1396/9/5 ۱۱:۴۷
مصطفی ملكیان، در سخنرانی خود در موسسه سروش مولانا كه پنجشنبه دوم آذرماه انجام شد، به این موضوع پرداخته است. ملكیان در مقدمه و طرح بحث خود به مقوله «دگرگونی برای مانایی» اشاره میكند و آن را اصلی ثابت در طبیعت میداند. این پژوهشگر حوزه فلسفه و روانشناسی سپس بحث خود را به انواع صناعات بشری معطوف کرد و در نهایت به این موضوع پرداخت كه نهادهای فرهنگی و اجتماعی چگونه تغییر میكنند و دامنه تغییرات باید تا چه میزان باشد كه به اصل آنها لطمه وارد نشود.
دگرگونی برای مانایی در گفتاری از مصطفی ملكیان بامداد لاجوردی: مصنوعات بشری از یك سو و نهادهای اجتماعی از سوی دیگر در حال تغییر دایمی هستند. اگر نهاد سیاست امروز بشر را با قرنهای گذشته مقایسه كنیم تحولاتی جدی میبینیم. این تغییرات مداوم در نهادهای اجتماعی و فرهنگی یك سوال جدی و فلسفی را مطرح میكند و آن اینكه تغییرات غیرقابل اجتناب نهادهایی مانند سیاست تا كجا میتواند ادامه پیدا كند، بدون آنكه به كاركرد و اصل آن لطمه بزند.
مصطفی ملكیان، در سخنرانی خود در موسسه سروش مولانا كه پنجشنبه دوم آذرماه انجام شد، به این موضوع پرداخته است. ملكیان در مقدمه و طرح بحث خود به مقوله «دگرگونی برای مانایی» اشاره میكند و آن را اصلی ثابت در طبیعت میداند. این پژوهشگر حوزه فلسفه و روانشناسی سپس بحث خود را به انواع صناعات بشری معطوف کرد و در نهایت به این موضوع پرداخت كه نهادهای فرهنگی و اجتماعی چگونه تغییر میكنند و دامنه تغییرات باید تا چه میزان باشد كه به اصل آنها لطمه وارد نشود. روایتی از سخنرانی مصطفی ملكیان در ادامه آمده است:
دگرگونی برای مانایی
یكی از مباحث اصلی فلسفه از روزگاران گذشته پاسخ به این پرسش است كه چگونه امكان دارد، موجودی در عین اینكه دگرگون میشود همان كه هست باقی بماند؟ منشا طرح این سوال در جایی است كه یگانه واقعیت ثابت عالم طبیعت، بیثباتی است. در این عالم هر ساكنی در حال دگرگونی مداوم است. این دگرگونی قهری و طبیعی است؛ طبیعی بدین معنا كه حاصل ساختار و كاركرد طبیعت است و قهری به این معنا كه از آن گریزی نیست. هر نوع موجودی در طبیعت دایما در حال دگرگونی است. اما در عین حال همه موجودات میخواهند خودشان بمانند، هیچ موجودی خواستار این نیست كه تبدیل به موجود دیگر بشود و به تعبیر اسپینوزا همه ما خواستار بقای خودمان هستیم؛ به بیان دیگر همه موجودات عالم طبیعت خواستار بقا هستند. موجودی كه خواستار بقا است به دنبال صیانت و نگهداری شخص خودش از هر دگرگونی است. این حقیقت ثابت نطفه بزرگترین مسالهای است كه در یونان باستان طرح میشد و همچنان فیلسوفان درباره آن سخن میگویند. ما همه ساكن عالم طبیعت هستیم و در عالم طبیعت یگانه اصل ثابت، بیثباتی است. فقط بیثباتی ثابت است. حال چگونه میشود هم دگرگون شد اما در همان حال مانا بود، هم تغییر كرد و در عین حال همان كه هست باقی ماند؛ به بیانی دیگر چه چیزی باید تغییر كند و چه چیزی نباید تغییر كند تا من در عین حال كه تغییر كردهام همانكه بودهام، بمانم. این اصل ثابتی است كه همه موجودات میخواهند بمانند و چارهای جز دگرگون شدن نداریم.
دگرگونی صناعات فیزیكی و اجتماعی
من به مباحث فلسفی كمتر خواهم پرداخت اما به چند نكته فلسفی اشاره كنم. اولا موجودات عالم طبیعت كه محل سخناند و معروض بیثباتی و دگرگونیاند و هم خواستار مانایی هستند؛ به دو قسم تقسیم میشوند، یك دسته مركبات طبیعی هستند و دسته دوم مركبات صناعی. مركبات صناعی یعنی موجوداتی كه بدون دخالت بشر پدید آمدهاند و دستاورد خود طبیعتند. خود این مركبات طبیعی به چهار دسته تقسیم میشوند: جمادات، نباتات، حیوانات و انسانها.
اما سلسله مركبات صناعی پس از پیدایش انسان و به دست انسان به وجود آمدهاند. مركبات صناعی به دو دسته تقسیم میشوند؛ یكی مركبات صناعی فیزیكی و دیگری مركبات صناعی اجتماعی و فرهنگی. لامپ مركب صناعی فیزیكی است چون به دست بشر ساخته شده است اما دارای طول و عرض و ضخامت و مكان است. اینها در واقع همان چیزهایی هستند كه ما نام كالا روی آنها میگذاریم و موضوع علم اقتصاد هستند. اما دسته دیگر مركبات صناعی، مادی نیستند و مكانی را اشغال نمیكنند، طول و عرض و ضخامت ندارند، همانند زبان، خانواده، سیاست، آموزش، بانك و بیمه و به زبانی دیگر همه نهادهای اجتماعی و همه موسسات زیرمجموعه نهادهای اجتماعی جزو صناعات اجتماعی و فرهنگی هستند.
هفت نهاد بزرگ جامعه یعنی خانواده، اقتصاد، سیاست، دین و آموزش و اخلاق و حقوق هفت مركب صناعی فرهنگی و اجتماعی هستند در درون هریك از این نهادهای اجتماعی ما بیشمار موسسه اجتماعی داریم. در نهاد آموزش، وزارت آموزش و پرورش، وزارت فرهنگ و ارشاد یا در كنار این وزارتخانه مطبوعات و رادیو... را داریم كه آگاهانه یا ناآگاهانه، خواسته یا ناخواسته ما را تربیت میكنند و به ما آموزش میدهند. به همین ترتیب در نهادهای دین، اقتصاد و سیاست و... هم موسسات متعددی را میتوانیم پیدا كنیم.
من بحثم را درباب دگرگونی و مانایی از مركبات طبیعی بیرون میآورم و از آن صرفنظر میكنم و وارد این بحث پیچیده فلسفی نمیشوم كه یك شیء چگونه باید باشد تا آب تلقی شود و آن شیء چه زمانی آب تلقی خواهد و تا چه زمانی همین آب تلقی خواهد شد!؟ بطوریكه این سوالات درباره هر شیء از اشیاء عالم طبیعت این سوالات قابل طرح است. بلكه من میخواهم بحث خودم را درباره مركبات صناعی مطرح كنم. به عبارت دیگر كالا به عنوان یك مركب صناعی مادی و از آن طرف یك موسسه اجتماعی به عنوان یك مركب صناعی فرهنگی تا چه زمانی به همان شكل خواهد بود؛ به بیان دیگر نهادی مانند دانشگاه، تا چه زمانی دانشگاه تلقی میشود و تا چه زمانی همان دانشگاه تلقی خواهد شد. من در واقع بحثم را به مركبات صناعی مادی و اجتماعی ادامه میدهم.
پرسشهای فلسفی درباره دگرگونی
در باب مركبات صناعی تمام بحث دایر بر مدار هدف سازنده است یعنی تا هدف سازنده آن مركب صناعی كشف نشود نمیتوانیم دریابیم كه یك شیء چه زمانی Xتلقی میشود و تا كی همان X خواهد ماند. برای مثال هم بشر بر اثر تجربه فردی و هم نوع بشر بر اثر تجربه جمعی، دریافت بهترین راه نشستن این است كه بدن انسان دو زاویه قائم بسازند؛ لذا انسان به دنبال چیزی رفت كه دو زاویه قائم داشته باشد اما این را در طبیعت پیدا نكرد و ناچار شد خودش آن را بسازد. اگر انسان این وسیله را در طبیعت یافته بود، نیازی به ساختن آن نداشت. مثل اینكه بشر آب را یافت و مجبور نبود آب را جعل كند ولی صندلی مانند آب نبود و در طبیعت وجود نداشت و بشر به دنبال آن رفت تا صندلی را بسازد تا امكان نشستن مرتفع از روی زمین با دو زاویه قائم را به او بدهد. در واقع هدف بشر از جعل (اختراع) صندلی این بود كه به نشستن مرتفع از زمین با دو زاویه قائمه نیاز داشت. پس هدف بشر از ساختن صندلی رفع این نیاز بود. اگر این درست باشد و هدف سازندگان این باشد، ما میتوانیم بفهمیم به یك شیء چه زمانی میشود صندلی گفت و به همین ترتیب تا چه زمانی یك شیء صندلی خواهد ماند؛ یعنی تا زمانی كه برای بشر امكان نشستن مرتفع از زمین با دو زاویه قائمه را فراهم كند؛ همیشه هدف سازنده یك شیء، میشود كاركرد همان شیء. بنابراین اشیا تا وقتی كه این امكان را ندارند ما را با دو زاویه قائم بنشانند هنوز صندلی نشده اما اگر یكی از پایهها از دست برود دیگر ما صندلی نخواهیم داشت و همین اصل را میتوان درباره مركبات صناعی مادی نیز بهكار برد. همین سخن درباب مركبات فرهنگی و اجتماعی هم صادق است. بشر روزی به این نتیجه رسید كه سخت نیازمند آن است كه آنچه در درون ضمیرش غلیان میكند را با هم نوع خود در میان بگذارد، ولی چیزی در طبیعت نمییافت كه بتواند به كمك آن، درون ضمیر خودش را به همنوعش انتقال دهد و چون كشف نكرد چیزی را بتواند مافی الضمیرش را به دیگری انتقال دهد زبان را اختراع كرد. پس یك پدیده فقط وقتی زبان است كه امكان انتقال مافیالضمیر من را به هم نوع خودم فراهم بیاورد. اگر روزی پدیده درونیات من را به شما انتقال نداد در آن صورت زبان از دست رفته است و كاركرد زبان انتقال مافیالضمیر ما است. اگر روزی زبانی مصیبتی یافت و ساختارهای نحوی چنان مغشوش شد كه وقتی من جملهای را میگویم یقین نداشته باشم مقصود من فهمیده شده است در آن صورت زبان وجود ندارد، اما وقتی تا ساختارهای نحوی زبان، ثابت و واژههای مستعمل لغاتی هستند كه حتی اگر ابهام و ایهامی دارند، قابل رفع است و تا آن زمان هم گوینده یقین دارد ضمیر خود را به درستی و كامل انتقال داده است و هم شنونده این اطمینان را دارد همان است كه گوینده به دنبال آن بوده است. در این صورت همچنان با زبان سرو كار داریم و لذا چون هدف سازندگان زبان این بوده پس كاركرد آن نیز همان است.
با اختراع زبان، بشر به دریافت زبان هم كمبودهایی دارد؛ اول اینكه وقتی من درونیاتم را به شما انتقال میدهم پس از چند ثانیه این انتقال متوقف میشود؛ نوادگان و نسلهای بعد از ضمیر او مطلع نمیشدند اما با زبان ممكن نبود و دیگر اینكه برخی از قدرت زبان برخوردار نبودند، یعنی زبان صناعی وجود داشت اما قدرت تكلم نداشتند، برای اینكه این انتقال صورت بگیرد خط اختراع شد و خط دو ویژگی داشت كه در زبان نبود. پدیدهها دو نوع دگرگونی دارند. دگرگونی اول طبیعی و قهری است. در مركبات صناعی مادی و فرهنگی و اجتماعی ما با كاركرد سرو كار داریم و تا وقتی شیء كاركرد دارد هنوز همان شیء است. اما در عین حال همین شیای كه شما ساختهاید دستخوش دگرگونی میشود. مثلا زبان هم در ساختارهای نحوی و هم در معنای واژگان دگرگون میشود. با اینكه دگرگونیهای فراوانی بر مركبات عارض میشود اما تا وقتی كاركرد تغییر نكرده باشد ما آن پدیده را داریم.
اما نوع دگرگونی دوم كه كالاهای مادی و فرهنگی پیدا میكنند و طبیعی نیست، دست ما سازندگان كالاست و بحث ما در این بخش است. فرض كنید من به عنوان یك معلم هستم، مسلم است در سالهایی كه من تدریس میكنم سلسله دگرگونیهای طبیعی و قهری بر نحوه تدریس من عارض میشود، مثلا در سالهای جوانی با صدای رسا و در سنین پیری با صدای خسته تدریس میكنم.
تغییر قهری و ارادی
اما من دگرگونیهایی باید در نحوه تدریس ایجاد كنم تا معلم موفق باقی بمانم. چراكه تدریس من تنها به شخص من بستگی ندارد و نحوه درس دادن من به شاگردان من هم وابسته است. به ابزارهای تدریس هم بستگی دارد و چون هم شاگردان و ابزار دم به دم تغییر میكنند برای من ممكن نیست همچنان به سیاق سی سال پیش درس بدهم. فرض كنید سی سال پیش، من به شاگردانی ریاضی میگفتم كه حتی به چرتكه هم دسترسی نداشتند اما امروزه شاگردان ریاضی به سریعالحسابترین كامپیوترهای محاسباتی دسترسی دارند. من الان نمیتوانم به همان سبك سابق ریاضی تدریس كنم و چارهای ندارم به صورت آگاهانه و ارادی تغییراتی در تدریس خودم پدید بیاورم و این فارغ از تغییراتی است كه خواسته یا ناخواسته بر نحوه تدریس من اثر میگذاشتند. این نحوه دوم به علم و اراده بستگی دارد. من بخواهم معلم موفق فلسفه بمانم باید خودم با علم و اراده خودم دگرگونیهایی در خودم پدید بیاورم و اگر من از روشهای سابق دست بر دارم دیگر معلم موفق نخواهم بود. این وجه از تغییرات محل بحث ما است. این تغییرات در سایر نهادها و موسسات هم وجود دارد برای مثال اگر در نهاد سیاست هستم روشهای امروز من باید تغییر كند. شهروندان امروز متفاوت از شهروندان گذشته شدهاند و لذا نحوه حكمرانی من باید تغییر كند. چون هم روشهای حكمرانی دگرگون شدهاند و هم مخاطبانی كه من میخواهم بر آنها حكمرانی كنم متفاوت شدهاند. این تغییرات طبیعی و قهری هستند اما من را به تفاوتهای عامدانه وادار میكردند. در نهاد اخلاق هم باید تفاوت ایجاد کرد. امروزه روشهای اخلاقی بار آوردن مخاطبان با روش دوران نیاكانمان متفاوت شده است.
شما اگر به پرسش نو پاسخ كهنه را تكرار كردهاید در واقع پرسشِ پرسیده را پاسخ ندادهاید و به همین ترتیب پاسخی، به پرسش نپرسیده دادهاید. در واقع پرسشی كه مومن امروزی پرسیده است، به این پرسش اگر من پاسخ ٧٠٠ سال پیش را بدهم در واقع پرسش مخاطب امروزی بیپاسخ مانده است و پرسش پرسیده شده هم بیپاسخ مانده است.
لذا وقتی شما صندلی یا نهاد آموزش را ساختهاید، صندلی هم اگر بخواهد امكان مرتفع نشستن را فراهم كند باید دگرگونی پیدا كند متناسب با شرایط و آب و هوای متفاوت، متناسب با كودكان و سالخوردگان متفاوت شود. بنابراین هم مصرفكننده صندلی و نهاد آموزش عوض میشوند و هم روشهای ساخت صندلی و آموزش عوض میشوند لذا من به عنوان صندلیساز و معلم باید دایم دگرگون بشوم. اگر روشهای پژوهشی و آموزشی ما مربوط به هزار سال پیش باشد آنگاه نه آموزش موفقی و نه پژوهش و پرورش موفقی داریم. نهادهای اجتماعی و كالاهای مادی به اقتضای اینكه در دنیایی واقعی هستند، قهرا تغییر میكنند. بنابراین تولیدكنندگان باید آگاهانه روشهای خود را تغییر دهند. ازاین لحاظ همه نهادهای مرده، باید از خودشان شكوه كنند و معنا ندارد كسی گلایه كند علت اینكه ما در كارمان موفق نیستیم این است كه آدمها بد شدهاند. مسلم است بچهها مانند سابق نیستند. آنها همانند سایر صناعات به صورت قهری دگرگون میشوند و آنها قهرا و طبیعتا جدید شدهاند اما شما روشهای قدیم را روی گروهی كه عوض شدهاند، میخواهید.
این عدم توفیق ناشی از آن است كه شخص در جهان بیثبات میخواهد ثابت بماند و به دنبال آن است و مثلا حرفهای خواجه نصیرالدین طوسی را در زمان حال بزند و توجهی ندارد خواجه نصیر متناسب با شرایط زمانه خودش حرف میزد و عمل میكرد و خواجه به اندازه مخالفانش ابزار پیشرفته داشت و به همین خاطر موفق بود؛ اما در زمانه كنونی ابزارهای ما در سطح خواجه نصیرالدین طوسی است غافل از آنكه جامعه و سیاست صدها سال جلو رفته است. اگر بخواهی در بازار تغییر یافته كنونی خریدار داشته باشی باید در كالای خودت تغییر ایجاد كنی. این یعنی دگرگونی برای مانایی؛ یعنی من در خودم تغییر ایجاد میكنم چون میخواهم ماندگار شوم وگرنه به قول ماركس هرچیزی كه صلب شود دود میشود و به هوا میرود. چیزی كه سخت و سفت شد به هوا خواهد رفت و اگر بخواهی دود نشوی باید منعطف بشوی. این دگرگون شدن برای ماندن در كالاهای مادی، متاثر از نیروهای اقتصادی و بازار همیشه صورت میپذیرد صندلی و یخچال و... روز به روز برای حفظ بازار فروش خود عوض میشود.
اما مشكل جایی است كه باور نداریم همین تغییرات و هماهنگی با تحولات جامعه باید در مورد كالاهای فرهنگی هم صورت گیرد. ما میخواهیم به روش قدما تعلیم، تربیت و سیاستورزی و ترویج دین و مذهب و اخلاق و به روش قدما میخواهیم خانواده را مدیریت كنیم. اما این واقعیت است كه اگر بخواهیم به روش قدما كار كنیم موفق نخواهیم شد و بازارمان كساد خواهد شد.
اصول و كاركرد نهادها باید حفظ شود
باید هر نهاد اجتماعی، مثلا نهاد سیاست، مشخص كند كه برای چه به وجود آمده است؟! من اگر جای رجل سیاسی بودم به دنبال آن بودم كه بفهمم، نهاد سیاست چرا اختراع شده است؟! چرا بشر نهادی به نام سیاست را درست كرده است؟ من در پاسخ میگویم، بشر بدون امنیت، رفاه، عدالت و آزادی باقی نمیماند و نهاد سیاست ساخته شد تا بتواند امنیت، آزادی، رفاه و عدالت را در جامعه تامین كند. باید برای سیاستمدار مشخص باشد در هر زمان بهترین نحوه تامین كردن رفاه، آزادی و عدالت چگونه است و نباید به چیزی غیر از این موارد جمود بورزد. هرچه عوض شد اشكالی ندارد ولی این اصول و كاركردها باید حفظ شود. یك سیاستمدار خیرخواه میگوید مردم از من امنیت، رفاه، عدالت و آزادی انتظار دارند و من برای رسیدن به این چهار مورد مصالحه خواهم كرد تا به بهترین شكل به این امور دست پیدا كنم. سیاستمدار متعهد باید این چهار آرمان را تامین كند و درباره آن كوتاهی نشان ندهد. وقتی به ثبات آن رضا میدهم كه به این چهار اصل خدمت كند و به محض آنكه به این امور لطمه بزند از آن دست برمیدارم. سیاستمدار موفق كسی است كه بفهمد امور ثابت عدالت، رفاه، آزادی و امنیت است.
منبع: اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید