1399/9/3 ۰۹:۴۶
ترجمه به معنای بازگرداندن مفاهیم و معانی از یك زبان به زبانی دیگر، امری رایج و همیشگی در جهان انسانهاست و انسانها آگاهانه یا ناخودآگاه در فعالیتهای روزمره خود برای فهم گفتار و كردار دیگران و نشانههای دیداری و نوشتاری و شنیداری و ...كه با آنها مواجه میشوند، دست به ترجمه میزنند.
امروز كسی در حد ابنسینا و بیرونی نداریم
محسن آزموده: ترجمه به معنای بازگرداندن مفاهیم و معانی از یك زبان به زبانی دیگر، امری رایج و همیشگی در جهان انسانهاست و انسانها آگاهانه یا ناخودآگاه در فعالیتهای روزمره خود برای فهم گفتار و كردار دیگران و نشانههای دیداری و نوشتاری و شنیداری و ...كه با آنها مواجه میشوند، دست به ترجمه میزنند. اما ترجمه به طور تخصصی و خاص چنانكه رایج است، زمانی صورت میگیرد كه یك مترجم، كتاب یا متنی نوشتاری یا شفاهی را از یك زبان به زبان دیگر باز میگرداند. فیلسوفان اما چنانكه اقتضای فلسفهورزی است به ترجمه به عنوان امری پرسشبرانگیز و مسالهمند نگاه میكنند و درباره این فعالیت رایج و مرسوم به ویژه وقتی مراد ترجمه متون فلسفی باشد از جنبههای مختلف مثل ضرورت و اهمیت، ترجمهپذیری و ترجمهناپذیری و ... بحث میكنند. غلامرضا اعوانی، استاد شناخته شده و از چهرههای نامآشنا در حوزه فلسفه در ایران است كه سالها ریاست انجمن و موسسه حكمت و فلسفه را به عهده داشت و خود در كنار تحقیق و تدریس فلسفه آثار فراوانی در این زمینه تالیف و ترجمه كرده است. به مناسبت برگزاری همایش فلسفه غرب و ترجمه كه قرار است بهمن ماه سال جاری در موسسه پژوهشی حكمت و فلسفه ایران برگزار شود با او درباره اهمیت و ضرورت فلسفه غرب و ترجمه در ایران گفت وگو كردیم كه از نظر میگذرد.
***********
ابتدا بفرمایید ضرورت و اهمیت ترجمه از دید شما چیست؟
ترجمه یك امر ضروری است یعنی نمیتوان از آن خودداری كرد زیرا فرهنگها و زبانها بسیار متفاوت و زیاد هستند. اما انسان بالاخره به یك زبان صحبت میكند و به كتابهایی كه در آن فرهنگ و زبان نوشته شده، دسترسی دارد اما برای مطالعه و آشنایی با كتابها و نوشتهها به زبانهای دیگر، ناگزیر از ترجمه است. با ترجمه انسان با آنچه در فرهنگ خودش و فرهنگهای دیگر نوشته شده، آشنا میشود. همیشه ترجمه از فرهنگی به فرهنگ دیگر موجب غنای آن فرهنگ شده است.
آیا در فرهنگ ما ترجمه سابقه داشته است؟
بله، ترجمه در جهان اسلام از فرهنگ یونانی كه واقعا در نوع خودش بینظیر است و علوم عقلی و تجربی و كلا همه آثار علمی و بهترین نوشتههای یونانی كه فلاسفه و دانشمندانی چون افلاطون و ارسطو نوشته بودند با شروح آنها در یك نهضت ترجمه كه در بغداد صورت گرفت به عربی ترجمه شد. البته متولیان و دستاندركاران این نهضت ترجمه عمدتا ایرانیان بودند و خاندانهایی چون برمكیها و نوبختیها و ... از آن حمایت میكردند. مامون عباسی هم كه به عنوان خلیفه وقت متولی این امر شد، مادرش ایرانی بود و در واقع مدتی را در خراسان زندگی كرده بود و اصلا تربیت شده ایرانیان بود. البته نكته مهم این است كه مترجمان مسلمان نبودند یعنی هیچ یك از مسلمانان در كار ترجمه نبودند زیرا یونانی نمیدانستند. اما از تمام امكاناتی كه در آن زمان وجود داشت و از مسیحیان بافرهنگی كه یونانیدان بودند و سریانی را میشناختند برای این كار استفاده شد. به خصوص كه بسیاری از این كتابها، پیشتر به زبان سریانی ترجمه شده بود. این كار در بیتالحكمه بغداد در مدت بیش از یك قرن یعنی حدود 150 سال صورت گرفت و تقریبا تمامی به دردخور فلسفه، با همه شروح، به عربی ترجمه شد به طوری كه مثلا از كتابهای ارسطو جز كتاب سیاست كه هنوز ترجمهای از آن پیدا نشده، همه آثار دیگر ترجمه شد. البته در آثار فلاسفه ما به سیاست ارسطو اشاره شده است. حتی از برخی كتابها ترجمههای متعددی صورت گرفته است.
كیفیت این ترجمهها چطور است؟
بسیار عالی است و مترجمان با دقتی شگفتانگیز كتابها را ترجمه كردهاند. تا حدی كه مثلا ابنسینا و ابنرشد هیچ یونانی نمیدانستند با استفاده از این ترجمهها كاملا با اصل و اساس فلسفه یونانی آشنایی حاصل كردند. مثلا ابنرشد در كتاب تفسیر مابعدالطبیعه درباره اینكه آیا لفظ «جوهر» ترجمه درستی از لفظ یونانی «اوسیا» است از ترجمههای مختلف استفاده كرده و نتایجی گرفته كه با بزرگترین دستاورد ترجمههای امروز برابری میكند. نهضت قابل توجه دیگر ترجمه بزرگ از زبان عربی به زبان لاتین در اسپانیا و سیسیل(صقلیه) و جنوب ایتالیاست. این نهضت ترجمه به لاتین بود كه موجب پیدایش دانشگاهها شد. اصلا ما در اوایل قرن دوازدهم در اروپا دانشگاه نداشتیم. اولین دانشگاهها نخست در پاریس،كمبریج و آكسفورد تاسیس شد كه حدود سال 1215 میلادی با اجازه پاپ تاسیس شدند. بعد از آن به سرعت مثل قارچ دانشگاهها در اروپا گسترش یافتند كه علت نیز ترجمهای بود كه از زبان عربی و متون اسلامی به زبان لاتین صورت گرفت و بعد از آن به كشف متون یونانی پرداختند. قبل از آن از متون فلسفی تنها سه، چهار كتاب به زبان لاتین موجود بود، یكی خلاصهای از كتاب تیمایوس بود كه آن را مترجمی به اسم بوئتیوس در قرن پنجم میلادی ترجمه كرده بود. بوئتیوس كتاب ایساغوجی فرفریوس را هم ترجمه كرده بود. بوئتیوس دو كتاب منطق ارسطو را نیز ترجمه كرده بود. این تمام ترجمههایی از متون یونانی بود كه در قرون وسطا تا پیش از ترجمه متون یونانی از عربی به لاتین در زبان لاتین موجود بوده است. بنابراین نهضت ترجمه از عربی به لاتین كه آن هم یك قرن به طول انجامید، تحول عظیمی را به وجود آورد و موجب رشد و رونق علم شد.
این مترجمان چه كتابهایی را ترجمه میكردند؟
آنها كتابهای دست دوم و سوم را ترجمه نمیكردند بلكه در نهضت ترجمه، به خصوصا در عالم اسلام كه خیلی قوی بود، مهمترین متون دست اول ترجمه شد به گونهای كه هیچ اثر قابل توجهی باقی نماند. الان بسیاری از كتابهاست كه ترجمه عربی آن هست اما اصل یونانی آن از بین رفته است. این در حالی است كه متاسفانه در جریان ترجمهای كه در دوران معاصر به وقوع پیوسته،كتابهای دست اول بسیار كم ترجمه میشود. الان حدود صد، صد و پنجاه سال از نهضت ترجمه معاصر میگذرد اما هنوز كتابهای دست دوم و سوم ترجمه میشود، البته اقدام بدی نیست و ما مترجمان خوب و زحمتكشی داشتیم و داریم و باید از ایشان ترجمه كرد. اما هنوز آن خلأ وجود دارد و ما كتابهای یونانی را از یونانی ترجمه نكردهایم یا بسیاری از آثار فیلسوفان بزرگ از زبان اصلی ترجمه نشده است. در دوران جدید كه این همه امكانات هست هنوز متون اصلی دست نخورده است. اگر خودمان را با اروپا مقایسه كنیم بسیار پیشرفتهتر از ما هستند. الان آثار برجسته یونانی بارها و بارها به زبانهای انگلیسی، فرانسه و آلمانی ترجمه شدهاند. شاید صدها نفر ارسطو را به انگلیسی ترجمه كردهاند. اما اروپاییان به زبان یونانی اكتفا نكردهاند، آثار به زبانهای سانسكریت و چینی و ژاپنی و... را هم ترجمه كردهاند. تحقیقات در حدی است كه خود هندیها و چینیها به آنها استناد میكنند و حتی در كشورهای غربی مراكز برجسته هندشناسی و چین شناسی و ... وجود دارد.
وضعیت ما چگونه است؟
ما در گذشته هندشناس بزرگی چون بیرونی داشتیم كه هندشناس قابلی است و آثار فراوانی چنانكه استاد فتحالله مجتبایی احصا كردهاند در این زمینه دارد. كتاب تحقیق ماللهند او بهترین كتابی است كه در طول هزار سال درباره هند نوشته شده است. اما در روزگار جدید متاسفانه اینطور نیست. ما امروز از مطالعات چینی و سانسكریت كتابهای دست اول نداریم و آثاری كه ترجمه شده، بسیار ناچیز و معمولا دست دوم یا با واسطه زبانهای اروپایی است بنابراین از این نظر بسیار ضعف داریم. ما مراكز چینشناسی و مجلات چینشناسی نداریم. در حالی كه در زبان انگلیسی شاید دهها مجله چینشناسی و هندشناسی دارند. این امور نه تنها در تقویت دانشگاهها موثر است بلكه در تصمیمگیریهای سیاسی و كلان نیز اثرگذار است و موجب قوت فرهنگی میشود.
تاثیر این ترجمه در علوم انسانی چیست؟
یكی از دلایلی كه علوم انسانی ما امروز اینقدر ضعیف است در حالی كه در گذشته امثال ابنسینا و سهروردی و ملاصدرا داشتیم همین اهمیت دادن به امر ترجمه و توجه جدی به آثار ترجمه شده است. یعنی چنین نبوده كه این ترجمهها صرفا مورد شرح و بسط قرار بگیرد و مطالب آنها دربست پذیرفته شود بلكه آن ترجمهها مورد نقد و تامل قرار میگرفت. اما امروز كسی در حد ابنسینا و بیرونی نداریم كه با فرهنگ و معارف غرب آشنا باشد و آنها را نقد كند. همین ضعف ترجمهها موجب تضعیف علوم انسانی ما میشود. الان در عصر جهانی هستیم یعنی الان به راحتی میتوان بسیاری از متون را از سایر كشورها اخذ كرد و آورد. در حالی كه در گذشته این امكانات وجود نداشت. عجیب است كه با وجود این امكانات كار ما ضعیفتر است و این موجب ضعف علوم انسانی ما شده است.
شما خودتان آثاری چون جلد چهارم تاریخ فلسفه كاپلستون را ترجمه كردهاید بنابراین با مسائل ترجمه آشنایی دارید. بفرمایید كه تا قبل از انقلاب وضعیت ترجمه در ایران به چه صورت بود؟
ما قبل از انقلاب مترجمان خوبی داشتیم. الان هم هستند اما وسعت كار خیلی زیاد است و قدر كار مترجمان هم شناخته شده نیست. مثلا در وزارت علوم ما به ترجمه اهمیت نمیدهند. مثلا مترجمی را در نظر بگیرید كه متن ارسطو را از زبان یونانی به فارسی ترجمه میكند. این كار بسیار دشواری است و مستلزم آن است كه مترجم زبان یونانی باستانی را فرا بگیرد اما به مترجم امتیاز بسیار كمی داده میشود. بنابراین باید یك تجدید نظری اساسی در قدر و اهمیت مترجمان صورت بگیرد. البته صحبت من این نیست كه همه روی به سوی ترجمه بیاورند، تالیف هم خیلی خوب است. ضمن آنكه معمولا در زمینههای غیر علوم انسانی ارج و قرب مترجمان بالاتر است تا در علوم انسانی. نكته مهم دیگر اینكه باید عكس این ترجمه هم صورت بگیرد، یعنی كسانی باشند كه بتوانند میراث حكمی و فلسفی و معارف ما را به زبانهای دیگر ترجمه كنند. خود غربیان ترجمههای فراوانی از آثار ما به زبانهای خودشان صورت دادهاند اما متاسفانه آن دید اسلامی درست منعكس نشده است. خلاصه آنكه ما الان مترجم داریم اما وسعت و حجم كار بسیار زیاد است. الان در عصر جهانی، فرهنگها بسیار با هم ارتباط پیدا كردهاند در نتیجه دانشگاهها باید در آشنایی فرهنگها با یكدیگر اقدام كنند.
شما در صحبتهایتان از ضرورت ایجاد نهاد و موسساتی برای ترجمه یاد كردید، شبیه كاری كه مثلا منصور و مامون عباسی در قرون دوم و سوم هجری با تاسیس بیتالحكمه(141 ه.ق) صورت دادند.آیا به نظر شما امروز هم نیازمند تاسیس نهادی هستیم؟ به ویژه كه برخی معتقدند كه این نهادینه شدن رسمی، خودش مسائلی را چون نظارت و كنترل و ... در بر دارد.
ما قبلا یك بنگاه ترجمه و نشر كتاب داشتیم كه انصافا هم كارهای خوبی كردند اما این كفایت نمیكند. یعنی آن نهضتی كه مثلا در قرن دوم شروع شد اگرچه فقط درباره آثار یونانی بود اما مترجمان بزرگی بودند كه دانش و آگاهی عمیقی از فرهنگ و زبانی یونانی داشتند و در مراكزی چون اسكندریه و انطاكیه و قسطنطنیه یونانی را فرا گرفته بودند.كسانی هم كه پیگیر این قضیه بودند مثل برمكیان، كاردان و مدیر و مدبر بودند. مثلا ابنندیم در الفهرست حدود 60-50 مترجم نام برده است. جالب است كه ابنندیم از 30 مترجم هم یاد كرده كه از زبان پهلوی ترجمه میكردند یعنی ترجمهها اختصاص به یونانی نداشته است. او میگوید علاوه بر 30 مترجم خانوادههای ایرانی بودند كه در پی ترجمه بودند. یعنی عدهای كاردان و كارشناس و اهل فرهنگ بودند كه محدود به دولت نبودند. یعنی به طور مستقل این كار را میكردند. مثلا خانواده نوبخت شیعه بودند یا خانواده آلمنجم كه این كار را با امكانات زیاد پیگیری میكردند بنابراین كار ترجمه صرفا محدود به اقدامات دولت نبوده است الان هم چنین است. یعنی ما ناشران فراوانی داریم كه بهرغم شرایط سخت كرونا و تحریم، این كار را پیش میبرند. اما این میزان كفایت نمیكند و باید یك نهضت ترجمه شروع شود و این كار با قوت و شدت بیشتری ادامه یابد.
توصیه و پیشنهاد شما به این نهضت ترجمه چیست؟ از دیدگاه شما اولویت چیست؟
البته همه متون خوب است. ما الان زباندان كم داریم. در كشورهای پیشرفته در حوزه علوم انسانی، دانشجو لااقل باید 3 یا 4 زبان بداند. باید بتواند متون زبان اصلی را بخواند. مثلا در كشورهای انگلیسی زبان در رشتههای علوم انسانی، غیر از انگلیسی، دانستن زبانهای دیگر مثل آلمانی و فرانسه و متناسب با رشته و انتخاب، لاتین و یونانی و ... ضروری است. دانشجو باید بتواند در پایان دوره كارشناسی مثلا دكارت را به زبان اصلی فرانسوی بخواند. ما هم برای قوت ترجمه باید زبان را جدی بگیریم. ما متاسفانه در دانشگاههای خودمان حتی زبان فارسی را هم جدی نمیگیریم. دانشجویان رشتههای علوم انسانی ما به ویژه در رشته فلسفه باید زبانهای دیگر را هم بدانند. در گذشته اهل فلسفه ما دستكم زبان عربی را به عنوان زبان علمی آن زمان به خوبی میدانستند به گونهای كه مثلا ابنسینا، فارابی، ملاصدرا و سهروردی، آثارشان را به زبان عربی مینوشتند با اینكه اینها همگی ایرانی بودند و زبان مادریشان فارسی. ما امروز حتی ترجمههای انتقادی آثار فیلسوفان خودمان را هم نداریم مثلا 40 درصد آثار ابنسینا ترجمه نشده یا آنها كه چاپ شده، ناقص است. در حالی كه حتی یك فیلسوف دست چهارم در اروپا، آثارش بیش از هفت، هشت بار چاپ شده است. آثار بزرگترین فیلسوفان ما هنوز به طور كامل چاپ انتقادی و ترجمه نشده است. اگر مرحوم هانری كربن آثار سهروردی را چاپ نكرده بود ما این شناخت امروزی از سهروردی را نداشتیم بنابراین ما در امر ترجمه و تحقیق به آثار خودمان هم باید توجه كنیم. بسیاری از آثار ما به صورت نسخههای خطی باقی مانده است. این امر موجب قوت فرهنگی ما میشود.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید