1396/6/25 ۰۸:۴۲
اگر بتوانیم «فرنگ نگری» یا «پیوند فرهنگ ها» را بخشی از جانمایه تجدد ایرانی در عصر قاجار بدانیم، لزوم پاتوقی تجدد مآبانه به مانند آنچه در اروپا بود، با شکل و شمایلی متفاوت از چیزی که قهوهخانهها و چایخانهها عرضه میکردند، احساس میشد.
نگاهی به چگونگی تأسیس نخستین پاتوق ها در ایران
مجید بجنوردی: اگر بتوانیم «فرنگ نگری» یا «پیوند فرهنگ ها» را بخشی از جانمایه تجدد ایرانی در عصر قاجار بدانیم، لزوم پاتوقی تجدد مآبانه به مانند آنچه در اروپا بود، با شکل و شمایلی متفاوت از چیزی که قهوهخانهها و چایخانهها عرضه میکردند، احساس میشد. اگرچه ارتباطات اجتماعی در قهوه خانهها (با پیشینهای که به دوره صفوی باز میگشت) گستردهتر بود و شامل حضور همه گروههای اجتماعی و شغلی و صنفی، ریش سفیدان، شاعران، هنرمندان، پهلوانها و لوطیها و... در قهوهخانهها میشد و با کارکردهای مذهبی همچون سیاه بستن قهوه خانهها در ماه محرم، پذیرایی از مردم در ماه رمضان از افطار تا سحر، آذین بستن چایخانهها در ماه شعبان یا حضور دستههای تقلیدچی، سیاه بازی، دستههای مطرب و برپایی مجالس نقل و نقالی و شاهنامه خوانی و... در قهوهخانهها، نقش اجتماعی آن را پیچیدهتر میکرد، اما کافههای نوظهور در ایران بیشتر پذیرای مردم متوسط الحال و روشنفکر مآب و متجدد عصر قاجار و پهلوی بود و چون ریشه در فرهنگ جدید اروپا داشت، در نتیجه ارتباطات اجتماعی در آن به شکل دیگری که بیشتر تحت تأثیر «فرد گرایی» [individualism] در مرام اجتماعی غرب بود پدید آمد. ضمن اینکه در فرنگ، کافهها محل تجمع روشنفکران بود و برخی کافهها پاتوق نویسندگان خاصی به حساب میآمد که طرفداران آنها در صورت نیاز به کافه مورد نظر و شخص مورد علاقهشان براحتی دسترسی پیدا میکردند، در ایران نیز برخی کافهها پاتوق نویسندهها و شاعران پرآوازه ایران شد و فرهنگ کافه نشینی به مانند آنچه در اروپا رایج بود کمابیش در ایران نیز پای گرفت. چنانچه کافه رُزنوار در خیابان لاله زار پاتوق اعضای محفل ادبی ربعه (یعنی صادق هدایت، مجتبی مینوی، مسعود فرزاد و بزرگ علوی) بود، کافه قنادی فردوسی؛ پاتوق صادق چوبک، فریدون آدمیت، جلال آل احمد، هدایت، علوی و مینوی بود و معروف است که صاحب کافه برای محافظت از میزهایش روی آنها را سنگ کرده بود زیرا که مشتریان روشنفکر و اهل بحث او، ضمن بحث و گفتوگو روی میز میکوبیدند! یا کافه نادری که پاتوق طیف وسیعی از هنرمندان و نویسندگانی همچون هدایت، آل احمد، سیمین دانشور، عبدالحسین نوشین، عزتالله انتظامی، نصرت کریمی، جمشید مشایخی، ساموئل خاچیکیان، محمد حسین شهریار، نیما یوشیج، رهی معیری، فریدون توللی، نواب صفا، سیمین بهبهانی، شاملو، فرخزاد، مهدی اخوان ثالث، سهراب سپهری، نادرپور، نصرت رحمانی و... بود.
نخستین کافهها در تهران اما قلب تپنده کافه نشینی و کافه گردی، در تهران قدیم، خیابان لاله زار و اسلامبول بود و نخستین کافهها نیز در این خیابانها پایهگذاری شدند؛ عبدالله بهرامی در کتاب تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران که شرح خاطرات نویسنده از زمان ناصرالدین شاه تا اواخر قاجاریه است، چگونگی تأسیس نخستین و دومین کافه به طرز جدید را شرح میدهد و چون به لحاظ تاریخی ارزشمند است و نشان میدهد که چگونه کسانی که با اروپا در ارتباط بودند، نخستین کافهها را در تهران پایهریزی کردند، عینا نقل میشود. او در بخش اوضاع اجتماعی ایران در ربع آخر سلسله قاجار مینویسد: «نخستین کافه به طرز جدید را آنچه من به خاطر دارم مرحوم صدیق حضرت ایجاد نمود. این شخص مدتی در خارج از ایران تحصیلکرده و شاید در مأموریتهای سیاسی هم عضویت داشته است، در هر صورت شخصی با سلیقه و قریحه بود، در خیابان لاله زار نبش میدان مخبرالدوله در باغ بزرگی که در آن وقت وجود داشت یک کافه با صفا که دارای میز و صندلی بود ترتیب داده و مردمان متوسط الحال و روشنفکر آن دوره برای تفریح و گردش و گذرانیدن چند ساعتی از اول شب به آنجا میرفتند و برخلاف محلهای عمومی، شهرت خوب و آبرومندی داشت ولی در آن وقت معروف شده بود که این کافه خیلی گران است و مطابق عایدات مردم نیست زیرا یک گیلاس شربت از سیصد الی پانصد دینار به فروش میرسد، در صورتی که در قهوه خانهها و چلوکبابیها صد دینار بود. دوم کافهای که به تقلید این محل تأسیس یافت در اول خیابان لاله زار در خانه بزرگی بود که محل سکونت ناظم السلطنه بود. که بعداً به قطعات کوچک تقسیم شده و اکنون تبدیل به مغازههای متعدد گشته است. این کافه را نوکر امیرنظام که با پسرهای او به آلمان رفته بود پس از مراجعت در آنجا تشکیل داده ضمناً آشپزخانه هم تهیه کرده ناهار و شام منظم در اختیار عامه گذارده بود و قیمت اجناس را طوری قرار داده بود که از کافه صدیق حضرت برای مرفه الحال آن دوره مناسبتر شده بود، قیمت چای و یک گیلاس شربت از یک عباسی تجاوز نمیکرد و مردم بخوبی میتوانستند با یک قران، شام یا ناهار در آنجا تناول نمایند. به همین جهت این کافه طرف توجه عموم واقع شد و میتوان گفت که طرف عصر نزدیک به نصف از صندلیهایی را که در توی حیاط چیده بودند پر از جمعیت میشد. ظاهراً یک یا دو محل دیگر هم بعداً به توسط اشخاص مختلف تأسیس شد ولی مانند این دو کافه که ذکر آن گذشت توجه عامه را به خود جلب ننمودند.» ناگفته نماند بعدها هم بسیاری از کافههای تهران توسط کسانی تأسیس یا اداره میشد که یا با اروپا در ارتباط بوده یا قفقازی تبار و ارمنی تبار بودند که با اروپا نزدیکی داشتند، یا اصلاً بعضی کافهها توسط خود خارجیها (برای مثال لهستانیها و...) پایهگذاری یا اداره میشد. به مانند کافه رُزنوار (کافه ژاله بعدی) که توسط فردی با اصلیت قفقازی ساخته شده بود؛ کافه نادری که توسط ارمنیها اداره میشد و نخستین مدیر آن خاچیک مادیکیانس بود که بعداً پسرش گریگور و و پس از او برادرش آئیک مدیریت کافه را به عهده داشتند؛ کافه بِتا در تقاطع لاله زار و اسلامبول (که ساختمان زیبای آن هنوز وجود دارد) توسط خانمی به نام آیبتا اداره میشد یا کافه قنادی فردوسی در خیابان اسلامبول که مدیر آن میان مشتریانش به واسطه سبیل از بناگوش دررفتهاش به موسیو سیبیل مشهور شده بود و از پسر عموهای صاحبان کافه قنادی لاله زار (در لاله زار جنوبی) و کافه قنادی مینیون (در خیابان سعدی، چهارراه هدایت) به حساب میآمد یا کافه پولونیا در لاله زار که توسط مهاجران لهستانی اداره میشد و به نوعی نماد همبستگی مردم ایران با جنگ زدههای لهستانی بود. همچنین در دورانی که هموطنان ما از اجنبی زخمها خورده بودند، بواسطه این کافهها، روی دیگری از فرهنگ بیگانه را میدیدند که تصورش هم سخت بود؛ بیژن نامور از نویسندگان معاصر ما در این رابطه و در توضیح مغازه پیراشکی فروشی خسروی (نخستین پیراشکیسازی تهران که برای نخستین بار پیراشکی را از روسیه به ایران آورد و توسط شخصی ارمنی تبار به همراه شریک ایرانی روس تبارش در خیابان قوام السلطنه تأسیس و بعدها به خیابان اسلامبول و نزدیکی کافه نادری منتقل شد) مینویسد: «در مغازه خسروی ما تنها پیراشکی نمیخوردیم بلکه با فرهنگی آشنا میشدیم که برایمان غریبه بود. معنای روس برایمان عوض میشد و در مییافتیم که روس فقط آن قزاق خشنی نیست که که با سرنیزه شکم میدَرَد، بلکه خانم خسروی هم که با آن همه محبت پیراشکی را به دست ما میدهد و در پس دادن بقیه پول همیشه به نفع ما اشتباه میکند روس است. من همیشه خوردن پیراشکیام را طول میدادم تا ملودیهای زیبای روسی را که از گرامافونی قدیمی پخش میشد تا آخر بشنوم.» بنابراین کافهها، چه آنهایی که توسط خود خارجیها پایهریزی شده بود و چه آنهایی که ایرانیان تأسیس کرده و روح فرنگی را با خلاقیت ایرانی به آن دمیده و شکل و شمایلی اروپایی بدان بخشیده بودند، همگی در جهت «بداهه زیستی» و «روند آمیزش و پیوند فرهنگها» که مفهوم تجدد برساخته آن بود حرکت میکرد و به این مناسبت میتوانیم کافهنشینی در ایران را «محصول فرنگ و میراث تجدد در عصر قاجار» بشناسیم. افسوس که بسیاری از این کافهها به مرور زمان نابود شدند و به تاریخ پیوستند و امروز معدود کافههایی همچون کافه گل رضاییه در خیابان سی تیر یا کافه نادری در خیابان اسلامبول (جمهوری) را میتوان یافت که از قدیم باقی مانده و همچنان پذیرای مردم است و البته این کافهها نیز از تغییرات ظاهری مصون نمانده و تفاوتهایی کردهاند، چنانچه کافه نادری که در دوره رضاشاه ساخته شده بود، در زمان پهلوی دوم نمای ساختمان شامل پنجرههای بلند با بالکن بخش میانی ساختمان تغییر کرد و در نهایت به شکل امروزی در آمد. باری، اگر چه کافهها در مقایسه با قهوه خانهها و چایخانهها، بهعنوان یک نهاد اجتماعی- فرهنگی، ریشههای عمیقی در جامعه ایرانی نداشتند و همه گروههای اجتماعی بخصوص طبقات پایین جامعه به کافهها راه نداشتند و پذیرش این فرهنگ جدید برای آنهایی که با فرهنگ قهوهخانهها خوگیر شده بودند، سخت و دشوار به نظر میآمد، اما کافهها نیز به مرور زمان روح ایرانی در آنها دمیده شد، به گونهای که امروز بسیاری از کافههای ایرانی، از طراحی و ارائهبندی گرفته تا نوشیدنیها و... بعضاً با سلیقه ایرانی، بومی و وطنی شده است؛ عجیب نیست که میز اروپایی و صندلی لهستانی برخی کافهها با ترمه ایرانی رنگین و با دمنوشهای سنتی عطرآگین شود. منابع: احدی، شراره؛ «معرفی کافه نادری در قلمرو پاتوقهای روشنفکری»؛ فرهنگ مردم؛ بهار و تابستان 1386؛ شماره 21 و 22 بلوکباشی، علی؛ قهوه خانه و قهوه خانه نشینی در ایران؛ تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی؛ چاپ اول؛ 1393 بهارلوئیان، شهرام؛ اسماعیلی، فتح الله؛ شناخت نامه هدایت؛ تهران: قطره؛ 1379 بهرامی، عبدالله؛ تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران؛ انتشارات کتابخانه سنایی؛ بیتا توکلی طرقی، محمد؛ تجدد بومی و بازاندیشی تاریخ؛ تهران: پردیس دانش؛ چاپ اول؛ 1395 خورشیدی، خسرو؛ آن روزگاران تهران؛ تهران: کتاب سرا؛ چاپ سوم؛ 1392 نامور، بیژن؛ «به تاراج رفته ها»؛ ایران نامه؛ زمستان 1379 و بهار 1380؛ شماره 73 و 74 مصاحبه نگارنده با صاحبان کافههای نادری، گُل رضاییه و پیراشکی فروشی خُسروی. 1395
منبع: ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید