1398/3/12 ۱۱:۱۷
«حکمت متعالیه» عنوان نظام فلسفی صدرالدین محمد شیرازی، مشهور به ملاصدرا و صدرالمتألهین است. ملاصدرا در هیچ یک از آثارش این نام و همچنین نام دیگری را برای اشاره به نظام فلسفی خود به کار نبرده، بلکه آن را در نامگذاری مهمترین اثر مکتوب فلسفیاش «الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاریعه» به کار برده است؛ اما این کتاب نیز که پس از او مشهورترین اثرش شناخته شده، به اسفار اربعه معروف است و کمتر کسی از آن با نام «الحکمه المتعالیه» یاد میکند. استفاده از این تعبیر بعد از او، صرفاً برای اشاره به نظام فلسفی وی، متداول شده است.
اشاره: آنچه در پی میآید، نوشتار نسبتاً جامعی درباره یکی از مهمترین مکاتب فلسفی اسلامی است، به نقل از «دانشنامه جهان اسلام» که برای استفاده عموم، مآخذ متعدد و مفصل آن که در لابلای مطالب آمده است، حذف شده است.
گفتنی است که ملاصدرا در کتاب «الشواهد الربوبیه»، علاوه بر الاسفار الاربعه از کتاب دیگر خود به نام «الحکمه المتعالیه» نیز یاد کرده است. به نظر سید جلالالدین آشتیانی کتاب اخیر همان کتاب ناتمام «المسائل القدسیه» است. این واقعیت که اصطلاح الحکمه المتعالیه از جانب شاگردان وی و در مقیاس وسیعتر از جانب عموم، با آموزههای ملاصدرا یکسان انگاشته شده، به احتمال زیاد ناشی از دو عامل بوده است: اول، عنوان کتاب «اسفار» که اشاره ضمنی دارد به اینکه مکتب و جهانبینیای که با آموزههای مابعدالطبیعی ترسیم شده است، در این کتاب وجود دارد؛ دوم، وجود محتمل تعالیم شفاهی خود ملاصدرا، که برطبق آن منظور از حکمت متعالیه نه فقط نام کتاب مشهور وی، بلکه نامی برای کل مکتب اوست. اگرچه عامل دوم را دقیقاً نمیتوان از طریق اسناد مکتوب به اثبات رساند، اما تأیید این نامگذاری از جانب تمامی استادان سنتی مهم این مکتب در اعصار متأخر، دلیل محکمی برای پذیرش آن است.
پیشینه اصطلاح
نخستین بار ابنسینا اصطلاح حکمت متعالیه را در نمط دهم «اشارات» برای اشاره به مطلبی به کار برده است که آن را از جمله اسراری دانسته که جز برای راسخان در حکمت متعالیه آشکار نیست. پس از او برخی حکما نیز از این تعبیر در متون خود استفاده کردهاند. ملاصدرا نیز در مواضعی از همان تعبیر ابنسینا (الراسخون فیالحکمه المتعالیه) برای اشاره به صاحبان سرّ استفاده کرده است. علاوه بر فلاسفه، داوود قیصری ـ شارح مشهور عرفان ابنعربی ـ نیز اصطلاح «الحکمه الالهیه المتعالیه» را به کار برده است.
خواجه نصیرالدین طوسی در شرح عبارت ابنسینا، مراد از حکمت متعالیه را حکمتی دانسته است که به همراه بحث و نظر، با کشف و ذوق کامل میشود (مجموعه فهم و شهود). به همین دلیل چنین حکمتی در مقایسه با حکمت مشّایی ارسطویی که صرفاً مبتنی بر بحث و استدلال است، متعالی دانسته میشود. این تفسیر متأثر از سخن سهروردی و مقدمه شهرزوری بر شرح حکمه الاشراق دربارة تقسیم حکمت به ذوقی و بحثی و میزان کارایی آنها در نیل به حقایق است.
از سوی دیگر، توجه به جنبة محتوایی و خاستگاه این حکمت نیز در وضع و کاربرد این اصطلاح مورد نظر بوده است. از این منظر، مراد از حکمت متعالیه در تمایز با گونههای مرسوم علم و حکمت، آگاهی و دانشی است مشتمل بر اسرار و حقایق برگرفته از گنجینههای حکمت الهی که فهم آنها «ورای طور عقل» است. از این روست که با بهرهمندی از بحث و نظر صرف (طور عقل)، نیل به مرتبه درک و ذوق آن حقایق میسر نمیشود، بلکه به عزم و مجاهدتی نیاز است که تعلقات مادی از دل بزداید و نفس را مستعد سازد تا در پرتو انوار ربانی، ملهم به کشف و شهود خزاین رموز و حقایق متعالی شود. اگرچه تصریح به چنین تلقی از حکمت و نمود آن در متن آثار حکمای پس از ابنسینا ملاحظه میشود، اما سرآغاز آن را در اندیشه ابنسینا میتوان جست.
مراد از صاحبان چنین حکمتی، از یک سو حکمای پیش از ارسطو بودهاند که سرچشمه معارف آنها را انبیای گذشته و سلسله علومشان را از آن طریق به ادریس نبی(ع) منتهی دانستهاند. از سوی دیگر، صاحبان حکمت متعالیه، بنا بر معنایی که خواجه نصیر در شرح سخن ابنسینا اظهار کرده، بر آن دسته از حکمای مسلمان اطلاق میشود که از جنبة روشی، در محدودة استدلال و بحث متوقف نمیمانند و علاوه بر آن، طریق ذوق و شهود و بهرهگیری از الهامات ربانی را به مدد ریاضات نفسانی و سیر و سلوک معنوی بر اساس آموزههای عملی شریعت برای نیل به حقایق و معارف عالی لازم میدانند و همچنین از آموزههای وحیانی به عنوان بخشی از منابع و مبادی اندیشه در سلوک فکری خود استفاده میکنند. این ویژگی را از سهروردی به بعد در متن آثار حکمای مسلمان و اوج آن را در ملاصدرا به وضوح میتوان یافت. به نظر میرسد به همین دلیل پس از ملاصدرا نظام فلسفی وی را حکمت متعالیه نامیدهاند.
منابع حکمت متعالیه
با مطالعه و بررسی آثار ملاصدرا میتوان دریافت که او در تأسیس نظام فلسفی خود از دو گونه منبع بهره برده است.
۱) منبع روحانی و باطنی، یعنی همان چیزی که او «الهامات ربانی» نامیده و به مدد مجاهده و تهذیب نفس و تجرید عقل به آن دست یافته است؛ چنان که ملاصدرا میگوید بسیاری از اسرار و رموزی که او به فهمشان راه نیافته بود، بدینوسیله بر او مکشوف گردیده و نیز آنچه او پیش از آن به واسطه برهان یافته بود، همراه با اسرار الهی و حقایق ربانی که بر او الهام شده، به شهود و عیان مشاهده کرده است. او غالبا در اثنای طرح مباحث و بیان آرا و افکار خود، بر استفاده و استمداد از این منبع تأکید و تصریح کرده است.
۲) منابع ظاهری و به یک معنا تاریخی و آنچه در تاریخ جلوهگر شده است. در بررسی این قسم از منابع باید به این نکته توجه داشت که مراد از تأثیر آنها در پیدایش و شکلگیری حکمت متعالیه، لزوما به این معنی نیست که همه آنها مستقیماً و کاملا در سیاقی موافق با اندیشه ملاصدرا مؤثر بودهاند. از این رو به استثنای منابع قرآنی و حدیثی، او اظهار میدارد که پس از مطالعه وسیع و درازمدت آثار پیشینیان و معاصرانش، به بررسی و نقد سره از ناسره افکار و روش آنها پرداخته و گاه به تعبیر خود او، به تخریب و آنگاه بازسازی و دفاع از آنها مبادرت کرده است.
برخی دیگر از منابع زیر به منزله مواد و عناصر اصلی، با اندیشهها و تأملات خاص ملاصدرا صورت جدیدی به خود گرفتند و در بنیان نهادن حکمت متعالیه استفاده شدند. این دسته از منابع حکمت متعالیه عبارتند از:
۱) قرآن و حدیث: شاید هیچ فیلسوف و حکیم مسلمان دیگری نتوان یافت که همچون ملاصدرا از آگاهی به قرآن و تفاسیری که بر آن نوشته شده، برخوردار و در تنظیم و تبیین آرای خود از آن بهره برده باشد. آیات قرآن در تمامی نوشتههای او به وفور یافت میشوند و چه بسا بدون تأثیر مستقیم قرآن، خلق چنین آثاری ممکن نبود. ملاصدرا به دلیل خبرگی در منابع حدیثی شیعه و سنّی، در آثار خود از «نهجالبلاغه» و احادیث حکیمانه و رازورزانة شیعه و نیز از منابع اهل سنت بهرههای وافی برده است.
۲) کلام: متون کلامی شیعه و اهل سنت یکی دیگر از منابع حکمت متعالیه بهشمار میرود. با اینکه ملاصدرا متفکری شیعه بود، اما کلام سنّی را نیز بهخوبی میشناخت و بارها از متکلمان برجسته اشعری و معتزلی (همچون اشعری، غزالی، فخررازی، ایجی، تفتازانی، جاحظ، نظّام، ابوعلی و ابوهاشم جبایی و مانند اینها) نقل قول کرده و از اختلافنظر میان آنها بهویژه اختلاف آرای غزالی و فخر رازی و نقش خاص آنها در تاریخ فلسفه اسلامی نیز آگاه بود.
«المباحثالمشرقیة» فخر رازی که خود چکیده تفکر کلامی متقدّم است، منبع مهمی برای شناخت ملاصدرا از آرای کلامی و فلسفی متقدم بوده است. همچنین «شرحالمواقف» جرجانی تأثیر قابل تشخیصی بر نوشتههای صدرا داشته است. از منابع کلام شیعی نیز طبیعتاً «تجریدالاعتقاد» خواجه نصیر با همه شروح و حواشی مشهورش (از عالمانی همچون علامه حلّی، شمسالدین خفری، فخرالدین سماکی، صدرالدین و غیاثالدین دشتکی و جلالالدین دوانی) از جمله پایههایی به شمار میروند که ملاصدرا در پیریزی نظام فلسفی خود استفاده کرده است.
در میان منابع کلام اسماعیلی نیز «راحهالعقل» حمیدالدین کرمانی و «رسائل اخوانالصفا»، تأثیر معتنابهی در اندیشه مؤسس حکمت متعالیه داشتهاند. همچنین اقوالی از تعالیم حضرت عیسی(ع) در منظومه فلسفی او نقل و بررسی شده است.
۳) عرفان: نوشتههای ملاصدرا عمیقاً متأثر از سنّت عرفانی است و در بحث از منابع حکمت متعالیه بر نقش منابع عرفانی متقدم که سرشتی اخلاقی و عملی داشتند، نظیر «قُوتالقلوب»، «منازلالسائرین»، «عوارفالمعارف» و «احیاء علومالدین» غزالی، و آثار بیشتر نظری عرفان همچون «زبدهالحقایق» عینالقضاه همدانی باید تأکید کرد. در این میان بیش از همه از «احیاء علومالدین» استفاده شده است. همچنین به نقلقولهای مکرر او از مولوی باید اشاره کرد که ملاصدرا از آنها برای تأیید برخی از استدلالهای عقلی خود استفاده کرده است.
بهرغم اهمیت مولوی و دیگر مشایخ متقدم عرفان، مکتب عرفانی ابنعربی عمیقترین تأثیر را در نظام صدرایی داشته است و بیش از هر منبع دیگری در عرفان، از «فصوصالحکم» و «فتوحات مکیه» ابنعربی و نیز از پیروان و شارحان برجسته آثار ابنعربی نظیر داوود قیصری، صدرالدین قونیوی، حمزه فناری نقلقول شده و در صورتبندی برخی از اهم اندیشههای محوری حکمت متعالیه، به آنها ارجاع و استناد شده است.
4) فلسفههای پیشین
بدون شک میزان اطلاع و آشنایی ملاصدرا درباره منابع فلسفی بهویژه منابع فلسفه و حکمت اسلامی در مقایسه با منابع سایر علومی که از آنها بهره برده، بسیار وسیعتر و درخور توجه است. در این میان، آشنایی او مانند اغلب حکمای مسلمان با منابع فلسفی پیش از اسلام، غیرمستقیم و از طریق ترجمههای عربی آنها بوده است.
به هر حال نقلقولهای او از پیشسقراطیان بهویژه فیثاغورس، افلاطون، ارسطو تا نوافلاطونیان نشانه پیوند اندیشه او با جنبههایی از آرای حکمای یونانی و اسکندرانی است. آگاهی او از اقوال پیشسقراطیان میبایست از طریق کشکولهای ابنهندو و ابنفاتک و «الملل و النحل» شهرستانی بوده باشد. همچنین به تبع راه و روش سهروردی و اشراقیان، ارجاعاتی در نوشتههای ملاصدرا به اثری که او «الرساله الذهبیه» مینامید، میتوان یافت. رد پای فیثاغورس را در آموزههای وی نه فقط در عناصر اشراقی، بلکه در آثاری نظیر رسائل اخوانالصفا نیز باید دنبال کرد.
دربارة فلسفة افلاطون نیز مانند سایر فیلسوفان مسلمان، عمدتاً از رسالة تیمائوس استفاده کرده است و در عین حال برخی دیگر از محاورات او را نیز میشناخته؛ چنانکه به رسالة فایدون هم ارجاع داده است. ملاصدرا مانند حکمای پیش از خود، با ارسطو بیش از دیگر فیلسوفان یونانی آشنا بود و به تفصیل آثاری همچون مابعدالطبیعه، طبیعیات و دربارة نفس ارسطو را مطالعه کرده بود. اما ارسطویی که او میشناسد و از وی بسیار نقل قول میکند، بیشتر افلوطینی و برقلسی بود تا معلم اول؛ زیرا منبع نقل او آثار منحولی مانند المعرفه الربوبیه، اثولوجیا و کتاب التفّاحه هستند که همگی در اصل از آنِ مکتب نوافلاطونی است.
از منابع حکمت خسروانیان و به تعبیر دیگر حکمای فُرس یا فهلویون هم باید نام برد؛ اما شناخت او از منابع متقدم حکمت اسلامی دقیقتر وکاملتر از آشناییاش با منابع یونانی و اسکندرانی بوده و طبعاً پیوند نزدیکتر و عمیقتری با آنها داشته است.
در میان منابع ملاصدرا، گذشته از قرآن و حدیث، ابنسینا را در عرض سهروردی و ابنعربی مهمترین منبع حکمت متعالیة او باید دانست. علاوه بر آثار معروف ابنسینا مانند شفاء، نجات، مبدأ و معاد، رساله فیالعشق و «عیون الحکمه»، از آثار کمتر شناخته شده او در آن زمان، نظیر «تعلیقات» و «مباحثات» بارها نقل قول کرده است. در میان دیگر منابع حکمت مشّاء اسلامی که ملاصدرا را از آنها بهره برده، از «التحصیل» بهمنیار بن مرزبان، کتاب «المعتبر فی الحکمه» ابوالبرکات، «درّهالتاج» قطبالدین شیرازی، «حکمه العین دبیران» کاتبی قزوینی و «هدایه» اثیرالدین ابهری نیز باید یاد کرد اما توجه خاص او به خواجه نصیرالدین طوسی، احیاگر مکتب ابنسینا و آثار فلسفی مهم او نظیر شرحالاشارات و التنبیهات، رساله العلم و نقد المحصل معطوف است.
در میان منابع حکمت اشراق، حکمهالاشراق و شرح قطبالدین شیرازی بر آن و نیز دیگر آثار سهروردی بهویژه تلویحات، مطارحات و هیاکل النور را در مجموعه منابع تأثیرگذار بر نظام صدرایی باید نام برد. اندیشة میرداماد ـ مؤسس مکتب اصفهان و استاد ملاصدرا ـ اگرچه در جهات متعددی با ملاصدرا متفاوت است، اما آن را از جمله عوامل موثر در ظهور حکمت صدرایی باید به شمار آورد.
روش
تا بدینجا منابع و مآخذی که اطلاع و آگاهی ملاصدرا را از آنها به منزلة بخشی از عناصر یا مبانی اصلی در بنیان نهادن نظام مابعدالطبیعی حکمت متعالیه به شمار میرود اجمالاً بررسی شد. اما از جنبة روشی نیز مطالعة زمینههایی که پیش از ملاصدرا در مسیر تحول و تکامل حکمت اسلامی فراهم آمده بود، برای شناخت عوامل تأثیرگذار در صورتبندی این نظام ضرورت دارد. مراد از «روش»، نحوة جستجوی حقیقت و ابزارهای حصول یقین است. در میان دانشمندان علوم و معارف مختلف دربارة اینکه چه شیوه یا ابزار معرفتی برای نیل به حقیقت و یقین، کارآمد و معتبر است، همواره اختلاف نظر بوده است. در حوزة فلسفه و حکمت نیز آرای متفاوتی اظهار شده تا آنجا که یکی از وجوه تمایز مکتبهای فلسفی بر اساس همین معیار تعیین میشود. روشهای اتخاذ شده در فلسفه و حکمت اسلامی عبارتند از:
۱) اصالت عقل و استدلال، یا به تعبیر سهروردی روش بحث و نظر که طریقة معتبر نزد مشائیان مسلمان است.
۲) اصالت کشف و شهود که حکمای اشرافی مسلمان به آن شهرت دارند.
۳) روش حاصل از ترکیب راههای سهگانة معرفت قرآنی، برهانی و عرفانی که روش مأخوذ و معتبر در حکمت متعالیه است.
ملاصدرا علاوه بر اینکه از ثمرات و نتایج معرفتی روشهای مختلف بهره برد، چنانکه گزارش آن در بخش منابع اجمالاً عرضه شد، از هر یک از روشهای رایج پیش از خود نیز در مرحلة تألیف و تنظیم مکتب فکریاش سود جست؛ اما باید در نظر داشت که پیدایش چنین رویکردی در تاریخ فلسفة اسلامی یکباره و بیسابقه نبوده و پیش از آن، زمینه و بستر مناسب این تحولِ روشی تدریجاً فراهم آمده بود. چهار مکتب کلاسیک دورة پیش از مغول (یعنی مشّایی، اشراقی، عرفانی و کلامی)، با همة صور گوناگون خود طی چهار قرن پیش از ملاصدرا به طور گستردهای بسط یافتند و به یکدیگر نزدیک شدند و زمینه را برای امر خطیری که ملاصدرا انجام داد، آماده کردند.
تأسیس حکمت اشراق سهروردی، تحول کلام شیعی به دست خواجه نصیرالدین طوسی و پیگیری و تداوم آن توسط شاگردان خواجه نصیر نظیر علامه حلّی، کوشش برخی از دانشمندان برجستة شیعه برای برقراری توافق میان فکر شیعی با عرفان، نظیر سیدحیدر آملی با تألیف «جامعالاسرار و منبعالانوار» و ابن ابیجمهور احسایی با تألیف کتاب «المجلی» که تفسیر شیعی از عرفان ابن عربی است، و گرایش برخی متکلمان شیعی به جانب فلسفه اشراقی و مشّایی و کوشش برای وفق دادن آنها با یکدیگر و نیز اقدام کسانی مانند ابنترک? اصفهانی برای تلفیق آموزههای ابنسینا، سهروردی و ابن عربی، و همچنین ظهور «مکتب اصفهان» از عواملی هستند که زمینه مناسبی برای تأسیس حکمت متعالیه فراهم آوردند.
بدین ترتیب به نظر برخی از محققان، امتیاز اساسی حکمت متعالیه نسبت به سایر علوم الهی مانند عرفان نظری، حکمت اشراق، حکمت مشّاء و کلام، در جامعیت حکمت متعالیه است که برخلاف علوم دیگر، هم اهل شهود را سیراب میکند و هم اهل بحث را به علم یقینی نایل میسازد؛ زیرا عرفان برای اهل بحث محض کافی نیست، گرچه خود عارف را مطمئن میکند و حکمت بحثی برای اهل شهود رسا نیست، گرچه حکیم باحث را قانع میکند و جدالهای کلامی برای اهل برهان کافی نیست، گرچه شنونده اهل جدل را ساکت میکند؛ چون جدال برای ساکت کردن حریف بحث است، برخلاف برهان که هر دو را قانع میکند؛ بنابراین تنها حکمتی که هم برای خود حکیم و هم برای دیگران از اهل شهود و اهل نظر کفایت میکند، حکمت متعالیه است.
درباره هویت و اصالت حکمت متعالیه، داوریهای متفاوتی صورت گرفته است. به استثنای نقد و بررسیهای تخصصی درباره آرا و نظریات اصلی و ابدایی در حکمت متعالیه و نتایج حاصل از آنها، این داوریها غالباً به روش حکمت متعالیه و همچنین شیوه استفاده ملاصدرا از منابع مذکور معطوف است. میرزا ابوالحسن جلوه، و ضیاءالدین دری اصفهانی از جمله مخالفانی بودهاند که شیوه استفاده از منابع را در حکمت متعالیه ملاصدرا مورد انتقاد قرار داده تا حدی که او را به اقتباسهای ناروا و حتی سرقت از منابع اندیشه گذشتگان متهم کردهاند. ریشه و مبنای نظریه التقاطانگاری حکمت متعالیه را در اقوال ایشان میتوان یافت. در مقابل ایشان، کسانی که حکمت متعالیه را واجد اصالت و هویت مستقلی میدانند، از زوایای متفاوتی به بررسی و تبیین این موضوع و رد نظریه التقاطی بودن حکمت متعالیه پرداختهاند. به نظر نصر، حکمت متعالیه مکتب تعقلی جدیدی در تاریخ فلسفه اسلامی است که چشمانداز دیگری فراروی اهل فلسفه در جهان اسلام باز کرد و نباید شهود عقلی مؤسس آن را تا حد یک التقاط و ترکیب ساد? اندیشههای پیش از وی فروکاست. اقتباس و وامگیری او از منابع متقدم، در واقع بازآفرینی و تبدیل و تبدلّی در اظهار مطالب گذشتگان است، به گونهای که میتوان گفت حقیقت آن مطالب در پرتو تحقیق و تبیینی دیگر، از نو آشکار شده است و این پرتو صرفاً بازتاب اندیشه گذشتگان نیست، بلکه ناشی از اشراقی است که از افق وجود و عقل ملاصدرا تابیده و نیز برگرفته از انوار الهاماتی است که به گفته خود او، از عالم بالا دریافت میکرده است. با مقایسه میان این منابع و استفاده او از آنها، میزان تحول و بازآفرینی که در آن اندیشهها صورت گرفته، به خوبی آشکار میشود.
حائری یزدی از منظر منطقی و معناشناختی معتقد است که روش فلسفهنگاری ملاصدرا روش خاصی است که وی آن را «حکمت متعالیه» یعنی حکمت برتر نامیده و از این رهگذر فلسفه خود را نوین و نوآورده جلوه داده است که نه براساس فلسفه مشّاء استوار است و نه از فلسفه اشراق و نوافلاطونی پیروی مطلق میکند و نه از هیچ یک از مکتبهای فکری و اعتقادی دیگر و در عین حال بر تمام این روشهای تعلیمی، برتری و پیشی میطلبد. این برتری هرگز یک تفوق ادعایی نیست و حتی نمیتوان آن را یک تکامل تفسیری برای مکتبهای پیشین فلسفه به حساب آورد؛ زیرا تکامل تفسیریی که عاری از رابطه منطقی باشد، چیزی بیش از یک افزایش اتفاقی و تورم کلامی نخواهد بود و به هیچ وجه نمیتوان آن را حکمت برتر نامید.
با الهام از علم معناشناسی۱ جدید، به نوعی برتری منطقی برای حکمت متعالیه میتوان دست یافت. بدین صورت که بنا بر تقسیمبندی زبانی به زبان موضوعی۲ و زبان برتر،۳ میتوان گفت که ملاصدرا برای آموزش فلسفه خود، دو زبان به کار گرفته است که یکی را زبان برتر، یعنی «حکمت متعالیه» نامیده که به وسیله آن از فلسفه خود سخن گفته است و دیگری زبان موضوعی است که همان زبان اصلی فلسفه مشّاء و اشراق و سایر مکتبهایی است که مورد بحث فلسفی او قرار گرفته است. با این تفسیر، فلسفه صدرا نه تنها از اتهام تلفیق و نااستواری مبرّا میشود، بلکه بر مبنای آن میتوان نوآوریهای او را در یک سیستم اصل موضوعی که از نظم بینظیری برخوردار است، توجیه و بازسازی کرد.
دیدگاه دیگر در این زمینه مبتنی بر تفکیک معرفتشناختی است. با توجه به سخن فیلسوفان علم در هر علمی دو مقام وجود دارد: یکی مقام گردآوری مواد خام، چه فاسد و چه سالم؛ و دیگری مقام داوری یا به اصطلاح مقام تصویب که در آن به جداسازی سالم از فاسد مبادرت میشود. آنچه در نسبت دادن روش معینی به یک دستگاه معرفتی اهمیت دارد و در ارزیابی آن در مدنظر قرار میگیرد. روش داوری آن است. بنابراین نظریه، تفاوت اساسی و اصالت حکمت متعالیه نسبت به سایر مکتبهای فلسفی پیشین در مقام گردآوری است. چون در حکمت متعالیه علاوه بر عقل، دادههای وحیانی و کشف و شهود هم ابزارهای گردآوریاند. مراد از آمیختن کلام و فلسفه و عرفان و بهرهگیری از شریعت و طریقت و حقیقت، استفاده از ابزارهای سهگانه در مقام گردآوری است و این در حالی است که در مقام داوری ذرهای از التزام به عقل و برهان کاسته نشده و این محور، که ستون اصلی تفکر فلسفی است، همچنان مورد احترام است.
حکمت متعالیه در مقام داوری صرفاً به برهان ملتزم نمانده، بلکه علاوه بر آن از ابزارهای سنجش تیزتر و برتر (نظیر کشف و شهود و تجربههای عرفانی) نیز بهره برده است و به همین دلیل در کسب نتایج ابتکاری، حل مسائل فلسفی و طرح و تولید مسائل جدید بیش از مکتبهای پیشین موفق بوده است؛ چنانکه با در نظر گرفتن معیارهای چهارگانة تکامل علوم (توسعة روشهای گردآوری و داوری، حل مسائل بیشتر، طرح مسائل جدید و وضوح و دقیق بودن تحلیلها و تفسیرها) به برتری و کمال حکمت متعالیه میتوان پی برد. بنابر پیشنهاد دیگر، حکمت متعالیه را مطالعة بینرشتهای باید دانست که نه التقاط و نه تلفیق آرا، بلکه از میان برداشتن حصرگرایی روششناختی ویژگی عمدة آن است.
نوآوریها
نوآوریهای حکمت متعالیه را از دو جنبه میتوان بررسید: یکی، عرضة راههای جدید برای حل برخی از مسائلی که میان اندیشمندان مسلمان دربارة آن منازعه بوده است؛ و دیگری طرح مسائل جدید و نظریهپردازی درباره آنها. از آنجا که زیربنا و بنیان حکمت متعالیه را علم وجود تشکیل میدهد، بالطبع نوآوریهای آن را که در واقع مبانی و مبادی این مکتب به شمار میروند، حول وجود و مسائل مرتبط با آن باید جست. گرچه نقطة آغازین سایر دستگاههای فلسفی نیز وجود و شناخت آن است، اما برای نخستین بار در نظام صدرایی این پرسش مطرح شد که: وجود با اینهمه وسعت و شمول بینظیرش، چگونه ممکن است که یک مفهوم صرف باشد که خارج از ذهن عینیت و اصالتی ندارد؟ نظریة «اصالت وجود» پاسخ مبتکرانة ملاصدرا به این پرسش است که در خلال سخنان حکمای پیش از او مانند ابنسینا و پیروانش نیز این قول را میتوان یافت. اما تصریح و تأکید بر اهمیت آن در حکمت متعالیة صدرایی به نحوی که راهگشای حل بسیاری از معضلات فلسفی و کلامی شده، بیسابقه است. به نظر حائری یزدی این نظریه در واقع شالودة «زبان برتر» حکمت صدرایی است که ملاصدرا در تمام مسائل بعدی به عنوان یک اصل موضوعی به کار برده است.
برخی از مهمترین نوآوریهای اساسی دیگر در حکمت متعالیه عبارتند از: تشکیک وجود، وحدت وجود، تقسیم وجود به نفسی، رابطی و رابط، امکان فقری، اتحاد عقل و عاقل و معقول، حرکت جوهری، تبیین فلسفی جدید دربارة زمان و اینکه آن بعد چهارم است، نظریة جسمانیهالحدوث و روحانیهالبقا بودن نفس، قاعدة بسیطالحقیقه، قاعده النفس فی وحدتها کل القوی، اثبات فلسفی عالم خیال منفصل، و مجموعة آرای مربوط به معادشناسی.
پیروان و مروجان حکمت متعالیه
در زمان حیات ملاصدرا و در حدود یک سده پس از او بنا بر شرایط نامساعد زمانه، حکمت متعالیه با اقبال حوزههای درس و بحث فلسفی مواجه نشد و حتی مورد نقد برخی از معاصرانش، نظیر ملارجبعلی تبریزی، آقاحسین خوانساری، عبدالرزاق لاهیجی و محمدباقر سبزواری واقع شد. در میان مهمترین شاگردان بلافصلش، فیض کاشانی و فیاض لاهیجی، فیض بیشتر از آموزهها و روش فکری استاد خود متأثر شده بود. در سلسلة شاگردان باواسطة ملاصدرا، انتقال میراث فلسفی وی را از طریق آقامحمد بیدآبادی به شاگردش آخوند ملاعلی نوری دانستهاند و در نهایت او بود که به احیای حکمت متعالیه همت گماشت. اول کسی که طلاب را به اهمیت حکمت متعالیه متوجه ساخت و به ترویج آن کوشید، میرزامحمد الماسی نوة محمدتقی مجلسی بود. از دیگر پیروان و مروجان برجسته حکمت متعالیه، از ملاهادی سبزواری، آقاعلی مدرس طهرانی، شیخ محمدحسین اصفهانی، میرزامهدی آشتیانی، ابوالحسن شعرانی و در میان مدرسان عصر حاضر نیز از سیدمحمدحسین طباطبایی، مهدی حائری یزدی، سیدجلالالدین آشتیانی را میتوان نام برد.
حکمت متعالیه در حوزههای درس فلسفی هند نیز تأثیر آشکار داشته است. از جمله علمای آن دیار که به حکمت متعالیه توجه کردند و با شرح و حاشیهنویسی و حتی نقد بر آثار و آرای ملاصدرا به رواج و معرفی مکتب وی نقش داشتند، عبارتند از: شاه عبدالقادر اورنگآبادی، شاهد عبدالعزیز دهلوی، شیخعلی تبتی (ملقب به فاضل)، سیدمحمد مرتضی نونهروی، مولانابرکات احمد طوکی، مناظر احسن، ابوالاعلی مودودی و محمد انورشاه کشمیری صاحب منظومهای درباره حدوث عالم مبتنی بر آرای حکمت متعالیه را میتوان نام برد. همچنین با مساعی محققانی همچون هانری کربن، ایزوتسو، سیدحسین نصر، ملاصدرا و مکتبش در غرب و دیگر سرزمینهای غیراسلامی شناسانده شد. در بخشهای مختلف جهان اسلام مانند کشورهای عربی، ترکیه، اندونزی و مالزی هماکنون گروههای گستردهای از علاقهمندان به حکمت متعالیه و آثار ملاصدرا وجود دارند.
* دانشنامه جهان اسلام (با حذف مآخذ)
پینوشتها:
۱- semantics
object language- 2
3- meta language
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید