1395/10/11 ۰۸:۲۳
عبدالحسین خسروپناه، رئیس موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در یادداشتی که در کانال تلگرامی خود منتشر کرده، به آسیبشناسی وضعیت آموزش فلسفه در ایران پرداخته است. او ابتدا با پیش کشیدن این بحث که فلسفه همیشه همراه با نقد است سراغ این مساله میرود که فلسفه در طول تاریخ و در زمان حیاتش، توسط بزرگان فلسفه بالندگی و رشد پیدا کرده و با گرایشهای مختلف، خودش را به جامعه بشریت عرضه داشته و همیشه در طول تاریخ هم گرفتار منتقدان و بیمهریهای مخالفان خود بوده است، بنابراین شاید هم نباید انتظار داشت فلسفهای باشد ولی منتقدش نباشد؛ ظاهرا این مطلب، امکانپذیر نیست.
عبدالحسین خسروپناه، رئیس موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در یادداشتی که در کانال تلگرامی خود منتشر کرده، به آسیبشناسی وضعیت آموزش فلسفه در ایران پرداخته است. او ابتدا با پیش کشیدن این بحث که فلسفه همیشه همراه با نقد است سراغ این مساله میرود که فلسفه در طول تاریخ و در زمان حیاتش، توسط بزرگان فلسفه بالندگی و رشد پیدا کرده و با گرایشهای مختلف، خودش را به جامعه بشریت عرضه داشته و همیشه در طول تاریخ هم گرفتار منتقدان و بیمهریهای مخالفان خود بوده است، بنابراین شاید هم نباید انتظار داشت فلسفهای باشد ولی منتقدش نباشد؛ ظاهرا این مطلب، امکانپذیر نیست. از این رو او معتقد است در ازای هر فکر فلسفیای که ارائه میشود، باید انتظار داشت منتقدانی آن را نقد کنند. خسروپناه با طرح این مساله که فلسفه اسلامی هم از این نقدها مجزا نیست، نوشته است کاری که غزالی در کتاب تهافتالفلاسفه کرد، نه اولین کار بود و نه آخرین کار. بعد از غزالی هم خیلیها با همین عنوان تهافت الفلاسفه کتاب نوشته یا افرادی مثل شهرستانی مصارعالفلاسفه نوشتهاند. نکتهای که خسروپناه در این میان بر آن تاکید دارد این است که نقد باید همراه با منطق و اخلاق علمی باشد. به نظر خسروپناه عرضه نقد هم باید همراه با منطق و اخلاق علمی باشد؛ حتی خود فیلسوفان هم یکدیگر را نقد کردهاند. مانند نقدهایی که سهروردی بر مشاء دارد، نقدهایی که ملاصدرا بر سهروردی دارد و نقدهایی که ملارجبعلی تبریزی بر ملاصدرا دارد؛ چون به زعم وی ذات تفکر فلسفی، همراه با نقد است. او با توجه به این موضوع امتیازات و آسیبهای فلسفه را پیش میکشد. او با شرح امتیازها سراغ آسیبشناسی این حوزه میرود و مینویسد: «به نظر من، آسیب مهم در فلسفه ما یعنی وضعیت آموزش و پژوهش فلسفه در ایران وجود دارد. حالا این بحث دیگری است که آیا این سبک آموزش و گذراندن چند واحد و چند صفحه از این کتاب، «فیلسوف» تربیت میکند یا نه؟! ما حتی در بعضی گروههای فلسفه، وضعیت 20 سال گذشته آن را با وضعیت الان که میسنجیم، یک مقدار اسفبار است.» او با اشاره به شیوه آموزش فلسفه در ایران معتقد است:«در ایران بیشتر عالم فلسفه و شارح فلسفه تربیت میشود تا فیلسوف.» او به حوزه علمیه اشاره میکند که عدهای فقه میخوانند و شارح کتابهای شیخ انصاری یا کتابهای آخوندخراسانی میشوند و این کتابها را خوب درس میدهند اما اگر یک فرع فقهی جدید به آنها بدهید نمیتوانند حل کنند. او معتقد است که فیلسوف به کسی نمیگویند که فقط بتواند اسفار ملاصدرا را درس بدهد یا کانت را خوب بفهمد و بر آن شرح بنویسد؛ بلکه به زعم وی تعریف دقیق فیلسوف، بر کسی صدق میکند که اگر با یک پرسش جدید فلسفی رو به رو شد، بتواند آن مساله را روشمندانه حل کند. آیا پرسشهای فلسفی ثابت هستند؟ یعنی اگر مثلا در زمان میرداماد سوال اصالت وجود یا اصالت ماهیت مطرح بود و در گذشته این سوال مطرح نبود، در آینده هم فیلسوفان با سوالی غیر از این مواجه نمیشوند؟ قطعا مواجه میشوند. یکی دیگر از آسیبهایی که خسروپناه به آن اشاره میکند بهروز شدن سوالات فلسفی و عدمپرداختن به آنها است. او مینویسد که ما امروزه با یکسری پرسشهای فلسفی روبهرو هستیم که در زمان ملاصدرا این سوالها مطرح نبوده است. بعضی از این پرسشها شاید حتی در زمان علامه طباطبایی هم مطرح نبوده و الان تازه ما با این پرسشها مواجه میشویم. خسروپناه با بررسی این آسیبها در نهایت نتیجه میگیرد که وضعیت آموزش فلسفه در ایران فیلسوفپرور نیست و این شیوه آموزشی، اگر خیلی موفق باشد، عالم به فلسفه پرورش میدهد.
منبع: فرهیختگان
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید