1400/2/19 ۰۷:۴۶
«تفسیر معاصرانۀ قرآن» کتابی است به زبان انگلیسی در تفسیر قرآن کریم که با استقبال گستردۀ قرآنپژوهان مواجه شده است. ترجمه فارسی آن نیز بهسرعت به چاپ سوم رسیده و این امر بهرغم فاصله گرفتن عمومی از کتابخوانی، نویدبخش توجه مردم ـ و نه صرفاً محققان ـ به کتاب آسمانی است. گفتگوی زیر در همین باره است.
زینب واعظ محرابی: «تفسیر معاصرانۀ قرآن» کتابی است به زبان انگلیسی در تفسیر قرآن کریم که با استقبال گستردۀ قرآنپژوهان مواجه شده است. ترجمه فارسی آن نیز بهسرعت به چاپ سوم رسیده و این امر بهرغم فاصله گرفتن عمومی از کتابخوانی، نویدبخش توجه مردم ـ و نه صرفاً محققان ـ به کتاب آسمانی است. گفتگوی زیر در همین باره است.
***********
با تبریک کار جدیدتان و آرزوی توفیق برای سایر کارها، آثار متعددتان نشان میدهد شما اهل فلسفه هستید و بیشتر مطالبی که نوشتهاید یا ترجمه کردهاید، رنگ و بوی فلسفی دارد. چه شد که به کاری اینقدر متفاوت روی آوردید؟
رشته تخصصی من فلسفه و حکمت اسلامی است و غالباً هم آثار و تدریسهایم در حوزه فلسفه شناخته میشود؛ اما به این نکته توجه کنید که «فلسفه و حکمت اسلامی» یکی از شاخههای الهیات است. در رشته الهیات همه علوم اسلامی تدریس میشود، از جمله مباحث قرآن و تفسیر. البته در زمان ما، دانشجویان از یک مرحلهای در دوره کارشناسی، گرایشی انتخاب میکردند که من گرایش فلسفه را انتخاب کردم؛ ولی زمینه مطالعاتی من، الهیات است. در رشته فلسفه اسلامی، اعتقادم از اول این بوده (و در کارهایی هم که انجام دادم، نشان داده میشود) که فلسفه اسلامی را بدون توجه به منابعِ این فلسفه که مهمتر از همه، قرآن کریم و سنت پیامبر(ص) و عترت و روایات اهل بیت(ع) است، نمیتوان فهمید. اساساً وجود این منابع (قرآن و سنت) باعث شد که در عالم اسلام چیزی تحت عنوان «فلسفه اسلامی» و «عرفان اسلامی» شکل بگیرد.
البته بدین معنا نیست که فلسفه اسلامی چیزی از مقوله علم «کلام» است؛ نه، به اعتقاد من ـ که در مواضع مختلف این موضوع را تشریح کردهام ـ فلسفه اسلامی به معنای دقیق کلمه، نوعی فلسفه یا حکمت است که بهتر است آن را «حکمت نبوی» بدانیم؛ به این معنا که در این فلسفه، منبع الهام فیلسوف، وحی است و اینکه فیلسوف میتواند وحی را منبع الهام خودش بداند، به دلیل پیوند و وحدتی است که میان حکمت و نبوت برقرار است. همان منبعی که وحی را به نبی افاضه میکند، ذهن فیلسوف را نیز از حقایق حکمتْ نورانی میکند، البته به این معنا نیست که حکیم مقامی همتراز با مقام پیامبر دارد، بلکه همیشه حکیمان و عارفان بزرگ در سنت اسلامی، خودشان را شاگرد و پیرو پیامبر دانسته و به این امر افتخار میکردهاند؛ ولی جنس معارفی که در اختیار حکیمان قرار گرفته، از همان نوع معارفی است که پیامبران در سطحی بسیار عالیتر و بالاتر و به شکل معصومانهای، از آن برخوردار شدهاند. بنابراین اگر بخواهیم فلسفه اسلامی را یا حتی دقیقتر، فلسفه، حکمت و عرفان اسلامی را اینگونه که هست، بخوانیم و بفهمیم، از مراجعه به متنهای معصوم، مثل قرآن و احادیث بینیاز نیستیم.
من در همۀ مطالعات و تحقیقاتم از این موضوع غافل نماندهام و همیشه کوشیدهام انسم را با چنین منابعی حفظ کنم و یکی از آرزوهایم این بوده که روزی بتوانم همه قرآن کریم را از ابتدا تا انتها، بر اساس تفسیرهای اصیل، مطالعه و بررسی کنم و در حقیقت بتوانم آن پیوندهایی را که میان حکمت و نبوت تشخیص میدادم، به طور مفصل بررسی کنم و وقتی شروع به ترجمه و تحقیق ک «تفسیر معاصرانه قرآن» شروع کردم، آن را در راستای آرزویی که همیشه داشتم، تلقی کردم. فکر میکنم هر کس که در رشتههای معارف اسلامی تحصیل میکند، اگر در رشته فلسفه و عرفان است، هرگز بینیاز از مراجعه جدی به قرآن و منابع نقلی ما نیست. از سوی دیگر، کسانی هم که در رشتههایی مثل «علوم قرآنی» و «قرآن و حدیث» تحصیل میکنند، اگر درک فلسفی و توجه به متون فلسفی و عرفانی ما را نداشته باشند، فهم متن بهدرستی برایشان صورت نمیگیرد. آنها ناگزیرند که تجربه عارفان و فیلسوفان بزرگی را که در طول تاریخ داشتهایم، در مقام فهم قرآن به کار ببندند. مفسران بزرگی که بهخصوص در میان ما شیعیان ظهور کردهاند، غالباً این ویژگی را دارند که میتوانم از مفسری مثل ملاصدرا ـ که البته تفسیر ناتمامی بر قرآن دارد ـ نام ببرم، تفسیر علامه طباطبایی و اخیراً تفسیر آیتالله جوادی آملی و بسیاری از بزرگان دیگر که ممکن است تفاسیر مستقلی بر قرآن ننوشته باشند، ولی در راه فهم قرآن گامهای بزرگی برداشتهاند. اینها غالباً دستشان از مباحث حکمی و عرفانی پر بوده است.
بنابراین من هم با توجه به اساتیدی که ـ با واسطه یا بیواسطه ـ در خدمتشان تحصیل کردهام و تجربهای که در طی این سالها اندوختهام، چنین نیازی را به یک کار تفسیری احساس میکردم و امیدوارم طی سالیان گذشته هم توانسته باشم مقدمات لازم را برای انجام چنین کاری فراهم کرده باشم.
نام اصلی کتاب «مطالعه قرآن» است؛ چرا در ترجمه، «تفسیر معاصرانه قرآن» انتخاب شد؟
عنوان انگلیسی کتاب «the study Quran» و عنوان فرعیاش «A new translation and commentary» است. اما عنوانی که نویسندگان انتخاب کردهاند، تعبیری است که در خود زبان انگلیسی هم چندان معمول نیست؛ یعنی از این تعبیر اینگونه به دست میآید که یک ترکیب اضافی است که همیشه اینگونه به کار میرود و معنایش میشود «مطالعه قرآن» یا «بررسی قرآن»؛ ولی چنین عنوانی را نویسندگان به کار نبردهاند و ظاهر این ترکیب میرساند که یک ترکیب وصفی است و اضافی نیست؛ ولی این تعبیر هم در زبان انگلیسی عبارت معمولی است و آنها یک عبارت بسیار ادبیانۀ انگلیسی به کار بردهاند که گویا نکتهای بلاغی در آن وجود دارد و هدف هم این است که خواننده را به مطالعه کتاب تشویق کند و برانگیزاند؛ ولی در زبان فارسی این عنوان را نمیتوان معادلگذاری کرد یا معادلگذاری دقیق و گویایی برایش نیست؛ مثلا اگر ما بگوییم «قرآنِ مطالعه»، خواننده فارسی خیلی چیزی از آن نمیفهمد.
پیشنهاد دیگر این بود که بگوییم «شناخت قرآن» یا «قرآنشناخت»؛ منتها در زبان فارسی از اصطلاحاتی مثل شناخت قرآن، قرآن شناخت و «قرآنپژوهی» معنایی استفاده میشود که متفاوت است با کاری که در این اثر انجام شده، به معنایی که عرض خواهم کرد. معمولا «قرآنشناخت» مباحثی است که درباره کلیت قرآن بحث میکند یا مثلا علومی که موضوعشان قرآن است، ولی به مباحثی غیر از تفسیر میپردازند که ما آنها را تحت عنوان «شناخت قرآن» بیان میکنیم، مثل: تاریخ قرآن، اسباب نزول، بلاغت در قرآن و اعجاز در قرآن، که به عنوان فعالیتی غیر از فعالیت تفسیری محض مطرح میشود و ما به اینها قرآنشناسی، قرآنپژوهی یا اصطلاحاتی از این قبیل میگوییم. اما آثاری در زبان فارسی یا عربی داریم که آیات قرآن را یک به یک تفسیر کردهاند و در تفسیرشان هم به شیوه سنتی پیش رفتهاند (شیوهای که در مقولۀ شناخته شدۀ تفسیر، در طول تاریخ اسلام دیده میشود) و ما اینها را تحت عنوان «علم تفسیر» معرفی میکنیم.
کاری که در این اثر انجام شده، دقیقاً همین است؛ یعنی آیات قرآن، یک به یک ترجمه شدهاند و بعد از ترجمه، برای هر کدام از آنها تفسیر ذکر شده که به لحاظ سبک، همانند تفاسیر سنتی ماست؛ چه تفاسیر شیعه و چه تفاسیر سنی. همان کاری که در سنت اسلامی در مقام تفسیر قرآن انجام شده، در اینجا هم نویسندگان آن را در پیش گرفتهاند؛ بنابراین به معنای دقیق کلمه، کار تفسیری انجام دادهاند. حال برای تفسیر برخی از آیات توضیحات و تفصیل بیشتری داده شده و برای بعضیشان تفصیل کمتر، و این روش در همه تفسیرها وجود دارد. همة تفسیرهای رسمی و جاافتادة ما اینگونهاند که هم با توجه به اولویتهایی که خود مفسران دارند و هم با توجه به اهمیت و بحثانگیز بودن آیات، این تفصیل متفاوت است. تفسیر حاضر نیز همینگونه است و در عین حال که انضباط خاصی بر کار حاکم است، بسیار کوشیدهاند اجمال بیش از حد در یک آیه و از آن طرف تفصیل بیش از حد در آیه دیگری که غالباً در تفاسیر دیده میشود، وجود نداشته باشد. به هر حال کلیت کار از جنس یک کار تفسیری به معنای دقیق کلمه است که اگر عنوانی غیر از تفسیر بر آن گذاشته شود، ممکن است برای خواننده بیانگر محتوای کتاب نباشد.
آیا این وصفی که در زبان فارسی به تفسیر اضافه کردهاید، یعنی «معاصرانه» نیاز به توضیح ندارد؟
چرا، دکتر نصر هم در مقدمهاش تصریح کرده است ما سعی کردهایم زبان و نگرش این تفسیر، معاصرانه باشد؛ ولی به نظرم میآید که خود ایشان مفروض گرفته که خوانندۀ این اثر با اندیشهها و نگاه ایشان آشناست و لفظ معاصرانه را که به کار میبرَد، خیلی توضیح نمیدهد که منظورش از آن چیست. در عنوان تفسیری که بنده آن را انتخاب کرده و آوردهام، باز هم فکر میکردم اگر چنین عنوانی برای تفسیر قرار داده نشود، مقصود از کاری که انجام شده، روشن نخواهد شد، پس ناگزیر باید این بحث را اضافه میکردم، ضمن اینکه عرض کردم در مقدمه خود دکتر نصر هم وجود دارد. در پیشگفتار جلد اول، به تفصیل توضیح دادم که جایگاه این تفسیر، بدین لحاظ چیست و چرا میتوان آن را «معاصرانه» نامید. اما باز هم ممکن است ابهامهایی وجود داشته باشد که سعی میکنم در اینجا بیشتر توضیح بدهم.
«معاصرانه» اصطلاحی است که حتی میتوان گفت مشترک لفظی است؛ یعنی ممکن است دو نفر این اصطلاح را به کار ببرند و برخلاف اینکه ظاهر کلامشان یکی است، وقتی مقصودشان را بیان میکنند، با هم تفاوت داشته باشد، بنابراین چه بسا با هم اختلاف پیدا کنند. پس باید توجه کنیم و بدانیم دقیقاً منظور کسی که این اصطلاح را به کار برده، چیست و سپس داوری کنیم. یک قاعده منطقی داریم که میگوید در استفاده از الفاظ مشترک لفظی چه باید کرد و به چه نکاتی باید توجه نمود تا آنها را از هم در بیاوریم. به هر حال اشتراک لفظ ناگزیر است و بسیاری از اصطلاحات مهم و بسیار مؤثر و متداول در زبان ما، چه بخواهیم و چه نخواهیم، مشترک لفظیاند و هر کس ممکن است از آنها معنایی را اراده کند که با معنای مورد نظر دیگران متفاوت باشد. به قول مولوی: «اشتراک لفظ دائم رهزن است»؛ مثلا وقتی از اصطلاح وطن، آزادی، عدالت، عشق و بسیاری اصطلاحات دیگر که بسیار مهم و تعیینکنندهاند، استفاده میکنیم، ناگزیر باید مقصودمان را توضیح بدهیم، وگرنه، با فضای ابهامآلودی مواجه خواهیم بود. برای اینکه چنین الفاظی را از حالت ابهام خارج کنیم، دستورالعمل منطقی این است که باید ببینیم این لفظ در مقابل چه لفظی به کار رفته است و تا این را تشخیص ندهیم، نمیتوانیم بگوییم لفظی که مشترک است، معنایش چیست.
در مورد معاصرانه نیز همینگونه است، وقتی میخواهیم بگوئیم منظورمان از معاصرانه چیست، باید معلوم کنیم که لفظ معاصرانه در مقابل چیست. در اینجا به نظرم لفظ «معاصرانه» در مقابل «متجددانه» (به معنی مدرن) به کار رفته است. برخی ممکن است به این نکته توجه نداشته باشند و فکر کنند منظور از معاصرانه، متجددانه است و وقتی این تفسیر را میخوانند، میبینند که اتفاقاً این تفسیر متجددانه نیست و سپس این تصور در ذهنشان ایجاد میشود که این عنوان به طور دقیق انتخاب نشده است. یا ممکن است معنای دیگری از معاصرانه در ذهن داشته باشند و وقتی آن معنا را در این اثر محقق نمیبینند، بگویند که این اصطلاح در اینجا بیمعناست؛ اما اگر توجه داشته باشیم که اصطلاح معاصرانه در مقابل متجددانه به کار رفته، وصف دقیقی است که گویای مقاصد کتاب است و فقدانش، چه بسا خللی در بیان مقاصد کتاب ایجاد میکرد.
وقتی میخواهیم تفسیری بر قرآن بنویسیم، این تفسیر از سه حالت خارج نیست: یکی این است که کسی تفسیر سنتی بر قرآن بنویسد. «تفسیر سنتی» به این معنا که کاملاً به شیوهای که مفسران بزرگ در طول تاریخ بر قرآن تفسیر نوشتهاند، تفسیر بنویسد. مفسر ضمن اینکه تمامی اصول سنت را رعایت میکند، به تمامی آنچه در سنت ما وجود دارد، ملتزم است، ولی کاری به کار دنیایی که در آن زندگی میکنیم، ندارد. امروزه نگاههای سنتی به این معنا، نسبت به اسلام کم نداریم. منظورم این نیست که از واقعیت دنیای امروز بیخبر یا بیتوجه باشد. ممکن است همه اینها را داشته باشد، ولی توجه معرفتی به این دنیا نداشته باشد؛ یعنی هیچ وقت مواجهه فکری، فلسفی و معرفتی با دنیای مدرن نداشته باشد؛ برای مثال، ماجرای علم که در دنیای ما اینهمه تحولات ایجاد کرده، برایش شناخته شده نباشد؛ تاریخ علم نداند، فلسفه علم نخوانده باشد یا تاریخ ادیان نداند، کاری به کار ماهیت تکنولوژی، بحثها و نقدهایی که درباره فنّاوری مطرح است، نداشته باشد، به تحولاتی که در زمینه اخلاق و حقوق بشر ایجاد شده، توجهی نداشته باشد، به تأثیراتی که جهانشناسی جدید بر فکر بشر ایجاد میکند، عنایتی نداشته باشد و در عین حال تفسیری سنتی بر قرآن بنویسد و این تفسیر همچنان خلوص سنتی خودش را داشته باشد؛ بنابراین میتوان یک تفسیر سنتی نگاشت که توجه معرفتی، توجه فلسفی و توجه فکری نسبت به دنیای مدرن (دنیایی که در آن زندگی میکنیم) ندارد.
از طرف دیگر ممکن است تفسیر متجددانهای داشته باشیم؛ به این معنا که در آن، آگاهی نسبت به تحولاتی که مدرنیسم در جهان ایجاد کرده؛ یعنی آگاهی فلسفی و آگاهی فکری نسبت به اینها، وجود داشته باشد و در عین حال، مدرنیسم و دستاوردهایش برای او عین حقیقت باشد، یا لااقل بخشی از آنها را حقیقت بداند. و وقتی هم مبادرت میکند به تفسیر قرآن، سعی میکند خوانش و تفسیری از قرآن داشته باشد که از طریق تحولات دنیای مدرن تأیید بشود؛ برای مثال ممکن است کسی تحت تأثیر نظریه تکامل داروین، تلاش کند در تفسیر قرآنش، آفرینش انسان و جهان را از منظر تکاملی بفهمد. یا مثلا کسی تحت تأثیر ایدئولوژیهای جدیدی که در دوران مدرن مطرح شده ـ چه در حوزه مارکسیستی باشد و چه در حوزه لیبرالیستی ـ بخواهد که این نوع خوانشهای مارکسیستی یا لیبرالیستی یا اومانیستی یا هر مکتب و مرام دیگری را که در جهان امروز به نوعی در جامه حقیقت جلوه میفروشد، مبنا قرار دهد و قرآن را از هر کدام از این منظرها تفسیر کند.
همچنین کسی که متأثر از دنیای مدرن است و دنیای مدرن را پذیرفته و به تعبیری تجددگراست، ممکن است در مواجهه با قرآن، بسیاری از دستاوردهای مطالعات تاریخی و مطالعات نقدی را که در دنیای امروز، در حوزه مطالعه متون، حتی متون مقدس و کتابهای آسمانی به کار گرفته شده، در تفسیر قرآن هم اعمال بکند.
کاری که در تفسیر زیر نظر دکتر نصر انجام شده و در آن هر دو گونه تفسیر مذکور غایب است، این است که نویسندگان این تفسیر سنتی، اینگونه نیستند که توجه فکری و توجه فلسفی به دنیای مدرن نداشته باشند. آنها کاملا به سنت، به خلوص سنت، به اعتبار سنت معتقدند و نگاه کاملا سنتی به قرآن دارند؛ بدین معنا که قرآن را کلام معصومانۀ خداوند میدانند. معتقدند که در کلام خداوند، به شکلی که در اختیار پیامبر(ص) قرار گرفته، هیچگونه تحریفی روی نداده و وقتی با قرآن مواجه میشویم، متنی را میبینیم که عین کلام خداست؛ هم لفظ از آن خداست و هم معنا؛ لذا نیازی نیست به شیوهای که در دنیای مدرن معمول است، به بررسی تاریخی، تحلیلی و نقدی درباره قرآن بپردازیم. اینها همان کاری را میکنند که مفسران سنتی درباره قرآن کردند. چون همیشه در طول تاریخ، مفسران قرآن، متعبدانه به قرآن نگریستهاند؛ به این معنا که این متن عین کلام خداوند است و وظیفۀ ما این است که بفهمیم خداوند چه میخواهد به ما بگوید و مقصودش چیست.
ممکن است ما در یک خوانش مدرنیستی، بگوییم: قبل از اینکه کلام خدا را بفهمیم، باید در درجه اول بررسی کنیم که آیا این متن اصلا کلام خدا هست یا نه، کدام قسمتهایش کلام خداست و کدام بخشهایش کلام خداوند نیست… نگاه مدرن، چنین نگاهی است و سپس برای اینکه تعیین کنیم کجای آن حق است و کجایش باطل، از اندیشههایی که در دوران مدرن، به عنوان حقیقت پذیرفته شدهاند، کمک میگیریم؛ اندیشههای مدرن را مبنا قرار میدهیم و آنجایی که بشود آن را براساس اندیشههای مدرن تفسیر کرد و فهمید، میپذیریم و آن را هدایتگر میدانیم و در جاهایی که با این اندیشهها سازگار نباشد، به نوعی دست به توجیه و تأویل میبریم، یا مثلا آنها را از باب اسطوره میدانیم و انواع شگردهایی که ممکن است از منظر مدرنیستی، درباره قرآن اعمال بشود.
نگاه نویسندگان تفسیر حاضر، کاملا سنتی و ملتزمانه و متعبدانه به وحی قرآن است و تفاوتشان با نگاه سنتی، این است که در نگاه سنتی، ممکن است توجه معرفتی به دنیای مدرن وجود نداشته باشد، ولی در جای جای این تفسیر، این توجه وجود دارد که چه تحولاتی در دنیای ما اتفاق افتاده و سعی کردهاند مخاطبان خود را بهدرستی شناسایی کنند. مخاطبان این تفسیر کسانی هستند که با دنیای مدرن، با فلسفههای مدرن، با ایدئولوژیهای مدرن، با علم مدرن آشنا هستند؛ لذا به گونهای در این تفسیر سخن میگویند یا هم سخن میگویند و هم گزینش میکنند که از مدار عقل خارج نشوند. البته عقلی که مبنا قرار میدهند، لزوماً عقل مدرن نیست، بلکه آن عقلی است که اصطلاحاً میتوان گفت «فطرت عقل». چه در مباحثی که مربوط به عقل نظری میشود و چه در مباحثی که مربوط به عقل عملی هست، سعی وافر میشود که بحثها بر مدار عقلانیت مطرح بشود؛ چه عقلانیت نظری و چه عقلانیت عملی. و حتی ممکن است در جاهایی ببینیم مواجهه آنها، مواجهۀ سلبی است؛ به این معنا که اساساً متعرض خیلی از بحثها نمیشوند، در صورتی که ممکن است در تفسیرهای سنتی به دلیل نشناختن دنیای مدرن، به این نکته توجه نشود و به یک معنا اجازه بدهند که دنیای مدرن زمین بازی را برای آنها تعیین بکند! برای مثال ممکن است ما امروزه فکر کنیم که خوب، اگر قرآن معجزه جاویدان است، یکی از وجوه اعجاز قرآن، اعجاز علمی آن است. اگر بخواهیم امروز از اعجاز علمی قرآن دفاع کنیم، طبعاً باید بگوییم که قرآن در قیاس با پیشرفتها و تحولات علمی جدید، یک متن پیشرو است؛ یعنی آنچه بعداً عالمان علم تجربی کشف کردهاند، قرآن از آن خبر داده است. این خیلی جذاب است که بتوانیم نشان دهیم که قرآن، قرنها پیشتر از علوم تجربی حرکت میکرده است؛ ولی کسی که این آگاهی را نسبت به دنیای مدرن دارد و ماهیت علم مدرن را میشناسد، تاریخ و فلسفه علم را مطالعه کرده، میبیند آن چیزی که تحت عنوان نظریات علمی مطرح هستند، به لحاظ فلسفی، در بهترین حالت، اعتبار معرفتیشان در حد «ظن» است. ظن هم به معنی باوری است که ما شواهد و قرائنی در تأییدش داریم، ولی هیچ وقت نمیتوانیم آن را قطعی بدانیم.
به لحاظ فلسفه علم گفته میشود که ما هیچ نظریه یقینی نداریم، هیچ دستاورد علمی یقینی نداریم، هیچ کدام از نظریات علمی را نمیتوان گفت که یقینی هستند. اینها در بهترین حالت ظنی هستند. حتی برخی از فیلسوفان علم میگویند اینها ظنی هم نیستند، این نظریات ابزارهایی هستند در خدمت ما، که ما از طریق آنها میتوانیم کار و زندگیمان را پیش ببریم، ولی اینها هیچ واقعیتی را برای ما آشکار نمیکنند. نظریهای که امروزه اصطلاحاً از آن Intrumentalism تعبیر میشود، یعنی ابزارانگاری، همین را میخواهد بگویدکه نظریات علمی ابزار است، ولی کاشف واقعیت نیستند و چیزی را برای ما آشکار نمیکنند.
حال اگر ما این را نشناسیم و بخواهیم از اعجاز علمی قرآن دفاع کنیم، طبعاً ممکن است پیشرفتهایی را که در حوزه جهانشناسی، در حوزه طبیعتشناسی، در حوزه نجوم و زیستشناسی اتفاق افتاده، این دستاوردهای بشری را با قرآن تطبیق بدهیم و بگوییم قبل از اینکه به ذهن بشر برسد، در قرآن آمده و این یک وجه اعجاز قرآن است. اگر کسی این کار را بکند، معنایش این است که حقایق یقینی قرآن را با عیار مدعیاتی سنجیده که در بهترین حالت، مدعیات ظنی است! طبعاً یک تفکر سنتی، وقتی چنین آگاهی نسبت به دنیای مدرن و علوم مدرن دارد، در مورد تفسیر آیات قرآن، در مقام پرداختن به اعجاز علمی قرآن خیلی سنجیدهتر رفتار میکند. اگر او چنین سنجیدگی در رفتارش داشت، نشان میدهد متفکری است که به نسبت ملتزم است، به وحیانیت ملتزم است و در عین حال شناخت دقیق جامعی هم نسبت به زمانه دارد. از این جهت، چنین فردی همراه زمانه حرکت میکند، زمانه را میفهمد و تحلیل میکند، اما در عین حال تسلیم زمانه نیست. بدین معناست که به نظرم آمد این تفسیر را باید گفت تفسیر معاصرانه و «معاصرانه» را باید به همین معنادر نظر گرفت و البته معانی دیگری که برای معاصرانه ممکن است به ذهن برسد، هیچ کدام از آنها در اینجا مورد نظر نبوده است.
ما در طول این پانزده قرن هزاران تفسیر داشتهایم و تفسیر حاضر کدام جای خالی را پر میکند؟
این تفسیر جای خالی گونهای از تفسیر را پر میکند که ما امروزه سخت به آن نیازمندیم. تفاسیر امروزی را که به نوعی متأثر از دنیای مدرن هستند، اصطلاحاً «روشنفکران دینی» مینویسند و در آنها ایدئولوژیهای غربی مبنا قرار میگیرد و سعی میکنند بر اساس دستاوردهای مدرنیسم، به نوعی پیام قرآن را جرح و تعدیل بکنند! از طرف دیگر ممکن است که کسانی به «اصلاحگری دینی» روی بیاورند و البته آنها هم به نوعی و شیوه دیگری، تحت تأثیر دنیای مدرن هستند و لذاست که به دنبال تفسیرهای بنیادگرایانه از قرآن باشند؛ فرقی نمیکند، چه تفسیرهای تجددگرایانه و چه تفسیرهای بنیادگرایانه، هر دو، به سنت اصیل اسلامی توجه جدی نشان نمیدهند و این سنت اصیل اسلامی برای آنها جایگاه درخور خودش را ندارد.
از طرف دیگر، ممکن است سنت اسلامی زبان لازم و شناخت لازم را برای معرفی خودش به دنیای معاصر نداشته باشد. در «تفسیر معاصرانه» که امیدوارم شروعی باشد برای اینگونه کارها در معرفی اسلام و به طور خاص قرآن، سنت اسلامی میتواند قوّتهای خودش را آشکار کند و متناسب با پرسشها و سؤالات انسان معاصر، قرآن را تفسیر کند و در عین حال، چیزی از سنت در آن فروگذار نشود. در سنت اسلامی بهوفور میتوان مباحث معرفتی، حکمی، عرفانی، اخلاقی و حقوقی را یافت که همچنان برای انسانها در جهان امروز راهگشا هستند و به سعادت دنیا و آخرت آنها کمک میکنند.
نظریه اصلی که در بنیاد تفسیر معاصرانه قرار دارد، این است که اصول سنتی (که نمونه برجسته آنها را در قرآن کریم مییابیم)، اصول «لازمان» و «لامکان» هستند؛ بنابراین میتوانند برای بشر حضوری جاودانه داشته باشند، چون مخاطب آن اصول، فطرت بشری است. بنابراین خداوند اگر اصول و حقایقی را در قرآن وحی کرده، متناسب با فطرت بشر است و فطرت بشر هم تغییر ناپذیر است. اما باید بتوان آن اصول را به زبانی بیان کرد که فطرت بشر ارتباط لازم را با آنها برقرار کند. تلاشی که در تفسیر معاصرانه شده، معطوف به همین است.
با توجه به این نکات، نمیتوان بسیاری از تفاسیری را که در دهههای اخیر نوشته شده، «معاصر» (با آن معنایی که ذکر کردید) به شمار آورد.
تفسیرهایی را که در دوران معاصر نوشته شده، میتوان به سه دسته کلی تقسیم کرد: تفسیرهای سنتی، تفسیرهای تجددگرایانه و تفسیرهای بنیادگرایانه. تفسیر حاضر با تفسیرهای سنتی بیشترین قرابت را دارد؛ هیچ تفاوت مبنایی و اساسی با آنها ندارد، جز اینکه نگاهی معاصرانه در طرح مباحث دارد؛ بنابراین اگر بخواهم بگویم که به طور مشخص با کدام یک از تفسیرها قرابت دارد و ادامه کدام نوع تفسیرهاست، باید گفت بیشترین قرابت را با تفسیر «المیزان» دارد و در میان تفسیرهایی که در دوران معاصر نوشته شده، تنها تفسیری که جزو منابع این کار است، المیزان است و این بدین معنا نیست که نسبت به تفسیرهای دیگر سهلانگار بوده و به آنها مراجعه نکردهاند، بلکه کاملا برای این کارشان دلیل داشتهاند، چون بسیاری از تفاسیری که بهخصوص در جهان عرب نوشته شده، ذیل دو مقوله تفسیرهای تجددگرایانه یا بنیادگرایانه قرار میگیرند ولی از تفسیر المیزان بهوفور در این اثر استفاده شده و فکر میکنم از کتاب تفسیر «تسنیم» آیتالله جوادی آملی استفاده نشده و دلیلش هم میتواند این باشد که تقریباً این دو تا کار همزمان با هم انجام شدهاند و سال انتشار تفسیر معاصرانه ۲۰۱۵ است و البته از ده سال قبل کار این تفسیر شروع شده و در حال انجام بوده و به نوعی همزمان است با تفسیر تسنیم.
تفسیر تسنیم همانند المیزان، کاملا با آن چیزی که در این تفسیر دنبال شده، هماهنگی دارد، گرچه برای تفسیری مثل تسنیم یا حتی المیزان نظریه روشنی به معنایی که در اینجا دیده میشود، درباره «سنت» وجود ندارد؛ اما به هر حال علامه طباطبایی و آیت الله جوادی آملی هم این توجه را دارند که در تفسیرشان، تسلیم نگاههای تجددگرایانه یا بنیادگرایانه از اسلام و قرآن نشدهاند. به همین دلیل من در ترجمه این اثر، علاوه بر منابع تفسیری مورد استفاده نویسندگان، به تفسیر تسنیم به طور مرتب مراجعه کردهام و به یک معنا میتوان گفت خلأیی هم که از این جهت در این کار وجود داشت، تا حدی که برای بنده مقدور بوده، برطرف کردهام. توجه نکردن نویسندگان به تفاسیر دیگری که در مقوله تفاسیر سنتی قرار نمیگیرند، یک امر کاملا حسابشده است و چنین نیست که از این موضوع غفلت کرده باشند.
استقبال خوانندگان چگونه بوده است؟
بسیار خوب بوده، هم کمّاً و هم کیفاً. «کمّاً» به این معنا که در این مدتی که این اثر منتشر شده، آمار فروشش نسبت به اینقبیل کتابها بسیار خوب است، به طوری که در مدت یک ماه به چاپ سوم رسید و همچنان خوانندگان به دنبال تهیه این اثر هستند. «کیفاً» به این معناست که بسیاری از خوانندگانی که از این اثر استقبال کردهاند، خوانندگان متخصص هستند و به حوزههای مختلف معارف دینی و علوم انسانی علاقهمندند و شروع به خواندن کتاب کردهاند. به هر حال نورانیت قرآن هرچه بیشتر، خودش را در فضای فکری و فرهنگی و زندگی ما نشان خواهد داد.
در بخش ترجمه آیات چقدر دستتان باز بوده است؟ منظورم این است که آیا در برداشتهایی که به ناچار در ترجمه آیات صورت میگیرد، خود را کاملا در چارچوبهای مورد نظر مؤلفان گذاشتهاید یا نظر شخصیتان را هم اعمال کردهاید؟
نخست فکر میکردم که بتوان از یکی از ترجمههای موجود فارسی استفاده کرد؛ چون ترجمههای خیلی خوبی در این سالها داشتهایم؛ ولی بعد از اینکه کار را شروع کردم، دیدم چنین امکانی وجود ندارد، زیرا میان ترجمه آیات در متن انگلیسی و تفسیری که بر آیات نوشته شده، هماهنگی بسیار خاص و دقیقی وجود دارد که نمیتوان از ترجمه دیگری استفاده کرد. این نکته را هم عرض کنم که به طور کلی، در متن انگلیسی این اثر، بسیار دقت شده است که وقتی اصطلاحی یا واژهای ترجمه میشود، در تمام اثر، همان معادل استفاده بشود و سخت پرهیز شده از اینکه انتخاب واژگان، تفننی باشد. یک واژه ممکن است معادلهای مختلفی داشته باشد و در جای جای قرآن، از هر کدام از آن معادلها استفاده بشود. مؤلفان بسیار مقید بودند و حتی از نرمافزارهایی هم کمک گرفتند که این هماهنگی در تمام کتاب وجود داشته باشد؛ بنابراین بین ترجمه آیات و تفسیر، هماهنگی خاصی وجود داشت که ناگزیر بودم متناسب با تفسیری که در نهایت از آیه به دست داده میشود، خودم آیات را ترجمه کنم. امیدوارم آنچه مخصوصاً در مقام ترجمه آیات انجام شده، کار درخوری باشد. من سعی کردهام که از دستاوردهای مترجمان فارسی کمال استفاده را بکنم و نام ترجمههایی را هم که استفاده کردم، در مقدمه آوردهام. میتوان گفت ترجمه فارسی مبتنی بر هر دو سنت ترجمه است: هم سنت ترجمه قرآن به زبان فارسی و هم سنت ترجمه قرآن به زبان انگلیسی.
اتفاق دیگری که در ترجمه فارسی رخ داد، این بود که من ترجمه آیات را صرفاً بر اساس مراجعه به ترجمهها و کتابهای لغت نهایی نمیکنم، بلکه این ترجمه وقتی نهایی میشود که تفسیر مفسران کتاب انگلیسی را به زبان فارسی ترجمه کرده باشم و در عین حال برای ترجمه تفسیر آنها، خود من هم ناگزیر به متون تفسیری مراجعه میکنم. تقریباً سعی میکنم که منابع تفسیری مترجمان انگلیسی را بازخوانی کنم و به یک معنا تجربه آنها را در اختیار بگیرم؛ بنابراین میتوان گفت که ترجمه فارسی مبتنی بر سه چیز است: سنت ترجمه قرآن به زبان فارسی، سنت ترجمه قرآن به زبان انگلیسی و همچنین تفاسیر کلاسیکی که بر قرآن نوشته شده است. با توجه به این موضوع، ترجمهای که به ترتیب آیات و سورههایی که مورد تفسیر قرار گرفتهاند، به دست داده میشود، ترجمه تازهای است و امیدوارم بتواند حق بیان کلام خداوند را تا آنجایی که در توان محدود کسی مثل من هست، ادا بکند. البته میدانیم که کار ترجمه قرآن بسیار دشوار است و هرگز بشر مخلوق محدود نمیتواند کمال سخن خالق را بتمامه منتقل کند.
با تجربهای که کسب کردهاید، آیا روزی ترجمه مستقلی از قرآن کریم خواهید داشت؟
به یاری خداوند، اگر کار ترجمه این تفسیر به پایان برسد، در نهایت همه آیات قرآن هم ترجمه شدهاند و این زمینه را برای انتشار ترجمه مستقلی از قرآن در یک جلد و احیاناً همراه با توضیحات مختصری که برخی نکات تفسیری مهم را بیان بکند، هموار خواهد کرد. امیدوارم که این توفیق را داشته باشم.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید