1396/8/30 ۱۱:۱۵
تحلیل و شناخت نسبت ایرانیان با غرب تاریخی گسترده و چندوجهی دارد. بررسی وضع و حال کنونی جریانهای فکری در ایران در نسبت با غرب دغدغه چند دهه اخیر محققان ایرانی بوده است. نتایج تحلیلها در این زمینه به اندازه جریانهای متنوع فکری در ایران متکثر است. با اینحال، در کل میتوان تحلیلها را به دو دسته تقسیم کرد: آنها که معتقدند هویت چندگانه و چندگونه ایرانیان در نسبت با غرب تعریفشدنی است و آنها که اعتقادی به این امر ندارند.
تحلیل و شناخت نسبت ایرانیان با غرب تاریخی گسترده و چندوجهی دارد. بررسی وضع و حال کنونی جریانهای فکری در ایران در نسبت با غرب دغدغه چند دهه اخیر محققان ایرانی بوده است. نتایج تحلیلها در این زمینه به اندازه جریانهای متنوع فکری در ایران متکثر است. با اینحال، در کل میتوان تحلیلها را به دو دسته تقسیم کرد: آنها که معتقدند هویت چندگانه و چندگونه ایرانیان در نسبت با غرب تعریفشدنی است و آنها که اعتقادی به این امر ندارند. نشر هرمس به تازگی کتابی منتشر کرده که نتیجه تحلیلش با دسته اول همنظر است: «پدیدارشناسی نخستین مراحل خودآگاهی فلسفی ما» که مقالاتی است درباره برخی اندیشمندان و روشنفکران کنونی ایران، ازجمله: احمد فردید، رضا داوریاردکانی، آرامش دوستدار، داریوش شایگان، عبدالکریم سروش، پرویز ضیاشهابی، جواد طباطبایی، علی شریعتی و کریم مجتهدی. نویسنده آرای تکتک این افراد را در مواجهه با فلسفه هایدگر میخواند و میکوشد نشان دهد بزرگترین متفکران قرن بیستم از فوکو، دریدا، سارتر و آرنت تا گادامر، لویناس، بارت، رورتی و دیگران متأثر از هایدگر بودهاند چه رسد به متفکران ایرانی. مبنای نظری کتاب حاضر عمدتاً تفکر فلسفی است. نویسنده بر این باور است که در اوایل آشنایی ایرانیان با برخی محصولات و مظاهر تجدد در قرن نوزدهم، فلسفه سنتی ما برای مسائل و رویدادهای جدید فکری و نظری نه جایی داشت و نه طرح و مادهای و از این جهت کاملاً بیرون از وضع انضمامی ما، ناتوان و ناکارآمد افتاده و مانده بود. در نظر نویسنده حتی اندک کارهایی که در آن دوره صورت میگرفت چیزی جز دنبالهروی نبود. بنابراین نتیجه میگیرد سنت فلسفی در فقدان پرسش فلسفی نو و در فقدان پویایی در آن، عقیم و سترون شد و چارهای جز انفعال و تسلیم نداشت. نویسنده میکوشد با یک تجربه تاریخی توجه خواننده را به این موضوع جلب کند. در نظر او اگر سنت فلسفی ما بعد از ملاصدرا پژمرده نشده بود و به اقتضای زمانه و وضع فلسفی جدید عالم توانسته بود مسائل و پرسشهایی تازه طرح کند و مفاهیمی نو بیافریند، در آنصورت بعید بود غریبهای به نام کنت دوگوبینو برای ایجاد تحول در فکر ایرانی و برای آشنایی ایرانیان با اندیشههای فلسفی جدید و مدرن به مترجمی توصیه کند که کتاب «گفتار در روش» دکارت را ترجمه کند، و البته هیچ نشانهای هم از توجه به این کتاب و مطالعه آن در آن دوره دیده نمیشود. همچنین در این کتاب به این موضوع نیز اشاره میشود که فهم فلسفه جدید غرب کار آسانی نبود. نویسنده با اشاره به این تجربه تاریخی سراغ متفکران کنونی ایرانی میرود و نشان میدهد که آنها بدون توجه و گوشسپاری به گفتار غالب این عصر – که عمدتاً در آثار متفکران تیزبین و نکتهدان غرب بیان شده- حرفی برای گفتن نداشته و نخواهند داشت، حتی اگر بتوانند سخنشان به اعصار و ازمنه دیگر تعلق خواهد داشت. نویسنده از میان متفکران غربی تاکید را بر مارتین هایدگر میگذارد. درواقع مبنای تحلیل کتاب حاضر هایدگر است و نویسنده میکوشد عملکرد متفکران ایرانی را در نسبت با او بسنجد. نقطه کانونی کتاب را در این پیشفرض باید جست: «در پرتو تفکر هایدگر، بسیار کسان در اقصی نقاط عالم، نهفقط ایران، اندیشیدن را آموختند. متون هایدگر راه اندیشیدن آرام و آهسته را یاد میدهند اگر آنها را بفهمی و از در تفهم و مؤانست وارد شوی. آثار هایدگر چشمهای جوینده راستین فلسفه را میشوید و افقهای نو در برابرش میگشاید». (ص٤) نویسنده با ارجاع به بسیاری از متفکران غربی نشان میدهد اگر هایدگر نمیبود، فلسفه سده بیستم چهره دیگری مییافت و ادعا میکند اگر تفکر هایدگر نمیبود، طرح مساله «غربزدگی» احمد فردید و حتی «حکمت انسی» او به همان اندازه ناممکن بود که آرای رضا داوریاردکانی، داریوش شایگان و آرامش دوستدار درباره نسبت ما با غرب و اندیشیدن وضع کنونی ما. نویسنده تاکید دارد اگر بینش و نکتهبینی نافذ و ژرف هایدگر در تحلیل، واکاوی و واچینی تاریخ مابعدالطبیعه غرب نبود، متفکران معاصر ایرانی موفق به حصول خودآگاهی فلسفی و شناخت جایگاه و نسبتشان با غرب و به تبع آن تحلیل عمیق و متفکرانه وضع توسعهنیافتگی ما نمیشدند. البته نویسنده برای مخالفانی که معتقدند متفکران معاصر ایرانی هنوز به خودآگاهی فلسفی نرسیدهاند، استدلال دقیقی ارائه نمیدهد. با اینحال، کتابهای «آسیا در برابر غرب» شایگان، «شمهای از تاریخ غربزدگی ما (وضع کنونی تفکر در ایران)» داوریاردکانی و «ملاحظات فلسفی در دین-علم-تفکر» آرامش دوستدار را سه اثر مهم و تاثیرگذار و حاوی مفاهیم و مقولات جدید در دهه پنجاه شمسی در ایران میداند و مدعی است بدون هایدگر، بعید بود چنین آثاری به رشته تحریر در میآمدند. در کل، اندیشه هایدگر در مقیاس جهانی، خاصه در سطح برخی متفکرانی ایرانی که نویسنده آنها را مهم و جدی قلمداد میکند، نقطه عزیمت و نیز ملتقای همه مباحث کتاب حاضر است. با همین معیار متفکرانی که در کتاب بررسی میشوند به دو دسته تقسیم میشود، له و علیه هایدگر: داوریاردکانی، شایگان، آرامش دوستدار و پرویز ضیاشهابی که از هایدگر اثر پذیرفتهاند و نیز سروش و کریم مجتهدی و جواد طباطبایی که چنین نبودهاند. نویسنده هدف خود را در این کتاب چنین صورتبندی میکند: «در دهههای اخیر در ایران، مانند جوامع دیگر، هرکس سخنی عمیق، خودآگاهانه، زمانشناسانه و متفکرانه گفته، بهنحوی تحت تاثیر تفکر هایدگر بوده است، چه به این امر صریحاً اذعان کرده باشد، چه به هر علتی، بهویژه علت سیاسی، آن را پنهان کرده باشد. پیداست که مقصود این نیست که برخی نویسندگان ما سخنان هایدگر را صرفاً تکرار کردهاند بلکه مراد این است که وضع خویشتن - گذشته و اکنون و آیندهشان - را با چشمی به افق تفکر هایدگر و با کمک مفاهیم خاص او اندیشیده و جایگاه و پایگاهشان را نسبت به افق تفکر هایدگر و با کمک مفاهیم خاص او اندیشیده و پایگاهشان را نسبت به غرب جهانگیر روشنکردهاند».
منبع: شرق
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید