تلاقی هنر، دین، فرهنگ و تاریخ – بخش چهارم
1396/4/4 ۰۸:۰۳
قصص قرآن مستندترین اساس هنرهای نمایشی اسلام است و نیز فیلمهای مستند از موضوعاتی چون آفرینش، خلقت و طبیعت در هیچ یک از ادبیات دینی را نمیتوان مبنای درستی همانند قر آن یافت. چه از لحاظ علم و چه از لحاظ تصویر و…
گفتگو با استاد فریبا مقصودی ـ دکتر الهام ملکزاده
قصص قرآن مستندترین اساس هنرهای نمایشی اسلام است و نیز فیلمهای مستند از موضوعاتی چون آفرینش، خلقت و طبیعت در هیچ یک از ادبیات دینی را نمیتوان مبنای درستی همانند قر آن یافت. چه از لحاظ علم و چه از لحاظ تصویر و…
دیگر آنکه تمامی آثار جاویدان ادب فارسی که منشأ الهام آثار هنری، هنرمندان بزرگ در تمامی هنرهای گوناگون میباشند (همچون مثنوی مولانا، منطقالطیر عطار، گلستان سعدی و…) از سرچشمه زلال قرآن بهره میبرند و در مراتب فرودین از قرآن قرار دارند که سخن بشرند و با کلام وحی از زمین تا آسمان و تا بینهایت تفاوت دارند؛ اما با رشتههای نامرئی اعتقاد و ارتباط هرکدام به توان و استعداد وابسته به آن گنج نور هستند؛ بنابراین به همین سبب تمامی هنرهای ما از قرآن نشأت میگیرد و قرآن منشأ الهام آثار هنری میشود، یا با واسطه یا بیواسطه …این ظاهر امر.
و اما باطن آن اینکه به نظر بندة کمیته، تورات کتاب تربیت و تأدیب و انجیل کتاب محبت است و آنان که این آثار ماندگار را مطالعه کردهاند و به دیده تحقیق نگاه کردهاند، این نظریه را تأیید خواهند کرد؛ و اما قرآن کریم نیز که افتخار خدمتگذاری آن را داشتهام، به آن عنوان «کتاب عشق» دادهام که جای تفصیلش نیست. سخن سربسته اینکه خداوند، عاشق محمد(ص) بود و محمد(ص) نیز عاشق حق ـ تمامی داستانهای عشقی و عشق محمدی(ص)، عشق پاک، عشق عذری ـ همه و همه پس از ظهور اسلام در ادبیات اسلامی ظاهر شد، حتی به تأثیر ادبیات اعتقادی در بعضی ملتهای غیرمسلمان و… در این بُعد سر و کار با عشق با زبان ظاهر قابل بیان نیست که گفت:
بشوی اوراق اگر همدرس مایی که علم عشق در دفتر نباشد
مغناطیس عشق قرآن چنان جاذبهای دارد که فرصت مژه بر هم زدن را از مجذوب میگیرد و با یک عنایت به هر ذرهای نظر افکند، ربوده میشود. آفرینشهای هنری قرآنی نیز چون در وادی عشق است، بیانی ندارد. همه چیز آن عشقی است، زمان و مکان و توان دخالتی ندارد و به تبع فصل عشق نیز منافی عقل. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
در گردهماییها و نمایشگاههایی که خوشنویسان انجمنی یا به روایتی انجمن خوشنویسان به یاری شهرداری تهران برگزار میکند، جای شما را در جایی که با کارنامه منحصر باید قدر ببینید و در صدر بنشینید، خالی میبینیم. چرا؟
این رشته سر دراز دارد. اگر من به انجمن خوشنویسان در پاسخ سؤالات شما اشاره کردم، مقصود انجمن خوشنویسان در عصر حیات استادان سیدحسین و سیدحسن میرخانی بود. انجمن امروز که به انشقاق و انشعابات کشیده شده است و اگر سری به فضای مجازی بکشید، فرسنگها از آداب، ادب و اخلاق هنر مقدس فاصله گرفته است. سخن کوتاه که من با عرصه مراد و مریدی و لابیسازی و پیوستگی علیالدوام با آموزشهای ساختگی و بیهوده، ارتباطی و میانهای ندارم و این را از قرآن مجید و شاهکارهای جاویدان ادب فارسی آموختهام که هنرمند هم باید جوهرنمای جوهر ذاتی خودش باشد؛ به همین جهت با بند و بست و ساخته و پرداخته شهرداری نمیتوانم مرتبط باشم. هنرمند ابزار انتخاباتی نیست. هنرمند حاصل ذرهای از ذرات بیپایان زیبایی خداوند است و باید این امانت را آلوده به خواسته دیگران ننماید. من در برابر اینهمه بیعدالتی سکوت میکنم، اما شما و جامعهای که در آن زندگی میکنیم، همه چیز را میدانید و جای خالی را احساس میکنید. جای خالی من در نمایشگاه بانوان خوشنویس که برای تکتک آنها ارزش و احترام خاص قائلم، یعنی نادیده گرفتن حافظه فرهنگی و هنری جامعه دانا و پویا، سردمداران مافیای هنری که با رابطه و نفوذ در مراکزی چون شهرداری با بودجه نجومی، هنرمندان مظلوم را ابزار اهداف خود قرار میدهند از تحلیل آیندگان جستجوگر بیخبرند و همانند کبک سر در برف میکنند.
از قریب ۱۵۰هزار خوشنویس زن و مرد، به تعداد انگشتان دست در عرصه ایجاد و ارائه و اقتصاد هنر نیستند. در شهرستانها اکثر خوشنویسان مرد سنگ قبر مینویسند و در کمال تهیدستی و حتی بعضی در عسرت به سر میبرند! در شهر ما کرمانشاه پارسال یکی از بهترین خوشنویسان مرد که در قطعهنویسی هیچ کم نداشت، در نهایت تنگدستی با اینکه سنش به ۶۰ سال نرسیده بود، در سرای سالمندان فوت کرد. اگر یک بار او را در یکی از پروژههای خود راه میدادند، شاید بیست سال دیگر زندگی میکرد و آثاری ارزشمند میآفرید. متأسفانه مسئولان فرهنگی هنری شهرداری و حتی وزارت ارشاد هزار سال هنر خط فارسی و خوشنویسی را در چند چهره که به عنوان استاد برای من هم بسیار محترم هستند، خلاصه کردهاند، درحالی که باید سایر استادان معتبر و بزرگ این عرصه را ببینند. آنهایی که امروز به همین دلایلی که عرض کردم، انجمنی نیستند و با اینکه خود پایهگذاران انجمن خوشنویسان دوم بودهاند، انجمن را ترک کردهاند.
چرا جایگاه و پایگاه آنها نادیده گرفته میشود و شاهکارهایی را که در هنر خوشنویسی معاصر آفریدهاند، نمیبینند؟ حتی در گرامیداشتهایی که برایشان گرفته میشود، صراحتا به آنها اهانت میکنند؛ زیرا آن گرامیداشت در فرهنگسرای یکی از محلات، در شأن این بزرگان که در سطح هنر کشور درخشیدهاند نیست؛ اما آن استادان در کمال صفا و بزرگواری حضور پیدا میکنند و…
برای جامعه خوشنویس امروز ایران به نام انجمن دوم در واقع جای شرمساری است که با تمام امکاناتی که از آن بهرهمند است از شهرداری و ارشاد اسلامی و… اگر یک لحظه، حتی یک لحظه خود را با خوشنویسی دوره قاجار مقایسه کند، میبیند قریب چهل سال از انقلاب و ادامه انجمن خوشنویسان دوم میگذرد؛ اما کدام کتیبة ماندگار همانند کتیبههای تهران دوره قاجار، کدام مرقع هنری مانند آثار محمودخان ملکالشعرا، کدام آفرینش آثار کتابت همانند یگانههایی که خاندان وصال یا هزار و یکشب یا … به وجود آمده است؟ جز جدل و حقکشی و بند و بست و زد و بند و ایجاد انجماد در قافله خوشنویسان جوانی که باید همه مرید باشند و بنده جز بندگی خدا را نپذیرفتهام. زنی هستم با توان و استعداد محدود هنری، و این کارهایی که در طول تاریخ هنر خوشنویسی برای زن خوشنویس ایرانی امکان نداشته است، به وجود آوردهام. انجمن خوشنویسان دوم، مردها را هم در عرصه هنر خوشنویسی منجمد کرد. شمهای از آن را بازگفتم، مرا با چنین بساط و بازاری کاری نیست، به شهر خود روم و شهریار خود باشم!
اگر عاملان این حرکت شوم یعنی سترونسازی قافله خوشنویسان برای یک بار، مادر یا خانهدار یا مربی کودکان خود میبودند، حداقل این حمیّت و غیرت در آنان بود که بدانند اقدام استثنایی هنرمند زن با هنرمند مرد چقدر فاصله دارد. خوشنویس مردی که در رأس مخروط حرکت خوشنویسی با هماندیشان و همراهان خود از این قبیله قرار میگیرد و به هیچوجه دغدغهای به اسم اقتصاد هنری ندارد؛ زیرا قرار و مدارهایش از آغاز سال تا پایان سال با مراکز روشن است و در خانه و زندگی مرفه پرستاری و نوازش میشود، و همسران ارجمند و دلسوز سرپرستی و مربی کودکانشان هستند و…، آیا با بار طاقتفرسای زنی که در این راه قدم برمیدارد، یکی است؟
زنی که رسالت واقعی تمام آن مردان را در عرصه هنر تخصصی در مقابل تاریخ و فرهنگ و هنر سرزمینش به انجام رسانده است، معلوم است که چنین زنی پس از حذف انجمنی، باید حذف نمایشگاهی شود و من اینکه میگویم هرچند (حذف)، حرکتی قرون وسطایی است و جز مستبدان فرهنگی و سیاسی به حذف افراد مفید دست نزده و نمیزنند، امروز متاسفانه حرکات دوران تفتیش عقاید از سر گرفته شده است؛ بهویژه در لابیهای مافیایی فرهنگی و هنری تهران؛ اما به عنوان یک زن از تبار اهل هنر و یا پیروی از بزرگانی چون میرعماد، کلهر، استاد حسین میرخانی و… هیچ گاه ابزار نبودهام و خوشحالم که ازفهرست سردمداران انجمن خوشنویسی معاصر بر نام من خط کشیده شده است! زنی هستم که در عرصه خوشنویسی معاصر در برابر فرهنگ و هنر سرزمینم ایران و زادگاهم کرمانشاهان و مردم و کُرد زبانان مرزدار این مرز و بوم سرافرازم. از خود تبلیغی گریزانم، اما «گواه عاشق صادق در آستین باشد»: برابر با تمامی آنها خدمت و کار هنری کردهام در اضلاع و عیار و شأن خود.
نسخه خطی هنری در هر سبک و سیاقی سرمایه فرهنگی ملک و ملت است. در همان موزهای که قطعات حضرات را با ارقام نجومی از ثروت ملت میخرند، در همانجا نیز این آثار منحصر به فرد یک زن هنرمند را نگهداری خواهند کرد و آن که قضاوت میکند، آیندگان هستند نه مدعیان.
نقش زن هنرمند و قرآنی را چگونه در فعالیتهای سه دهه اخیر ارزیابی میکنید؟
فعالیت در راه اعتقاد در هر زمینه علمی، آموزشی، فرهنگی و هنری جنسیت (مذکر یا مونث) نمیشناسد و قرآن نیز چون از امورات معمولی و عادی نیست؛ بنا بر این تحرک و تلاش در راه آن نیز تابع خصوصیات آن است و توفیق لازم دارد وخداوند با عنایت خود به همه ما این توفیق را مرحمت فرماید. نظر به وضعیت و مسئولیتهای بانوان در خانواده، اجتماع باید از آنها انتظار داشت، بانوان در ترویج مجالس قرآنی، تعلیم و تدریس و اخیراً تفسیر در مراکز علمی و نگارشهای پژوهشی و هنری قرآن نسبتاً موفق عمل کردهاند.
نقش زن هنرمند و قرآنی را چگونه در فعالیتهای سه دهه اخیر ارزیابی میکنید؟
فعالیت در راه اعتقاد در هر زمینه علمی، آموزشی، فرهنگی و هنری جنسیت (مذکر یا مؤنث) نمیشناسد و قرآن نیز چون از امورات معمولی و عادی نیست، بنا بر این تحرک و تلاش در راه آن نیز تابع خصوصیات آن است و توفیق لازم دارد وخداوند با عنایت خود به همه ما این توفیق را مرحمت فرماید. نظر به وضعیت و مسئولیتهای بانوان در خانواده، اجتماع باید از آنها انتظار داشت، بانوان در ترویج مجالس قرآنی، تعلیم و تدریس و اخیراً تفسیر در مراکز علمی و نگارشهای پژوهشی و هنری قرآن نسبتا موفق عمل کردهاند.
حوزه پژوهش قرآنی را هم در همین ردیف قرار میدهید؟
جواب این سؤال را باید با بررسی آثار مورد استفاده و منتشره در مراکز علمی و حوزه و دانشگاه پاسخ گفت و از نظر گذرانید و نمیتوان از دور قضاوت کرد. همچنین صلاحیت بایسته میخواهد که جوابگوی این بخش باشد
رهنمود شما برای کارهای قرآنی در عرصه هنر چیست؟
فعالیت قرآنی همان طور که گفتم، ویژگی خاص خود را دارد. با تحمیل و ترتیب نمیتوان فرد یا افرادی را به عنوان فعالان قرآنی منسجم کرد. قرآن از زمان نزول تا حال در صیانت امر حق و صاحب خویش بوده و سیر تاریخی آن با قریب یک میلیارد پیرو و توان تأثیر شگفتانگیر آن را مینمایاند. اگر هر کس در هر مقام از هنر مند، مسئول، خادم و… سعادت سبقت داشته باشند، چه بانوان و چه آقایان در حد توفیق در عرصه خدمت به قرآن ادای وظیفه کردهاند.
شما بعد از کتابهای قرآن کریم و اشتهار در جهان اسلام به عنوان خوشنویس ممتاز و منحصر و دریافت اجازه استادی و کتابت قرآن از استادان بینالمللی خوشنویسی، هنر خود را در خدمت ادبیات ملی و زبان فارسی قرار دادید و شاهکارهای جاویدان ادب فارسی از جمله شاهنامه، دیوان حافظ، رباعیات خیام و… را که بارها چاپ و منتشر شدهاند، خوشنویسی کردهاید. هدفتان از این حرکت هنری چه بود؟
زمانی که به عنوان خادم قرآن در کشورهای اسلامی شناخته شدم، یک زن ایرانی یگانه و نخستین کاتب کل قرآن کریم در جهان اسلام بودم که خط و زبان فارسی را که در دوره ای که اکثر قریب به اتفاق قلمرو اسلامی غیرعرب بود، بسیار مهجور و در محاصره دیدم. هسته را آن نیز در انزوای علوم انسانی و حرکات انجمنی در داخل دانسته و میدانم. بنا بر این با خود عهد بستم که در سایه قرآن کریم، مبلّغ زبان و ادبیات مظلوم سرزمینم در کشورهای اسلامی و اروپایی باشم. به خاطر همین در خدمت حکیم طوس خادم و خوشنویس شدم. شاهنامهای که آینة اخلاق اهورایی و تربیت ایرانی است، قریب ۶۰هزار بیت خوشنویسی کردم. طی هشت سال، حتی یک بار واژهای برخلاف اخلاق و ادب تربیت اهورایی در آن ندیدم و نخواندم و ننوشتم. بهراستی که شاهنامه شاه نامههاست و بهرغم آنچه به شاهنامه میبندند، مطالبی در بزرگی و شکوه زن در آن خوانده و نوشتهام که در هیچ جا نشنیده و ندیدهام. برای نمونه «رودابه» با آن عظمت و جایگاه زمانی که با مادرش سیندخت روبرو میشود، در مقام «مادر» و «زن» و زایش چنین میگوید:
بدو گفت رودابه: ای شاه زن سزای ستایش به هر انجمن
من از خاک پای تو بالین کنم به فرمانت آرایش دین کنم
ز تو چشم اهریمنان دور باد دل و جان تو خانه سور باد…
پس ضرورت بود که در نمایشگاهها و مراسم و محافل هنری این گنجینههای ارزشمند ادبی، اخلاقی، حماسی، اسطورهای و سیاسی در رقابت فرهنگها عرضه میشد که زمان ایثارها و زندگی و لذتهای آن را فدای مذهب و ملت نمودن به پایان نیامده است. هر جا قرآن بود، با سرافرازی نمونههای شاهنامه فردوسی، دیوان حافظ، رباعیات خیام و… را ردیف میکردم و خداوند را سپاس که سرافرازم و داشتة هنریام نمونهای است برای تلاش عصری که در آن زیستم، در ارائه هر آنچه بر قله ایمان و ایران میدرخشید.
شما طی دو پاسخ اخیر به ظرافت، محاصرههای بیصدای هنر خوشنویسی و بیعدالتی و سرکوب و حذف هنری و اجتماعی را باز گفتید. در این باره میخواهیم بیشتر بگویید.
فریاد من برای فرد نیست، برای خودم نیست. من کار خودم را کردهام، در حدی که حذف نشوم و یکی مانند شما بیاید و مراکزی علمی و هنری به زدودن غبارها و گلآلاییها بپردازند، هرچند شعر عطار به نظرم میآید که درباره رابعه عدویه سروده که:
تو رها کن سر به مهر این واقعه
مرد حق شو روز و شب چون رابعه
او نه یک زن بود، او صد مرد بود
از قدم تا فرق عین درد بود…
و درد من برای آیندگان این ملت و هنر خوشنویسی است. درد دلی دارم به گستردگی آسمان، اما به قول سعدی آن را نمیتوان گفت «الا به روزگاران»؛ اما در اینجا سعی میکنم ستارهای از آن گستره و یا حداقل جرقهای از آن ستاره را ابراز کنم. وقتی موج دردها در چهره، مطالب برای بیان هجوم میآورند، در اندیشهام همه چیز آشفته میشود و بر هم میخورد ولی ای کاش برای یک بار هم که شده است، جوانان ما و اهل هنر و قلم کتاب «غربزدگی» جلال آلاحمد را بخوانند و پس از آن در اطراف خود لحظهای به تفکر و دقت نگاه کنند و با خود بیندیشند که راستی چرا یکباره همه چیز به هم ریخته است و ما فرسنگها از خویشتن خویش به دور افتادهایم. دانش و ترقی و نظم اجتماعی و اوجگیری علمی جامعه مسلمان ایرانی چرا همانند کالبدی بیمار، قرنهاست بر روی بستر در حال مرگ است؟ بیایید تعارف نکنیم. این درددل را حتی اگر یک بار هم شده است، منعکس کنیم. میدانید که جامعه با استعداد جوان ایرانی با توجه به حضورهای علمی بینالمللی در رده سوم جهان قرار دارد. جامعه ما حالت جسم قهرمانی یگانه را دارد که با ضربهای هولناک تمامی وجودش را فلج کرده و تنها مغزش در حال فعالیت و کارکردن است و آنان که در کمین بازار آشفته هستند، هر لحظه درصدد برداشتن مغز او و انتقال به جسدی دیگر هستند. بیشتر ادامه نمیدهم که از اصل مطلب به دور نیفتاده باشم، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
جامعه علمی و هنری ایران اسلامی با دو فرهنگ ارزشمند و غنی ملی و مذهبی با تمام ضربههای هولناکی که در طی هزاران سال تحمل کرده، حداقل تا اواخر سلسله زندیه و حتی کم و بیش تا پایان دوره ناصری و مظفری از یک جامعه علمی و هنری متعادل و مطابق با موازین تاریخی و اجتماعی و… برخوردار بود؛ یعنی همه چیز جامعه ایرانی سر جایش بود. اگر از مقولهای سخن به میان میآمد، طرح و بیان آن برای گوینده و شنونده نا آشنا نبود. اولا منهای عدم تطبیق با جامعه در حال رشد اروپا که ما را به علتها با مسائلی که به وجود آوردند، از آن دور داشتند، در تمامی علوم بهویژه علوم انسانی، بزرگان و شخصیتهای سرآمد داشتیم. مخصوصا در هنرهای سنتی و مستظرفه که برجستگان جامعه امروز همه جرعهنوشان دریای اندیشه و استعداد آنها هستند. با این اوضاع و احوال تکرار شخصیت آنها امری محال به نظر میرسد که البته سخن من از استثناها نیست.
شما به عنوان یک زن در جامعه امروز برای مثال غذاها و آشپزی ایرانی ما را در نظر بگیرید که متاسفانه با وضعیتی که پیش آمده است، آن هم دارد به جاذبههای سیاحتی و جهانگردی محدود میشود. دقت بفرمایید که آشپزهای ایرانی از جمیع جهات، مواد اولیه، انرژیزایی، کالری ترکیبات، تطبیق مواد با مزاج مصرفکننده، میزان استفاده، زمان پخت، مخلفاتی که با آن نوع خاص استفاده میشود، تطبیق جغرافیای زیستی با غذاهای مصرفی و چه و چه و چه تا چهاندازه علمی و دقیق عمل کردهاند. این از یک مورد تغذیه ساده. حالا در نظر بگیرید معماری ایرانی، بافتهای سنتی، البسه سنتی، تا برسد به آموزش و علوم و تعلیم و تعلم و نتایج حاصله آن که چرخهای پیشرفت و ترقی جامعه هستند؛ اما افسوس که امروز با فرسنگها دوری از آنچه داشتهایم، در بیابان سرگردان، از هر وسیلهای برای ادامه و اتمام زندگی خود استفاده میکنیم. بیخبر از گذشته و بیتوجه به آینده. ژاپن که امروز سیاست صنعتی قرن بیستم را از آن خود کرده است، با حفظ تمامی آنچه از گذشته داشته، در طول یک قرن بازگشایی مرزهای خود بر روی دنیا به این مرتبه دست یافته و به آنچه داشته و دارد، افتخار میکند. حق هم دارد؛ ولی ما را از آنچه داشتهایم نه تنها دور کردند، بلکه یک حالت دوگانگی و تجددطلبی میانتهی با تنفر از سرمایه علمی و هنری و اجتماعی گذشته برای ما فراهم کردند.
ببخشید! سخن فراوان است و اگر بخواهیم ادامه بدهیم، شاید به پاسخ اصلی نرسیم. به هر حال خط و خوشنویسی و هنر خطاطی هم یکی از همین هنرهایی است که متن و مقدمه را از ما گرفتهاند و ما فقط در خاتمه آن زندگی میکنیم و مانند داستان معروف مثنوی در تاریکی پای فیل را گرفته و آن را تحلیل و تفسیر میکنیم.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.