1393/4/11 ۱۳:۳۰
در جنب این دو نظریه، دیدگاهی دیگر در زمینه تبیین خاستگاه هنر درخور توجه است و آن نظریهای است كه بر طبق آن اولاً، هنر و از جمله هنر شاعری چونان هر عمل و هر كار دیگر (مثلاً خیاطی یا رانندگی) یادگرفتنی و اكتسابی است و میتوان شاعر شد، همان گونه كه میتوان خیاط شد؛ ثانیاً؛ «ناخودآگاه» انسان در این كار نقش ویژهای دارد و الهام بخش شاعر است. بدین معنا كه مجموعآموختههای شاعر در ناخودآگاه او ثبت و ضبط میشود و در وضعی خاص بدانگاه كه شاعر آهنگ سرودنشعر میكند، الهام بخش او میشود و بدین سان اگر در تبیین مابعدالطبیعی، منشأ الهام، بیرون از انسان و درعالم بالاست، بر طبق این نظریه، منشأ الهام در خود شاعر است و همانا ناخودآگاه اوست
در جنب این دو نظریه، دیدگاهی دیگر در زمینه تبیین خاستگاه هنر درخور توجه است و آن نظریهای است كه بر طبق آن اولاً، هنر و از جمله هنر شاعری چونان هر عمل و هر كار دیگر (مثلاً خیاطی یا رانندگی) یادگرفتنی و اكتسابی است و میتوان شاعر شد، همان گونه كه میتوان خیاط شد؛ ثانیاً؛ «ناخودآگاه» انسان در این كار نقش ویژهای دارد و الهام بخش شاعر است. بدین معنا كه مجموعآموختههای شاعر در ناخودآگاه او ثبت و ضبط میشود و در وضعی خاص بدانگاه كه شاعر آهنگ سرودنشعر میكند، الهام بخش او میشود و بدین سان اگر در تبیین مابعدالطبیعی، منشأ الهام، بیرون از انسان و درعالم بالاست، بر طبق این نظریه، منشأ الهام در خود شاعر است و همانا ناخودآگاه اوست.7
ج) مسئله ارزش شعر و هنر
این پرسش كه «هنر برای چیست؟» و «شعر به چه كار میآید؟» و برای انسان چه فایدهای دارد، به ظاهرآسانترین و سادهترین و به واقع و به باطن دشوارترین پرسشی است كه میتوان مطرح كرد. در جایی كهسود معنایی جز سود مادی ندارد و «برای چیست»، پاسخی جز «برای سود مادی» نمییابد، از ارزش شعرسخن گفتن و آن را چونان علم لازمه زندگی دانستن اگر محال نباشد، سخت دشوار است.
باری، اگر در تنوع نیازهای انسان تأمل كنیم و بپذیریم كه نیازهای عاطفی انسان اگر پر اهمیتتر از نیازهای دیگر او نباشد، كماهمیتتر از آنها نیست،. پرسش بنیادی «شعر و هنر برای چیست؟» به پاسخ شایسته خود میرسد و معنای سخن شارل بودلر ـ شاعر فرانسوی ـ هرچه بیشتر روشن میشود كه: «بی آب و نان ممكن است ساعتها و بسا روزها زیست، اما بیشعر هرگز!»
گزارش تفصیلی
و آن گزارشی است در زمینه ماهیت یا چیستی زیبایی و هنر كه مورد توجه خاصما در این مقال و در این مقاله است. مراد از زیبایی در این مقام، همانا زیبایی هنری یا هنرهای زیباست و شعر، هنری از جمله هنرهای زیبا؛ بنابراین در بحث از ماهیت یا چیستی زیبایی از یك سو میتوان از جنس زیبایی یازیبایی به عنوان جنس بحث كرد و از سوی دیگر از نوع خاص زیبایی، یا زیبایی به عنوان نوع كه در بحث مامراد نوع شعر است، بنابراین بحث را تحت دو عنوان ـ چیستی زیبایی و چیستی شعر ـ پی میگیریم.
الف) چیستی زیبایی:
از دیرباز اندیشمندان بدین پرسش كه «زیبایی چیست؟» یا «یك چیز چرا زیباست؟»توجه كردهاند و كوشیدهاند تا بدان پاسخ بدهند. از آنجا كه عادت بر این جاری است كه حكایت را از یونانآغاز كنند من نیز فعلاً از یونان آغاز میكنم و همانند موارد دیگر ـ موارد دیگر فلسفی ـ به سخن افلاطون وارسطو گوش فرا میدهم و از دو دیدگاه، كه یكی معروف است به دیدگاه مابعدالطبیعی و دیگری مشهور استبه دیدگاه تجربی (علمی) سخن میگویم:
1. دیدگاه مابعدالطبیعی، كه دیدگاه افلاطونی است، 8 رسم یا دست كم چنان است كه چون از یونان آغازكنند، این دیدگاه را به افلاطون منسوب میدارند و بر بنیاد مبانی فلسفی فكری او به تبیین این دیدگاهمیپردازند، در حالی كه افلاطون وامدار ایران است و تحت تأثیر شدید اندیشههای زردشت و لاجرم درزیباییشناسی نیز از این اندیشهها متأثر است.
در نظام فكری افلاطون نظریه معروف به نظریه «مُثُل» (Ideas) اساس و بنیاد است و بر طبق نظریه مُثل، اصل و حقیقت هرچیز، از جمله اصل و حقیقت زیبایی را درعالم مُثل، كه همان عالم ارواح جهان مجرد است، باید بازجست كه در یك كلام و به تعبیر میرفندرسكی ـ متفكرعصر صفوی ـ «صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی». افلاطون از «آنچه در بالاست» و مجرد است و كلی، به «مُثل» تعبیر میكند و اعلام میدارد هر نوع موجود كه در این جهان (جهان مادی) است، یك مثال یا یك ایده دارد كه اصل آن نوع است. بنابراین به شمار انواع موجودات ـ اعم از جماد و نبات و حیوان و حتی مفاهیم ومعانی ـ ایده یا مثال در عالمی كه از آن به «عالم مُثل» تعبیر میشود، موجود است.
مثالها یا ایدهها، اصلند وموجودات این جهانی، فرع. مثالها، علتند و موجودات این جهانی، معلول و به زبان تشبیه و تمثیل:مثالها اصلند و موجودات این جهانی، عكس و سایه و پرتو. زیبایی، زیباییها و موجودات زیبا نیز از این قاعدهمستثنی نیستند؛ خواه زیباییهای طبیعی (اعم از پدیدههای زیبای طبیعت و موجودات زنده زیبا، به ویژه مردمزیباروی یا زیبارویان)، خواه زیباییهای هنری یا هنرهای زیبا (اعم از شعر و موسیقی و معماری و آوایخوش و نقاشی و دیگر هنرها).حكایت چنین است جمله، پرتو مثال یا ایده زیبایی هستند و هریك به نسبتی ازآن مثال و از آن ایده بهرهمند شدهاند، یعنی كه زیبا هرچه زیباتر باشد، از ایده زیبایی بهره بیشتری برده است.
بالاتر از حكایت مثال و ایده زیبایی، آن سان كه افلاطون تصریح میكند، مثالها (ایدهها) نیز خود مثالهایبرتر و كاملتری دارند و جهان مُثل، به زبان تشبیه، چونان مخروط است كه از یك قاعده آغاز میشود، به سوی بالا میرود و هرچه بالاتر میرود، محدودتر و باریكتر میشود تا سرانجام به یك نقطه، كه همانا نوكمخروط است، پایان مییابد. نوك مخروط (یا هرم) مُثُل «مثال اعلی» نامیده میشود كه خیر مطلق، حقیقت مطلقو زیبایی مطلق است كه آنجا خیر و حقیقت و زیبایی به وحدت میرسند و با این نگرش و بر این بنیاد، آنسان كه عرفای طرفدار عشق و وحدت وجود تصریح میكنند، جمله زیباییها پرتوهای زیبایی مطلقند و دراصل حاصل «یك فروغ روی او».9
و چنین است كه اگر بپرسیم و بپرسند: «زیبایی چیست؟» پاسخ میدهند: «زیبایی، پرتو مثال زیبایی، یا پرتو زیبایی مطلق است» و اگر پرسیده شود: «چرا یك چیز زیباست؟» پاسخ آناست كه: «چون از مثال زیبایی بهرهمند شده، یا چون از زیبایی مطلق بهره برده است» و بدینسان چیستی زیبایی از دیدگاه مابعدالطبیعی (دیدگاه افلاطونی و عرفانی) تبیین و توجیه میشود و شگفت نیست كه فیالمثل چون مولانا میخواهد از منشأ آسمانی موسیقی سخن بگوید و بدین پرسش پاسخ دهد كه: چراآوای موسیقی دلنشین و زیباست؟ به اقتضای شیوه شاعرانه دو نمونه ساز ـ سُرنا و دهل ـ را مثال میآورد واز «ناقور كُل» كه تعبیری است از ایده یا مثال سازها، سخن میگوید و سرانجام نغمه و آواز خوش این دو ساز را جلوه ناقوركُل یا پرتو ایده سازها میشمارد10 و بدین سان به تبیین زیبایی آواهای خوش از دیدگاهمابعدالطبیعی میپردازد.
2. دیدگاه تجربی (علمی)
این دیدگاه كه دیدگاه ارسطویی است، یا دست كم همان گونه و به همان دلایل كه دیدگاه مابعدالطبیعی به افلاطون منسوب میشود، دیدگاه تجربی (علمی) هم به شاگردش، ارسطو منسوب میگردد. اگر افلاطون همواره روی به آسمان داشت، ارسطو روی از آسمان برتافت و به زمین توجه كرد. گفتهاند ونوشتهاند كه در كلیسای واتیكان نقاشیی هست از رافائل كه در آن افلاطون در حالی كه با انگشت اشاره خودبه آسمان اشاره میكند، نقش شده و ارسطو در حالی كه به زمین اشاره میكند. رافائل خواسته است تا ازطریق این نقاشی نگرش كلی وحركت بنیادی این دو فیلسوف را نشان دهد. سخن ارسطو هم در نقشه استادخود، افلاطون مشهور است؛ این سخن كه: «حقیقت را بیش از استاد خودـ افلاطون ـ دوست میدارم.» ارسطواین سخن را در نقد نظریه مُثُل افلاطونی ـ كه همانا بنیادیترین نظریه افلاطون و اساس همه نظریههای اوستـ بیان میكند و بدین سان، به آن گونه نگرش روی میآورد كه در برابر نگرش مابعدالطبیعی افلاطونی از آن به نگرش تجربی ـ عملی تعبیر میشود.
پینوشتها:
7. مقدمه نگارنده بر كتاب حكایت شعر یادداشت شماره 2.
8. برای آگاهی از دیدگاه افلاطون میتوان از كتب تاریخ فلسفه، فصل مربوط به افلاطون بهره جُست.
9. تعبیری است برگرفته از این بیت حافظ:
هر دو عالم یك فروغ روی اوست گفتمت پیدا و پنهان نیزهم
10. مولانا در مثنوی (چاپ نیكلسون ج 2، دفتر چهارم، ص 321 و 322) نطریههای مختلف در باب منشأ هنررا بیان كرده است. نخست نظر خود را كه همان نظریه عرفانی ـ افلاطونی است، بیانی میدارد؛ بدین عبارت:
ناله سُرنا و تهدید دهل چیزكی ماند بدین ناقور كل
و سپس دیدگاه فیلسوفان را كه معتقدند منشأ موسیقی گردش افلاك است و آن گاه نظریه دینی را از زبانمؤمنان مبنی بر این كه اصل موسیقی بهشتی است.
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید