1399/8/6 ۱۲:۵۷
عرفان و تصوّف اسلامی، پیش از ظهور ابن عربی، تحوّلات گوناگونی را تجربه کرد و جریانهای مختلفی را به خود دید. از یک منظر، جریانهای ادب عرفانی ایرانی قبل از ظهور ابن عربی را میتوان در دو مکتب معناگرا و صورتگرا گنجاند.
عرفان و تصوّف اسلامی، پیش از ظهور ابن عربی، تحوّلات گوناگونی را تجربه کرد و جریانهای مختلفی را به خود دید. از یک منظر، جریانهای ادب عرفانی ایرانی قبل از ظهور ابن عربی را میتوان در دو مکتب معناگرا و صورتگرا گنجاند. معناگرایی و صورتگرایی هر کدام زیرشاخههایی دارند و در این دو شاخه اصلی، میتوان به اعتباری از معناگرایی عرفانی (نظیر آثار اغلب عرفای ایرانی از حسن بصری گرفته تا مولوی) و صورتگرایی عرفانی (نظیر آثار نظامی و خاقانی) سخن گفت. جریان معناگرای عرفانی در ایران تا حدود قرن هفتم، خود به دو شعبه زهدگرایی (مثل افعال و اقوال صوفیان دو قرن نخست و آثار برخی صوفیان قرنهای سوم تا پنجم نظیر شرح التعرف و کشف المحجوب) و عشقگرایی (مثل افعال و اقوال بایزید و بوسعید و آثار احمد غزالی، سنایی، عطار، مولوی و ...) تقسیم میشود که هرکدام از آنها نیز زیرشاخهها و ویژگیهای زبانی، ادبی و فکری مربوط به خود را داشتهاند. در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم از محیط اندلس اسلامی و جامعه عربزبان، عارفِ مشهوری برخاست که عرفان اسلامی را تحت سیطره خویش درآورد. شیخ محییالدین بن عربی با رویکردی معناگرا و با بنا نهادن نوعی استدلالگرایی شهودی که با ابزارهایی نظیر رمزاندیشی، تاویل، اصطلاحپردازی و استعاره-گرایی پشتیبانی میشد، بسیاری از مفاهیم عرفان پیشین را در نظامی نظری منطبق بر اندیشه وحدت وجود طبقهبندی کرد. وی با الهامگیری از مبانی فلسفی و عرفانی رایج در محیط و عصر خود (مثل آراءِ ابن مسرّه، ابن رشد و دیگران) و با رویکردی شهودی، مفاهیم عرفان نظری خویش را در کتابهای بیشمارش به ویژه فصوص الحکم و فتوحات مکیّه پیریزی نمود. او اصطلاحاتی نظیر وحدت وجود، تجدد امثال، اعیان ثابته، حضرات خمس، فیض اقدس و مقدس، حقیقت محمّدیه، انسان کامل و ... را پدید آورد و ذیل هرکدام از اینها، دایرههای کوچکتری از اصطلاحات دیگر را ایجاد کرد. وی مهمترین اندیشه عرفانی خود؛ یعنی وحدت وجود را با تکیه بر زوج اصطلاحاتی که یکی از کلیدواژههای آن بر مقام یگانگی حق و دیگری بر مرتبه کثرت خلق تاکید داشت، ظاهر ساخت و مثلاً از عباراتی نظیر احدیّت و واحدیّت، اسم و مسمّا، کثرت و وحدت، مقیّد و مطلق، ظاهر و باطن، تشبیه و تنزیه و ... بهره برد. شیخ در همین راستا با توجّه به استعاراتی خیالی و با بهره گیری از عناصر طبیعی، هندسی و حروفی، مفهوم وحدت وجود را واضحتر تبیین نمود. استعارات وی نیز غالباً مرکّب و تشکیل شده از دو عنصر متقابل بودند که یکی از آنها از مقام وحدت حق و دیگری از مرتبه کثرت خلق حکایت میکرد و آنها به نوعی دو روی یک سکّه محسوب میشدند. ده استعاره رایج در آثار او که بعدها به کتب پیروانش نیز راه یافت، عبارت بودند از: آینه و عکس، نور و سایه (و مشتقات آنها)، آب و اشکال گوناگون آن، می و ساغر، دانه و درخت، نقطه و دایره، عدد یک و سایر اعداد، حرف الف و سایر حروف، بیابان و سراب، صاحب لباس و لباس. بسیاری از مفاهیم مکتب ابن عربی در رسالههای گوناگونش با آیاتی از قرآن کریم مزیّن شد و یا به عبارت بهتر با تاویل وحدتِ وجودی آن آیه شکل گرفت. وی در دیوانش به سرایش اشعار عاشقانه و عرفانی پرداخت و در منظومه ترجمان الاشواق نیز به توصیف زیباییهای دختری به نام نظّام روی آورد و با تالیف شرح ذخائر الاعلاق بر این کتاب، اعلام کرد که منظور او از معشوق و اعضای او، لطایف جمالیّه و صفات جلالیّه حق است. با ظهور شیخ اکبر و گسترش تعالیم او در قرن هفتم، اندیشههای وی از طریق شارحان و ادیبان به شرق عالم اسلام و ایران راه یافت و عارفان و متصوّفه و شاعران ایرانی را تحت تاثیر قرار داد. جریانهای عرفانی پیش از ابن عربی چه در حوزه معناگرایی و چه در حوزه صورتگرایی، پس از وی نیز به حیات خود در شکلی جدید ادمه دادند. جریان معناگرای زاهدانه که خود به نوعی در معناگرایی عاشقانه هضم شده بود، با عناصر زاهدانه تفکّر ابن عربی آمیخته شد و معناگرایی عاشقانه با تمام زیرشاخه هایش، تحت تاثیر افکار محییالدینی، به صورت عشقگرایی وحدت وجودی تغییر شکل داد. نخستین جلوه ظهور افکار ابن عربی در ادب فارسی، در همین جریان غالب در قرن هفتم؛ یعنی معناگرایی عرفانیِ عاشقانه بروز یافت. اوحدالدین کرمانی، دوست و مصاحب محییالدین که نام او در فتوحات مکیّه نیز ذکر شده است، نخستین جرقّه ظهور عرفان محیی-الدینی در ادبیات فارسی را با رباعیات خود، پدید آورد و پس از او رباعیاتش در آثار فخرالدین عراقی و دیگر شاعران وحدت وجودی، بازتاب یافت. عشقگرایی وحدت وجودی در آثار شاعران دیگری نظیر امیرحسینی هروی و اوحدی مراغهای نیز ظاهر بود و در کنار این جریان، از همان اوایل قرن هفتم، جریانی معناگرا از دل مکتب ابن عربی بیرون آمد که وجه استدلالگرایی و استعارهپردازی، در آن حرف اوّل را میزد. این جریان در دو قالب شرحنویسی و ادبیّات شکل گرفت که زیرگروه نخست آن، از نظر زمانی مقدّم بود. پس از ابن عربی و حتّی در زمان حیات وی، صدرالدین قونوی و حلقه او به شرح-نویسی بر آثار ابن عربی به ویژه فصوص الحکم او پرداختند. صدرالدین قونوی، عفیفالدین تلمسانی، سعدالدین فرغانی، موید-الدین جندی، عبدالرزاق کاشانی، داود قیصری، رکنالدین شیرازی، خواجه محمّد پارسا، سیّدعلی همدانی، عبدالکریم جیلی، تاجالدین حسین خوارزمی و صاین الدین ترکه، با شروح نظری خود بسیاری از اصطلاحات مکتب شیخ اکبر را تثبیت، تدوین و حتّی ابداع کردند، امّا جریان شرحنویسی، علاوه بر آثار ابن عربی به کتابهای لمعات عراقی و گلشن راز شبستری نیز معطوف شد و عناصر عرفان محییالدینی هم در دل این آثار تشریح و تاویل شد. جریان معناگرای استدلالی-استعاری در حوزه ادب فارسی نیز با رباعیات و رمزاندیشی-های حروفی حمویه در المصباح فی التصوّف رشد کرد و در نثرِ ادبی شاگرد او عزیزالدین نسفی تکامل یافت و با ظهور شبستری به اوج خود رسید و در گلشن راز و رسائل شبستری، شکل نهایی خود را پیدا کرد و در شعر مغربی به اوج زبان شعری عرفان محییالدینی رسید. علاوه بر این جریانهای معناگرا، از قرن هشتم، جریانی صورتگرا به ویژه در نواحی مرکزی ایران، به عناصر عرفان ابن عربی، به عنوان مصالح کارِ هنری خود توجّه کرد. خواجوی کرمانی در خمسه خود، برخی مباحث عرفان نظری را به عنوان مصالح هنرنمایی در ضمن داستانسرایی برگزید و سلمان ساوجی و حافظ هم به بعضی از این عناصر، در غزلیات صورتگرایانه خود پرداختند. در نهایت از اواسط قرن هشتم، تحت تاثیر فضای جمعگرایی ایجادشده در فرهنگ ایرانی، جریان دیگری شکل گرفت که سعی در تلفیق همه جریانهای گذشته داشت. این جریان عناصر استعاره (عنصر غالب عرفان ابن عربی) و آلیگوری (عنصر غالب عرفان عاشقانه خراسان) را به هم آمیخت و در آثار خود وجوه گوناگونِ شرحنویسی و ادبیّت استدلالی-استعاری، عشقگرایی وحدت وجودی و صورتگرایی وحدت وجودی را به شکل التقاطی جمع نمود. نعمت الله ولی از زمینهسازانِ این امر محسوب میشد و پس از وی، شاه قاسم انوار، شاه داعی شیرازی و اسیری لاهیجی با آثار گوناگون خود این وجوه را پیوند زدند و با ظهور جامی تلفیق-گرایی به اوج خود رسید. از قرن دهم به بعد فضای جمعگرایی رشد بیشتری کرد و هرچند جریانهایی نظیر سبک هندی با نوعی صورتگرایی وحدت وجودی، استعارات زیادی به مکتب ابن عربی افزودند، امّا با بازگشت ادبی در دوره قاجار، دوباره همین جریان تلفیقی قوّت گرفت و تا اواخر دوره قاجار و تضعیف تصوّف در عصر مشروطه، وجه برجسته فرهنگ ایرانی شد. عناصر تفکرات ابن عربی را آمیخته با شاخصههای جریانهای عرفانی دیگر میتوانیم در گوشه و کنار فرهنگ امروز خودمان ببینیم که با گونهای التقاطی و تلفیقی به هم آمیخته است. اگرچه تلاش جامی و همراهان او در جهت از بین بردن اختلاف مکاتب گذشته و جمعسازی تفکّرات آنان کار شایستهای بودو از سرِ ضرورتی صورت پذیرفت، امّا این تلفیقگرایی با ایجاد قالبی تکرارشونده در دورههای بعد، شکاف میان صورت و معنا را در قوم ایرانی به اعتدال نرساند و بیشتر نوعی کلیّات شبیه به قرون وسطی ایجاد کرد. امروز قوم ایرانی و بلکه بشریّت به دنبال پیوندی میان صورت و معناست که به اعتدال بینجامد؛ اعتدالی که نه از وحدت در عین کثرت غافل شود و نه از کثرت در عین وحدت و رسیدن به چنین فضای آرمانی و موعودی، آرزوی همه عارفان است.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی شهر کتاب
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید