کار جدی به زبان فارسی تا کنون نوشته نشده است؛ امیدوارم به فکر این خلاء باشیم.

منبع: ایبنا

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: