1395/9/13 ۰۸:۲۱
حكومت رضاشاه نتیجه جنگ قدرت در دوران پس از انقلاب مشروطه است كه فصل تازهای را در تاریخ توسعه سیاسی ایران در زمینه ایجاد تمركز در منابع قدرت گشود. استیلای این حكومت، با وجود توفیق در افزایش كمیت قدرت سیاسی و ایجاد ابزارهای جدید برای متمركز ساختن و اعمال قدرت، تغییر جامعه ایران را از جامعهای كوتاهمدت به جامعهای با ساختارهای بلندمدت و مستمر باعث نشد.
حكومت رضاشاه نتیجه جنگ قدرت در دوران پس از انقلاب مشروطه است كه فصل تازهای را در تاریخ توسعه سیاسی ایران در زمینه ایجاد تمركز در منابع قدرت گشود. استیلای این حكومت، با وجود توفیق در افزایش كمیت قدرت سیاسی و ایجاد ابزارهای جدید برای متمركز ساختن و اعمال قدرت، تغییر جامعه ایران را از جامعهای كوتاهمدت به جامعهای با ساختارهای بلندمدت و مستمر باعث نشد. توسعه سیاسی در این دوره با نوعی عناد و بیمهری توام بود، هرچند به غلط برخی در توجیه این بیمهری به آن گفتهاند شرایط بینالمللی و داخلی با توجه به وضعیت پراكندگی و تفرق ملی، اوضاع اقتصادی و سیاسی، ضرورت چنین تمركزی در منابع قدرت را ایجاب میكرد. بدین سان بود كه میان توسعه در سیاست و اقتصاد هم پیوندی ایجاد نشد و بدون انجام هر امر دیگری سیاست از منظر خودسری ادامه یافت، صورتی كه میتوانست به شكل غیر فردی با مشاركت مردم گسترش یابد. در دوران رضاشاه تحول عمدهای در گروههای قدرت صورت گرفت. این تحول همگی بر مبنای خواسته استیلای حكومت فردی او همراه بود. با توجه به شیوههای مدرنسازی رضاشاه كه سرشتی دستوری و آمرانه داشت، اكثر كسانی كه به نوعی با دستگاه بناپارتیسم حكومتی او به مخالفت پرداختند از جمله عبدالحسین تیمورتاش، علیاكبر داور و غیره حذف شدند. از این رو، دوره فرمانروایی او را میتوان عصر تمركزیابی قدرت و در عین حال سركوب سیاسی و فضای فرهنگی كه مایه سترونی اندیشه و زوال روشنفكری شده دانست. روشنفكران این دوران یا از روی ترس سر بر آستان خدمتگزاری دولت نهادهاند یا گوشهگیری و خاموشی پیشه ساختهاند و همراه محمد علی فروغی این بیت مولوی را زمزمه كردهاند:
در كف شیر نر خونخوارهای/ جز كه تسلیم و رضا كو چارهای
فقدان نهادسازی سیاسی
حكومت رضاشاه به یك معنی از لحاظ ایجاد تحولات اجتماعی و اقتصادی و وحدت و قدرت سیاسی، مجری و میراث انقلاب مشروطه به شمار میرفت. از سوی دیگر نوسازی ایران به شیوه غربی از لحاظ فرهنگی و اقتصادی بر سایر اهداف به ویژه تغییر رابطه و شیوع اعمال قدرت و افزایش مشاركت سیاسی ترجیح داده شد. كوشش در زمینه تمركز منابع قدرت، لازمه ایجاد امنیت و وحدت ملی و نیز ایجاد تحولات اجتماعی و اقتصادی تلقی میشد و معطوف به گسترش مشاركت و نهادسازی سیاسی نبود، آن چیزی كه هانتینگتون و برخی دیگر از اندیشمندان علوم سیاسی بر آن تاكید كردهاند. در واقع ایران در این دوره به طور همزمان با ضرورت پاسخگویی به معضلات ناشی از وحدت ملی، ساخت قدرت، رفاه اقتصادی و مشاركت سیاسی مواجه شد. لیكن بحرانهای ناشی از فقدان وحدت و هویت ملی و عقب ماندگی اقتصادی، ضرورت تاكید بر افزایش و تمركز منابع قدرت سیاسی را ایجاب میكرد، عاملی كه با خودسری و یكجانبهگرایی فردی همراه بود. بدین سان از بین اهداف و ضرورتهای مهم آن دوران، هدف افزایش قدرت سیاسی فردی و خودكامگی اولویت یافت. در این باره آلموند گفته است كه در كشور در حال توسعه خواه ناخواه باید اولویت بیشتری به هدف ایجاد وحدت ملی و قدرت دولتی موثر بدهد تا بتواند بعدها به تقاضا برای مشاركت و رفاه واكنش مساعدی نشان دهد.
دولت شبهمدرن در ایران
دولت رضاشاه نخستین دولت شبه مدرن در ایران بود و با آنكه برخی ویژگیهای آن ریشه در گذشته تاریخ ایران داشت، لیكن نظام سیاسی جدیدی به شمار میرفت. حكومت رضاشاه با متمركز ساختن منابع و ابزارهای قدرت، ایجاد وحدت ملی، تاسیس ارتش مدرن، تضعیف مراكز قدرت پراكنده، اسكان اجباری و خلع سلاح عشایر، ایجاد دستگاه بروكراسی جدید و اصلاحات مالی و تمركز منابع اداری و اجبارهای فرهنگی، ساختار نصف و نیمه دولت مدرن را بر محوریت یك نفره به وجود آورد. كاربرد مطلقه برای این دوره از تاریخ سیاسی ایران حاكی از تفاوت اساسی نظام رضاشاه با استبداد سنتی در دوره ماقبل او به ویژه در دوره قاجار است، آنچه با دیكتاتوری متفاوت است. حكومت رضاشاه گرچه برخی شیوههای اعمال قدرت خودسرانه و خودكامه را به سبك حكام پیشین به كار میبرد، لیكن برخلاف حكومتهای قدیم با تمركز بخشیدن به منابع قدرت، برای نخستینبار مبانی ساخت دولت استیلا را ایجاد كرد. ساختار قدرت مطلقه مبین ویژگیهای یك برهه تاریخی است كه بر مبنای قبیلگی و خویشاوندی شكل میگرفت. حال آنكه میتوان استبداد یا دیكتاتوری را به عنوان ویژگی عام رژیمهای قدیم و جدید به كار برد. از مجلس شورای ملی ششم به بعد نهادهای برآمده از انقلاب مشروطیت نیز در درون ساخت دولت استیلای رضاشاهی ادغام و در مقابل،
قوه مجریه و دربار و ارتش به عنوان مراكز اصلی قدرت سیاسی پدیدار شدند.
استیلای رضاشاهی
حكومت رضاشاه در آغاز برای تحكیم مبانی قدرت خود در پی جلب حمایت گروههای صاحب قدرت به ویژه روحانیون و علما برآمد ولی در موقع مقتضی به ویژه بعد از سفر به تركیه و ملاقات با آتاتورك، قدرت سیاسی آنها را خنثی كرد. به همین دلیل دولت ٢٠ ساله او را میتوان به دو دهه تقسیم كرد. از نقطه نظر اصول مشروطه، با توجه به اینكه قدرت سیاسی در آن دوران در دست گروههایی مانند اشراف زمیندار، خوانین، روسای قبایل و روحانیون قرار داشت، آزادی فعالیت انتخاباتی و حزبی هم موجب تقویت همان گروهها میشد.
مشكل اصلی حكومت رضاشاه این بود كه از یك سو ایجاد ساخت دولت استیلا لازمه دگرگونی اجتماعی و اقتصادی بود، ولی از سوی دیگر همین ساخت قدرت با مقتضیات توسعه سیاسی در تعارض بود. آنچنانكه وقتی نخستین گروه دانشآموختگان ایرانی از جمله مهندس مهدی بازرگان به فرانسه اعزام شدند، به نقل از بازرگان، رضاشاه به آنها گفته بود شما را به مملكتی میفرستم كه از آزادی و دموكراسی برخوردار است، اما ما شما را برای آموختن علم و صنعت به آنجا میفرستیم! روی هم رفته حكومت رضاشاه دستگاه اداری نیرومند و متمركزی ایجاد كرد و منابع عمده قدرت اعم از منابع اجبارآمیز و غیراجبارآمیز را تحت كنترل خود گرفت و از این تمركز قدرت برای ایجاد تحولات اقتصادی، آموزشی، فرهنگی و اجتماعی مورد نظر استفاده كرد و از توجه به ساخت سیاسی خبری نبود. با تاسیس ارتش مدرن و با ایجاد موسسات مالی جدید، سلطه حكومت بر منابع عمده قدرت برقرار شد. عدم اجرای قانون اساسی مشروطه، دخالت گسترده حكومت در انتخابات مجلس و دستچین كردن نمایندگان از بین هواداران دربار از مجلس شورای ملی پنجم تا مجلس چهاردهم، از دیگر نشانههای استقرار دولت شبه مدرن استیلای رضاشاهی بودند. از نقطه نظر تكوین مبانی دولت مدرن در ایران میتوان ابزارهای قدرت دولت مطلقه و چگونگی از بین بردن تكثر گروههای قدرت را مشتمل بر نوسازی ارتش و تحكیم مبانی قدرت آن، تمركز منابع قدرت و از میان برداشتن پلورالیسم و پراكندگی گروهها و منابع قدرت محلی و نیمه مستقل داخلی دانست. اینها ابزارهای قدرت دولت استیلای رضاشاه بودند. ارتش روی هم رفته مهمترین پایه قدرت دولت او بود. تمركز قدرت، وحدت ملی، انجام اصلاحات و ایجاد نظام دیوانی مدرن همگی از طریق استقرار ارتش جدید میسر شد. به علاوه تكوین دولت استیلا با از میان برداشتن تكثر و پراكندگی گروهها و منابع قدرت محلی و نیمهمستقل موجبات تمركز منابع قدرت را فراهم ساخت. در تحلیل این دوره باید گفت، در دوران رضاشاه گرچه در نتیجه تحولات ساختاری و اقتصادی و آموزشی، زمینه توسعه سیاسی از نظر شرایط لازم تا قدری بهبود یافت، اما تمركز منابع قدرت در دست حكومت هیچ گونه مجالی برای رقابت و مشاركت سیاسی مردم باقی نمیگذاشت، هر چند گسترش توسعه سیاسی و آزادیهای مدنی هیچ گونه مغایرتی با افزایش رفاه عمومی ندارد. با توجه به انحصار منابع قدرت در دست حكومت، طبقات و گروههای قدرت قدیم و جدید، امكان و توان سازماندهی به علایق خود را نداشتند. دولت رضاشاه از حیث رابطه با طبقات و نیروهای اجتماعی و سیاسی دولت ضعیفی بود و این حكم را میتوان در خصوص ساخت دولت استیلا در ایران قبل از او هم تعمیم داد، هرچند حكومت او طبق تعریف مبتنی بر تمركز و انحصار كاربرد منابع قدرت و اجبار بود.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید