1397/6/12 ۰۸:۵۹
کالریج با همسان انگاشتن ذهن و طبیعت، به دنبال کشف قدرتی بود که بتواند این دو را به هم پیوند دهد. این نیرو از دیدگاه او، تخیل بود و آن را چنین تعریف می کرد: «عمل جاودانه آفرینش در “من هستم” لایتناهی و بیکران که در ذهن محدود تکرار میشود»(همان:۶۱). وی در نامهای خطاب به لیچارد شارپ تخیل را نظریة کمرنگی از آفرینش به شمار آورد.
کالریج با همسان انگاشتن ذهن و طبیعت، به دنبال کشف قدرتی بود که بتواند این دو را به هم پیوند دهد. این نیرو از دیدگاه او، تخیل بود و آن را چنین تعریف می کرد: «عمل جاودانه آفرینش در “من هستم” لایتناهی و بیکران که در ذهن محدود تکرار میشود»(همان:۶۱). وی در نامهای خطاب به لیچارد شارپ تخیل را نظریة کمرنگی از آفرینش به شمار آورد. کالریج تئوری خود را بسط داد و فرآیند خلاق ذهن را به هنر نیز تعمیم داد و در اینجا بود که با استفاده از تمایز بین خیال و تخیل، به تمایز نهادن میان شعر استعداد و شعر نبوغ رسید.
از دیدگاه کالریج، خیال فرآیندی است مبتنی بر تداعی و تخیل فرآیندی است مبتنی بر خلاقیت. خیال، کاری جز ضبط صور و به هنگام لزوم با استفاده از قانون تداعی، احضار صور کار دیگری ندارد؛ اما تخیل، نیرویی خلاق است و قادر به نظم دادن و آفریدن. کالریج این معانی را در مورد تخیل هنری به کار برد. از دیدگاه او، تخیل هنری میتواند بر روی مواد خام ناشی از تجربه کار کند و به آنها شکل و هیأتی تازه بخشد. تخیل برای انجام این کار ابتدا آنها را درهم میشکند و به هم میریزد، سپس جهان تازهای میآفریند که شبیه جهان هر روزه ادراک است، اما از نو نظم و سامان یافته است.
کالریج در فصل سیزدهم «سیره ادبی» خیال را چنین تعریف کرده است: «حالتی از حافظه که از قید زمان و مکان رها شده و همه مواد خود را حاضر و آماده از طریق قانون تداعی به دست میآورد.» این تعریف به تعبیر برت، همان تعریفی بود که فلاسفه تجربه محور قرن هجدهم در مورد تخیل و خلاقیت به کار میبردند و بدینمعنا به تفکیک و تمایزی میان خیال و تخیل معتقد نبودند. البته مبنای تجربه محوری آنها که معیار ادراک را تجربه مستقیم محسوسات میدانستند، جایی برای تأمل بیشتر بر روی خیال و تخیل باقی نمیگذاشت (و لذا این رویکردشان طبیعی بود)؛ اما ذهن خلاق و جستجوگر کالریج به ادراک قدرت فراتری از تخیل انجامید.
او با پایه و سابقهای که از شعر (هم به عنوان شاعر و هم به عنوان منتقد ادبی) داشت، نمیتوانست از زاویه فلاسفه تجربهگرای آن روزگار به خیال و تخیل بنگرد؛ زیرا حضور قدرت تخیل و ماهیت متفاوت آن را در درون خود تجربه نموده بود. بنابراین در شرح و تبیین آن، قدرت تخیل را به دو صورت اولیه و ثانویه، تعریف و تقسیم نمود. تخیل اولیه از دیدگاه کالریج، استعداد و نیرویی است که میان حس و ادراک میانجی شده، به عنوان عامل اصلی و نیروی حیاتی هر نوع ادراک انسانی عمل میکند. تخیل ثانویه، تخیلی است که «انعکاسی است از تخیل اولیه و همزیست و همراه است با اراده آگاهانه و در عین حال، در نوع عمل با تخیل اولیه همسانی دارد و فقط از لحاظ درجه و حالت و طریقه عمل با آن متفاوت است. ذوب میکند، پراکنده و متفرق میسازد تا باز بیافریند؛ و در جایی که انجام این کار ممکن نباشد باز هم در همه حالات میکوشد تا به ذروه مطلوب برسد، انتزاعی آرمانی پدید آورد و وحدت ایجاد کند»۹(همان:۶۴). براین اساس چنانکه ابنسینا نیز در ذکر قوة متخیله متذکر گردیده بود، نیروی تخیل نیرویی خلاق، آفریننده و نظام بخش است.
فیلسوف شاعر
بنابراین با فیلسوفشاعری روبرو هستیم که منابعی متعدد، اندیشه او را پرورانده و ذوق و استعدادی فطری در شعر و ادب، او را به نظریهپردازی ممتاز در باب تخیل مبدل کرده است. شاید این نوع نگرش به تمایز میان خیال و تخیل و نیز ستایش و تجلیل بینظیر قدرت تخیل، تنها از فیلسوفشاعری چون او برخیزد؛ زیرا اگر صرفاً فیلسوف میبود، شاید هرگز نمیتوانست به این معنا برسد و نیز اگر شاعری میبود فاقد ذهن و مطالعات فلسفی، باز امکان چنین رویکردی وجود نداشت. به هر حال عواملی همچون:
ـ استعداد شاعری او همراه با ذهن فلسفیاش در کنار ارادت یا دستکم توجه به آرای فلاسفهای چون کانت، شلینگ، هارتلی، کادورت و مهمتر نوافلاطونیان.
ـ نوعی نگره مذهبی بهویژه با رجوع به مبانی مذهبی عهد عتیق.
ـ وجود دوست شاعری همچون ورددزورت
ـ و نیز اوجگیری مکتب رمانتیسم که به خیال و تخیل ارزشی فوقالعاده و مکانتی مهم بخشیده بود.
همه و همه در استنتاجات کالریج و معظم شمردن قدرت تخیل از سوی مؤثر بود. خلاصه اینکه او تخیل را نه صرفاً قوهای که قادر به حفظ و ضبط صور است (یعنی قوة خیال)، که نیرویی خلاق و آفریننده میدانست. نمونه این معنا دقیقاً ۸۰۰ سال قبل از کالریج در اندیشههای ابنسینا ذکر شده بود.
ج) تحلیل و تطبیق دو ایده
پایان بخش این مقال، اشاره به مشترکات و اختلافاتی است که در امر تمایز میان خیال و تخیل در آرای ابنسینا و کالریج وجود دارد. چنانکه دیدیم کالریج استعداد آفرینشگری و خلاقیت را از صفات ممتاز تخیل برشمرده و به همین دلیل آن را از خیال (که به تعبیر او تنها قادر به حفظ صور است) متمایز میشمرد و این دقیقاً همان نکتهای است که ابنسینا در توجیه و اثبات لزوم تمایز میان خیال و تخیل ذکر کرده بود. شیخالرئیس قوة متخیله را در غیبت تسلط حواس ظاهر و نیز در اختیار داشتن کامل قوة مصوره، قادر به انجام اموری میدانست که «حقایقی را به همان حال که فی نفسه میباشند، میبینند و یا به امثلهای حقایق برای آنها متخیل میگردد». این رؤیت بیواسطه حقایق، همان قدرت آفرینشگری متخیله است و البته آفرینشگری نه بدین معنا که تخیل چیزی را از عدم خلق کند، بلکه بدین معنا که در جهان محسوس، امری را آشکار و اظهار کند که در این جهان، ظهوری (وبالتبع وجودی عینی) ندارد.
نکته دیگری که در همین فضا در اشتراک آرای ابنسینا و کالریج ما را یاری میرساند، شباهت تقسیم کمال توسط ابنسینا به کمال اول و کمال ثانی و تقسیم تخیل به اولیه و ثانویه توسط کالریج باشد. چنانکه دیدیم ابنسینا، نفس را دارای دو قوة قبول و حرکت میدانست و به همین دلیل آن را کمال مینامید و به همین اعتبار (دو امر قبول و حرکت) کمال را به کمال اول و کمال ثانی تقسیم مینمود. کمال اول، قدرت قبول نفس بود (مثلاً شکل برای شمشیر) و کمال دوم، قدرت فعل نفس (مانند قدرت بریدن برای شمشیر)؛ بنابراین کمال ثانی که همان اظهار قدرت و فعلیت نفس بود، میتوانست در متخیله به قدرت تفصیل، ترکیب و آفرینندگی آن ترجمه و تحویل شود.
استعاده و ابتکاری که ابنسینا آن را از صفات ممتاز قوة متخیله میداند، همان نیرویی است که کالریج تحت عنوان تخیل اولیه از آن نام میبرد و همچنین تأکید بر قدرت فراگیر قوة متخیله «که با شدتی هرچه تمامتر چیزی میآفریند» و یا «از شأن قوة متخیله این است که بر دو خزانه مصوره و ذاکره متوجه است و صور موجوداتی را که در آنهاست سرکشی میکند و از صورت محسوس یا صورت مذکور ابتدا میکند و از آن به ضد یا ند انتقال مییابد» (ابنسینا،۱۳۴۸ :۱۸۰) و یا تأکید شیخالرئیس بر این معنا که ایجاد نسبت میان عالم غیب و قوة متخیله، سبب میشود آنچه از ملکوت در غیب میدرخشد، در آیینه قوة متخیله منعکس گردد و شخص به ادراک مغیباتی نائل شود، همان تخیل ثانویه کالریج را به یاد میآورد و یا درستتر، تخیل ثانویه کالریج، تأکید وسیع ابنسینا بر قدرت متخیله را یادآور میگردد.
در این مقاله نخواستم در این مقوله متمرکز شوم که کالریج این اندیشه خود را از کسانی چون ابنسینا به دست آورده است یا نه. گرچه آرای ابنسینا بهویژه پس از رنسانس مشهورتر و مهمتر از آن بود که نظریهپردازی خود را از رجوع به آنها بینیاز بداند، هر چقدر تاریخ اندیشه و فلسفه غرب، این نکته را کتمان کرده یا نادیده بگیرد، بلکه صرفاً هدف بررسی تطبیقی مفهوم تخیل و بهویژه تخیل هنری در حوزه فلسفه غرب و شرق بود.
نتیجهگیری
اولا: رویکرد ابنسینا و کالریج در مقوله خیال و تخیل یکسان نیست. رویکرد ابنسینا کاملا علمی، فلسفی و در راستای تبیین قوای نفس است، در حالیکه کالریج، رویکردی گرچه نظری اما شاعرانه دارد.
ثانیا: کالریج شاعر است (با تمامی مفهومی که این کلمه دارد)، درحالی که ابنسینا حکیم و طبیب است. ورود کالریج به قلمرو ادراک تخیل، تأمل در ماهیت متفاوت اشعار یک شاعر (ورددزورت) با دیگر شعرای همعصر خویش است؛ اما ورود ابنسینا به این قلمرو، تببین مراتب موجودات در عرصه عالم است. شاعری کالریج و نحوه ورودش به این عرصه، قوه تخیل مکشوفه توسط او را یکسره در خدمت شعر و هنر زندگی قرار میدهد؛ اما ابنسینا نه شاعر است و نه قوه متخیله را در خدمت شعر قرار میدهد. کالریج از تخیل به شعرنبوغ میرسد و ابنسینا به خواب و نبوت.
امروزه آرای کالریج هواخواهان بیشتری دارد؛ زیرا در عرصة شعر و هنر کاربردیتر وراهگشاتر است (گرچه قدمت و عمق فلسفی سینوی را ندارد)؛ اما کارکرد آرای ابنسینا، بیشتر در عرصة فلسفه و بالاخص در الهیات است و این مهمترین تفاوت فلسفه هنر ما با فلسفه هنر غرب است.
پینوشت:
۹ـ تفاوت این دو در این است که تخیل اولیه غیر ارادی و تخیل ثانویه کاملاً ارادی و خلاق است.
منابع
۱ـ ابنسینا. (۱۴۱۷ق). النفس من کتاب الشفاء. (تحقیق آیتالله حسنزاده آملی). قم: مرکز النشر التابع المکتب الاعلام الاسلامی.
۲ـ ابنسینا. (۱۳۸۱). الاشارات و التنبیهات. (التحقیق: مجتبی الزارعی). قم: مرکز النشر التابع المکتب الاعلام الاسلامی.
۳ـ ابنسینا. (۱۳۴۸).الفن السادس من کتب الشفاء(ترجمه اکبر دانا سرشت).چاپ سوم. تهران: نشر چاپخانه بانک بازرگانی.
۴ـ ابنسینا. (۱۳۷۵). ترجمه و شرح اشارات و تنبیهات (نگارش دکتر حسن ملکشاهی). ج۱٫ تهران: نشر سروش.
۵ ـ فارابی، ابونصر (۱۳۶۱). اندیشههای اهل مدینه فاضله. (ترجمه و تحشیه از دکتر سیدجعفر سجادی). تهران: نشر کتابخانه طهوری. چاپ دوم.
۶ـ ولک، رنه (۱۳۷۹). تاریخ نقد جدید (ترجمه سعید ارباب شیرانی). ج۲٫ تهران: انتشارات نیلوفر
۷ـ برت،آر.ال (۱۳۸۲) تخیل. (ترجمه مسعود جعفری). تهران: نشر مرکز٫ چاپ دوم.
۸ـ نایت،آرتور(۱۳۷۱). تاریخ سینما (ترجمه نجف دریابندری).تهران: نشر شرکت سهامی کتابهای جیبی. چاپ پنجم.
۹ـ الفاخوری، حنا ـ الجر، خلیل(۱۳۵۸). تاریخ فلسفه در جهان اسلامی (ترجمه عبدالمحمدآیتی) ج۲٫ تهران: نشر کتاب زمان.
۱۰ـ باطنی، محمدرضا(۱۳۷۶). فرهنگ معاصر(انگلیسی به فارسی). ویراست دوم. تهران: نشر فرهنگ.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید