1399/11/25 ۰۹:۴۳
بحث ویلارد ون اورمن كواین با استاد آدلر، ما را مستقیما به درون یكی از مباحث رایج و مبتلابه امروز پیرامون فلسفه و فلسفهورزی پرتاب میكند. این روزها كتابها و مقالات وگفتارها و نوشتارهای زیادی در این باره تولید میشود كه فلسفه چیست و چه باید باشد؟
بحث ویلارد ون اورمن كواین با استاد آدلر، ما را مستقیما به درون یكی از مباحث رایج و مبتلابه امروز پیرامون فلسفه و فلسفهورزی پرتاب میكند. این روزها كتابها و مقالات وگفتارها و نوشتارهای زیادی در این باره تولید میشود كه فلسفه چیست و چه باید باشد؟ بسیار میخوانیم و میشنویم كه در روزگار كنونی، فلسفه به عنوان درگیری فكری بشر با موضوعات و مسائلی بنیادین، بیش از اندازه تخصصی و انتزاعی شده و خلاف خاستگاه نخستینش در یونان دیگر همگان نمیتوانند با آن ارتباط برقرار كنند.كسانی در آثار مذكور با اشاره به تاریخ فلسفه مدعی میشوند كه مثلا سقراط (یا افلاطون) به عنوان بنیانگذار فلسفه آكادمیك در كوچه و خیابان و در محافلی عمومی با مردم عادی درباره مسائل بنیادین فلسفه و به زبانی روان و قابل فهم بحث میكرد اما فیلسوفان یا فلسفه خواندههای امروزی، زبانی(ژارگونی) پیچیده و تخصصی خلق كردهاند و چنان سخت و غیرقابل فهم مینویسند و سخن میگویند كه فرد غیرمتخصص نه منظور آنها را میفهمد و نه رغبتی میكند كه نوشتههای ایشان را بخواند.
این نویسندگان و گویندگان در ادامه مدعی میشوند كه میخواهند فلسفهورزی به سبك سقراط را احیا كنند و بر این اساس، مباحثی كلی را، داستانگونه و نادقیق از تاریخ فلسفه، سر هم میكنند و با آمیزهای از روانشناسی عامهپسند و استدلالهای سادهسازی شده، مخاطب را فریب میدهند و در او توهم فلسفهدانی پدید میآورند.
آنچه این سادهسازان مباحث فلسفی، تعمدا یا از سر ناآگاهی از آن غفلت میكنند و ناگفته رها میكنند، این است كه چرا مباحث فلسفی تا این اندازه انتزاعی و سخت و دشوار است؟ آیا فیلسوفان یا اهالی فلسفه بیمارند یا به لحاظ روانی مشكلی دارند كه مباحث فلسفی را چنین با زبانی مغلق و پیچیده بیان میكنند؟ آیا تاملات دكارت یا رسالههای لاك و هیوم یا اخلاق اسپینوزا یا سنجش خرد ناب كانت یا پدیدارشناسی روح هگل یا چنین گفت زرتشت نیچه یا هستی و زمان هایدگر یا رساله منطقی-فلسفی ویتگنشتاین، متونی ساده و آسان هستند؟ آیا این فیلسوفان میتوانستند،كتابهایشان را سادهتر بنویسند و عمدا چنین نكردند؟ حتی همان متنهای سقراط كه مدعیان این نگاه، مدام به آنها ارجاع میدهند، آیا واقعا به این سادهیابی و سرراستی هستند كه ایشان میگویند؟ اگر چنین است پس چرا در طول تاریخ فلسفه درباره معنا یا معانی ضمنی مكالمههای سقراطی بحث شده و هنوز درباره تكتك جملات و بلكه كلماتی كه در آنهاست، بحثهای مفصل و به نظر پایانناپذیری درمیگیرد؟ واقعیت این است كه دشواری فلسفه، امری دلبخواهی نیست؛ یعنی چنین نیست كه فیلسوفان یا اهل فلسفه تعمدا برای بیان مقصودشان زبانی دشوار و انتزاعی را به كار ببرند.
همچنانكه فیزیكدانها یا ریاضیدانها، چارهای جز استفاده از زبان تخصصی و روش مشخص خودشان ندارند. تفاوت عمده آن است كه مباحث فلسفی عمدتا درباره موضوعاتی صورت میگیرد كه همگان درباره آنها صاحبنظرند یا خود را مبتلابه آنها میدانند. در نتیجه تصور میكنند، آنچه بدان میاندیشند، فرقی با فلسفهورزی در معنای دقیق آن ندارد و لاجرم این پرسش برایشان پدید میآید كه پس چرا فیلسوفان اینقدر دشوار مینویسند وقتی من میتوانم همین مسائل را این اندازه ساده و سرراست بیان كنم؟ از قضا یكی از كارهای فلسفه، مبارزه با همین توهم و جهل مركب است. فیلسوف حقیقی، چنانكه سقراط با بیانی دقیق و مستدل به مدعیان حقیقت نشان میداد، باورهایی كه به اسم حقایق مسلم به دیگران میآموزند، پندارهایی موهوم است و اتفاقا فلسفهورزی،كاری دشوار و پرمحنت است،گام به گام و با دقت و موشكافانه و در نتیجه با سادهانگاری و خواندن چند كتاب كپسولی نمیتوان فیلسوف شد. فلسفه تكاپوی مدام و سروكله زدن دایم و خستگیناپذیر با مفاهیم و استدلالهاست، برای گسستن زنجیر باورهای موهوم رایج؛كسی كه حال و حوصله تحمل دشواریهای راه فیلسوف را ندارد همواره ته غار و دلخوش به سایهها باقی میماند و از تماشای نور حقیقت محض بر فراز آسمان اندیشهها محروم است.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید