1395/10/13 ۰۷:۵۷
شاید قبولیهای سال ۱۳۳۹ رشتة ادبیات فارسی دانشگاه مشهد را بخت یار بود که در آن سال علاوه بر استادان نامداری چون دکتر علیاکبر فیاض و دکتر جمال رضایی، دو استاد فرزانة دیگر هم به گروه ادبیات پیوستند: غلامحسین یوسفی و دکتر احمدعلی رجایی. این هر دو بزرگوار، استادانی شایسته و انسانهایی گزیده بودند، اما دکتر احمدعلی رجایی بخارایی آیتی دیگر بود؛ با شخصیتی والا و منشی شایسته و انسانی.
به یاد استاد احمدعلی رجایی بخارایی
اشاره: چندی پیش به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، مجلس بزرگداشتی برای ادیب معاصر، مصحح و قرآنپژوه توانا، مرحوم رجایی بخارایی برگزار شد که دانشورانی چند در آن به ایراد سخن پرداختند یا نوشتههایی تقدیم کردند. مرحوم دکتر احمد علی رجایی بخارایی متولد ۱۲۹۵ش در پاژ (از توابع توس) به دنیا آمد و در تهران موفق به کسب درجه دکتری در رشته ادبیات فارسی گردید. مدتی رئیس دانشکده ادبیات مشهد بود و بعدها برای تدریس به دانشگاه تهران رفت. وی در سال ۱۳۵۷ درگذشت و در صحن عتیق حرم مطهر رضوی به خاک سپرده شد. از عمده تألیفات او، فرهنگ اشعار حافظ، درباره لهجه بخارایی و خلاصه شرح تعرف بوده است. آنچه در پی میآید، یکی از نوشتههایی است که در مجموعه یادنامه ایشان آمده است.
***
در سال ۱۳۳۴ رسالة دکتری خود را گذارنده بود. در سال ۱۳۳۶ به تبریز رفت و در سال ۱۳۳۹ به مشهد منتقل شد. او مردی موقر، دانشمند، خوشبیان و باشخصیت بود؛ نه از آن شخصیتهای پیش پا افتاد? امروزی که هر تاجرپیشة بینام و نشان را شخصیت مینامند، بلکه به آن معنی آرمانی که در فرهنگها آمده و شرافت و رفعت و بزرگواری از امتیازهای آن است. و مفهوم «منش» و «شخصیت» را در تعبیر روانشناسان نیز در بر دارد؛ چرا که آنان، شخصیت را «مجموعة نفسانیات آدمی، اعم از افکار، احساسات و عواطف میدانند و ویژگی مهم آن را وحدت و هویت میشناسند. از این دو، وحدت هماهنگی در طول زندگی است» (سیاسی، ۱۳۴۹: ۴۸۴)، و هویت بر شناختنامة علمی و پیشینة فرهنگی اطلاق میشود. افرادی که از نیروهای ذهنی متناسب و متعادل برخوردارند و در طول زندگی پایبندی به این هماهنگی را به عنوان یک اصل در نظر دارند، میتوانند مصداق انسانهای باشخصیت و برتر باشند.
حد و مرز شخصیت
دکتر رجایی خود در جایی حد و مرز شخصیت و وظیفة افراد باشخصیت را معین میکند: «در کشورهایی که قدرت و امتیاز در دست یک طبقة معین است، شرف و تقوا لگدکوب شهوت و مال است. تکلیف طبقة باشرف و مردم صاحبدل و حساس و فهمیده جز این است که دامن از آلایش محیط فراهم گیرند؟ و با یاران یکدل و پاکنهاد گوشهای بگیرند و خدمت و محنت بلاشرط را شعار خود قرار دهند» (رجایی، ۱۳۵۸: ۲۱). از این رو با همفکران خویش، مکتب فلسفی مبارز را تشکیل داد که هدفشان انتشار کتابهای فلسفی و پرورش انسانهای شایسته بود؛ انسانهایی که در انتخاب راه درست تردید به خود راه ندهند و مقام و ثروت و دیگر انگیزهها راهشان را نزند و در کمال شجاعت و صراحت، راهی را که درست میدانند، ادامه دهند.
دکتر رجایی از این بزرگمردان بود. او سنتهای علمی و معیارها و ضوابط فرهنگی را ارج مینهاد و آن را نه در شمار روشهای رفتاری، بلکه در ردیف باورهای اعتقادی و اجتماعی میدانست. این پایبندی به اصول فرهنگی سبب میشد که وقتی انحراف از معیارها و ضوابط را مشاهده میکرد، نه آن را میپذیرفت و نه میخواست خود را با آن تطبیق دهد.
پیامدها
این ویژگی چند بار او را مجبور به ترک کارهایی کرد که سخت بدان علاقه داشت: اول بار وقتی بود که به دلیل دخالتهای دولتیان، بهویژه نامردمیهای ساواک، دایره بر او تنگ شد و از ریاست دانشکده که وجودش برای ساخت دانشگاه و نگهبانی از دانشجویان، بسیار ضرور مینمود، استعفا کرد؛ دوم بار موقعی که ریاست بخش فرهنگی آستان قدس رضوی را برعهده داشت و به بررسی قرآنهای خطی میپرداخت، دلآزرده شد و مهاجرت به تهران را برگزید.
او به تصوف فعال، گرایش داشت و به همین سبب رسالة خود را با عنوان «فرهنگ اشعار حافظ» انتخاب کرد و در تنظیم آن وسواس بیاندازه به خرج میداد. او تصوف را «عکسالعمل روحی مردم حساس و هوشمندی میدانست که در طول چند قرن، کشورشان تحت اشغال بیگانه بوده و حق و قدرت هیچگونه اظهار نظری در امور مملکت و حتی در امور زندگانی خویش نداشتند؛ دست و زبانشان بسته بود و دل و قلمشان شکسته بوده است» (همان: ۲۰).
رجایی خود از کژتابیهای حکومت و عدم فهم اکثریت رنج میبرد و زیان فراوان هم تحمل کرد. در مقدم? فرهنگ اشعار حافظ نیز به ترفندهای شاعر برای نجات از نادانی عوام و استبداد حکام اشاره دارد که: «حافظ سخن را در جایی نشانده است که فهم عوام بدان نرسد و همواره قابل تأویل و دفاع باشد و شاعر از مزاحمت خامان در امان بماند» (رجایی، ۱۳۵۸: ۱۴ـ ۱۵).
در یک سخن، استادانی چون دکتر رجایی غالباً مشتاقانی بااستعداد، سختکوش و دقیق بودند که از همان ابتدا به سائقة دانشدوستی و برای کسب آگاهی، قدم به مکتب و مدرسه گذاشتند و با تکیه بر آمادگیهای خداداده و کوششهای فراوان توانستند مدارج علمی را با موفقیت طی کنند و در اندیشة گسترش فرهنگ به خدمت دانشگاه درآیند. این استادان کوشیدند تا دانشگاه را که جلوهگاه اندیشههای پیشتاز و میدان باروری استعدادهای درخشان بود، با جامعههای مترقی جهان همراه کنند و جاذبههای فرهنگ ملی را به دنیا بشناسانند. اینان به انگیزة مال و جاه، راهی مدرسه نشده بودند که برای خودنمایی قلم زنند و قدم بردارند، بلکه به فرهنگ ایران و گذشته این ملت عشق میورزیدند و با فروتنی عالمانه، داشتههای خود را به دیگران انتقال میدادند یا در آثارشان، به یادگار گذاشتند؛ با اینهمه پیوسته مورد بیمهری حکومتگران بودند و همان هم بهتر که دامن چیدند، انسان زیستند و نام و یادشان جاودانه شد.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید