1398/2/28 ۱۱:۰۲
این سخن در باب نسبت تام و تمام حماسه و مذهب در جان و جهان کهن سرزمینی چون ایران است؛ ایرانی که در هستی باستان خود پیرو نور است و در تداوم جهان شکوهمند خود پیرو آخرین حلقه از حلقات تجلّی نور در عالم. پاکی و ارجمندی قهرمانان اساطیری ایران باستان و جنگ دلاوران ایرانی و حماسههایی که در این عرصه، پای به هستی گشاد، تاریخی سراسر عزّت در رویارویی خیر با شر آفرید.
به مناسبت روز فردوسی و برگزاری نشست جایگاه حضرت علی(ع) در ادبیات ایران
این سخن در باب نسبت تام و تمام حماسه و مذهب در جان و جهان کهن سرزمینی چون ایران است؛ ایرانی که در هستی باستان خود پیرو نور است و در تداوم جهان شکوهمند خود پیرو آخرین حلقه از حلقات تجلّی نور در عالم. پاکی و ارجمندی قهرمانان اساطیری ایران باستان و جنگ دلاوران ایرانی و حماسههایی که در این عرصه، پای به هستی گشاد، تاریخی سراسر عزّت در رویارویی خیر با شر آفرید. آمدن دین جدید به ایران و اهل کتاب دانسته شدن زرتشتیان توسط اسلام، امکان ارتباط میان دو فرهنگ را ممکن ساخت و در بستر این امکان، شاهنامه در پیوند اسلام و ایران و حکمت اشراقی در پیوند قرآن و حکمای پارسی این سرزمین باستان ظاهر شد. مولانا نیز متأثر از همین نسبت در دیوان شمس سرود: «شیر خدا و رستم دستانم آرزوست». این مقاله، شرح مختصری است از به بارنشستن عمیق ارتباط اسلام و ایران با سرایش منظومه بزرگ خاوراننامه در اقتدا به شاهنامه و شرح رشادتهای امیرالمؤمنین علی(ع) بر تمثیل نامآوران اثر بزرگ حماسی ایران.
خاوراننامه (یا خاورنامه) که در برخی نسخ آن را تازیاننامه نیز نامیدهاند، منظومهای حماسی و دینی در بیان شجاعتها و رشادتهای امیرالمؤمنین(ع) و یاورانش چون مالک اشتر و ابوالمحجن در سرزمین خاوران و در جنگ با شاه خاور «قباد» و شاهان بتپرست دیگر «طهماس»شاه و «صلصال» شاه و سپاه دیوان و اژدهاست که مولانا محمدبن حسامالدین خوسفی مشهور به ابنحسام خوسفی (۷۸۳ـ ۸۷۵هـ) به تقلید از شاهنامه در بحر متقارب و ۲۲۵۰۰ بیت شعر سروده است. به تعبیر خود خوسفی، مبنای خاوراننامه یک کتاب تازی بوده است:
چو بر سال هشتصد بیفزودی
شد این نامه تازیان پارسی
که اشاره به ترجمة فارسی آن متن توسط خود ابنحسام است و این البته نظر مشهور است که بر بنیاد این بیت از خاوراننامه، مبنای سرایش این اثر، متنی عربی بوده است اما شاید خوسفی با اصطلاح «نامه تازیان» به دنبال بیان یک روایت عربی بوده نه الزاماً متنی عربی. به عبارتی خوسفی تأمل بر این معنا داشته که یک روایت عربی که در رأس آن شجاعتهای حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) قرار دارد به زبان فارسی به علاقهمندان هدیه شود و نه اینکه الزاماً متنی منثور به زبان عربی بوده و او آن را به فارسی برگردانده است. خاوراننامه اینگونه آغاز میشود:
نخستین بدین نامه دلگشای
سخن نقش بستم به نام خدای
خداوند هوش و خداوند جان
خداوند بخشنده مهربان
بالغ بر ۱۵۰ بیت در حمد و ثنای حضرت حق است و آنگاه در ستایش مقام نبوت:
شه انبیا سیدالمرسلین
شفیعٌ شفیقٌ رسولٌ امین
که بالغ بر ۴۰ بیت است و سپس سرایش معراجنامهای زیبا که اینگونه آغاز میشود:
خجسته شبی خوشتر از روز عید
سعادت مساعد به بخت سعید
خوسفی سپس با عرض حالی به پیشگاه پیامبراکرم(ص) و با عنوان «آغاز کتاب خاورنامه» (در کتابت چنین آمده در حالی که خود خوسفی خاوراننامه نامیده) داستان را چنین آغاز میکند که:
خردمند دانای تازی نژاد
ز تازی زبانان چنین کرد یاد
که آن مسجدآرای اقصیخرام
رسول قریشی علیهالسلام
به فال همایون یکی بامداد
به مسجددرون بود بنشسته شاد
همیدون به پیرامنش یاوران
نشسته چو بر گرد ماه اختران
رسول اکرم(ص) جمع را به یاد گذشتگان و رفتن به زیارت قبور آنان میخواند؛ اما برخی میمانند و در میانشان بحثی سر میگشاید در باب رشادتها و شجاعتهای نامداران عرب؛ همچون عمرو بن معدی و مالک اشتر و بدینترتیب داستان خاوران نامه آغاز میشود. داستان نخست آن، رفتن سعد وقاص و ابوالمحجن به خاورزمین و جنگ با نوادر است. اسارت ابوالمحجن و سعد به دست قطّار سبب روانه کردن امیرالمؤمنین(ع) از جانب پیامبر(ص) میشود و این آغاز رشادتهای علی(ع) در جنگهایی به سبک و سیاق شاهنامه است. داستانهای نبرد حضرت در سرزمینهای خاوران، قهرمان، ساحلزمین و قام و نیز چهاردهخوان یا چهارده رویارویی و نبرد حضرت به این شرح:
کشتن دیوی مار، کشتن اژدهای هفتسر، هلاک کردن دیو و اژدها و نجاتدادن سعد از چاه دیوان، گذشتن بر دشت گرم و سوزان و کشتن مهتر پیلگوشان، کشتن رعد جادوگر در شکل اژدها و نجاتدادن ابوالمحجن، بیرون آمدن علی(ع) و دُلدُل از چاه مکر جمشیدشاه، جنگ با دیوان در چاه و گشودن عمیاق دیو از بند و آوردن صندوق زر، ویران کردن حصار آهنربای (جایگاه عفریت) با تیر معجزنمای و کشتن جادوی بابلی در صندوق، کشتن دُلدُل شیری را، کشتن پری در کوه بلور، کشتن اژدهای بزرگ با هفتاد ضربة ذوالفقار و آزادکردن میر زنهارخوار، کشتن اژدها و آوردن صندوق یادگار سلیمان(ع) برای پیامبر(ص)، هلاک زن جادو و رهانیدن مالک و روان از بند زن جادو، گشادن طلسمات دال و آگاهی یافتن بر شهر زرّین. که همه به صورت کامل الگوبرداری خوسفی از شاهنامه را نشان میدهد.
خوسفی و ارادت به فردوسی
این که برخی سعی نمودهاند خاوراننامه را مقابل شاهنامه قرار دهند، سخنی است بسیار ناروا. همینکه خوسفی خاوراننامه را بر وزن شاهنامه سرود، البته خود دلیل متقنی است بر ناروایی آن نسبت؛ اما مهمتر تأکید وسیع او بر عظمت و جایگاه بینظیر فردوسی و شاهنامه در متن خاوراننامه است. نخست در همان ابتدای خاوراننامه و پس از منقبت پیامبراکرم(ص) و در بیان فلسفة سرایش این اثر که نامش را بلند گرداند «بدین نامه نامم برآید بلند» به سراغ حکیم فردوسی رفته و همان حکایتی را باز میگوید که حمدالله مستوفی(م۷۵۰ق) در «ظفرنامه»، در آغاز کتابش با ارجاعی لطیف به فردوسی، عاقبت بخیری حکیم ابوالقاسم را برای خود آرزو کرده بود. و اما ابیات خوسفی در باب حکیم ابوالقاسم فردوسی:
و دیگر که فردوسی پاکزاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد
بپرداخت آن نامة نامدار
وزو ماند تا جاودان یادگار
سخن را بلندی ز گفتار اوست
سخن را شعار اندر اشعار اوست
بر او ختم شد گفتن مثنوی
از او به نگوید کسی پهلوی
ز توحید و اوصاف تمثال و پند
به یک بند کامد خدا را پسند
چو بگذشت جان قالب خاک را
ببخشید فردوسی پاک را
به فردوس، مأوای او ساز کرد
به یک بیت او را سرافراز کرد
جهان را بلندی و پستی تویی
همه نیستند آنچه هستی تویی
مگر نکتهای گفته آید همی
که از من پذیرفتهاید همی
و دیگر، به هنگام ذکر داستان رفتن علی(ع) به کوه بلور برای آوردن صندوق سلیمان، به بیان خوابی از فردوسی میپردازد که در آن خوسفی شاهنامه را معجز عیسوی خوانده و نسیم را بهرهمند از سخن حکیم ابوالقاسم شمرده و شاهنامه را چون آبی روان در جویبار دانسته و آرزو کرده که ای کاش فردوسی صفایش دهد و سینهاش را صافی کند و حکیم نیز البته چنین میکند:
خجسته شبی از شبان بهار
معنبرتر از زلف مشکین یار…
سرایی بدیدم چو خرم بهشت
ز سوی دگر سبزه وآب و کشت
…نهادم در آن کاخ فرخنده پای
به گلشن درون رفتم اندر سرای
نگه کردم از سوی گلشن به باغ
فروزان دل از خرمی چون چراغ
خرامان به پای گل و نارون
همی گشت فردوسی اندر چمن
بر او جبة صوف چون صوفیان
ردایی فروهشته از پرنیان…
برفتم به نزدیک او بیدرنگ
درآوردم او را به آغوش تنگ
بدو گفتم” ای اوستاد سخن
بدادی به شهنامه داد سخن
زبان تو آب زلال است و بس
بیان تو سحر حلال است و بس
دلت مخزن گنج دانشوریست
تو را در سخن پایه برتری است
دمت تازه دارد خرد را روان
سخن در زبان تو آب روان
لبت در سخن گفتن مثنوی
پدید آورد معجز عیسوی
زبانت به گفتن چو فرمان دهد
چو باد مسیحا دمت جان دهد
به باغ سخن چون تو بلبل نخاست
به هر نغمه صدگونه دستان تو راست
نسیم از تو یابد بهار سخن
تویی آب در جویبار سخن
زمانی بنه سینه بر سینهام
تو دانی که مشتاق دیرینهام
صفایی ده از سینة صافیام
ز لطف تو هست این قدر کافیام
دمی چند بودم در آغوش او
برم بر بر و دوش بر دوش او
به گفتارها خاطرم شاد کرد
ز یادم برفت آنچه او یاد کرد
سحرگه ز خواب اندر آمد سرم
خیال شبانه به چشم اندرم
دلم مخزن گنج اسرار گشت
خرد را سر خفته بیدار گشت
آنچه بیان شد تنها شمهای از تاریخ بلند گفتوگوی مذهب و حماسه در فرهنگ ایران زمین است که امکان همنشینی مذهب و حماسه را در این کهن سرزمین فراهم ساخت تا مولانایش این چنین شیر خدا و رستم دستان را توأمان آرزو کند:
زین همرهان سستعناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
و پایان خاوراننامه به تقلید از شاهنامه:
نمیـرد دل پـاک ابـن حسـام
که زندهست او را بدین نامه، نام
اگر طوسـی از شاهنـامه سَخـُن
بـه آرایـش رسـتم افـکنـد بـُن
سخن در بلندی به جایی رساند
که انـدیشه از درک آن بازمـانـد
ولی نـامة من به نـام علی است
می صافی من ز جـام علـی است
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید