1397/5/28 ۱۱:۵۴
غروب ٢٨ مرداد ١٣٣٢ روز غمانگیزی برای ایرانیانی بود كه میخواستند در كشور خودشان آزاد و مستقل از حاكمیت خارجی زندگی كنند. خانه نخستوزیر گلولهباران و غارت شده بود. دكتر مصدق از طریق دیوار خانه همسایه به منزل دكتر معظمی رفته بود.
بازخوانی سقوط دولت ملی محمد مصدق
غروب ٢٨ مرداد ١٣٣٢ روز غمانگیزی برای ایرانیانی بود كه میخواستند در كشور خودشان آزاد و مستقل از حاكمیت خارجی زندگی كنند. خانه نخستوزیر گلولهباران و غارت شده بود. دكتر مصدق از طریق دیوار خانه همسایه به منزل دكتر معظمی رفته بود. فضلالله زاهدی اعلام پیروزی كرد. آنتونی ایدن وزیر خارجه انگلیس در یادداشتهایش نوشت كه آن شب بعد از مدتها تشویش و نگرانی، راحت خوابید. محمدرضا شاه كه سه روز پیش از رامسر با هواپیمای شخصی یكسره به عراق فرار كرده بود و از آنجا به ایتالیا رفته و در هتلی در رم بهسر میبرد، با شنیدن پیروزی كودتا جان تازهای یافت و تصمیم به بازگشت گرفت. فردای آن روز دكتر مصدق به زندان رفت و مقدمات بازپرسی و محاكمات وی فراهم شد. كودتاچیان دفاتر احزاب و مطبوعات و نشریات را غارت كرده و هرگونه تحرك و تردد را سركوب میكردند. ظاهرا همه چیز بر وفق مراد حاكمیت پیش رفته بود اما از آنجا كه حقیقت برای همیشه پنهان نمیماند، از همان روزهای اول دم خروس هویدا شد.
فرشِ دزدی و دوچرخه مخابراتی
خاطره دكتر غلامحسین مصدق از آن روزها شنیدنی است. ایشان فعالیت سیاسی نداشت و به كار پزشكی مشغول بود. چند روز پس از كودتا بازداشت شد. مدتی بلاتكلیف در زندان بود تا اینكه به سرتیپ فرهاد دادستان فرماندار نظامی نامه مینویسد كه تكلیفش را روشن كنند. دادستان وی را احضار میكند: «سرتیپ دادستان احضارم كرد. همین كه وارد اطاقش شدم مشاهده كردم یكی از فرشهای خانهام زیرپای آقای فرماندار نظامی است... گفتم: تیمسار دادستان! لابد شما اطلاع دارید كه روز ٢٨ مرداد خانه و زندگی من و پدر و برادرم را غارت كردهاند و حالا با تعجب میبینم یكی از قالیهای خانهام، در این اطاق زیرپای شماست. سرتیپ دادستان كه انتظار شنیدن چنین مطلبی را نداشت، گفت: به چه دلیل چنین ادعایی میكنید؟ گفتم من مثل همه مردم فرش خانهام را میشناسم...» ایشان همچنین برای دادستان ماجرای دوچرخه ثابت مخصوص ورزش پا كه با باتری كار میكرده را میگوید كه غارتكنندگان از منزلش برده بودند. غارتكنندگان كه تا آن زمان چنین وسیلهای ندیده بودند از آن به عنوان وسیله تبلیغاتی علیه مصدق استفاده میكنند؛ «چند روز بعد از ٢٨ مرداد شبی در روزنامههای عصر، عكس این دوچرخه را چاپ كرده و زیر آن نوشته بودند: این دستگاه فرستنده از خانه مصدق كشف شده و به وسیله آن با خارجیان ارتباط برقرار میكرده است.» (١) چند روز پس از این توضیحات دكتر غلامحسین مصدق به سرتیپ فرهاد، از میان همه اموال غارت شده، آن فرش و دوچرخه را به ایشان تحویل داده و رسید میگیرند.
زاهدی چرا؟
پس از كودتا اتهامات فراوانی از جمله قدرتطلبی و دیكتاتوری و... علیه حكومت قانونی شاه نثار دكتر مصدق شد تا سرنگونی وی موجه جلوه كند. پس از بركناری دكتر مصدق و انتصاب سپهبد زاهدی به نخستوزیری توسط شاه، انتظار میرفت نخستوزیر جدید كه هم نظامی بود و هم منتخب خود شاه، كاملا هماهنگ و همراه باشد. اما چندی نگذشت كه تضاد نخستوزیر جدید با دربار و شخص شاه برملا شده و رو به فزونی گذاشت. كار به جایی رسید كه یك سال پس از سرنگونی دكتر مصدق، شاه درصدد برآمد حكومت زاهدی را نیز ساقط كند. افرادی از سوی شاه واسطه شدند. وعدههایی به وی داده شد. سرانجام با تطمیع و تهدید زاهدی را مجبور كردند استعفا دهد. بلافاصله نیز وی به سوییس تبعید شد و تا آخر عمر در آنجا ماند. استعفا و تبعید زاهدی این پرسش را در اذهان برانگیخت كه اگر دكتر مصدق آدمی لجوج بوده و مطیع قانون نبود و شاه بدین خاطر با او به كشمكش افتاد، سپهبد زاهدی كه نیروی خودی و افسری مطیع بود، چرا نتوانست با شاه بسازد؟ همین مساله در دوره نخستوزیری دكتر علی امینی نیز تكرار شد. شاه با دخالت در كارهای دولت و بودجه سرانجام با وی به تناقض رسید و امینی مجبور به كنارهگیری شد.
كودتای مجدد
ولیالله قرهنی در زمان كودتا فرمانده ارتش رشت و از افسران وفادار به شاه بود. پس از كودتا ارتقا یافت و به معاونت فرماندهی ستاد كل ارتش و نیز ریاست ركن دو ارتش منصوب شد كه در آن زمان مهمترین پست امنیتی كشور بود. با وجود این مساله در سال ١٣٣٥ پس از تشكیل ساواك كه ریاستش را حق خود میدانست و به او داده نشد، در سلك ناراضیان درآمد. ارتباطاتی برقرار و طرح كودتایی را فراهم كرد كه قدرت را به دست بگیرد. او و دوستانش بر این باور بودند كه حكومت فاقد پایگاه مردمی است و محبوبیتی ندارد و باید كنار برود. قرهنی با تنی چند از مقامات امریكایی هم ملاقات كرد و انگیزههای خود را درمیان گذاشت. اما قبل از اجرای آن نیات، در ٨ اسفند ١٣٣٦ همراه ٣٨ نفر دیگر دستگیر شد. گفته شده لو رفتن این طرح از طریق عوامل انگلیس بوده است(٢). اما كودتای یك مقام امنیتی در آن سطح علیه حكومت نشاندهنده تزلزل اركان حاكمیتی بود كه خود با یك كودتا و همكاری بیگانه سر كار آمده بود.
كودتایی دیگر؛ مدافعی كه مخالف شد
سال ١٣٣٥ با صلاحدید امریكاییها تشكیلات امنیتی جدیدی درست شد كه به طور تخصصی و متمركز مسوولیت سركوب نیروهای سیاسی را برعهده داشت. اولین رییس این تشكیلات كه ساواك نام گرفت سپهبد تیمور بختیار شد. او زمان كودتا فرمانده تیپ كرمانشاه بود و چنان مورد اعتماد بود كه طراحان كودتا پیشبینی كردند اگر كودتا در تهران شكست خورد، به كرمانشاه یا اصفهان منتقل شده و از آنجا مساله دنبال شود. تیمور بعد از كودتا مسوول فرمانداری نظامی بود و در سركوب نیروهای ملی از خشنترین عوامل بود. پنج سال بعد از تشكیل ساواك، درحالی كه مصدق در احمدآباد در حصر بود، تیمور پرچم مخالفت با شاه را برافراشت. محمدرضا شاه از این واقعیت غافل بود كه گربه
به خاطر خدا موش نمیگیرد. كسانی كه به عنوان دفاع از او به سركوب نیروهای مخالفش دست مییازند، توقع دارند پاداش مناسبی دریافت كنند. ضمن اینكه این توقعات محدود نمیماند و زیادهخواهی و قدرتطلبی در درون همه این سركوبگران نهادینه شده است. همانگونه كه محمدرضا در پی گسترش و تقویت قدرت خود بود و به اختیارات قانونی خود بسنده نمیكرد، یكیك آن سركوبگران نیز چنین انتظاری برای خود داشتند. تیمور بختیار انتظار داشت به جای سپردن نخستوزیری به دكتر علی امینی، شاه او را به این سمت بگمارد. بهویژه اینكه امینی خویشاوند دكتر مصدق بود و در كابینه او نیز سمت داشت. در ماجرای كودتا هم خود را به آب و آتش نینداخته بود. محمدرضا مجبور شد برای جلوگیری از خطر جدید، بختیار را از ریاست ساواك بركنار و به خارج كشور تبعید كند. تیمور در خارج شروع به یارگیری كرد و سپس به عراق رفت و پایگاهی برای سرنگونی رژیم خودساخته راه انداخت و سرانجام توسط نفوذیهای ساواك در عراق ترور شد(٣). این پدیده ضربه مهلكی به اعتبار شاه و كودتاچیان زد.
فساد دامن گستر
محمدرضا شاه روز ٢٥ خرداد از كشور گریخته بود و در سازماندهی كودتای ٢٨ مرداد نقش مستقیمی نداشت. كودتا كه موفق شد سه روز بعد به وطن بازگشت. آنها كه كودتا را راهاندازی و به سرانجام رسانده بودند، خود را نجاتدهنده سلطنت و شخص محمدرضا میدانستند. شعبان جعفری كه همان روز از زندان آزاد شده و عصر ٢٨ مرداد اوباش را سازماندهی كرد به «تاجبخش» معروف شد. بنابراین شاه به نوعی وامدار آنان شد و باید به نوعی زحمات آنها را جبران میكرد. لذا شاهدیم همه آنها كه در كودتا نقش داشتند پس از سقوط مصدق یا پست و مقامی گرفتند یا صاحب مال و امكاناتی شدند. دست آنها باز بود كه بار خود را ببندند. شاه هم توان برخورد با آنها را نداشت. لذا پس از كودتا شاهد فساد گستردهای در اركان حاكمیت هستیم. به عنوان نمونه اشرف پهلوی كه در دوره حكومت مصدق و با درخواست او در خارج كشور به سر میبرد، در جریان كودتا و پس از آن میداندار شد و فساد مالی و اخلاقی وی یكی از عوامل بدنامی و ضربه خوردن حاكمیت پهلوی شد. دولتهایی هم كه پیدرپی تغییر میكردند قادر به جلوگیری از این سوءاستفادهها نبودند. به طوری كه سال ١٣٤٠ دولت امینی با شعار مبارزه با فساد سركارآمد. ٢٣ اردیبهشت ١٣٤٠ كه هشت سال از كودتا گذشته بود و هنوز مصدق در حصر و تبعید به سر میبرد، سپهبد حاج علی كیا، سپهبد مهدیقلی علوی مقدم، سرلشكر علیاكبر ضرغام، سرتیپ روحالله نویسی به اتهام سوءاستفاده از اموال عمومی و خزانه دولت بازداشت شدند(٤). حدود یك ماه بعد تیمسار آزموده كه به این بازداشتها اعتراض كرده بود از ریاست دادرسی ارتش استعفا كرد و در ٢٩ خرداد بازداشت شد. اینها همه از مقامات عالی امنیتی و نظامی و عوامل كودتا علیه دكتر مصدق بودند. گرچه چندی بعد همه مفسدان آزاد شدند و دولت امینی سقوط كرد، اما این اتفاقات پوشالی بودن كودتا را بیشتر نشان میداد.
سرنوشت حزب توده
سرنوشت همه نیروهای سیاسی مخالف دكتر مصدق هم بسیار عبرتآموز شد. حزب توده كه قدرت تشكیلاتی بسیار بالایی داشت و با وجود این توان، در ماجرای كودتا هیچ عكسالعملی نشان نداد، پس از كودتا سه سال بیشتر دوام نیاورد. در زمان كودتا عوامل حزب در ارتش نفوذ فوقالعادهای داشتند. سازمان نظامی حزب بیش از ٥٠٠ عضو داشت كه در ردههای مختلف ارتش مسوولیت داشتند. حتی در سازماندهی كودتا مسوولیت فرماندهی بخشهای مهمی را عهدهدار بودند. از جمله فرماندهی چهار تانك مامور حفاظت از فرستنده رادیو، فرماندهی گروهان پیاده چهارراه مخبرالدوله، فرماندهی تانكهای اطراف ستاد ارتش، فرمانده تانكهایی كه به خانه دكتر مصدق حمله كردند، فرمانده مدافعین قرارگاه دكتر مصدق، افسر محافظ تیمسار زاهدی و بسیاری مسوولیتهای دیگر كه اگر میخواستند به راحتی كودتا را در هم میشكستند(٥). با وجود این بیتفاوتی فرصتطلبانه كه شخص آقای كیانوری در آن نقش داشت و چه بسا نخواستند به نفع مصدق وارد میدان شوند، سه سال بعد سازمان افسری حزب لو رفت و بسیاری از این افسران اعدام یا به حبس ابد محكوم شدند.
سرانجام نیروهای منتقد
فداییان اسلام كه حكم ارتداد دكتر مصدق و آیتالله كاشانی را صادر كرده بودند(٦)، سه سال پس از كودتا، در دولت حسین علاء دستگیر شدند. نوابصفوی و چند تن دیگر از یارانش اعدام و بقیه محكوم به حبس شدند و تشكیلات آنها منهدم شد. سه روز پس از كودتا زاهدی در شمیران به دیدار آیتالله رفت(٧) و این دیدارها چند بار دیگر نیز تكرار شد. اعلامیهها و مصاحبههای آیتالله كاشانی در مطبوعات منعكس میشد كه زاهدی را ادامهدهنده اهداف جبهه ملی معرفی میكرد. ایشان چهبسا تصور میكرد، دولت وی از منویات آیتالله پیروی خواهد كرد. اما پس از مخالفت با قرارداد نفت در بهمن ماه ٣٢، وضعیت تغییر كرد. آیتالله در یك موضعگیری، دولت زاهدی را دیكتاتور و سركوبگر خواند و دولت نیز با لحنی توهینآمیز به موضع آیتالله پاسخ داد. روابط از این پس تیره شد. در جریان محاكمه فداییان اسلام، تیمسار آزموده از آیتالله كاشانی به خاطر قتل رزمآرا بازجویی و حكم بازداشت ایشان را صادر كرد كه با وساطت آیتالله بروجردی از بازداشت ایشان جلوگیری شد. اما ایشان تا پایان عمر در سال ١٣٤٠ در حالت انزوا به سر برد.
سركوب مبارزین
آن بخش از مدافعان نهضت ملی كه بازداشت نشده بودند، پس از كودتا نهضت مقاومت ملی را پایهگذاری كردند و با انتشار اعلامیه و راه انداختن تظاهرات اعتراض به حاكمیت و روشنگری افكار عمومی را پیگرفتند. دانشگاهها در پی سركوب ١٦ آذر ١٣٣٢ از پایگاههای مخالفت با رژیم شد. فعالیت آنها گرچه محدود بود و تغییری در سیاستهای حاكم ایجاد نكرد، اما بیانگر ادامه مقاومت و زنده بودن نهضت ملی بود. بازداشت فعالان نهضت در طول این سالیان ادامه داشت و نشریاتی زیرزمینی توسط آنان منتشر میشد.
گزارش بیگانه
چهار سال بیشتر از سقوط مصدق نگذشته بود، به جز افراد خانواده دكتر مصدق كسی نمیتوانست به دیدن او در احمدآباد برود، مدافعان او سركوب شده بودند، اما محبوبیت و اعتبار او روز به روز بیشتر میشد. ماموران امریكایی كه در رصد كردن اوضاع فعال بودند این واقعیت را زودتر از حاكمیت دریافتند. در سال ١٣٣٦ فیلیپ كلاك دبیر اول سفارت امریكا در تهران در گزارشی به وزارت خارجه در واشنگتن از این واقعیت پرده برداشته و نسبت به روند جاری اعلام خطر میكند:
«...درست پس از سقوط مصدق بسیاری از حامیان پیشین وی درصدد حمایت از برنامههای شاه برآمدند. لیكن برای جلب حمایت این عناصر و حمایت دیگرانی كه اصولا نیروی متخاصم بهشمار میآمدند دولت زاهدی باید در ابتدای امر نشان دهد كه مایل نیست به دوران قبل از مصدق كه در آن هیات حاكمه نیروی مسلط بودند بازگشته و ثانیا نشان دهد كه این طبقه تحت كنترل بیگانگان نیست. از آنجا كه ایرانیها امریكا و بریتانیا را مسبب سرنگونی مصدق میدانستند، این امر یعنی تحقق هدف ثانوی بسیار دشوار بود. با این وصف زاهدی هیچیك از دو هدف فوق را مد نظر قرار نداد. اعضای گروه قدیمی حاكمه به سرعت به قدرت رسیده و افرادی كه از نظر مردم آلت دست بریتانیاییها بهشمار میآمدند پستهای خطیری را اشغال كردند. شایعاتی مبنی بر فساد گسترده رایج شد و همه تصور میكردند یك دست پنهانی خارجی در همه جا بر طرز تفكر ناسیونالیستی اعمال نفوذ میكند. درنتیجه حتی آنهایی كه از منفیگرایی مصدق مأیوس شده بودند باردیگر به جنبش پیوستند. اخلاص و صداقت مصدق و وطنپرستیاش درست نقطه مقابل تزویر و سرسپردگی زاهدی و دولت بعدی -یعنی كابینه- علاء نسبت به بیگانگان قرار گرفت. پیدایش تعداد بیشماری از اتومبیلهای جدید و احداث منازل بسیار مجلل و با شكوه در زمانی كه هزینه زندگی كمر فرد عادی را خرد میكرد سیاست صرفهجویی اقتصادی مصدق را از مجذوبیت بسیاری برخوردار ساخت.»
دبیر اول سفارت پس از توصیف وضعیت نیروهای سیاسی و افكار عمومی در ایران، در مورد موضع دولت امریكا در قبال حاكمیت ایران راهكارهایی پیشنهاد میكند. وی دو سیاست را نقد میكند. یكی حمایت مطلق از حاكمیت و مأیوس كردن جنبش كه موجب رادیكال شدن آن میشود. دوم حمایت نكردن از حاكمیت كه موجب تقویت جنبش میشود. اما در پی نقد این دو، راه سومی پیشنهاد میكند كه به نظر میرسد حاكمیت ایران درسالهای بعد بالاجبار به آن تن داد: «سومین سیاست پیگیری حد فاصل بین دو سیاست افراطی است یعنی سیاستی كه اجرای آن بسیار دشوار است. براساس آن از یك طرف باید به دولت ایران فشار وارد شود تا به اصلاحات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به منظور جلب حمایت بعضی از ناسیونالیستها مبادرت ورزد و میزان خصومت دیگران را كاهش دهد. از طرف دیگر باید به نحوی موجبات ترغیب و امیدواری رهبریت جنبش مقاومت ملی را فراهم آورد تا وی بتواند موضع خود را حفظ كرده و برنامههای معتدل و ضدكمونیستیاش را دنبال كند(٨).»
سلطنت منهای مشروطه
روی كارآمدن دولت علی امینی پس از استعفای شریف امامی در پی همین سیاست پیشنهادی امریكاییان بود. در این دولت تلاش زیادی شد اصلاحات ارضی و مبارزه با فساد و مهار تورم به اجرا درآید. ضمن اینكه تا حدی به نیروهای ملی امكان فعالیت داده شود. امینی مدعی بود مجالس گذشته همه با دخالت حاكمیت شكل گرفته و باید انتخابات آزاد شود. اما ركن اساسی مشروطیت كه پارلمان بود در این دولت تعطیل شد و پس از سقوط امینی تا دو سال بعد نیز همچنان كشور بدون مجلس شورای ملی اداره میشد.فقدان مجلس نقض آشكار قانون اساسی مشروطه بود كه متهم ردیف یك آن خود شاه بود. درواقع با این عملكرد مشروعیت سلطنت را خود شاه پایمال كرد. اعتبار سلطنت به قانون اساسی بود و یكی از اركان قانون اساسی مجلس شورای ملی بود. بدون مجلس حكومت مشروطه معنی نداشت. ساختار قدرت به قبل از انقلاب مشروطیت برگشته بود و مردم حذف شده بودند. عجیب بود كه هیچیك از نیروهای بهظاهر مدافع و دلسوز سلطنت این مساله را به شاه متذكر نشدند كه با این كار در حقیقت مشروعیت حكومت از میان رفته و سرنگونی آن مجوز قانونی مییابد. با این وصف آیا بهتر نبود شاه به جای اینكه وامدار شعبان جعفری و تیمور بختیار شود، با دكتر مصدق همراه میشد و در كادر قانون اساسی سلطنت میكرد؟ در این صورت امروز ما در كدام جایگاه بودیم؟
پینوشت:
١- مصدق دكتر غلامحسین، دركنارپدرم مصدق، انتشارات رسا، ١٣٦٩، صص١٢١ و ١٢٢
٢- میلانی دكتر عباس، نگاهی به شاه، نشرپرسین سیركل، ١٣٩٢، صص ٢٦١-٢٥٩
٣- همان، ص ٣٧٤ و ٣٧٥
٤- امینی ایرج، بربال بحران، نشرماهی، ١٣٨٨، ص ٣٣٠
٥- نجاتیغلامرضا، مصدق سالهای مبارزه و مقاومت، جلد ٢، انتشارات رسا، ١٣٧٦، ص ١٦٠
٦- خسروشاهی سیدهادی، فداییان اسلام، انتشارات اطلاعات، ١٣٧٥، ص ١٧٢
٧- روزنامه شاهد، یكم شهریور ١٣٣٢
٨- مجموعه اسناد لانه جاسوسی امریكا، احزاب سیاسی در ایران، دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، جلد اول، ١٣٦٦، صص ٣٤-٣٠
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید