تمنای محال

1396/12/5 ۰۹:۳۴

تمنای محال

لم جدید در ترجمه دقیق مفهوم science در حكم مهم‌ترین دستاورد و یكی از اركان فرهنگ و تمدن جدید است و با رشد و گسترشی كه از قرن هفدهم میلادی داشته، امروز همه ساحت‌ها و ابعاد زندگی انسان در روی كره خاكی را متاثر ساخته است، به گونه‌ای كه همه گفتارهای دیگر ناگزیرند نسبت خود را با آن روشن سازند و در قبال آن اعلام موضع كنند.

نامه مهم رضا داوری اردكانی درباره امكان یا امتناع علم دینی

 

محسن آزموده : علم جدید در ترجمه دقیق مفهوم science در حكم مهم‌ترین دستاورد و یكی از اركان فرهنگ و تمدن جدید است و با رشد و گسترشی كه از قرن هفدهم میلادی داشته، امروز همه ساحت‌ها و ابعاد زندگی انسان در روی كره خاكی را متاثر ساخته است، به گونه‌ای كه همه گفتارهای دیگر ناگزیرند نسبت خود را با آن روشن سازند و در قبال آن اعلام موضع كنند. بی‌دلیل نیست كه در سه قرن اخیر شماری از مهم‌ترین مشكل ‌های (problematic) تفكر عبارتند از: رابطه علم و فلسفه، رابطه علم و دین و رابطه علم و هنر. در این میان بحث از رابطه علم و دین شاید مهم‌ترین آنها باشد تا جایی كه به جامعه غربی باز می‌گردد، تا پیش از عصر نوزایش، این دیانت مسیحی بود كه به علت قدرت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی كلیسا توانست، گفتار (discourse) خود را به همه ساحات خصوصی و عمومی انسان تسری بخشد. قرائت رایج از مسیحیت در طول بیش از ١٠٠٠ سال سلطه كلیسا، توانسته بود روایتی منسجم و همسان با علم قدیم، ارایه و تدوین كند، روایتی كه منطبق بود با جهان‌شناسی بطلمیوسی و علم‌الافلاك قدمایی. به همین خاطر وقتی در طلیعه دوران جدید، دانشمندانی چون كپرنیكوس و كپلر و گالیله دیدگاه‌هایی متفاوت از آن قرائت كهن ارایه كردند، با واكنش سخت و شدید كلیسا مواجه شدند. اما علم منتظر نماند تا تكلیفش را با گفتار مسلط روشن كند، در طول سده‌های بعدی به واسطه موفقیت‌های روزافزونی كه در عرصه فناوری و توسعه صنعتی به همراه آورد، توانست اقتدار خود را به كرسی بنشاند. این همه اما به معنای پایان یافتن مبحثی نبود كه تحت عنوان رابطه علم و دین، بیش از سه قرن است ذهن فیلسوفان و دانشمندان را به خود مشغول داشته است. ورود علم جدید به تمدن اسلامی با تاخیری قابل توجه و عموما متعاقب مواجهه مسلمانان با دستاوردهای تكنولوژیك آن صورت گرفته است. به همین خاطر است كه بحث و فحص درباره رابطه علم و دین در میان اندیشمندان مسلمان متاخر است. این نكته تاریخی را نیز نباید فراموش كرد كه تمدن اسلامی در دوران اوج و درخشش در سده‌های سوم و چهارم و پنجم هجری شاهد پیشرفت‌های علمی گسترده‌ای بود، در آن «عصر طلایی» چندان تعارضی میان علم و دین مشاهده نمی‌شد و دانشمندانی چون ابوریحان بیرونی و خواجه نصیرالدین طوسی همزمان مسلمانانی معتقد بودند كه دست‌كم گفته یا نوشته‌ای از آنان نقل نشده است كه نشان بدهد تقابل یا تعارضی میان علم و دین دیده‌اند. در روزگار كنونی اما، به واسطه مواجهه مسلمانان با تمدن جدید به نحو عام و علم جدید به شكل خاص، بحث رابطه دین و علم در سطح وسیع مطرح شده است و در این زمینه دیدگاه‌های گوناگونی ارایه شده است كه تا حدودی مشابه رویكردهایی است كه در خود غرب پدید آمده است. این دیدگاه‌ها را در سه دسته كلی می‌توان تقسیم كرد:
١- نخست دیدگاهی كه معتقد است علم به نحو عام و علم جدید به نحو خاص با دین و دیانت رابطه‌ای سازنده و مثبت دارند. باورمندان به این دیدگاه در مواردی حتی كوشیده‌اند كه به ارایه شواهد و مصادیقی در علم جدید برای گزاره‌های دینی بیابند یا بالعكس در متون دینی تعابیری هم ‌سو با دستاوردهای علمی جدید پیدا كنند. در میان اندیشمندان معاصر ایران مهندس مهدی بازرگان در برخی آثارش چنین دیدگاهی داشت.
٢- دیدگاه دوم به تعارض یا دست‌كم تقابل علم جدید (بر وصف جدید آن تاكید می‌شود) با دین قائل است. در این دیدگاه علم جدید با وجود دستاوردهایش در حوزه‌های تكنولوژیك و در سامان دادن به زندگی دنیایی انسان‌ها، اصولا و به طور مبنایی با دین در تعارض است و حتی اگر ناگزیر باشیم آن را فراگیریم یا از دستاوردهای آن بهره‌مند شویم، به معنای دفاع اصولی از آن نیست. سنت‌گرایان (traditionalists) در غرب و در ایران مدافع این نگاه هستند، چهره‌هایی چون رنه گنون، فریتهوف شوان، سید حسین نصر و... این دیدگاه در كنار نگاه سلبی یك وجه ایجابی نیز دارد كه همان سخن گفتن از «علم دینی» و دفاع از آن است.
٣- دیدگاه سوم نه بر تعامل و نه بر تعارض، بلكه از قیاس‌ناپذیری علم و دین دفاع می‌كند. در این دیدگاه علم جدید و دین دو گفتار (discourse) یا چارچوب فكری (paradigm) یا سخن متفاوتند كه آغازگاه‌ها و منزلگاه‌ها و سرانجام‌های متفاوت دارند و اگرچه ممكن است در ظاهر میان گزاره‌ها و ادعاهای‌شان تشابه یا تعارض یافت، اما این مشابهت یا مخالفت ظاهری و قشری است و نظر به منشا و مآل این دو، باید میان‌شان تفاوت قائل شد و از هر یك انتظارات و توقعات متفاوت داشت. در ایران كسانی چون عبدالكریم سروش و در فلسفه علم جدید متفكرانی چون تامس كوون را در این دسته می‌توان ارزیابی كرد. افزون بر این سه دسته شاید بتوان یك گروه دیگر را در نظر گرفت كه در جایی میان دیدگاه دوم و سوم قرار می‌گیرد و آن نگرش تجددستیزان یا منصفانه‌تر بگوییم، منتقدان افراطی تجدد (modernity) است كه به طور اصولی و مبنایی با كلیت تجدد مخالفند و در نتیجه با علم جدید نیز در تقابل و تعارض قرار می‌گیرند و خواه با نگرشی نوستالژیك به یادآوری دوران گذشته (پریروز به تعبیر احمد فردید) تاریخ بشر می‌پردازند یا به فراتر رفتن از عصر جدید و دعوت به پس‌فردای تاریخ فرا می‌خوانند. شباهت دیدگاه این دسته با رویكرد دوم در همین تعارض و تقابل با تمدن و فرهنگ جدید است كه علم جدید را نیز در بر می‌گیرد، با این تفاوت اساسی (كه موجب شباهت‌شان به دسته سوم می‌شود) كه معتقدند اگر تعارضی هست نه میان تفكر قدیم با علم یا تكنولوژی جدید بلكه تعارض میان اندیشه قدمایی (شاید بتوان گفت حكمت انسی) با فلسفه جدید و متافیزیك غربی است و علم جدید فی‌حدنفسه صرفا یكی از ظهورات و بروزات این متافیزیك یونانی است كه بر فرهنگ و تمدن بشری غلبه یافته است. احمد فردید كه در امهات فلسفی اندیشه‌اش و در رگه‌های تجددستیزانه آن سخت متاثر از مارتین هایدگر آلمانی بود، مهم‌ترین مدافع این نگرش است، دیدگاهی كه رضا داوری اردكانی، رییس وقت فرهنگستان علوم و استاد با سابقه فلسفه دانشگاه تهران به عنوان شناخته‌شده‌ترین شاگرد فردید، دست‌كم در سه دهه اول پس از انقلاب مدافع آن بود. البته دكتر داوری در سال‌های اخیر موضعی كمتر نقادانه نسبت به علم جدید و به تبع آن، علوم انسانی اتخاذ كرده و هر چه می‌گذرد نگرشی بیشتر همدلانه نسبت به این علوم دست‌كم در سامان دادن به زندگی در جهان جدید ارایه می‌كند. مهم‌ترین شاهد این ادعا نامه اخیر او به دبیرخانه هم‌اندیشی اسلامی (مورخ یكم اسفند ١٣٩٦) است. نكته حائز اهمیت و قابل توجه آنكه بسیاری از مدافعان علم دینی (یعنی رویكرد دوم) در طول دهه‌های پس از انقلاب از رویكرد تجددستیزانه گروه اخیر برای حمله به علم جدید و در نتیجه علوم اجتماعی و انسانی بهره می‌گرفتند و شاید در تصوری غلط خود را در وجه ایجابی نیز با ایشان هم ‌سو می‌دیدند، یعنی تصور می‌كردند كه دفاع‌شان از علم دینی با دفاع فردیدی‌ها از حكمت انسی یكی است. حال آنكه در نهایت آنچه این مدافعان علم دینی از آن سخن می‌گویند، كوشش‌هایی در راستای مداخله مسلمانان برای كار علمی است، چنانكه نصر در گفت‌وگوی مذكور می‌گوید: «علم چیزی است كه دانشمندان به آن می‌پردازند و می‌توان گفت علم اسلامی چیزی است كه دانشمندان اسلامی به آن پرداخته‌اند»، در حالی كه در نگرش مدافعان حكمت انسی تغییر اساسی جهان با مداخلات انسان‌محورانه (بخوانید سوبژكتیویستی) شدیدا متعارض است و بر آمده از همان نگرش خودبنیادانه (باز بخوانید سوبژكتیویستی) حاكم بر اندیشه متافیزیك است. البته سنت‌گرایان و به خصوص مدافعان داخلی آنها همچون عبدالحسین خسروپناه حق دارند كه از اظهارنظر اخیر داوری تعجب كنند چرا كه داوری و همفكران او كمتر به طور صریح و بی‌پرده به این تقابل دیدگاه‌شان با سنت‌گرایان اشاره كرده بودند و در مطاوی كلام‌شان تا زمان ما همواره به گونه‌ای بحث می‌كردند كه گویی مدافع برپایی علم دینی هستند. اظهار موضع آشكار داوری اردكانی در نامه مذكور اما حاكی از شكاف و در تعارضی فلسفی و بنیادین میان این دو دیدگاه است، دو نگرش كه از دو رویكرد فلسفی اصولا متفاوت با مبانی مختلف بر می‌خیزد. البته در روایت‌های داخلی امثال خسروپناه از نگرش سنت‌گرایان كمتر بتوان به آن مبانی فلسفی راه برد؛ به عبارت دیگر دفاع این مدافعان عمدتا بیانی سیاسی و خطابی می‌یابد تا جایی كه این تصور را در مخاطب پدید می‌آورد كه گویی ایشان حتی خودشان نیز نمی‌دانند از چه چیز سخن می‌گویند. بگذریم كه آنچه روایت رسمی و بین‌المللی سنت‌گرایی درباره علم دینی می‌گوید نیز تاكنون مصداقی عینی نیافته و به بیان نوستالژیك آنچه در سده‌های آغازین تمدن و فرهنگ اسلامی رخ داده، اكتفا می‌كند. بحث از امكان یا امتناع علم دینی، بحثی انتزاعی و نظری و در نتیجه گشوده است. شاید بهترین راه برای مدافعان این علم اشاره به مصادیق آن باشد. همچنان كه دانشمندان و اصحاب علوم منتظر نمی‌مانند تا مباحث فلسفی و نظری درباره علم و نظریه‌های علمی و نحوه پیدایش و تحول آنها تكلیف مشخصی پیدا كند، بلكه در آزمایشگاه‌ها و پژوهشگاه‌ها و موسسات علمی خود به تولید فرآورده‌هایی با نتایج مشخص و سنجش‌پذیر می‌پردازند و محصولاتی ارایه می‌كنند كه فی‌الواقع نیازی از نیازهای انسان‌ها را بر‌طرف می‌كند و در نتیجه آدمیان را محتاج رجوع به این محصولات می‌سازد؛ ضمن آنكه این محصولات به دلیل كارآمدی‌شان در سطح وسیع مورد بحث و فحص قرار می‌گیرند و همگان بخواهند یا نخواهند، باید به آنها مراجعه كنند. با این معیار می‌توان پرسید آیا مدافعان علم دینی توانسته‌اند محصولی با این ویژگی‌ها ارایه كنند؟

 

 


علم ماهیتی متفاوت با دین دارد
باسمه تعالی؛ دبیرخانه محترم هم اندیشی اسلامی، باسلام و درود، از دعوتی كه فرموده‌اید، تشكر می‌كنم. متاسفانه من توفیق شركت در نشست علم دینی و علوم انسانی اسلامی را ندارم. كسی را هم نمی‌توانم به عنوان نماینده معرفی كنم. این بحث چنانكه توجه دارید سی سال است كه به نتیجه نرسیده است و به نظر نمی‌رسد كه در آینده نیز به نتیجه‌ای برسد. وقتی مطلب سیاسی با مساله علمی خلط می‌شود، هر چه بكوشند به نتیجه نمی‌رسد. علم ماهیتی متفاوت با دین دارد و به این جهت آن را به صفت دینی نمی‌توان متصف كرد؛ به عبارت دیگر وصف دینی نمی‌تواند صفت ذاتی علم باشد، البته وجود علوم دینی محرز است و این علوم در همه جا و به خصوص در كشور ما جایگاه ممتاز دارند اما آنها علومی هستند كه مسائل‌شان مسائل دینی است. علوم فقه و اصول فقه و حدیث و تفسیر و كلام و حتی فلسفه اسلامی در زمره علوم اسلامی‌اند. علم‌های دیگر هر یك مسائل خاص خود دارند و با روش خاص به تحقیق و پژوهش در مسائل می‌پردازند و ملاك درستی و نادرستی‌شان رعایت روش است. هیچ علمی را با ملاك بیرون از آن نمی‌توان سنجید. چنانكه حكم در باب فقه و حدیث با ملاك و میزان متدولوژی علم جدید اعتبار و وجهی ندارد، البته دین و دینداران می‌توانند نسبت به مسائل همه علوم و به خصوص علوم معروف به علوم انسانی و اجتماعی نظر انتقادی داشته باشند و پس از مطالعه و آشنایی كافی كه البته به آسانی حاصل نمی‌شود، در مباحث آن علوم چون و چرا كنند اما این چون و چرا در نقد علم است نه اینكه علم تازه باشد. ما هنوز به این مرحله نرسیده‌ایم. توجه داشته باشید كه علم اجتماعی علم نظم جامعه مدرن است. در سیصد سال اخیر در غرب علوم اقتصاد و تاریخ و حقوق و جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی و... به وجود آمده و تحقیقات عظیمی در مسائل آن علوم صورت گرفته است كه بی‌اطلاع وسیع و دقیق از آنها و بدون نقد و تحقیق نمی‌توان درباره آنها حكم كرد و مثلا تصمیم گرفت كه علم دیگری جانشین آنها شود. علم اجتماعی جدید با نظم تجدد تناسب دارد. ما اگر نظم دیگری جز نظم تجدد در نظر داریم و به چگونگی قوام و به راه تحقق آن می‌اندیشیم و برای رسیدن به آن می‌كوشیم شاید در راه علمی متناسب با نظم تازه قرار بگیریم. در این مورد هم توجه داشته باشیم كه علم و جامعه با هم قوام می‌یابند. جامعه كنونی ما جامعه توسعه نیافته است. این جامعه همه نیازهای جامعه مدرن را دارد، بی‌آنكه از توانایی‌های آن برخوردار باشد. اگر می‌توانستیم خود را از این وابستگی نجات دهیم و راه رسیدن به جامعه‌ای را بیابیم كه در آن روح دینی یعنی اعتقاد به توحید و عالم غیب و معاد حاكم باشد و مردمانش از سودای مصرف آخرین تكنولوژی‌های ساخته جهان توسعه یافته آزاد باشند و با همدلی و هماهنگی برای معاش توام با اخلاق بكوشند، شاید افقی پیش روی‌مان گشوده می‌شد. توجه داشته باشیم كه علم یك طرح مهندسی ساختنی نیست، یافتنی است. من حرف دیگری ندارم و چیز دیگری نمی‌توانم بگویم، جز اینكه خوبست كه اگر می‌توانیم به جای بحث درباره علوم اجتماعی اسلامی، در باب شرایط امكان تجدید عهد دینی و بنای یك جامعه اسلامی بیندیشیم و در این راه به لطف پروردگار علیم امیدوار باشیم.
منبع: سایت رضا داوری

 


در انكار علم دینی عجله نكنید/ عبدالحسین خسرو پناه
اگر علوم انسانی مدرن به جامعه مدرن نظر دارد پس علوم انسانی اسلامی نیز به جامعه اسلامی ناظر است. اگر علوم انسانی مدرن اولا سازنده و ثانیا حاكی از جامعه مدرن است پس علوم انسانی اسلامی نیز سازنده و حكایتگر جامعه اسلامی خواهد بود حال چگونه برخی گمان می‌كنند كه علم مدرن، ممكن و علم اسلامی، غیرممكن است؟ وقتی از علوم انسانی اسلامی سخن گفته می‌شود به معنای تعارض كلی با علوم انسانی مدرن نیست چون جامعه مدرن، تعارض كلی با جامعه اسلامی ندارد و مشتركات و افتراقاتی بین آنها برقرار است. مخالفان علم دینی گمان می‌كنند قرار است هر پرسش علمی را از قرآن و سنت دریافت كرد و عقل و تجربه را تعطیل ساخت و حال آنكه عقل و تجربه از مهم‌ترین منابع علم دینی هستند. یكی از منشاهای مخالفت با علم دینی، گرایش جوامع دینی به نیازهای دنیای مدرن و تعارض صد در صد نیازهای مدرن با نیازهای اسلامی است؛ در حالی كه هم نیازهای مشترك بین دنیای مدرن و جهان اسلام هست و هم روش پاسخگویی به نیازهای مدرن در اسلام وجود دارد. برخی به جهت اینكه علم، یافتنی است نه ساختنی با طرح علم دینی مخالفت می‌كنند لكن باید توجه داشت كه علم یافتنی و در عین حال مدیریت‌پذیر و قابلیت سیاستگذاری است. همان‌گونه كه علم مدرن در دنیا مدیریت می‌شود. مدیریت علم در دنیای مدرن قبل و پس از جنگ جهانی دوم تفاوت دارد. این تفاوت باعث شد كه رویكرد نظریه‌پردازی در قبل، بیشتر و رویكرد كاربرد علم در بعد، بیشتر بوده است. عجیب است كه ذهن ثنویت گرایی برخی باعث شده كه علم را یافتنی یا ساختگی تصور كنند و اولی را پذیرفته و دومی را نفی سازند؛ در حالی كه با مطالعه تاریخ علم می‌توان به نقش اراده در مدیریت دانش پی برد و دانش را یافتن مبتنی بر ساختن دانست. اگر علم مهندسی پذیر نیست پس نقشه جامع علمی كشور كه توسط اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی تدوین شد و سیاستگذاری علم و فناوری در كشورهای توسعه‌یافته، بی‌معناست اما باید توجه داشت كه سیاستگذاری علم و فناوری نه تنها بی‌معنا نیست كه زاییده عقلانیت نخبگان است. توصیه بنده به مخالفان علم دینی این است كه در انكار این دیدگاه عجله نكنند و در تحقق تفاهم آن تلاش كنند. دیدگاه‌های علم دینی با دقت مطالعه شود و از تلاش نه تنها سی ساله بلكه حدود هشت دهه متفكران جهان اسلام مانند فاروقی و عطاس و نصر و گلشنی و جوادی آملی آگاهی یابند. گاهی برای نفی علم دینی به بی‌نتیجه بودن آن در سی سال اخیر تمسك می‌شود. حال باید پرسید مقصود از بی‌نتیجه بودن چیست؟ آیا مقصود، بی‌دلیل بودن ادعای علم دینی است كه هذا اول الكلام بل بی‌دلیل خواندن علم دینی فاقد دلیل است. اگر مقصود از بی‌نتیجه بودن علم دینی یعنی بی‌توجهی نخبگان علمی بدان است كه كاملا ناصحیح است چون نخبگان متعددی از حوزه و دانشگاه هم باور به علم دینی دارند و هم تحقیقات متنوعی در حوزه علوم انسانی و پزشكی با این رویكرد نگاشته‌اند. اگر مقصود از بی‌نتیجه بودن علم دینی این است كه هنوز تئوری‌های علم دینی در جامعه كاربردی نیافته است پاسخ می‌دهیم آیا دلیل بر حقانیت یك ادعا، كاربرد آن است؟ آیا جریان‌های فكری متعدد در ایران را كه سال‌هاست مطرح و فاقد كاربردند، باید بی‌نتیجه خواند. مهر

 

اهمیت نامه رضا داوری اردكانی
نویسنده مهم تر از متن/ عظیم محمودآبادی

آنچه در نامه دكتر داوری مطرح شده بحث تازه‌ای نیست و جامعه دانشگاهی ما نزدیك به ٤ دهه است كه كم و بیش با آن درگیر است. اسلامی كردن علوم انسانی هرچند از همان سال‌های اول انقلاب به دغدغه‌ای برای مسوولان امر و تئوریسین‌های نظام تبدیل شد اما هیچ‌وقت نتوانست به توفیق چندانی دست یابد. اما در عوض بحث بر سر امكان یا امتناع وقوع آن و فواید و مضرات احتمالی‌اش همیشه باعث رونق محافل علمی و دانشگاهی بوده است.
بنابراین اگر اهمیت نوشته دكتر داوری را در این بدانیم كه وی مساله جدیدی را در این موضوع حل - یا حتی طرح - كرده است احتمالا تشخیص درستی نداده‌ایم. از سوی دیگر اما اگر بگوییم چون دكتر داوری مساله جدیدی را مطرح نكرده پس نامه او هم اهمیتی ندارد، به نظر نمی‌رسد داوری دقیقی كرده باشیم. در واقع اهمیت نامه‌ای كه روز سه‌شنبه (اول اسفند) به قلم دكتر داوری‌اردكانی خطاب به «دبیرخانه هم‌اندیشی اسلامی» منتشر شد بیش از آنكه مرهون اصل بحث مطرح شده در آن باشد به موقعیت ویژه و جایگاه ممتاز این استاد برجسته فلسفه دانشگاه تهران در نظام بازمی‌گردد.
همان چیزی كه برخی منتقدان داوری به عنوان نقطه ضعفی برای او در نظر گرفته‌اند و برای اثبات آن، سیاهه‌ای از سمت‌های رسمی او در جمهوری اسلامی را مستمسك قرار داده‌اند از قضا مهم‌ترین وجه نامه داوری است. این اهمیت نه به واسطه تعدد مسوولیت‌های وی بلكه به دلیل مورد اعتماد و احترام بودن او در طول همه سال‌هایی است كه از پیروزی انقلاب اسلامی می‌گذرد.
در واقع اهمیت نامه داوری نه به محتوای آن است و نه حتی به لیست بلند بالای مناصبی كه نویسنده آن در تمام سال‌های بعد از انقلاب در اختیار داشته است. ریاست كنونی او بر فرهنگستان علوم نیز چیزی بر ارزش این نامه نمی‌افزاید. آنچه این نامه را نزد ناظران مهم می‌كند موقعیتی است كه داوری در نظام دارد كه تعدد مسوولیت‌های او تنها بخشی از این موقعیت محسوب می‌شوند.
به بیان دقیق‌تر داوری‌اردكانی، فیلسوف و دانشمندی است كه كمتر كسی در سطح او را می‌توان سراغ داشت كه این میزان همراهی را با نظام جمهوری اسلامی در تمام فراز و فرودهای آن داشته است. او همیشه از بزرگ‌ترین شخصیت‌های دانشگاهی مورد تایید نظام بوده و هست. البته جایگاه و پایگاه علمی بالای او طبیعتا تنها عامل این موقعیت منحصر به فرد‌ش نبوده بلكه نقش بی‌بدیل او در تئوریزه كردن پاره‌ای منویات حاكمیتی حتما در قرار گرفتن او در چنین موقعیتی بی‌تاثیر نبوده است.
حال وقتی فردی در جایگاه او نسبت به مساله دینی كردن علوم بحثی را مطرح می‌كند كه با آنچه از تریبون‌های رسمی تبلیغ و ترویج می‌شود دارای فاصله معناداری باشد علاوه بر اینكه حاكی از حریت و آزادگی گوینده آن است نشان‌دهنده ضرورت بازنگری و تاملی اساسی در ایده مذكور نیز هست.
در واقع اگر رویكرد انتقادی نسبت به اسلامی كردن علوم انسانی تاكنون تنها از سوی صاحب‌نظرانی بوده كه به هر دلیلی نظام به حسن‌نیت آنها اعتماد زیادی نداشته اكنون این موضع توسط فردی بیان شده كه بیشترین حمایت و همراهی را در مقاطع مختلف با نظام و برنامه‌های علمی- دانشگاهی آن داشته است.
به نظر می‌رسد با ورود دكتر داوری به این مساله فصل جدیدی در بحث امكان یا امتناع اسلامی كردن علوم انسانی آغاز شده كه شاید از سوی مراكز تصمیم‌گیرنده در این امر با خوش‌بینی بیشتری به آن پرداخته و ابعاد بیشتری از آن كاویده شود.
اینكه یك نظام سیاسی كه پسوند «اسلامی» را بر تارك خود دارد دغدغه نقش دین در تعلیمات دانشگاهی را داشته باشد چیز عجیبی نیست و ای بسا لازم و مفید هم باشد اما شاید تنها راه حصول این نتیجه درهم آمیختن شاخه‌های مختلف علوم - در اینجا علوم انسانی با علوم اسلامی- با یكدیگر نباشد. بلكه با تقویت هر كدام در جای خود بتوان بر رونق و تنقیح و تنزیه هر دو افزود. مگر نه این است كه به گفته لوئی اشتراوس (فیلسوف آلمانی- امریكایی قرن بیستم) تمدن بشری در نتیجه مواجهه «آتن» و «اورشلیم» به وجود آمده، رشد كرده و به بالندگی رسیده است. مگر نه این است كه هم او می‌گوید به محاق رفتن دین موجب بی‌رونقی فلسفه می‌شود و تضعیف فلسفه، دین را از داشتن حریفی قدر كه بتواند به رشد و بالندگی بیشتر آن كمك كند، محروم می‌سازد؟ پس به حكم تجربه بشری شاید لازم باشد نگاهی دوباره به مباحثی كه پیرامون اسلامی كردن علوم انسانی به ویژه طی یك دهه اخیر در جامعه ما مطرح شده بیندازیم؛ نگاهی كه در آن علوم اسلامی، علوم انسانی و شاخه‌های هر كدام را در حكم «خال و خط و چشم و ابرو»یی بدانیم كه هر كدام به جای خویش زیبا و بلكه لازم هستند. در این صورت است كه شاید به جای اسلامی كردن علوم انسانی به هر چه انسانی‌تر كردن علوم اسلامی فكر كنیم. منظور از «انسانی‌تر» كردن این علوم، لحاظ كردن حداكثر ویژگی‌های انسانی است كه در قرن بیست و یكم زندگی می‌كند با همه مسائل و موانعی كه با آن درگیر است. شاید تنها از این رهگذر باشد كه هم بتوان دغدغه اسلامی كردن علوم را ارج نهاد و هم به نتیجه رسیدن آن امید بیشتری داشت.

 

 

بخشی از واكنش داود فیرحی به نامه داوری / آب در هاون كوفتن
داود فیرحی، استاد اندیشه سیاسی اسلام در یادداشتی با عنوان «علم دین و علم انسانی دین» نوشت: «دو تركیب زیر را باید از هم تفكیك نمود: «علم دین یا علم دینی» كه تركیبی دقیق و درست است موضوع روشنی دارد كه عبارت از كاوش روشمند درباره دین و دین‌شناسی است؛ به قرینه علم طبیعی كه موضوع آن كاوش در طبیعت است یا علم ریاضی و غیره.
اما «علم انسانی دینی یا علوم انسانی اسلامی» تركیبی منطقا نادرست و به تعبیر داوری عملا ناممكن است زیرا موضوع علوم انسانی، انسان و جامعه انسانی است و مسائل و روش خاص خود را دارد كه با مسائل علم دین و دین‌شناسی متمایز است. هر چند كه انسان‌ها و جوامع انسانی نیز ماهیت فرهنگی_ تمدنی دارند. بدین‌سان، هر تلاشی در توضیح «علم انسانی دینی» فقط بر ابهام و غبار می‌افزاید و تقلا در تحقق آن آب در هاون كوفتن است. نتیجه‌ای جز اتلاف سرمایه ملی ندارد. به گفته سعدی؛ چند استخوان كه هاون دوران روزگار/ خردش چنان بكوفت كه خاكش غبار كردد».
منبع: به نقل از كانال تلگرام نویسنده


 

بخشی از واكنش محدثی به نامه داوری/ آب پاكی فیلسوف نورچشمی
حسن محدثی، استاد جامعه‌شناسی در واكنش به نامه داوری‌اردكانی یادداشتی را منتشر كرد كه بخشی از آن را می‌توانید در ادامه بخوانید؛ برخی ایشان [داوری اردكانی] را «فیلسوف نظام» خوانده‌اند. من به «نورچشمی» بسنده می‌كنم؛ از آن رو كه ایشان تقریبا همیشه در این چند دهه مقرب بوده و مایه امید حضرات و واجد سمت‌ها و عناوین و جوایز و نشان‌های متنوع.
همین ایشان در پاسخ برای شركت در «نشست علم دینی و علوم انسانی اسلامی» اعلام فرمود كه «علم دینی» و «علوم انسانی اسلامی» مورد ادعا ممكن نیست و این پروژه تاكنون عقیم و ابتر بوده و جواب نداده و دست‌نیافتنی است[...] حالا ایشان فرموده است كه علم را با سیاست نباید خلط كرد یعنی كه آب پاكی را فیلسوف ارجمند بر دستان‌تان ریخت و كل تلاش سی‌ساله را پوچ معرفی كرد: «این بحث چنان‌ كه توجه دارید سی سال است كه به نتیجه نرسیده است و به نظر نمی‌رسد كه در آینده نیز به
نتیجه‌ای برسد.» [...]
باری، باز جای شكر دارد كه این فیلسوف بزرگوار دست‌كم در انتها آنچه را دریافته بود، گفت و مساله را همین‌طور تا ابد كش نداد! این را از آن جهت عرض می‌كنم كه برخی گفته‌اند ایشان استاد دوپهلوگویی و ابهام‌‌گویی است و «سی سال تكرار سخنان مبهم و احكام كلی
و نامدلل» كرده است.
اگر واقعا ایشان سی سال چنین وضع و حالی در سخنگویی داشته‌اند (برعهده مدعی)، حالا كه چنین صریح سخن گفته‌اند آیا شایسته تحسین و تمجید نیستند؟! شاید وقت بازنشستگی نزدیك شده و لذا، صراحت از «كتم عدم به عرصه ظهور رسیده» است!
منبع: به نقل از كانال تلگرام نویسنده


 

 

واكنش عبدالكریمی به موضع محدثی / داوری نور‌چشم نیست
بیژن عبدالكریمی در واكنش به یادداشت حسن محدثی در مورد نامه داوری اردكانی نوشت: دوست و برادر بزرگوار و بسیار عزیزم جناب دكتر حسن محدثی، كه به صفای باطن و روحیه جست‌وجوگرش ایمان دارم، متنی را در كانال خویش در خصوص دكتر رضا داوری‌اردكانی، رییس فرهنگستان علوم كشور انتشار داده، ایشان را «نور‌چشم» قدرت سیاسی در ایران و «خادم نظام جمهوی اسلامی» معرفی كردند.
این جامعه‌شناس بر‌جسته كشور در فرازی در متنی كه در كانال‌شان منتشر ساخته‌اند، فرموده‌اند: «دكتر رضا داوری را عرض می‌كنم. برخی ایشان را «فیلسوف نظام» خوانده‌اند. من به «نورچشمی» بسنده می‌كنم؛ از آن رو كه ایشان تقریبا همیشه در این چند دهه مقرب بوده و مایه امید حضرات و واجد سمت‌ها و عناوین و جوایز و نشان‌های متنوع»در فراز دیگری اظهار داشته‌اند: «اما حالا همان [نقد ایده علوم انسانی اسلامی] را فیلسوف خادم جمهوری اسلامی كه سال‌ها ریاست برخی مراكز فرهنگی را در اختیار داشته و از كسانی بوده كه جبهه‌ای (جبهه هایدگری) را در برابر فیلسوف منتقد جمهوری اسلامی (یعنی دكتر عبدالكریم سروش به‌منزله رهبر جبهه پوپری) رهبری می‌كرده، گفته است (از این دو یكی مجبور شده است كشور را ترك كند و آن دیگری دایما از مواهب و مناصب برخوردار بوده است).»این لحن دكتر محدثی در خصوص دكتر داوری هم برای من و هم برای برخی دوستان مشترك‌مان قابل‌پذیرش نبوده و نیست.

منبع: كانال تلگرام نویسنده

 

 

منبع: اعتماد

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: