1393/7/30 ۰۷:۴۲
در آغاز اين سال [698] باران نباريد و آب جيحون و دجله و فرات و نيل نقصان يافت و خلق در سختي افتادند. مخصوصاً در فارس حاصلي نروييد و مردم بسيار از گرسنگي مردند؛ چنانكه مدت چهل روز هيچ كس رنگ نان نديد.
چون بهار فرا رسيد از پي آن قحط، وبايي عظيم به ظهور پيوست و برآن سرخچه هم مزيد شد و اطبا از معالجه عاجز شدند. در شيراز و حوالي آن زياده از پنجاههزار كس بدين دو علت درگذشتند.
چون قحطي به پايان آمد و زمان برداشت محصولات سال 699 فرا رسيد، همه مردم گرفتار بازخواست شدند و در همه ولايت افراد رعيت در معرض انواع محنت و بلا بودند. ايليچياني كه براي امور مملكت يا شنوانيدن فرمانها از طرف ديوان اعلي به اطراف ميرفتند، همه مخارج خود و چارپايان و ساير توقعات خود را به عهده رعايا ميگذاشتند و اين زحمت براي رعايا از چند جهت حاصل شده بود:
اولاً از جانب نوكران حكام كه جهت تفتيش انبارهاي غله و گوشمال محتكران ميرفتند و به مردم زيانهاي سخت وارد ميآوردند.
ثانياً از جانب كساني كه براي رساندن حكم تعيير نقود و تعيين زر به شهرها ميرفتند.
ثالثاً از جانب كساني كه براي رساندن فرمانها در مورد ساختن مساجد و حمامها به ديهها و ساير نواحي فرستاده شده بودند.
رابعاً از جانب كساني كه مأمور جمعآوري اسلحه شده بودند از غيرمغول براي سپاهيان مغول؛ زيرا امر شده بود كه تنها مغول حق دارند سلاح با خود برگيرند، و اين حكم از چند نظر براي مردم ايجاد زحمت كرده بود: يكي آنكه كلية سلاحسازان بيكار مانده بودند، ديگر آنكه در راهها دزدان و راهزنان راه را بر مردم ميگرفتند و با دست تهي دفاع در برابر آنان دشوار بود...
خامساً جمعكنندگان خراج كه به هرولايت ميرفتند تا به حساب دخل و خرج رعايا در سالهاي گذشته رسيدگي كنند، مأموراني با آنها بود تا اگر توفيري حاصل شده بود، بيدرنگ آن را به هر وسيله كه شده باز ستانند؛ اما دربارة مردم شيراز كه مورد عنايت واقع شده بودند دستور داده شد كه جز «قبجور» از آنها چيزي نگيرند. اما چون نزاعي رخ داده بود، شيراز را به پرداخت پانزده تومان (150 هزار دينار) زر محكوم كردند. مأموران جمعآوري سلاح را به گرد آوردن آن وجوه گماشتند و ايشان به انواع آزارها آن وجه جمع كردند و اقوام و حشم بسياري عاجز و مضطر شدند.
احوال رعايا بر اين وجه بود، اما حال ارباب بلوك را نيز تباهي رخ داد؛ چه، بدان اميد كه بهاي غله مانند سال گذشته باشد، مخارج و التزامات سنگين تقبل كردند و حال آنكه خرواري گندم كه در سال گذشته به مبلغ سي دينار يافت نميشد، به شش دينار بر وجه خزانه بر مردم طرح ميكردند و باز نفير و تظلم برفلك ميرسيد؛ چه، علاوه بر آنكه محصول آن سال به واسطة باريدن باران فراوان بود، دو دانگ خلايق نيز به علت قحط و وبا يا مرده بودند و يا جلاء وطن كرده. لاجرم كار به تهديد ميكشيد و محصلان (= مأموران ماليات) مردم را هنگام مطالبه ميزدند و آزار ميكردند. بر اين نيز بسنده نكرده، مردم را در شكنجه گرفتن مهلتانه و خدمات و علوفات قرار ميدادند و من در حق اين طايفه گفتهام:
تباركالله از اين خواجگان بيحاصل
كه گشتهاند به ناگه ملوك اهل بلوك
همه شقيشدگان در ازل، همه منحوس
همه فلكزدگان تا ابد، همه مفلوك
جز اشك، حاصل ادرار نيست مردم را
كه عُشر ميطلبند از تكدي صَعلوك1
كجا كه راي زند آن رعيتي مهمل؟
كجا كه روي نهد اين ولايتي متروك؟
شده به رسمِ يكي، رسم خواجگي مطموس
شده به جور يكي، راه ملحدي مسلوك
1ـ تكدي: گدايي؛ صعلوك: گدا
منبع: اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید