1400/3/4 ۱۱:۳۷
جاده ابریشم، نامی است كه فردیناند فون ریشتهوفن، جغرافیدان آلمانی در اواخر قرن نوزدهم برای توصیف شبكه دادوستد چین در عصر خاندانها با بقیه جهان برگزید. عنوانی كه استیون فردریك استار پژوهشگر تاریخ آسیای میانه و نویسنده كتاب خواندنی «روشنگری در محاق» آن را نمیپسندد و پیتر فرانكوپن، استاد تاریخ جهان دانشگاه آكسفورد و نویسنده دو كتاب ستایش شده «راههای ابریشم: تاریخ جهان از دیدگاهی نو» و «راههای ابریشم نو: اكنون و آینده جهان» آن را گنگ میداند.
محسن آزموده: جاده ابریشم، نامی است كه فردیناند فون ریشتهوفن، جغرافیدان آلمانی در اواخر قرن نوزدهم برای توصیف شبكه دادوستد چین در عصر خاندانها با بقیه جهان برگزید. عنوانی كه استیون فردریك استار پژوهشگر تاریخ آسیای میانه و نویسنده كتاب خواندنی «روشنگری در محاق» آن را نمیپسندد و پیتر فرانكوپن، استاد تاریخ جهان دانشگاه آكسفورد و نویسنده دو كتاب ستایش شده «راههای ابریشم: تاریخ جهان از دیدگاهی نو» و «راههای ابریشم نو: اكنون و آینده جهان» آن را گنگ میداند. این شبكه ارتباطی، قرنهاست كه از دل سرزمین وسیع ایران میگذرد. جاده ابریشم برای مدتها، مهمترین و اصلیترین طریق ارتباط شرق و غرب جهان محسوب میشد و در سالهای اخیر نیز بار دیگر اهمیت فراوانی یافته است. حسن افشار، مترجم پژوهشگر با كارنامهای پربار و درخشان در ترجمه آثار نظری و تاریخی، در سالهای اخیر توجه خود را معطوف به تاریخ این جغرافیا كرده و سه كتاب مذكور را به فارسی ترجمه كرده است. به این مناسبت و برای آشنایی بیشتر مخاطبان با ایشان گفتوگویی صورت دادیم كه از نظر میگذرد.
**********
شما آثار تاریخی ارزشمند فراوانی را به فارسی ترجمه كردهاید، درباره تاریخ ایران و جهان، كتابهایی چون «صلحی كه همه صلحها را بر باد داد» (دیوید فرامكین)، «ایران در بحران» (رودی متی)، «آینهای در دور دست» (باربارا تاكمن) و... چنانكه در مقدمه ذكر شد در یكی، دو سال اخیر، سه كتاب خوب درباره منطقه آسیای میانه و ایران فرهنگی و جاده ابریشم ترجمه كردهاید. نخست بفرمایید علت جلبتوجهتان به این موضوع چیست؟
من از حدود 35 سال پیش كه همكاری با نشر مركز را آغاز كردم اولین ترجمهام برای آنها كتاب «تاریخ علم كمبریج» بود. بعد كتاب «تاریخ آموزش و پرورش در قرن بیستم» را برایشان ترجمه كردم. هر چند اینها هیچ یك تاریخ سیاسی نبودند، مرا در مسیر ترجمه این قبیل كتابهایی كه نگاهی فراگیر به مسائل داشتند قرار دادند. با ترجمه «رویدادنگاری تاریخ جهان» به تاریخ سیاسی نزدیكتر شدم. قریب بیست و اندی سال پیش كه توفیق ترجمه كتاب «دولت و جامعه در ایران» اثر دكتر كاتوزیان را پیدا كردم، سخت شیفته تاریخ به معنی دقیق كلمه شدم. همچنین اقبالی كه جامعه كتابخوان به این اثر نشان داد حجت را بر من تمام كرد. از آن پس اگرچه در زمینههایی به جز تاریخ نیز ترجمه كردهام و به آنها نیز علاقهمند بودهام، بیشترین پیشنهادهایی كه از ناشران دریافت كردهام در زمینه تاریخ بوده است. بنابراین هم علاقه شخصی و هم علاقه ناشران عاملی بوده كه بیشتر كار مرا در این حوزه نگه داشته است و البته در تاریخ، طبیعی است كه هرچه محل وقوع حوادث به سرزمین ما نزدیكتر باشد برای ما مهمتر و جذابتر خواهد بود.
اگر ممكن است درباره این سه كتاب، یعنی «روشنگری در محاق»، «راههای ابریشم» و «راههای ابریشم نو» به اختصار توضیح بفرمایید.
میدانیم كه از قرن سوم هجری تا چند قرن بعد، منطقه ما یعنی خاورمیانه به طور كلی و ایران و آسیای میانه به طور خاص كانون دانش و فرهنگ بوده و اندیشمندان نامآوری همچون فارابی و ابنسینا و بیرونی و خوارزمی پدید آورده است. اما بعدها به عللی كه نویسنده در كتاب «روشنگری در محاق» توضیح میدهد، این منطقه از درجه اهمیت افتاده است. جاده ابریشم راهی بود كه از روزگار باستان، چین را در شرق عالم به اروپا در غرب عالم وصل میكرد. اما در بین راه، شاخه شاخه هم میشد و مراكز شهری را بههم پیوند میداد. پیتر فرانكوپن در دو كتابی كه نام بردید، با استفاده استعاری از نام راه ابریشم، علل و عواملی را كه همچون حلقههای زنجیری از دیرباز چهار گوشه گیتی را به یكدیگر وصل میكردند توضیح میدهد.
تا سدهها، منطقه آسیای میانه و آنچه در ادبیات تاریخی و فرهنگی ما، ماوراءالنهر شناخته میشود، به عنوان پل ارتباطی شرق و غرب اهمیتی اساسی داشت، در حالی كه با ظهور دوران جدید و سر برآوردن تجدد غربی از سویی و تشكیل دولتهای صفوی و عثمانی و سپس ظهور روسیه جدید از سوی دیگر، این منطقه به فراموشی سپرده شد. به نظر شما علت اهمیت این منطقه در گذشته چه بود و چرا به نسیان دچار شد؟
اهمیت این منطقه بدان جهت بود كه در چند قرن تاریك اروپا، آسیای میانه و به عبارتی خراسان بزرگ چشمه جوشان اندیشه و آگاهی بود. شهرهای پرجنبوجوشی مانند بخارا و سمرقند و بلخ و غزنی داشت كه قطبهای جاذبی برای دانشوران و هنرمندان بودند. افول این منطقه از قرن هفتم آغاز شد كه مغولان وارد صحنه شدند. كمابیش از همین زمان كه مقارن قرن دوازدهم میلادی بود، تاریكی اروپا اندك اندك كاهش یافت. قیود فئودالی سست شد و تجارت مدیترانهای رونق تازهای پدید آورد. دولتشهرهای ایتالیایی به ویژه ونیز از بركت این تجارت روزبهروز قدرتمندتر شدند.
استیون فردریك استار، تاریخ تحولات در آسیای میانه به ویژه در سدههای میانه تاریخ ایران یعنی از حمله اعراب تا ظهور تیمور لنگ را روشنگری میخواند. این روشنگری چه ربط و نسبتی با آن روشنگری (enlightenment) مشهور در تاریخ تحولات غربی در سدههای هفدهم و هجدهم میلادی دارد؟
او معتقد است جنبشی كه در اروپای اواخر قرن هفدهم با تاكید بر تعقل در برابر سنت پدید آمد و اندیشمندانی همانند كانت و گوته و آدام اسمیت را پدید آورد، بیشوكم یكهزار سال پیشتر در آسیای میانه پیدا شده و خردمندانی همچون ابوریحان و ابنسینا و فارابی را به منصه ظهور رسانده بود. اما بعد به عللی كه او مفصل توضیح میدهد، این جنبش در محاق رفته بود و فقط میوههایی از آن از رهگذر ترجمه به اروپا منتقل شده بودند.
به اختصار بفرمایید چرا روشنگری در منطقه آسیای میانه و ایران فرهنگی، به محاق رفت و گم شد؟
استیون فردریك استار مینویسد با پیدایش نحلههای مختلف در اسلام بگیر و ببند دگراندیشان آغاز شد. طریقتهای درویشی پدید آمده و اسماعیلیان عرضاندام كرده بودند. اوج تنش در اواخر قرن پنجم هجری بین اهل سنت و اهل تشیع بود. اندیشمندان و دگراندیشان دیگر احساس امنیت نمیكردند. حذف مخالفان گاهی به فرمان رسمی و گاهی با ترور انجام میگرفت. از قرن هفتم، هجوم مغولان و سركردهشان چنگیز خان آغاز شد. شهرهای بسیاری را با خاك یكسان كردند و از بلخ و هرات و نیشابور جز ویرانهای بر جای نماند. در این اوضاع، طبیعی بود كه آسیای میانه دیگر نمیتوانست پذیرای روشنگری باقی بماند.
پیتر فرانكوپن هم در كتاب راههای ابریشم میكوشد تاریخ جهان را به واسطه راههای ابریشم شرح دهد. فصلبندی كتاب او جالب است، راه دین، راه شرق مسیحی، راه انقلاب، راه همزیستی، راه پوست، راه برده و... مراد او از این عنوانها چیست و او چگونه تاریخ جهان را از طریق راهها شرح میدهد؟
در «راههای ابریشم» چنان كه در ذیل عنوان كتاب آمده است، فرانكوپن نگاهی نو به تاریخ جهان دارد. مینویسد از كودكی احساس میكرده تاریخی كه در مدرسه به آنها تدریس میكنند نمیتواند درست باشد، زیرا همه تاریخ را در اروپا و امریكا خلاصه میكند و بخشهای بزرگتری از جهان را به سكوت برگزار میكند. علاقهمند شده كه با آن بخشهای ناگفته آشنا شود. بعدها نقشههایی را دیده از جغرافیدانان عرب كه مثلا دریای خزر یا شهری به نام بلاساغون در مركز آنها بوده. در دوران تحصیل، زبان روسی آموخته و از بخت بلندش، معلم روستبار او زبان عربی هم میدانسته و به او هم یاد داده است. به این ترتیب به یك ابزار مهم در تحقیق، دو زبان بیگانه علاوه بر زبان مادریاش، مجهز شده است. زبان عربی درهای جهان اسلام و تمدن اسلامی را به روی او گشوده كه بیشوكم تا دوره رنسانس برتری آشكاری نسبت به تمدن غرب داشته است. او این منطقه را چهارراه تمدن مییابد، منطقهای كه حتی از هزاران سال پیش از ظهور اسلام دارای تمدنهای پیشرفته و شهرهای پرجمعیت بوده است. او درمییابد كه حلقه اتصال شرق و غرب، اگرچه در اذهان در موجودی عینی به نام جاده ابریشم خلاصه شده كه از چین تا اروپا ادامه داشته است، عملا از گذشتههای دور نه یك حلقه بلكه مجموعه یا زنجیرهای از حلقهها بوده كه چهار گوشه جهان پهناور اوراسیا و سپس همه گیتی را به یكدیگر متصل میكرده است. او هر یك از این حلقهها را راهی مانند راه ابریشم میبیند، همچنان كه در جاده ابریشم تنها ابریشم نبود كه حملونقل و دادوستد میشد. فصلبندی كتاب او برحسب این حلقههای اتصال و به تعبیر او راههای ابریشم است كه هر یك در دورهای بر راههای دیگر سایه افكنده. برای مثال، یكی از آنها راه پوست است به معنی تجارت پوست كه زمانی بازار گرمی داشته است. در پسگفتار كتاب كه فرانكوپن آن را «راه ابریشم نو» مینامد، او از ابراز وجود دوباره چین و منطقه آسیای میانه سخن میگوید كه هزار سال به خواب رفته بود. اما اینبار تجدید حیات برخی كشورهای منطقه، یا دستكم برخی اقدامات آنها، مصداق آن گفته مشهور ماركس میشود و به شكل كمدی بروز میكند. در تركمنستان مجسمه طلایی غولپیكری از رییسجمهور میسازند كه با حركت خورشید در آسمان میچرخد؛ یا نام ماه آوریل را در تقویمشان «قربانسلطان» میگذارند كه نام مادر فقید اوست. در قزاقستان، نورسلطان نظربایف 96درصد رای میآورد. در مسابقه ساختن بلندترین میل پرچم جهان، اول آذربایجان برنده میشود (162 متر)، بعد تاجیكستان بلندترش را میسازد (165 متر) و بعد عربستان بلندترش را (170 متر) در شهر جده.
فرانكوپن همچنین در كتاب دومش، راههای ابریشم نو كه گویا در پی موفقیت جلد نخست نوشته شده، میكوشد وضعیت كنونی و آینده جهان را شرح دهد. اگر ممكن است در مورد این كتاب توضیح دهید و بفرمایید علت جذابیت و اهمیت آن در چیست؟
فرانكوپن در انتهای كتاب «راههای ابریشم» به نقش فزاینده چین در جهان كنونی پرداخته است، اما در «راههای ابریشم نو» كه خودش میگوید با استقبالی كه از راههای ابریشم شده به فكر نوشتن آن افتاده است، به تفصیل به عملكرد چین در جهان كنونی از طریق ایجاد «یك كمربند و یك جاده» و پیامدهای آن میپردازد. نیز اوضاع افغانستان و درگیریاش با طالبان و افزایش كشت خشخاش در آن، رشد شگرف اقتصادهای كرهجنوبی و هندوستان، بلندپروازیهای عربستان و امیرنشینهای جنوب خلیجفارس، جنگ عراق و سقوط صدام، موقعیت تركیه و اردوغان و كودتایی كه برای بركناری او شد، جمهوری اسلامی ایران و تحریمها و همكاریهای اقتصادی آن، رشد بعضا بادكنكی جمهوریهای آسیای میانه و سودای بازگرداندن روسیه به دوران پیش از فروپاشی شوروی كه ولادیمیر پوتین در سر میپروراند، از دیگر دستمایههای این كتاب فرانكوپن است. یكی از پیامدهای رشد اقتصادهای كشورهای این منطقه، به ویژه چین و هند و روسیه، گسترش طبقه متوسط جامعه و افزایش ثروت در راس هرم قدرت است. مقدار زیادی از این ثروت به خارج سرریز میكند و خرج چیزهایی میشود كه در نگاه نخست انسان را متعجب میكند. تعدادی از تیمهای فوتبال اروپا را ثروتمندان چینی، عرب یا روس خریدهاند. این ثروتمندان به قدری ملك و املاك در كشورهای اروپایی و امریكا و كانادا خریدهاند كه در شهرهایی مانند ونكوور، لندن، سانفرانسیسكو و غیره موجب افزایش قیمتها شدهاند. فرانكوپن مینویسد كمابیش یكسوم خریداران كالاهای لوكس در جهان چینیاند و پیشبینی میكند كه این نسبت تا سال 2025 به حدود 44درصد برسد. چینیها با جمعیت انبوهشان چنان به خرید اجناس لوكس علاقهمند شدهاند كه تولیدكنندگان این كالاها در تولید آنها چین را در محاسباتشان میگنجانند. البته این گرایش به خرید اجناس لوكس منحصر به چینیها هم نیست و در هندوستان و پاكستان و روسیه و برخی كشورهای عربی نیز به چشم میخورد. مثلا تنها در امارات، سالانه حدود سه میلیارد دلار خودرو گرانقیمت به فروش رفته است. فرانكوپن ایران را یكی از شادابترین كانونهای فعالیت شركتهای دانشبنیان در جهان میشناسد و آن را نتیجه دوری ایران از فضای رقابتی غرب میداند. از چند فرآورده این شركتها نام میبرد و به برگزاری نمایشگاه راه ابریشم در جزیره كیش اشاره میكند. یكی از جذابیتهای این كتاب برای من (و قطعا بسیاری دیگر) نگاه انتقادی و بیطرفانه نویسنده در هر زمینهای است. او زمانی كتاب را نوشته كه دو، سه سالی از دوره ریاستجمهوری ترامپ طی شده است. ترامپ كسی بود كه گفته بود اگر من در انتخابات برنده نشوم كار امریكا تمام است. به عبارت دیگر كسی بود كه به قول خودش آمده بود تا امریكا را از سقوط آزاد نجات بدهد. عذاب میكشید از اینكه هر ساله میلیونها خودرو از ژاپن وارد میكردند ولی حتی یك شورولت در خیابانهای توكیو دیده نمیشد. او در كارزار انتخاباتیاش بیپروا از شكنجههایی كه در زندان گوانتانامو به كار رفته بود دفاع كرده بود. جداییگزینی و بیگانهستیزی كه ترامپ تشویق میكرد -و روشنترین نمودارش دیواری بود كه در مرز امریكا با مكزیك شروع به ساختن آن كرد- و در اروپا نیز همراهانی یافت، عكس جریانی بود كه در شرق در حال وقوع است. چین با ابتكار یك كمربند و یك جاده -كه البته این نیز چندان معنای فیزیكی ندارد- و كشورهای آسیایی دیگر با پیمانهای همكاری اقتصادی، پیوسته به یكدیگر نزدیكتر میشوند و منافع مشترك پیدا میكنند. تاكید نویسنده بر كمبود آب در منطقه ما نیز جای تامل دارد. در كنار كمبود طبیعی بارشها اجرای طرحهای نسنجیده نیز مزید بر علت شده و مثلا دریاچه آرال را به كلی خشك كرده است. تابستان سال 2018 توفان نمك از كف دریاچه برخاسته و كشتزارهای گندم و پنبه را در ازبكستان و تركمنستان با یك سانتیمتر نمك پوشانده است. كمبود آب در افغانستان چنان مردم را گرفتار كرده كه كشاورزی گفته است برای سیر كردن شكم پسرش هر كاری میكند، حتی همكاری با داعش یا طالبان. در ایران خودمان نیز شاهدیم كه مساله كمبود آب گاهی صدای اعتراض اهالی روستا یا بخشی را درمیآورد.
در مقدمه اشاره شد كه به نظر میرسد در دهههای اخیر نقش و اهمیت راههای ابریشم در حال احیاست، با رشد و توسعه فزاینده چین و پیشرفت مناطقی در آسیای میانه. آیا با این ارزیابی موافق هستید؟
فرانكوپن در «راههای ابریشم نو» بیشتر صحبت از چین و ابتكار جدیدش موسوم به یك كمربند و یك جاده میكند و البته تاكیدش بیهوده نیست. خوب است بدانیم این ابرقدرت جدید كه به جرات میتوانم بگویم در دهههای اخیر به شكلی تقریبا انتقامجویانه وارد صحنه رقابت جهانی شد تا پیش از انقلابش در 1949 كشوری فلكزده بود با جمعیتی كه از سوءتغذیه رنج میبرد. از حدود یك قرن پیش از آن، استعمار انگلیس تسمه از گردهاش كشیده بود. دو جنگ تریاك را در قرن نوزدهم پشت سر گذاشته بود كه در هر دو شكست خورده بود. از 1931 تا پایان جنگ جهانی دوم در 1945 بخش بزرگی از خاكش در اشغال ژاپنیها بود و در این سالها دولت اشغالگر نهایت بدرفتاری را با چینیها كرده بود. چین پس از انقلابش هر چند موفقیتهای بسیاری به دست آورد، دچار درگیریهایی بین جناحهای سیاسی یا به تعبیری انقلابی و ضدانقلابی خود شد كه لطمات زیادی به كشور وارد كرد. پس از سالها خودزنی، سرانجام هنگامی كه ثبات در كشور برقرار شد، چین مسیر خروج از انزوا را در پیش گرفت و با عزم آهنین درصدد جبران مافات برآمد.تابستان سال 2013 رهبر چین، شی جینپینگ، در آستانه پایتخت قزاقستان نطق مهمی ایراد كرد كه به اعلام رسمی «ابتكار یك كمربند و یك جاده» تعبیر شد. او سخن از احیای راههای ابریشم گفت، هر چند كه هرگز منظورش آن جاده به معنای كهنش نبود. اساسا جغرافیای خاصی را درنظر نداشت، چنانكه بعدها دامنهاش تا امریكای جنوبی و مركزی نیز گسترش یافت. تا زمان نگارش كتاب فرانكوپن، 2018، این ابتكار چین بیش از 80 كشور را با بیش از 60درصد جمعیت جهان در بر گرفته است.همكاری با چین، در طرحهایی كه بانی آنها و تامینكننده مالی عمده آنها خود چین است، در نگاه نخست نافی منافع ملی كشورها به نظر نمیرسد. امید میرود كه بندر گوادر در پاكستان روزی شانگهای جدیدی شود مانند شانگهای چین كه زمانی با پاریس و نیویورك مقایسه میشد. اما وامهای كلانی كه چین به كشورهایی با اقتصاد ضعیف میدهد، كشورهایی كه بعید است از عهده بازپرداخت وامها برآیند، این گمان را پدید میآورد كه قصد چین بیش از آنكه كمك به این كشورها باشد، تامین منافع خویش است. دولت سریلانكا چون نتوانست اقساط وامی را كه از چین گرفته بود بهموقع پرداخت كند، ناچار شد یك بندرش را با قراردادی 99 ساله به چین اجاره دهد همانطور كه خود چین ناچار شده بود هنگكنگ را به بریتانیا اجاره دهد. چین تا سال 2018 به كشوری كه نرخ تورمش به 24 هزار درصد رسیده بود، یعنی به ونزوئلا، پنج میلیارد دلار وام داده بود زیرا روزانه 700 هزار بشكه نفت از آن كشور میگرفت. جنبه نگرانكننده دیگر طرحهایی كه چین به كشورها پیشنهاد میدهد و هزینه آنها را هم خود به صورت وام پرداخت میكند، این است كه اجرای آنها را غالبا پیمانكاران چینی میگیرند و اشتغال برای خود چینیها ایجاد میكنند، ضمن اینكه طرحها هم گاهی نسنجیدهاند و نهایتا جز زیان برای كشور به بار نمیآورند. فرانكوپن نمونههایی از آنها را برمیشمارد. اینگونه رفتارها و تحركات چین در كشورهای دور و نزدیك -اضافه كنید بر آنها حركات نظامیاش مانند جزیرهسازی در دریای چین جنوبی- سبب شده است كه آنها را توسعهطلبی «نواستعماری» بنامند. جهانی كه پس از فروپاشی اتحاد شوروی تكقطبی شده بود، اكنون با خیزش غول نوپای چین و عرض اندام دوباره روسیه، قطب امریكا را تا حدود زیادی در موضع دفاعی قرار داده است. هر جا كه امریكا عقب میرود و خلأیی پیدا میشود، چین و روسیه خلأ را پر میكنند. فرانكوپن به خوبی نشان میدهد كه دیگر امریكا نمیتواند چین را مهار كند و هر اقدام تنبیهی كه برای چین به جرم ارتكاب عملی غیرقانونی درنظر میگیرد به خودش نیز آسیب میزند. ظهور ابرقدرت جدید چین، بهرغم رفتار نواستعماریاش، این امكان تازه را برای دولتهای تحت فشار امریكا فراهم آورده است كه آن را اندكی خنثا كنند، به شرط اینكه مراقب باشند از چاله به چاه نیفتند. میدانیم كه دولتهای چین و روسیه با مخالفانشان چگونه رفتار میكنند و طبیعی است كه در همكاریهای آنها نیز طرز رفتار حكومتها با مردمانشان محلی از اعراب ندارد. چنانكه پیشتر اشاره كردم، فرانكوپن نگاهی كاملا منصفانه و بیطرفانه به هر دو روی سكه ظهور چین در صحنه جهانی دارد و این رویكرد او برای من به عنوان مترجم كتابش قابل ستایش است.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید