1393/6/31 ۰۹:۱۷
نقاشیهای بسیاری هستند که نگاه به آنها ما را به تحسین وا میدارد و بر زیبا بودن آنها تأکید میکنیم ولی در یک نقاشی چه عاملی باعث میشود که ما آن را زیبا بپنداریم؟ پیش از اینکه بتوانیم به این سؤال پاسخ بدهیم باید دو دستهبندی از خصوصیات آثار نقاشی را برشماریم.
در دستهبندی اول، نقاشیها دو نوع خصوصیت دارند؛ یک دسته خصوصیات قابل مشاهده هستند که «فرمال» خوانده میشوند و دسته دیگر خصوصیاتی هستند که قابل مشاهده نبوده و به آنها «غیرفرمال» گفته میشود. خصوصیات قابل مشاهده را به واسطه تجارب ادراکی که در مواجهه با اثر نقاشی داریم، دریافت میکنیم. خصوصیات غیرقابل مشاهده نقاشی با مطالعه تاریخ یا اطلاعاتی که به نحوی از نقاشیها موجود است به دست میآیند؛ مثلاً اینکه قصد نقاش از کشیدن این نقاشی چه بوده است، زندگی عاطفی نقاش زمانی که این نقاشی را کشیده است، سلامت روان هنرمند، زمینه تاریخی و جغرافیایی که این نقاشی در آن کشیده شده و دیگر موارد مشابه اینها چه وضعیتی داشته است.
در دستهبندی دوم، خصوصیات زیباییشناختی و خصوصیات غیرزیبایی شناختی یک اثر نقاشی را بررسی میکنیم. خصوصیات زیبایی شناختی به خصوصیاتی از اثر نقاشی گفته میشود که ما را بر آن میدارند تا آنها را ظریف، تراژیک، احساسی، آرامشبخش، زیبا و غیره بنامیم. خصوصیات زیباییشناختی یک اثر نقاشی، قابل مشاهده است. خصوصیات غیرزیباییشناختی به دو دسته قابل مشاهده و غیرقابل مشاهده تقسیم میشوند به عنوان مثال، رنگ سرخ در نقاشی قابل مشاهده است ولی زیباییشناختی نیست (صرف به کار بردن رنگ قرمز در یک اثر نقاشی آن را زیبا نمیکند)، یا تقلیدی نبودن نقاشی خصوصیت غیرزیبایی شناختی اثر است ولی در اجزای نقاشی آن را نمیتوان دید.
نگرش فرمالیستها
با توجه به آنچه گفته شد، دو نگرش متفاوت نسبت به آنچه زیبایی اثر نقاشی را تعیین میکند وجود دارد. گروه اول، گروهی هستند که خصوصیات فرمال اثر را تعیینکننده زیبایی اثر نقاشی میدانند و گروه دوم خصوصیات غیرفرمال را. اینکه خصوصیات غیرزیبایی شناختی مانند رنگهای به کار رفته یا نوآوری نقاش بر خصوصیات زیباییشناختی آن تأثیر میگذارند توسط هر دو گروه پذیرفته شده است؛ اختلاف بر سر این است که این تأثیر به چه میزان است و تا چه اندازه تعیین کننده است.
فرمالیستها خصوصیات صوری مانند خطوط به کار رفته در اثر، شکلها و حجمها و رنگهای به کار رفته را برای برانگیختن حس تحسین زیباییشناختی در ما کافی میدانند و خصوصیات غیرصوری اثر مثل اینکه این اثر هنری در چه دورهای از تاریخ کشیده شده است، در مواردی برای تعیین زیبایی اثر، ثانوی دانسته شده و در مواردی دیگر اساساً بیاهمیت به شمار میآورند. فرمالیستها ماهیت هنری یک اثر نقاشی را همراه با ساختار و هارمونی اثر و به طور کلی ویژگی صوری یک اثر نقاشی تعریف میکنند. بنابراین برای اینکه یک اثر نقاشی را زیبا بیابیم باید توانایی تشخیص خصوصیات صوری را داشته باشیم و این تشخیص بتواند ما را به تحسین آن اثر وادارد.
«فرمالیسم» به طور خاص توسط کلایو بل (Clive Bell) مطرح و پرورانده شد. بل بر این باور بود که آثار هنری در افراد احساسی را برمیانگیزند. از آنجایی که این احساس در افراد مختلف یکسان است، بنابراین، آثار نقاشی باید خصوصیتی یکسان داشته باشند تا بتوانند در افراد متفاوت احساسی یکسان (حس زیباییشناختی) را به وجود بیاورند. کلایو بل این خصوصیت مشترک را «فرم» میدانست. ولی این فرم باید یک مشخصه دیگری داشته باشد تا بتوان آن را اثری هنری برشمرد. بل بر این باور بود که فرمهای مهم و قابلتوجه (significant forms) زیبایی آثار هنری را مشخص میکنند که خود توسط قوانینی ناشناخته و رمزآلود ترتیب داده میشوند.
بنابراین، از نظر بل هیچ چیزی به جز فرم در اشیا وجود ندارد که بتوان بر اساس آن تعیین کرد که آن یک اثر هنری است یا دارای ارزش زیباییشناختی است. بل در این باره میگوید برای تحسین یک اثر هنری، هیچ وجهی از زندگی ضرورتی ندارد، نیازی به آشنایی با ایدهای خاص یا فرآیندی خاص نیست و تنها فرم مهم و قابل توجه در یک اثر برای برانگیختن حس زیباییشناختی ما کافی است. به نظر وی، اهمیتی ندارد فرمهایی که حس زیبایی شناختی ما را بر میانگیزند پریروز در پاریس خلق شده باشند یا 50 سده قبل در بابل. از نظر بل بازنمایی (representation) تأثیری در تعیین زیبایی اثر ندارد.
رویکرد بل در مورد فرم و تعیینکنندگی آن در زیبایی اثر هنری را میتوان در مورد نقاشیهای آبستره موجه برشمرد ولی در بهکارگیری این تعریف در مورد نقاشیهای دیگر با مشکلاتی مواجه میشویم. برای اینکه بتوانیم به شیوه مورد نظر بل آثار نقاشی را تحسین کنیم، باید به رابطه بین شکلها در نقاشی توجه کنیم و از این طریق میتوانیم از ابعاد بازنمایانه اثر دور بمانیم ولی تقریباً غیرممکن است که بتوانیم به شکلهای موجود در یک اثر نقاشی بیاعتنا باشیم و صرفاً به ضربههای قلممو که رنگها را در یکدیگر فرو میبرند، توجه کنیم. در صورتی هم که امکانش وجود داشته باشد (در مواجهه با نقاشیهای آبستره میتوان امکان این رویکرد را متصور شد) چه ضرورتی دارد که با این شیوه عجیب به نقاشیها بنگریم.
علاوه بر این، فرم مهم و قابل توجه با نظر به اینکه در تعریف بل به قوانین ناشناخته و مرموز منوط میشود، برای ما قابل فهم نخواهد بود و بنابراین نمیتوانیم منبع اصلی زیبایی را در نقاشیها شناسایی کنیم. از طرف دیگر، امکان جدا کردن بازنمایی و زیبایی یک اثر دارای مشکلاتی است. نقاشی یک درخت را نمیتوان به یک طرح زیبا از یک سو و تصویر درخت از سوی دیگر تفکیک کرد، بلکه در واقع این نقاشی به عنوان تصویری از یک درخت، زیبا است چرا که برای فهم یک اثر هنری باید بتوانیم کارکرد و وجه بازنمایانه آن اثر را نیز بفهمیم و به صرف اینکه خصوصیات صوری برای اثر هنری ضروری هستند، نمیتوان زیبایی اثر را به آنها تقلیل داد.
نگرش ضد فرمالیستها
حال به رویکرد دوم، یعنی ضدفرمالیسم میپردازیم.
کندال والتون (Kendall Walton) قضاوتهای زیباییشناختی را وابسته به نقد هنر میداند و از این جهت، نحوه و زمینه شکلگیری اثر هنری را در قضاوت زیباییشناختی ما ضروری میداند. بنابراین، برای اینکه بتوانیم یک اثر هنری را به درستی تحسین کنیم، باید همیشه آن را در پسزمینههای تاریخی و شکلگیریاش در نظر بگیریم. از منظر ضدفرمالیسم، هویت یک اثر هنری در قلمرو هنر، به عنوان یک موقعیت تاریخی شکل میگیرد و قضاوت زیباییشناختی ما نیز نمیتواند بدون در نظر گرفتن این هویت شکل بگیرد. بنابراین، از این منظر اهمیت زیباییشناختی یک اثر تنها در زمینه آثار دیگری که در همان سنت هنری خلق شدهاند، قابل ارزیابی و تحسین است و خصوصیات فیزیکی و ظاهری یک اثر نقاشی نمیتواند به تنهایی تعیینکننده زیبایی آن باشد.
از نظر کندال والتون، هر اثر نقاشی در سبک و زمینهای تعریف میشود، بنابراین، زیبایی یک اثر نقاشی را با معیارهای زمینه و سبکش باید مورد قضاوت زیبایی شناختی قرار داد. در نقد یک اثر نقاشی، به منظور به دست آوردن قضاوت زیباییشناختی، باید بررسی کنیم که اجزای مختلف آن تا چه اندازه این نقاشی را در سبک خود قرار میدهد. برخی اجزای نقاشی با سبک و زمینه خود مطابقت دارند، برخی اجزای نقاشی آنها را نقض میکنند و برخی دیگر نیز ارتباطی به آنها ندارند. بررسی این اجزا مشخص میکند که یک اثر نقاشی تا چه حد ارزش زیباییشناختی دارد.
بنابراین، هنگامی که عوامل همخوان با سبک، به میزان زیادی در اثر نقاش وجود داشته باشند و نحوه قرار گرفتن این اجزا در کنار هم به شکلی باشد که از دیگر جایگزینهایی که برای آن میتوان متصور شد، لذت بخش تر و زیباتر باشد و این عوامل با نیت و قصد هنرمند بدین شکل قرار گرفته باشند و جامعه هنری آن را به عنوان یک اثر هنری قابل قبول در سبک خود بپذیرد، میتوان گفت که این اثر ارزش هنری بالایی دارد.
«زیبایی» اثر، متفاوت از «هنری» بودن آن است
عامل قصد و نیت از بین عواملی که مد نظر والتون است، بیش از آنکه در «زیبایی» اثر نقش داشته باشد، در «هنری» حسابکردن آن نقش دارد به عنوان مثال، ممکن است گوشهای از اتاق شما آتش بگیرد و پس از مدتی بتوانید این آتش را مهار کنید. بر اثر این آتشسوزی وسایلی که تا حدودی آتش گرفتهاند به شکلی در میآیند که به لحاظ زیباییشناسی ممکن است تحسین برانگیز باشند، ولی از آنجایی که نیت و قصدی در شکلگیری این زیبایی به صورت مستقیم نقش نداشته است نمیتوان آن را اثر هنری به حساب آورد. (ممکن است این آتش به صورت تعمدی شکل گرفته باشد ولی با این حال نمی توان این تعمد را نیتی برای خلق زیبایی یک اثر هنری در نظر گرفت، چرا که در مثال ما آتش به شکل مهار نشده و غیرقابل کنترل پیش میرود.)
دیدگاه فرمالیستهای میانهرو
دو نگرشی که به آنها اشاره شد، با واکنشهایی مواجه شدند. یکی از این واکنشها به شکلگیری نگرشی به نام «فرمالیسم میانهرو» انجامید. این نگرش بر آن است که فرمالیسم به شکلی که کلایو بل آن را مطرح کرد، متکی بر نادیدهگرفتن خصوصیات غیرفرمال در نقاشی است، در صورتی که بخشی از زیبایی یک اثر نقاشی به این وجه وابسته است.
«کارکرد اثر نقاشی» میتواند در تعیین زیبایی آن بسیار مهم باشد. در نظر بگیرید که به یک رستوران میروید و در آنجا یک تابلوی نقاشی نصب شده است که با نگاه کردن به آن اشتهای شما افزایش پیدا میکند. این تابلوی نقاشی، علاوه بر کارکرد زیبایی شناختی، کارکرد دیگری نیز دارد. زیبایی و نحوه قرار گرفتن اجزای این نقاشی در کنار هم با کارکرد افزایش اشتهای شما به یکدیگر گره خوردهاند و نمیتوان آنها را از هم تفکیک کرد. بنابراین، نیت هنرمند، مکانی که این نقاشی از آن استفاده میشود و کارکرد آن را نمی توان در این مثال از زیبایی آن جدا کرد.
از طرف دیگر، نقاشیهای آبستره کاملاً فرمال به حساب میآیند و خصوصیات غیرفرمال را نمیتوان در زیبایی آنها چندان دخیل دانست. فرمالیستهای میانهرو آثار را به دو دسته تقسیم کردهاند: آثاری که وابسته به زمینهای هستند و آثاری که زیبایی آنها صرفا وابسته به فرم آنها است. آثار زمینهای را باید با در نظر گرفتن دیگر آثار هنری و دیگر عواملی که به آنها پیشتر اشاره شد، بررسی زیباییشناختی کرد و از طرف دیگر، بررسی خصوصیات فرمال در آثار نقاشی سبک آبستره برای تحسین زیبایی و قضاوت زیبایی شناختی کفایت میکند.بحث و گفتوگو در مورد عامل تعیین زیبایی در آثار نقاشی همچنان در حال پیگیری است و افراد با مواضع مختلف به بررسی این سؤال میپردازند. ما نیز هرگاه به یک اثر نقاشی نگاه میکنیم که تحسین ما را برمی انگیزاند و آن را زیبا برمیشماریم، میتوانیم از خود بپرسیم که دقیقاً چه عاملی باعث شد که این نقاشی به نظرمان زیبا بیاید.
منابع:
Walton, Kendall. (1970). Categories of Art. The Philosophical Review, vol. 79, no. 3, pp. 334-367
Zangwill, Nick. (1999). Feasible aesthetic formalism. Nous, vol. 33, no. 4, pp. 610-629.
روزنامه ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید