1395/6/13 ۰۷:۵۶
کودتای ۲۸ مرداد همه چیز را ناگهان از میان برد. با این حال از همان فردای کودتا، تشکلی جدید به همت آیتالله حاج سیدرضا زنجانی ـ از روحانیون تراز اول تهران ـ شکل گرفت و به مبارزه علیه رژیم پرداخت. وی در نخستین اقدام با همکاری سه نفر از هوادارن نهضت ملی، اعلامیههایی را با عنوان «نهضت ادامه دارد» شخصا در برخی از خیابانهای تهران توزیع کرد. او در گام بعد با دعوت از معتقدان به نهضت ملی و همچنین احزاب ملت ایران، مردم ایران و حزب ایران، تشکیلاتی را پایهگذاری کرد که چندی بعد «نهضت مقاومت ملی ایران» نام گرفت: «آنها که تحت تأثیر ضربات مرگبار دشمن، کنترل اعصاب خود را از دست نداده…
نهضت مقاومت ملی
کودتای ۲۸ مرداد همه چیز را ناگهان از میان برد. با این حال از همان فردای کودتا، تشکلی جدید به همت آیتالله حاج سیدرضا زنجانی ـ از روحانیون تراز اول تهران ـ شکل گرفت و به مبارزه علیه رژیم پرداخت. وی در نخستین اقدام با همکاری سه نفر از هوادارن نهضت ملی، اعلامیههایی را با عنوان «نهضت ادامه دارد» شخصا در برخی از خیابانهای تهران توزیع کرد. او در گام بعد با دعوت از معتقدان به نهضت ملی و همچنین احزاب ملت ایران، مردم ایران و حزب ایران، تشکیلاتی را پایهگذاری کرد که چندی بعد «نهضت مقاومت ملی ایران» نام گرفت: «آنها که تحت تأثیر ضربات مرگبار دشمن، کنترل اعصاب خود را از دست نداده… رسالت بزرگ حفظ و ادامه نهضت را به عهده گرفته و دور از چشم پلیس و سایه سرنیزهها به دور هم جمع شدند. این عده که تعداد آنها از انگشتان یک دست تجاوز نمیکرد… علی رغم دشمنان ایران و کودتاچیان، پرچم پرافتخار نهضت ملی را دوباره برافراشتند و به این ترتیب هسته اولیه نهضت مقاومت ملی منعقد گردید.» (گزارش عملیات ۳۴ ماهه نهضت مقاومت ملی از ۲۸ مرداد۳۲ تا اول تیر۱۳۳۵)
فعالیتهای نهضت مقاومت عمدتاً فعالیتهای تبلیغی ـ توضیحی بود که شامل انتشار و توزیع اعلامیه به مناسبتهای مختلف، انتشار نشریات خبری ـ تحلیلی «راه مصدق» و «مکتب مصدق» و نیز برگزاری تجمعهای کوچک تحت پوشش مراسم مذهبی به مناسبتهای مختلف و از جمله عزاداری و جشنهای مذهبی بود. تشکیلات نهضت مقاومت مرکب بود از: کمیته مرکزی، کمیته اجرایی و کمیتههای چهار گانه شامل تشکیلات تهران، شهرستانها، مالی و تبلیغات. (نجاتی، ۱۳۷۱، جلد اول، ص۱۰۳)
نهضت مقاومت به رغم ماهیت مخفی خود در انتخابات دوره هیجدهم مجلس شورای ملی و نیز انتخابات مجلس سنا با اعلام فهرست نامزدهای انتخاباتی شرکت کرد. شعار نهضت مقاومت «یا پیروز میشویم، یا رسوا میکنیم» بود.
برگزاری تظاهرات ۱۶ مهر و۲۱ آبان به دعوت نهضت مقاومت ملی موجب شد تا عده زیادی از اعضا و هواداران نهضت مقاومت بازداشت و زندانی شوند. این دستگیریها تا سال ۱۳۳۶ ادامه یافت. در این مدت اکثر رهبران، فعالان و کسانی که به نحوی با نهضت مقاومت ارتباط داشتند، بازداشت شدند و مدتی را در زندان به سر بردند. در شهریور ۱۳۳۶ بار دیگر تعداد زیادی از رهبران و فعالان نهضت مقاومت در تهران و مشهد بازداشت شدند. از آن پس نهضت مقاومت که رهبرش آیتالله زنجانی نیز به زنجان تبعید شده بود، عملا از صحنه سیاسی کشور خارج شد. آخرین نشانه از نهضت مقاومت ملی، انتشار اعلامیه تبریک سال نو در اول فروردین ۱۳۴۰ بود که بیشتر یک کار فردی محسوب میشد تا یک اقدام تشکیلاتی.
احزاب دولتی
در میانه این دوره هفت ساله، شاه بعد از اعلام دکترین آیزنهاور و تحت فشار آمریکاییها مجبور به تشکیل دو حزب در ایران شد؛ اما این نمایش دمکراسی نه تنها مخالفان را راضی نساخت، بلکه حامیان آمریکاییاش را نیز خشنود نکرد. در سال ۱۳۳۶ دو حزب «مردم» و «ملیون» به رهبری اسدالله علم و دکتر منوچهر اقبال تأسیس شدند. وظایف هر دو حزب را شخص شاه تعیین کرده بود. وی در باره دلایل تشکیل دو حزب مزبور و نیز نقش آنها در انتخابات مجلسین شورا و سنا به یک نویسنده آمریکایی که پرسیده بود: «در واقع خود شما بودید که این احزاب را راهانداختید درست نیست؟» پاسخ داد: «به آنها [علم و اقبال، رهبران احزاب] گفتم که اکنون زمان تشکیل احزاب است…. آنها را به دلیل انتخاباتی که در پیش داشتیم، درست کردیم…!» (مصاحبه ای.آی. بین نویسنده آمریکایی به نقل از امینی، ۱۳۸۸، ص۱۳۹)
چند ماه بعد از تأسیس «حزب مردم» به رهبری اسدالله علم، در دی ماه ۱۳۳۶ منوچهر اقبال نخستوزیر وقت با دعوت از ۶۵ نماینده مجلس در کاخ وزارت امورخارجه، «حزب ملیون» را تأسیس کرد. اقبال در سخنرانی خود در مراسم مزبور گفت: «آقایان سابقه دارند که نظر و نیت اعلیحضرت همایونی این است که مشروطیت ایران مراحل کمال را طی کند و لزوم ایجاد سیستم دوحزبی را… گوشزد فرمودند… منتها از هم اکنون باید گفته شود که صحبت اقلیتی و اکثریتی در کار نیست…» (امینی، ۱۳۸۸، ص۱۴۳) گازیروفسکی در باره اعتبار این دو حزب معتقد است: «از آنجا که این دو حزب از سوی حکومت پدید آمده بودند، از نظر همگان هیچ یک مشروعیت نداشتند و هیچ کدام نتوانستند بیش از چندهزار نفر را به خود جذب کنند.»(گازیروفسکی ص۳۳۰)
دوره چهارم: ۱۳۳۹ـ۱۳۴۲
در سال ۱۳۳۹محمدرضا پهلوی بار دیگر تحت فشار شرایط داخلی و فشارهای آمریکاییها مجبور به اقدام جدیدی شد. در خلال سالهای ۳۲ تا ۳۸، کودتاچیان بیش از دومیلیارد و ۲۰۰میلیون دلار از محل درآمد نفت و یک میلیارد و۲۰۰میلیون دلار از محل کمکهای آمریکاییها درآمد کسب کرده بودند. این میزان درآمد بیش از پنج برابر دریافتهای ارزی کشور در طول بیست سال پیش از آن بود و همین امر موجب شد تا در سال ۱۳۳۸ واردات کالا به ایران به شش برابر سال ۱۳۳۳ افزایش یابد.
در پایان سال ۱۳۳۸ش، هنگامی که تراز بازرگانی ایران با احتساب در آمد نفت منفی، ۲۳۲ میلیون دلار شد (همایون کاتوزیان ؛۱۳۶۶ ج ۲؛ ص۹۵) آمریکاییها پی بردند که کمکهای مستقیم و غیر مستقیم آنها اعم ـ از اقتصادی وغیر اقتصادی ـ در چاه ویل فساد حکومت بیکفایت و فاسد پهلوی به باد فنا رفته و نابود شده است. این امر از یک سو و خطر نفوذ شوروی از سوی دیگر موجب شد که ظرف مدت یک سال، دو گزارش تحلیلی توسط جان.و. بولینگ تحلیلگر مسائل ایران در وزارت خارجه آمریکا تهیه شود و راهکارهایی را برای برونرفت رژیم از وضعیت پیش آمده ارائه کند که اصلاحات ارضی از جمله آنها بود.(گزارش J.W. BOULING (THE CURREENT SITUATION OF IRAN) به نقل از نجاتی؛ ۱۳۷۱، ج۱؛ ص۱۳۷) یک ماه پس از انتشار آن گزارش، یعنی در اردیبهشت ۱۳۴۰گزارش سفر پرفسور ت.کویتلر یانگ استاد دانشگاه پرینستون به ایران منتشر شد که تحلیل و پیشنهادهایی مشابه با گزارش بولینگ را در بر داشت.(گزارش یانگ به نقل از: نجاتی، همان، ص۱۳۹)
ضرورت تغییر و اصلاحات چنان که در دکترین آیزنهاور و گزارشهای اختصاصی در باره ایران آمده بود، الزامی بود. سرانجام فشارهای حامیان و مشکلات درونی موجب شد تا شاه مجبور به اجرای نمایش اصلاحات شود. شاه در ۱۵خرداد ۱۳۳۹ در سخنرانی خود گفت: «انتخابات آینده کاملا آزاد خواهد بود.» ادعای آزادی انتخابات آنقدر صحت داشت که شاه را مجبور ساخت هم انتخابات را باطل اعلام کند و هم دولت منوچهر اقبال، مجری آن انتخابات رسوا را در شهریور ماه از کار برکنار سازد!
در چنین فضایی و در حالی که همه جا صحبت از آزادی سیاسی بود، جلسهای با حضور جمعی از همکاران دکتر مصدق و معتقدان به نهضت ملی ایران تشکیل شد. در روز ۲۳ تیر۱۳۳۹ به دعوت دکتر غلامحسین صدیقی، هفده تن از شخصیتهای سیاسی در منزل ایشان گردهم آمدند و درباره تأسیس «جبهه ملی دوم» به توافق رسیدند. اللهیار صالح، سیدمحمود نریمان، عبدالله معظمی، داریوش فروهر، سیدباقرخان کاظمی، حاج سیدرضا زنجانی، مهدی بازرگان، یدالله سحابی، سیدمحمود طالقانی و حاج آقاضیاء حاجسیدجوادی و… از جمله حاضران در آن جلسه بودند. این عده در جلسات بعد، شورای سی وپنج نفرة جبهه ملی و نیز اعضای هیأت اجرایی موقت جبهه را برگزیدند و در روز سیام تیر۱۳۳۹ با صدور اعلامیهای تأسیس و شروع فعالیتهای جبهه ملی ایران را اعلام کردند.
در دوم مرداد ۱۳۳۹ شاه طی مصاحبهای درباره اجازه فعالیت احزاب گفت: «نه فقط اجازه تأسیس یک یا دو حزب، بلکه احزاب خیلی زیاد دیگری هم داده میشود و در هیچ جای قانون منعی برای این کار نیست.» (روزنامه اطلاعات ۲ر۵ر۳۹) در این شرایط که تا بهمن سال ۱۳۴۱ ادامه داشت، در کنار جبهه ملی دوم که یکهتاز صحنه سیاسی کشور به شمار میرفت، احزاب درون جبهه ملی ایران، «حزب زحمتکشان ملت ایران» و «نهضت آزادی ایران» که در اردیبهشت ۱۳۴۰ تأسیس شد، به فعالیت سیاسی پرداختند. در این میان به جز جبهه ملی که نیروی اصلی حاضر در میدان بود، نهضت آزادی ایران حضور پررنگتری نسبت به سایر گروهها در عرصه داشت.
در ۲۷ تیر ۱۳۴۱ امینی استعفا کرد و اسدالله عَلم که خود را «چاکر خانهزاد شاه» معرفی میکرد، به نخستوزیری منصوب شد. از این پس فضای سیاسی نیز شروع به بازگشت کرد. علم بعد از روی کارآمدن تلاش برای مصالحه با جبهه ملی را آغاز کرد. او جلساتی را با رهبران جبهه برگزار کرد؛ ولی بعد از چهار جلسه، هر دو طرف به این نتیجه رسیدند که امکان تفاهم و همکاری وجود ندارد و بنابراین هر یک به دنبال اجرای برنامه خود رفتند. از پاییز ۱۳۴۱ سمت و سوی اعلامیههای جبهه ملی تندتر شد و رژیم شاه هم به دنبال آماده ساختن زمینههای برچیدن فضای باز رفت. جبهه ملی در دی ماه این سال بعد از برگزاری کنگره نخست خود با موج بازداشت رهبران و اعضای فعال وتعداد زیادی از دانشجویان هوادار خود روبرو شد. این بازداشتها که با بازداشت سران و فعالان نهضت آزادی همراه بود، موجب شد تا زندانهای تهران و شهرستانها در پایان سال ۱۳۴۱ مملو از فعالان سیاسی شود.
از سوی دیگر به دنبال آغاز نهضت روحانیت به رهبری آیتاللهالعظمی خمینی، رژیم شاه در بهار ۱۳۴۲ علاوه بر نیروهای سیاسی، تعداد زیادی از نیروهای مذهبی را نیز بازداشت کرد. بینتیجه ماندن دستگیری نیروهای فعال در صحنه سیاسی و ادامه اعتراضات بهویژه در ماه محرم آن سال، سرانجام رژیم را واداشت تا در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ برای مقابله با مردم معترض به دستگیری رهبران مذهبی و مرجع تقلید شیعه، به استفاده از تفنگ وگلوله روی آورد. در آن روز عده زیادی از مردم بیسلاح به دست سربازان مسلح به خاک وخون کشیده شدند و بار دیگر دوران بهارآزادی به سر آمد.
دوره پنجم:۱۳۴۲ـ۱۳۵۷
رژیم شاه بعد از واقعه ۱۵ خرداد۴۲ خود را یکهتاز میدان میدید. در ابتدای تابستان این سال همه سردمداران و رهبران جبهه ملی و نهضت آزادی به مثابه دو سازمان عمده سیاسی مخالف در زندان و مراجع تقلید شیعه در بازداشت بودند. تعدادی از کسانی که در جریان وقایع محرم نقش داشتند، همچون طیّب حاجرضایی و حاج اسماعیل رضایی و… نیز در زندان انتظار محاکمه بودند. وضعیت آنچنان به کام شاه بود و او آنقدر خود را بر اوضاع مسلط میدید که در طول تابستان بهتدریج رهبران جبهه ملی را از زندان آزاد کرد. آیتاللهالعظمی خمینی در ۴مرداد این سال از زندان پادگان عشرتآباد به منزلی در داوودیه منتقل شد و در پایان سال نیز آزاد شد و به قم بازگشت.
شدت عمل تنها در دو مورد رخ داد: یکی در مورد طیب حاجرضایی و حاج اسماعیل رضایی ـ از سران بارفروشان تهران ـ که حاضر نشدند ادعای دروغ رژیم درمورد دریافت پول از آیتالله خمینی برای شورش و اغتشاش را قبول کنند. به همین علت حکم اعدام دربارهشان صادر و به اجرا گذارده شد. مورد دوم درباره سران و فعالان نهضت آزادی ایران به وقوع پیوست. اعلامیهای که عزتالله سحابی در داخل زندان نوشته بود، به هنگام خروج دکتر یدالله سحابی از زندان، به دست مأموران افتاد. درپی این اتفاق، رهبران و جمعی از فعالان زندانی نهضت آزادی در دادگاه نظامی محاکمه و به مجازات از یک سال تا ده سال زندان محکوم شدند. این دادگاه در داخل وخارج با سر و صدای زیادی انجام شد. جلسات محاکمه با حواشی فراوانی همراه بود. برای مثال آیتالله طالقانی در جلسات دادگاه به هیچ وجه سخن نگفت و تنها درآخرین جلسه آیات سوره «والفجر» را تلاوت کرد و از دادگاه خارج شد.
در جلسات این محاکمه، متهمان و وکلای مدافعشان مسائل متعددی را در پاسخ به اتهامات دادستان نظامی بیان کردند. علاوه بر آنچه در جلسات دادگاه گفته و شنیده میشد، در آن دادگاه مهندس بازرگان در ضمن قرائت متن دفاعیه خود، به نکات مهمی اشاره کرد که از دید بسیاری پنهان ماند. او در بخشی از دفاعیه خود به وضعیت انفجارآمیز جامعه ایران و اینکه این محاکمه در حقیقت مُهر پایانی بر مبارزات مسالمتآمیز در ایران است، اشاره کرد؛ معنی این سخنان را مسئولان امنیتی وسیاسی رژیم یا نفهمیدند و یا نخواستند بفهمند. بازرگان در دفاعیه بسیار مفصل و طولانی خود، از جمله گفت: با محاکمه ما مبارزات قانونی در ایران پایان میگیرد. و در پایان دفاعیاتش گفت: «در برابر هر تیری که استبداد به سینه ملت میزند و هر گرزی که به سرها میکوبد، سینهها فراختر و سرها بلندتر میشود. ضربات وارده سوزناکتر و شدیدتر به خودش برمیگردد… ترازنامه چهل و اند سال استبداد متلاطم بعد از مشروطیت به رسوایی و لرزانی منتهی شده است. اکثریت مردم زیر فشار ظلم و فقر به تنگ آمده، راه نجات و رهبر و برنامه میجویند.»(بازرگان، ۱۳۵۰، ص۳۴۹)
یادآوری مهندس بازرگان در مورد تغییر شیوه مبارزه خیلی سریع به واقعیت پیوست. از بعد از سال ۱۳۴۲ تنها گروههایی که در تئوری و عمل موضوع نفی مبارزه مسالمتآمیز و در پیش گرفتن مشی مسلحانه در ایران را مطرح نکردند، جبهه ملی و نهضت آزادی بودند. تغییر مشی مبارزه در این دوران تنها به شرایط داخلی ایران مربوط نبود. در سالهای دهه ۱۹۵۰ و۱۹۶۰م با توجه به مبارزات استقلالطلبانه مردم فلسطین، الجزایر، کوبا، ویتنام و مبارزات رهاییبخش مردم در آمریکای لاتین و تحت تأثیرشخصیتهایی همچون ارنستو چهگوارا، فیدل کاسترو و… مشی مبارزاتی به مبارزه قهرآمیز و مسلحانه تغییر یافته بود. سخن از مبارزه پارلمانی و مسالمتآمیز و قانونی در میان نیروهای سیاسی و بهویژه جوانان خریدار نداشت. با چنین رویکرد و دیدگاه متفاوت با گذشته بود که عموم گروهها، سازمانها و هستههایی که در این دوران تشکیل شدند، به سوی مبارزه براندازانه و مسلحانه روی آوردند.
روش و استراتژی این گروهها جدای از اعتقادات ایدئولوژیک آنها را میتوان در موارد زیر خلاصه کرد: ۱ـ اعتقاد به اصلاحناپذیر بودن رژیم شاهنشاهی و ضرورت تغییر رژیم، ۲ـ بیاعتقادی به مبارزه پارلمانتاریستی، ۳ـ اعتقاد به ضرورت کار ایدئولوژیک و وجود مبانی ایدئولوژیک در مبارزه سیاسی،۴ـ نفی مبارزات محفلی و تأکید بر ضرورت ایجاد تشکیلات جهت مبارزه، ۵ـ اعتقاد به مشی مسلحانه به عنوان تنها راه مبارزه، ۶ـ نفی مبارزه علنی و ضرورت فعالیت مخفی، ۷ـ ضرورت ارتباط با جنبشهای رهاییبخش. (درباره این مشی نگاه کنید به: جزنی، بیتا، جلد ۲، ص۱۱۳ـ۱۱۴؛ گازیروفسکی، ۱۳۷۱، ص۳۷۰؛ آبراهامیان، ۱۳۷۷ ص۵۹۵؛ مازیار بهروز، ۱۳۸۰، ص۹۴)
مهمترین سازمانها و گروههایی که در فاصله پانزدهسالة ۱۳۴۲ تا پایان رژیم در ایران ایجاد شد و به فعالیت پرداختند، به ترتیب زمان تأسیس عبارت بودند از: «حزب ملل اسلامی»، «هیأتهای مؤتلفه اسلامی»، «تشکیلات تهران» (وابسته به حزب توده)، «جاما» (جنبش انقلابی مردم مسلمان ایران)، «سازمان انقلابی حزب توده ایران»، «سازمان چریکهای فدایی خلق»، «گروه فلسطین»، «سازمان مجاهدین خلق ایران»، «گروه ستاره سرخ»، «سازمان رهاییبخش خلقهای ایران»، «آرمان خلق»، «جبهه دمکراتیک خلق»، «حزبالله»، «گروه ابوذر»، «گروه منصورون»، «گروه نوید» (وابسته به حزب توده) و… برای آشنایی با برخی از این گروهها به ترتیب تأسیس توضیح مختصری ارائه میشود.
هیأتهای مؤتلفه اسلامی
هیأتهای مؤتلفه اسلامی عبارت از سه گروه مجزا بودند که از اوایل آغاز نهضت روحانیت در سالهای ۴۱ـ۱۳۴۰ بهتدریج به یکدیگر نزدیک و پایه تشکیل یک جمعیت سیاسی ـ نظامی مذهبی را گذاشتند.»(مهدی عراقی، ۱۳۷۰، ص۱۶۵) هیأتهای مزبور در جریان فعالیتهای سیاسی خود ضمن ارتباط با سایر گروههای سیاسی و بهویژه نهضت آزادی ایران، به دلیل اعتقادات و گرایشهای مذهبی اعضای آن، با روحانیت ارتباط ویژهای برقرار نمودند.
مؤتلفه در سازماندهی اولیه خود مرکب از چهار بخش بود: گروه اجرائیات، گروه بررسی مسائل سیاسی، گروه ایدئولوژی و گروه مسائل اقتصادی. اعضای هیأتهای مؤتلفه که قبل از شروع به فعالیت سیاسی، با عدهای از روحانیان و بیش از همه با امام خمینی(ره) و روحانیون پیرامون ایشان ارتباط داشتند، فعالیتهای خود را پس از تأیید روحانیت آغاز کردند. بنا به اظهار برخی از فعالان جمعیت، آغاز به کار فعالیتهای هیأتهای مؤتلفه در فروردین ۱۳۴۲ بود. اعضای هیأتهای مؤتلفه در جریان قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲ از جمله صحنهگردانان اصلی به شمار میرفتند. در همین خصوص عدهای از اعضای آن بازداشت و زندانی شدند. بعد از ۱۵خرداد ۴۲ تا مهر ۱۳۴۳ فعالیت اعضای هیأتهای مؤتلفه تکثیر و پخش اعلامیههای امام خمینی، شرکت در تظاهرات و برگزاری مراسم عزاداری با مضمون سیاسی بود.
بعد از تصویب قانون مصونیت نظامیان آمریکایی شاغل در ایران از سوی مجلسین شوراها و سنا در مهر۱۳۴۳ که در پی آن اعتراض و سپس تبعید آیتاللهالعظمی خمینی را به همراه داشت، هیأتهای مؤتلفه که تا آن زمان هیچ حرکت نظامی نداشتند و اصولا آمادگی آن را نیز نداشتند، تصمیم گرفت تا با این اقدام رژیم مقابله کند. به گفته مهدی عراقی: «از همان روزی که حاجآقا گرفته شد و تبعید شد، برنامه ترور منصور طرحریزی شد.» (عراقی، پیشین، ص۲۰۸) این تصمیم در حالی بود که امام ترور را منحصر به شخص شاه کرده بود و ترور اشخاص دیگری را مجاز نشمرده بود: «وقتی از حضرت امام(ره) اجازه اعدام انقلابی بعضی از خائنین درخواست میشد، ایشان میفرمودند… در شرایط کنونی مجازات شخصی غیر از او جایز نیست؛ زیرا تمام کارها و خیانتها را به دوش او میاندازند و خودشان را از این بنبست نجات میدهند…» (روزنامه رسالت، مصاحبه با حبیبالله عسکراولادی، ۲۴ر۳ر۱۳۷۵)
با این حال، هیأتهای مؤتلفه تصمیم به اجرای این کار گرفت و در روز اول بهمن ۱۳۴۳ در مقابل در ورودی مجلس شورای ملی در بهارستان، حسنعلی منصور ـ نخستوزیر وقت ـ به ضرب گلوله محمد بخارایی از اعضای هیأتهای مؤتلفه کشته شد. در پی این اقدام، پلیس و نیروهای امنیتی طی یک اقدام سریع به جز بخارایی، بیش از پانزده تن از اعضای مؤتلفه را بازداشت کرد. دادگاه نظامی چهار تن از اعضای اصلی مؤتلفه را به جرم شرکت در ترور منصور به اعدام و بقیه را به حبسهایی از ۵ سال تا ابد محکوم کرد.
بعد از آن فعالیتهای تشکیلاتی هیأتهای مؤتلفه متوقف شد. البته آن عده از اعضای باقیمانده مؤتلفه برخی اقدامات را در سالهای بعد انجام دادند که بیشتر تلاشهای انفرادی یا محفلهای مرتبط با مؤتلفه بود و مرکزیت موتلفه که در زندان بودند در جریان کامل آن تلاشها قرار نداشتند. در بهمن ۱۳۵۵ اکثر اعضای موتلفه که در زندان بودند، آزاد شدند. اعضای هیأتهای مؤتلفه در جریان حرکتهای مردمی در سالها ۱۳۵۶و۵۷ و بهویژه در جریان ورود امام خمینی به ایران در عرصه سیاسی ایران حضور داشتند.
ادامه دارد
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید