1396/12/14 ۰۷:۴۳
فرانسویان همچون مردم ایتالیا، اولین بار نام حافظ را از جهانگردان کشور خود شنیدند. در واقع اگر پیترو دلاواله (۱۶۵۲ـ۱۵۸۶)، جهانگرد مشهور رمی، مردم ایتالیا و حتی مردم اروپا را اولبار با نام حافظ آشنا کرد، جهانگردانی همچون تاورنیه (۱۶۰۶ـ ۱۶۸۹) و ژان شاردن (۱۶۴۳ـ۱۷۱۳) نیز آوازه حافظ را به فرانسه رساندند. تاورنیه در خلال سالهای ۱۶۳۲ تا ۱۶۶۸ نُه بار از ایران دیدن کرد و در هر سفر مدتی در اصفهان اقامت گزید.
فرانسویان همچون مردم ایتالیا، اولین بار نام حافظ را از جهانگردان کشور خود شنیدند. در واقع اگر پیترو دلاواله (۱۶۵۲ـ۱۵۸۶)، جهانگرد مشهور رمی، مردم ایتالیا و حتی مردم اروپا را اولبار با نام حافظ آشنا کرد، جهانگردانی همچون تاورنیه (۱۶۰۶ـ ۱۶۸۹) و ژان شاردن (۱۶۴۳ـ۱۷۱۳) نیز آوازه حافظ را به فرانسه رساندند. تاورنیه در خلال سالهای ۱۶۳۲ تا ۱۶۶۸ نُه بار از ایران دیدن کرد و در هر سفر مدتی در اصفهان اقامت گزید. او از شیراز نیز بازدید و در توصیف آن شهر از حافظ و آرامگاه او یاد میکند. بهگفته تاورنیه حافظ محبوبترین شاعر ایران است و یک کتاب عرفانی به شعر دارد. او بهخوبی آبادی و ثروت شهرهای شیراز و اصفهان و باغهای اطراف آنها را نیز توصیف میکند. ژان شاردن، جهانگرد و مورخ فرانسوی نیز در دوره صفویه (وی معاصر شاهعباس و شاه سلیمان صفوی بود) به ایران و شهرهایی چون اصفهان، تبریز، شیراز، قم، کاشان، بندرعباس و غیره سفر کرد و پس از چندین سال اقامت در ایران، مورد توجه پادشاهان صفوی قرار گرفت و لقب «بازرگان سلطنتی» به او داده شد. حاصل سفرهای شاردن به ایران و اقامت نسبتا طولانیاش (حدوداً شش سال) در کشور ما مجموعه دهجلدی و مفصل سفرنامه او به ایران است. سفرنامه شاردن شامل اطلاعات جغرافیایی، آیینها و مراسم مذهبی ایران و امثال و حکم ایرانیان است. شاردن در ۱۶۷۴ از شیراز دیدن کرده و در مجلد ششم سیاحتنامهاش، نام ۵۹۴ شاعر نامدار ایرانی، از جمله سعدی و حافظ را ذکر کرده و مضاف بر این، اشعار نغز و حکایات دلنشین فارسی را گلچین و به زبان فرانسه ترجمه کرده است.
البته در آشناساختن فرانسویان با حافظ، نباید از نقش نخستین شرقشناسان حرفهای فرانسوی نیز غفلت کرد. برای نمونه یکی از خاورشناسان فرانسوی، بارتلمی دربلو، در اثر خود «کتابخانة شرقی» (۱۶۹۷) شرححالی از حافظ برمبنای آثار لطفعلیبیگ آذر و دولتشاه سمرقندی بهدست داد و بدین گونه در آشنایی مقدماتی مردم فرانسه با حافظ نقش مهمی ایفا کرد. با این حال، فرانسویان، مردمی که در اشاعة فرهنگ و تمدن ایرانی در اروپا، نقش زیادی داشتند و حتی در ۱۶۳۴ با ترجمهای از گزیدة گلستان سعدی به قلم آندره دوریه (André Du Ryer)، اولین بار سعدی را به اروپا معرفی کردند، تا همین اواخر و درواقع تا اوایل قرن بیستویکم، که شارل هانری دوفوشه کور دیوان حافظ را به طور کامل به زبان فرانسه ترجمه کرد، توفیق شایانی در ترجمة کامل غزلیات حافظ به زبان فرانسه نیافتند و حتی اولین ترجمههای ناقص از غزلهای حافظ به قلم اروپاییهای غیرفرانسوی، از جمله ویلیام جیمز ـ شرقشناس مشهور انگلیسی ـ انجام گرفت.
با این حال، اگرچه فرانسویان تا پیش از کار دوفوشه کور در ترجمه کامل اشعار حافظ توفیق چندانی نیافتند، اما بسیاری از شاعران فرانسوی که در برابر لطافت اثیری شعر حافظ و خیالانگیزی تصویرها و توصیفات او حساس بودند، بسیار زود به اقتباس از او پرداختند؛ ولی چون در زبان خود بیش از چند غزل پراکنده از دیوان حافظ در دسترس نداشتند، به ترجمه غزلیات در زبانهای انگلیسی و آلمانی که آمادگی آنها برای پذیرفتن مفاهیم شعر حافظ از زبان فرانسه بیشتر است، روی آوردند.
آندره شنیه (Andre chénier)، شاعر فرانسوی که در جریان انقلاب کبیر فرانسه در ۱۷۹۴ در ۳۲سالگی با گیوتین اعدام شد، یکی از این شاعران بود. او از سال ۱۸۷۸ تا ۱۷۹۰ کنسول فرانسه در لندن بود و در این مدت بهواسطه ویلیام جونز با ادبیات فارسی، از جمله با دیوان حافظ آشنا گشت. شنیه با مطالعه کتاب دستور زبان فارسی جونز و ترجمههایش از دیوان حافظ، به شعر حافظ بسیار علاقهمند گشت و یادداشتهایی به زبان انگلیسی فراهم آورد که نشان از ذوق و دلباختگی او به شعر حافظ دارد.
حافظ و ویکتور هوگو
یکی دیگر از بزرگان ادب فرانسه که از همان آغاز جوانی با شعر حافظ آشنا شده بود، ویکتور هوگو، رهبر رمانتیکهای فرانسه بود. هوگو در ۱۸۲۲ یکی از اشعار حافظ را (حال دل با تو گفتنم هوس استر سخن دل شنفتنم هوس است) در صدر قصائد و غزلیات خود (odes et ballades) درج کرد و در آن حافظ را «شاعر دلها» نامید. لازم به ذکر است که هوگو از طریق دیوان گوته به شعر حافظ راه برد و از آن متأثر شد؛ چه، اینکه ده سال پس از انتشار دیوان گوته، هوگو نیز «شرقیات» (Les orientales) را به چاپ رساند. هوگو که به خاطر علاقه فراوان به حافظ آرزو میکرد در شیراز چشم به جهان میگشود، در سرایش داستانهای شرقیات از حافظ و دیوان او تأثیر بسیار زیادی گرفت. یکی از این نمونههای تأثیر، غزل معروف حافظ بود که در آن خواجه شیراز دو شهر سمرقند و بخارا را به «خال هندوی» یار میبخشد:
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
قهرمان داستان هوگو در شرقیات، سلطان احمد، همه ملک و دارایی خویش را در راه دلدار از دست خواهد داد. اقتباس هوگو از این غزل معروف حافظ، بعدها برادران تارو، یعنی ژان تارو (Jean Tharaud، درگذشت: ۱۹۵۲) و ژروم تارو (Jerome، درگذشت: ۱۹۵۳) را برانگیخت تا از گفتگوی افسانهای حافظ و تیمور درباره سمرقند و بخارا، داستانی زیبا بپردازند و شاعر شیراز را در جای «تروبادورها» (Troubadours)، همان شاعران غزلسرا که معشوق را تا حد پرستش بالا میبردند و ضمن خواندن اشعاری در وصف او چنگ مینواختند، قرار دهند و شعری طنزگونه بسرایند: «این تو هستی، شاعر بیهودهگوی، که سمرقند و بخارا، پایتختهای مرا اینچنین ارزان فروختهای؟ر آری! بخارا را بخشیدم و سمرقند را فروختم (شاید هم بهعکس)، ر تا بوسهای از لب یار برچینمر در شگفت مشو گر اینچنین مسکینم».
ذکر این مطلب بیفایده نیست که تأثیرپذیری هوگو از حافظ حتی علتی شد تا بعضی از پژوهشگران به مقایسه آثار، اندیشهها و شخصیت این دو برآیند. برای مثال، محمدرضا فارسیان و ناهید رضایی در مقالهای به موضوع تعهد در شعر و اندیشه حافظ و هوگو پرداختهاند. در این تحقیق «ابیات مسئولانه» در دیوان حافظ و اشعار هوگو موضوع مقایسه وتطبیق قرار گرفته و تلاش شده تا ردپایی از تعهد اجتماعی و سیاسی در آنها یافت شود. طبق این تحقیق، اگرچه این دو شاعر در دو عصر متفاوت به فاصله پنج قرن و دو فرهنگ متفاوت میزیستهاند، اما از این جهت که رسالتی را در قبال اجتماع عصر خویش احساس میکردهاند، دغدغههای یکسانی داشتهاند: زندگی در عصری آشفته و نابسامان و عدم ثبات در حکومت و تغییرات در قدرت و جنگ و خونریزی که دروغ، فساد، ظلم، فقر و… را به ارمغان میآورد، باعث میشود که این دو شاعر انساندوست و متعهد به اجتماع با تمام قوا و با سلاح سخن که در چنین وضعیتی مقدس مینماید، یکتنه در مقابل دستگاه فاسد حاکم بدون هیچ هراسی بایستند. گرچه آنها از وضع نامطلوب جامعه ناخرسند بودند، هیچگاه ذائقه اجتماع خویش را تلخ نکردهاند و آنها را پیوسته به آیندهای روشن امیدوار میساختهاند. هوگو ناپلئون سوم را بهواسطه زیر پا گذاشتن عهدش «ناپلئون کوچک» مینامد و شجاعانه حکومت فاسد او را به نقد میکشد. حافظ نیز به امیر مبارزالدین لقب «محتسب» میدهد و بهواسطه ظلم و جوری که بر مروم روا میدارد، او را به بوته نقد میکشد. حافظ از تزویر در رنج است و فقر و تنگدستی مردم هوگو را میآزارد. اینها مواردی هستند که میتوان بر اساس آنها حافظ و هوگو را مقایسه کرد و از این رو هر دو را شاعرانی متعهد در ابعاد سیاسی ـ اجتماعی دانست. در این باره نظر بهاءالدین خرمشاهی درباره حافظ و آندره مورو درباره هوگو درخور توجه است.
خرمشاهی در کتاب حافظ درباره راز تازگی و جاودانه بودن کلام حافظ میگوید: «دیوان حافظ فقط یک دفتر و دیوان نیست. حافظ فراتر از ادبیات است. حافظ فرزانهای است دارای اندیشههای عمیق حکمی و عرفانی و عواطف ژرف انسانی. اینکه حافظ از میان شعرا به مقام شاعر ملی نایل میشود، به این دلیل است که آنها شعر میسرایند، و حافظ زندگی میسراید. در یک کلام حافظ از آمال و آلام زنده و همیشگی انسان سخن میگوید و به جای مسائل ادبی به مسائل ابدی میپردازد.» آندره مورا معتقد است که «هوگو در اشعارش پیچیدهترین زوایای روح و فکر انسانها اعم از ستمگر و ستمکش و ظالم و مظلوم را میکاود. شعر او بیانگر ارزشمندترین مسائل مربوط به مبارزات جوامع و ملتها در راه بهدست آوردن آزادی و ابتدائیترین حقوق افراد بشری است.»
همچنین گفته میشود که «آثار وی مانند آینهای است که انواع احساسات و عواطف و عشقها و تمام مصائب و آلام و سختیهایی را که مایه تحریک و اضطراب و امید یا موجب تأثر و خشم بشر است، در آن میتوان دید و بدین سبب آثار او مربوط به یک ملت و قوم نیست، بلکه راهنما و آموزگار و تسلیبخش و عبرتآموز و مربی انسانهاست.» به هر حال با تأثیرپذیری هوگو از حافظ رمانتیستهای فرانسوی که خواهان تأثیرپذیری از شرق بودند، عملا وارد این میدان شدند.
کازلی و حافظ
از اواخر قرن نوزدهم، با شکلگیری مکتب ادبی سمبولیسم، شعرای سمبلیک از نمادهای خصوصی، با جنبه کاملا القایی، استفاده میکردند. این مکتب که با انتشار مجموعه «گلهای شرّ»، اثر بودلر (Baudelaire، درگذشت: ۱۸۷۶) شاعر فرانسوی پدید آمد، بر شاعران دیگر این دوران نیز تأثیر گذاشت. (داد، ۱۳۸۳: ۲۹۵)
از شاعران سمبلیک فرانسه که در اواخر سده نوزدهم از طریق ترجمههای موجود به حافظ روی آوردند، میتوان از ژان کازلی (Jean Cazalis) نام برد که نخست با نام کازلی به شاعری پرداخت، ولی از سال ۱۸۷۵ به بعد «ژان لاهور» تخلص میکرد. ژان لاهور در سرودن مجموعه اشعار خود، پندار (Illusion)، از حافظ شیرازی الهام گرفت. البته او در این مجموعه بیشتر تحت تأثیر خیام، که رباعیاتش را در ترجمه ژان باتیست نیکلا خوانده بود، واقع شده است؛ زیرا بدبینی عمیق که به زندگی و هستی داشت، با اشعار خیام بیشتر سازگار بود. با اینهمه آندسته از غزلیات حافظ نیز که در ناپایداری جهان سروده شده و یا غزلیاتی که عشقی جهانی و عرفانی را وصف میکنند و بهنوعی «وحدت وجود» گراییدهاند، بر اشعار او سایه گسترده است. ژان لاهور حافظ را شوریدهای میدانست که چون آتش درونش را هیچ عشقی فرو نمینشانید، به عشق الهی روی آورد:
حافظ بلبلی دیوانه گلها بودر و در آتش عشق ماهرویان میسوختر روحی شعلهور و بیقرار داشتر و همه چیز او را به وجد و شوق میآوردر وجد و شوق یا اشک و اندوهر و دردی رهاییبخش که به مرگ رهنمون میگرددر زیرا که تشنه عشق بودر و درد عشق را سرچشمه زندگی میدانستر و چون روحش هرگز از باده عشق سیراب نمیشدر و هر چه بیشتر دوست میداشت بیشتر در تب میسوختر سمندوار خود را در آتش افکندر و لب بر جام عشق الهی زد.
تئوفیل گوتیه و حافظ
شاعر فرانسوی دیگری که به حافظ ارادت داشت، تئوفیل گوتیه بنیانگذار مکتب پارناس (parnas) و از دنبالهروهای ویکتور هوگو در فرانسه بود؛ مکتبی که هنر را برای هنر میدانست و رهرو آن فقط به خلق زیباییها میاندیشید. دیوان معروف او «میناها و حکاکیها» که شاهکارش محسوب میشود، با قطعه شعر زیبایی درباره حافظ آغاز میشود؛ او در مقدمه این اثر، همچون گوته، از شاعر بزرگ ایران قدردانی میکند و مینویسد:
«گوته در دوران جنگهای امپراتوریر در زیر غرش وحشیانه توپهار دیوان شرقی خود را ساختر که واحهای است با طراوت و هنر در آن به تنفس میپردازدر او شکسپیر را به خاطر نظامی ترک گفتر و خویشتن را با صندل معطر ساختر و آوای هدهد را به آهنگی شرقی بر دفتر ثبت کردر من نیز همچون گوته که بر مسند خود در شهر وایمارر از همه چیز کناره میجست و گلهای حافظ را پرپر میکردر بیاعتنا به طوفانی که بر پنجرههای فروبستهام میکوفتر کتاب میناها و حکاکیها را سرودهام.
گوتیه بزرگترین طرفدار عقیده «هنر برای هنر» بود و باور داشت که هنرمند جز هنر خود نباید به هیچ اصل اجتماعی و اخلاقی کار داشته باشد. او معتقد بود که شعر خوب باید با مسائل اجتماعی، اخلاقی و سیاسی بیگانه باشد. وی در سال ۱۸۳۴ در مقدمه کتاب مشهورش «مادموازل دوموپن» چنین مینویسد: «فقط چیزی واقعا زیباست که به درد هیچ کاری نخورد. هر چیز مفیدی زشت است؛ زیرا احتیاجی را بیان میکند و احتیاجات انسان مانند مزاج بیچاره و عاجز او پست و تنفرآور است.» این عقیده او باعث شکلگیری مکتب پارناس در ۱۸۶۰ در فرانسه و گسترش آن در بقیه اروپا شد.
باری، از آنجا که مکتب پارناس نوعی بیمکتبی بود و جز به خلق اثر هنری ارزشمند به چیز دیگری توجه نداشت، شاعران این مکتب برای خلق یک اثر زیبا آزاد بودند تا از هر منبع و اثری که به نظرشان زیبا و لطیف میآید، اقتباس کنند. اینگونه بود که شاعران اروپایی در این دوران به زیبایی و لطافت اشعار فارسی پی بردند و به اشعار شاعرانی چون حافظ، عطار و مولوی که سراپا احساس و شوق و شور بود روی آوردند.
آرمان رنو و حافظ
شاعر دیگر مکتب پارناس در فرانسه، آرمان رنو (Armand Renaud، درگذشت:۱۸۹۵) اثر زیبای خود، «شبهای ایرانی» را تحت تأثیر اشعار پراحساس فارسی پدید آورد. از آنجا که در زمان آرمان رنو تنها قطعات پراکندهای از اشعار حافظ به زبان فرانسه ترجمه شده بود، وی به استفاده از ترجمههای آلمانی و انگلیسی حافظ روی آورد. رنو مانند دیگر شاعران مکتب پارناس، استفاده و اقتباس از هر منبعی را آزاد میدانست. بهشرط اینکه این اقتباس به خلق اثری زیبا منجر شود. آنچه این شاعر را بهعنوان یک شاعر آزاد مجذوب آثار شاعران ایرانی و بیشتر از همه غزلهای حافظ میکرد، ارزش هنری والای آنها بود.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید