1397/4/9 ۰۸:۲۹
شادروان «مسعود کیمیاگر»، از نسل طلایی و تحصیلکرده طنز و فکاهی در نیمقرن پیش بود. نسلی که غالباً غیر از زبان مادری، به زبان بیگانه (: شما بخوانید فرهنگ) دیگری نیز تسلط داشتند. بزرگانی همچون احترامی، صلاحی، صابری، شاپور، گلستانی، تفکری، فرجیان، گویا، حسامی محولاتی،... که در مکتب توفیق (سوم) پرورده و خبره شدند و حالا اندکنازنینانی از ایشان باقی نماندهاند
ای پسرجان، این نصایح را تو از من گوش کن!
عمادالدین قرشی: شادروان «مسعود کیمیاگر»، از نسل طلایی و تحصیلکرده طنز و فکاهی در نیمقرن پیش بود. نسلی که غالباً غیر از زبان مادری، به زبان بیگانه (: شما بخوانید فرهنگ) دیگری نیز تسلط داشتند. بزرگانی همچون احترامی، صلاحی، صابری، شاپور، گلستانی، تفکری، فرجیان، گویا، حسامی محولاتی،... که در مکتب توفیق (سوم) پرورده و خبره شدند و حالا اندکنازنینانی از ایشان باقی نماندهاند. بهواقع، دکتر مسعود کیمیاگر پیشتر از جامعه پزشکی، رسانههای جمعی و دنیای تغذیه، برای اهالی طنز نامی دیرآشناست. ٣١ مرداد ١٣٢٣ (و بهروایتی پنجم شهریور همان سال)، در خانوادهای پرجمعیت (١٢نفره) در تهران متولد شد و تا مقطع کارشناسیارشد علوم تغذیه در ایران تحصیل کرد. پس از آن، برای ادامه تحصیل در سال ١٣٥٠ عازم امریکا شد و در مقطع دکتری علوم تغذیه از دانشگاه رُدآیلند در سال ١٣٥٧ فارغالتحصیل شد. در سال ١٣٥٤، طی سفری که به ایران داشت ازدواج کرد و به اتفاق همسرش به امریکا بازگشت. حاصل این ازدواج، دو فرزند (یگانه و فرید) است.
اما جرقه طنزنویسی کیمیاگر از کجا زده شد؟ شاید جالب باشد که بدانید او پسرخاله منوچهر احترامی بود. کیمیاگر گرچه متخصص تغذیه، اما بر سبیل اتفاق از جرگه اطبا بود. خودش معتقد بود چون از عهد طفولیت از شیر مادر «تغذیه» کرده، به این رشته علاقهمند شده! در خاطراتش مینویسد اولین لطیفهای که در دهسالگی ساختم، این بود: «روزی مردی به حمام رفت و بدون درآوردن لباسش به زیر دوش رفت. حمامی از او پرسید: چرا با لباس زیر دوش رفتهای؟ مرد جواب داد: برای اینکه آمدم لباسم را بشویم!» این لطیفه بعدها در «توفیق» منتشر شد و کیمیاگر که حالا وارد دانشگاه هم شده بود، از حوالی ١٩سالگی و تقریبا اواخر سال ١٣٤٠ آثارش بهمرور در توفیق منتشر شد و با تشویقهای حسن و حسین توفیق، و البته پشتکاری که داشت، در اندکزمانی ستون ثابتی در توفیق هفتگی پیدا کرد. «اولین حقوق من (کیمیاگر) در توفیق صد تومان بود که از ماه دوم به صدوپنجاه تومان افزایش یافت. یادم میآید که با حقوق دومین ماه همکاریام، یک دست کتوشلوار در خیابان لالهزار نو دوختم و حقوق ماه سومم که در جیب همان کت و شلوار بود، همراه با کت و شلوار نازنینم شبانه از منزلمان به سرقت رفت!» در سال ١٣٤٦، کیمیاگر برای گذراندن خدمت سربازی عازم کرمان شد، اما بهسبب علاقه، همکاریاش را با مطبوعات قطع نکرد و از همانجا مطالب خواندنیاش را به دفتر توفیق میفرستاد. در این سالها بود که بهسبب آشنایی با فولکلور مناطق مختلف ایران، کیمیاگر جریان داستاننویسی طنز را بیش از پیش جدی گرفت و بهجرأت بهترین آثارش را در همین ایام خلق کرد. ناگفته نماند که کیمیاگر پس از گذراندن دوران سربازی، وارد دانشکده بهداشت شد و در کنارش به تحصیل در مقطع کارشناسیارشد نیز پرداخت.
با وقوع انقلاب و طی دهه شصت، ارتباط کیمیاگر با مطبوعات طنز کمرنگ شد. او از سال ١٣٥٨ در دانشگاههای ایران به تدریس و تحقیق در حوزه تخصصیاش یعنی علوم تغذیه مشغول شده بود، اما بار دیگر و با فاصلهای ١٩ساله از دنیای مطبوعات طنز فارسی، به دعوت فرجیان و صابری به «گلآقا» پیوست.
کیمیاگر که در توفیق رویهاش «فکاههنویسی» و شوخیهایش معمولاً دوپهلو بود، در این دوره به پشتوانه تجربياتش در فکاهه، بیشتر به «طنزنویسی» سوق پیدا کرد. آزاداندیشی، بیطرفی و خونسردی، شاخصههای کیمیاگر در آثار دوره گلآقاییاش بودند.
در بین علاقهمندان حوزه طنز مطبوعاتی، دکتر کیمیاگر، با آن روحیه ظریف و بذلهگو، از نخبگان داستاننویسی و نثرنویسی طنز بود. کسی که در توفیق، «انگولک به جراید»، «هرکی به کاری مشغول»، «صفحه شهرستانها» و «معرکه کاکاتوفیق» و در گلآقا «گزارش سالانه مصور» یا دنباله «یادداشتهای پراکنده، پَرکنده و پوستکنده» و «افاضات فدوی» را مینوشت. غیر از ستونهای ثابت، کیمیاگر که بهواسطه تخصص دانشگاهی و سابقه تدریس، ترجیح میداد از اسامی متنوع مستعار استفاده کند، چه در توفیق (نظیر زردک، زردآلوعنک، آلوزرد، دوقلو، ک.انگولکچی و...) و چه در گلآقا (نظیر فدوی، پروفسور هفترودی، گلپسر، وجیهالقلم و...) ستونهای ریز و درشت بسیاری داشت، اما فارغ از این سطح از صاحبسبکی در نثرنویسی، جناب «فدوی» مانند پسرخالهاش منوچهر احترامی، دستی بر آتش داستان کوتاه طنز داشت. آنها که به آرشیوهای قدیمی دسترسی دارند، میدانند که در خلال این ستونها و اسامی مستعار، رگههایی از داستاننویسی دکتر کیمیاگر خودنمایی میکند. ادبیات داستانی ما در چند دهه اخیر، جز در مواردی اندک، بسیار جدی، اخمو و عبوس بوده و این شاید بیشتر بهخاطر تقلید از شیوههای داستاننویسی غربی بوده باشد.
طنز، در دست دکتر کیمیاگر گوهری بود در بطن واقعیت. اندیشه، ایدهیابی، شیوه رسمالخط، نوع روایت (: اولشخص)، ایجاز و مختصرنویسیاش، از این چاقوی جراحی (: طنز) اصلاحگری مأخوذبهحیا ساخته بود. این همان ابزاری بود که پیشتر در دست بزرگانی همچون جمالزاده، افراشته، پرویزی، توللی، پزشکزاد و... فرصت خودنمایی یافته بود. مجموعهداستان «خوشوبش» تنها یادگار موجود از سالهای داستاننویسی دهه هفتاد دکتر کیمیاگر با همراهی بزرگانی چون حالت، جلی، پورثانی، صلاحی، شاهانی و احمد مدنی است که «گلآقا» منتشرش کرد.
فرجام زندگی دکتر کیمیاگر، مبارزه قهرمانانهاش با سرطان بود. مردی که زندگیاش در تمام شئون صرف فعل خواستن و توانستن و آموزش شد، سرانجام در هفتم تیرماه ١٣٩٤ دار فانی را وداع گفت.
کیمیاگر حتی از قافله شوخطبعی با سوژه مرگ هم عقب نبود. این مطایبه از طبع لطیف اوست: «عزرائیل آمد تا جان پیری را بگیرد. پیر ترسید و رفت در گهواره نوهاش خوابید و شیشه شیر او را در دهانش گذاشت و شروع به مکیدن کرد تا به عزرائیل بگوید که من کوچکم و هنوز وقت رفتن نرسیده. عزرائیل به او گفت: شیرت رو بخور، بعد بیا بریم دَدَر...».
از نمونه اشعار طنز او چنین است:
ای پسرجان، این نصایح را تو از من گوش کن
گوش خود را جانب این شاعر کمهوش کن
گر نداری پول برق و لامپ ناراحت نشو
شمع اجدادی بسوزان، برق را خاموش کن
قیمت آب است گر بیحد گران، غمگین مباش
آب لوله قطع کن، از آب باران نوش کن
گر هوا گرم است و پول یخ نداری غم مخور
تشنگی را رفع، با آب ولرم و جوش کن!
قالی کرمان و کاشان از چه خواهی جان من؟
خانهات را با حصیر و بوریا مفروش کن
گر نداری خانهای اندر شمیران و ونک
زاغهای خوشگل(!) اجاره در سهراهِ شوش کن!
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید