دانش و آزادگی / دکتر محمدرضا راشدمحصل

1395/10/13 ۰۷:۵۷

دانش و آزادگی / دکتر محمدرضا راشدمحصل

شاید قبولی‏های سال ۱۳۳۹ رشتة ادبیات فارسی دانشگاه مشهد را بخت یار بود که در آن سال علاوه بر استادان نامداری چون دکتر علی‏اکبر فیاض و دکتر جمال رضایی، دو استاد فرزانة دیگر هم به گروه ادبیات پیوستند: غلامحسین یوسفی و دکتر احمدعلی رجایی. این هر دو بزرگوار، استادانی شایسته و انسان‏هایی گزیده بودند، اما دکتر احمدعلی رجایی بخارایی آیتی دیگر بود؛ با شخصیتی والا و منشی شایسته و انسانی.

 

به یاد استاد احمدعلی رجایی بخارایی

 

اشاره: چندی پیش به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، مجلس بزرگداشتی برای ادیب معاصر، مصحح و قرآن‌پژوه توانا، مرحوم رجایی بخارایی برگزار شد که دانشورانی چند در آن به ایراد سخن پرداختند یا نوشته‌هایی تقدیم کردند. مرحوم دکتر احمد علی رجایی بخارایی متولد ۱۲۹۵ش در پاژ (از توابع توس) به دنیا آمد و در تهران موفق به کسب درجه دکتری در رشته ادبیات فارسی گردید. مدتی رئیس دانشکده ادبیات مشهد بود و بعدها برای تدریس به دانشگاه تهران رفت. وی در سال ۱۳۵۷ درگذشت و در صحن عتیق حرم مطهر رضوی به خاک سپرده شد. از عمده تألیفات او، فرهنگ اشعار حافظ، درباره لهجه بخارایی و خلاصه شرح تعرف بوده است. آنچه در پی می‌آید، یکی از نوشته‌هایی است که در مجموعه یادنامه ایشان آمده است.

***

شاید قبولی‏های سال ۱۳۳۹ رشتة ادبیات فارسی دانشگاه مشهد را بخت یار بود که در آن سال علاوه بر استادان نامداری چون دکتر علی‏اکبر فیاض و دکتر جمال رضایی، دو استاد فرزانة دیگر هم به گروه ادبیات پیوستند: غلامحسین یوسفی و دکتر احمدعلی رجایی. این هر دو بزرگوار، استادانی شایسته و انسان‏هایی گزیده بودند، اما دکتر احمدعلی رجایی بخارایی آیتی دیگر بود؛ با شخصیتی والا و منشی شایسته و انسانی.

در سال ۱۳۳۴ رسالة دکتری خود را گذارنده بود. در سال ۱۳۳۶ به تبریز رفت و در سال ۱۳۳۹ به مشهد منتقل شد. او مردی موقر، دانشمند، خوش‏بیان و باشخصیت بود؛ نه از آن شخصیت‏های پیش پا افتاد? امروزی که هر تاجرپیشة بی‏نام و نشان را شخصیت می‏نامند، بلکه به آن معنی آرمانی که در فرهنگ‏ها آمده و شرافت و رفعت و بزرگواری از امتیازهای آن است. و مفهوم «منش» و «شخصیت» را در تعبیر روان‏شناسان نیز در بر دارد؛ چرا که آنان، شخصیت را «مجموعة نفسانیات آدمی، اعم از افکار، احساسات و عواطف می‏دانند و ویژگی مهم آن را وحدت و هویت می‏شناسند. از این‏ دو، وحدت هماهنگی در طول زندگی است» (سیاسی، ۱۳۴۹: ۴۸۴)، و هویت بر شناخت‏نامة علمی و پیشینة فرهنگی اطلاق می‏شود. افرادی که از نیروهای ذهنی متناسب و متعادل برخوردارند و در طول زندگی پایبندی به این هماهنگی را به ‏عنوان یک اصل در نظر دارند، می‏توانند مصداق انسان‏های باشخصیت و برتر باشند.

 

حد و مرز شخصیت

دکتر رجایی خود در جایی حد و مرز شخصیت و وظیفة افراد باشخصیت را معین می‏کند: «در کشورهایی که قدرت و امتیاز در دست یک طبقة معین است، شرف و تقوا لگدکوب شهوت و مال است. تکلیف طبقة باشرف و مردم صاحب‏دل و حساس و فهمیده جز این است که دامن از آلایش محیط فراهم گیرند؟ و با یاران یکدل و پاک‏نهاد گوشه‏ای بگیرند و خدمت و محنت بلاشرط را شعار خود قرار دهند» (رجایی، ۱۳۵۸: ۲۱). از این ‏رو با همفکران خویش، مکتب فلسفی مبارز را تشکیل داد که هدفشان انتشار کتابهای فلسفی و پرورش انسان‏های شایسته بود؛ انسان‏هایی که در انتخاب راه درست تردید به خود راه ندهند و مقام و ثروت و دیگر انگیزه‏ها راهشان را نزند و در کمال شجاعت و صراحت، راهی را که درست می‏دانند، ادامه دهند.

دکتر رجایی از این بزرگمردان بود. او سنتهای علمی و معیارها و ضوابط فرهنگی را ارج می‏نهاد و آن را نه در شمار روشهای رفتاری، بلکه در ردیف باورهای اعتقادی و اجتماعی می‏دانست. این پایبندی به اصول فرهنگی سبب می‏شد که وقتی انحراف از معیارها و ضوابط را مشاهده می‏کرد، نه آن را می‏پذیرفت و نه می‏خواست خود را با آن تطبیق دهد.

 

پیامدها

این ویژگی چند بار او را مجبور به ترک کارهایی کرد که سخت بدان علاقه داشت: اول بار وقتی بود که به ‏دلیل دخالت‏های دولتیان، به‏ویژه نامردمی‏های ساواک، دایره بر او تنگ شد و از ریاست دانشکده که وجودش برای ساخت دانشگاه و نگهبانی از دانشجویان، بسیار ضرور می‏نمود، استعفا کرد؛ دوم بار موقعی که ریاست بخش فرهنگی آستان قدس رضوی را برعهده داشت و به بررسی قرآن‏های خطی می‏پرداخت، دل‏آزرده شد و مهاجرت به تهران را برگزید.

او به تصوف فعال، گرایش داشت و به همین سبب رسالة خود را با عنوان «فرهنگ اشعار حافظ» انتخاب کرد و در تنظیم آن وسواس بی‏اندازه به خرج می‏داد. او تصوف را «عکس‏العمل روحی مردم حساس و هوشمندی می‏دانست که در طول چند قرن، کشورشان تحت اشغال بیگانه بوده و حق و قدرت هیچ‏گونه اظهار نظری در امور مملکت و حتی در امور زندگانی خویش نداشتند؛ دست و زبانشان بسته بود و دل و قلم‏شان شکسته بوده است» (همان: ۲۰).

رجایی خود از کژتابی‏های حکومت و عدم فهم اکثریت رنج می‏برد و زیان فراوان هم تحمل کرد. در مقدم? فرهنگ اشعار حافظ نیز به ترفندهای شاعر برای نجات از نادانی عوام و استبداد حکام اشاره دارد که: «حافظ سخن را در جایی نشانده است که فهم عوام بدان نرسد و همواره قابل تأویل و دفاع باشد و شاعر از مزاحمت خامان در امان بماند» (رجایی، ۱۳۵۸: ۱۴ـ ۱۵).

در یک سخن، استادانی چون دکتر رجایی غالباً مشتاقانی بااستعداد، سختکوش و دقیق بودند که از همان ابتدا به سائقة دانش‏دوستی و برای کسب آگاهی، قدم به مکتب و مدرسه گذاشتند و با تکیه بر آمادگی‏های خداداده و کوشش‏های فراوان توانستند مدارج علمی را با موفقیت طی کنند و در اندیشة گسترش فرهنگ به خدمت دانشگاه درآیند. این استادان کوشیدند تا دانشگاه را که جلوه‏گاه اندیشه‏های پیشتاز و میدان باروری استعدادهای درخشان بود، با جامعه‏های مترقی جهان همراه کنند و جاذبه‏های فرهنگ ملی را به دنیا بشناسانند. اینان به انگیزة مال و جاه، راهی مدرسه نشده بودند که برای خودنمایی قلم زنند و قدم بردارند، بلکه به فرهنگ ایران و گذشته این ملت عشق می‏ورزیدند و با فروتنی عالمانه، داشته‏های خود را به دیگران انتقال می‏دادند یا در آثارشان، به یادگار گذاشتند؛ با این‏همه پیوسته مورد بی‏مهری حکومتگران بودند و همان هم بهتر که دامن چیدند، انسان زیستند و نام و یادشان جاودانه شد.

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: