1395/5/6 ۰۹:۵۹
جنگ جهاني اول هشت روز پس از تاجگذاري احمدشاه آخرين پادشاه سلسله قاجار آغاز شد. مستوفيالممالك، نخستوزير وقت ايران بلافاصله پس از آغاز جنگ، بيطرفي كامل خود را اعلام كرد اما دولتهاي درگير در جنگ، اين بيطرفي را ناديده گرفتند و نيروهاي خود را از هر سو وارد ايران كردند. روسهاي تزاري به فرماندهي ژنرال «باراتف» از بندرانزلي تا اصفهان را ميدان تاختوتاز خود قرار دادند. عثمانيها با حمايت آلمان از مرزهاي غرب كشور تا مركز همدان پيش آمدند و از آنجا راهي قفقاز و مرزهاي روسيه شدند. واكنش متقابل روسيه چنان عثمانيها را به عقب راند كه آذربايجانشرقي در بهمن ١٢٩٣ به اشغال نظاميان روس درآمد.
جنگ جهاني اول هشت روز پس از تاجگذاري احمدشاه آخرين پادشاه سلسله قاجار آغاز شد. مستوفيالممالك، نخستوزير وقت ايران بلافاصله پس از آغاز جنگ، بيطرفي كامل خود را اعلام كرد اما دولتهاي درگير در جنگ، اين بيطرفي را ناديده گرفتند و نيروهاي خود را از هر سو وارد ايران كردند. روسهاي تزاري به فرماندهي ژنرال «باراتف» از بندرانزلي تا اصفهان را ميدان تاختوتاز خود قرار دادند. عثمانيها با حمايت آلمان از مرزهاي غرب كشور تا مركز همدان پيش آمدند و از آنجا راهي قفقاز و مرزهاي روسيه شدند. واكنش متقابل روسيه چنان عثمانيها را به عقب راند كه آذربايجانشرقي در بهمن ١٢٩٣ به اشغال نظاميان روس درآمد. روسها در مرداد ١٢٩٤ تا پشت دروازههاي تهران جلو آمدند. پيشروي روسها به سمت پايتخت موجب مهاجرت عدهاي از نمايندگان مجلس از تهران و تعطيلشدن مجلس شد. احمدشاه درصدد انتقال پايتخت از تهران به اصفهان برآمد، وزيران مختار روس و انگليس او را از اجراي اين تصميم بازداشتند. روسها به قزوين عقبنشيني كردند. در اين مدت رؤساي دولت در تهران تحتفشار بيگانگان مرتبا تغيير ميكردند، به طوري كه در عرض يكسال، بعد از استعفاي مستوفيالممالك به ترتيب مشيرالدوله، سعدالدوله، عينالدوله، مستوفيالممالك و عبدالحسين ميرزا فرمانفرما به رياست دولت منصوب شدند و سرانجام با استعفاي فرمانفرما در دي ١٢٩٤ (ژانويه ١٩١٦) احمدشاه، محمدولي خان سپهدار تنكابني را با لقب سپهسالار به رئيسالوزرایي برگزيد. همزمان با اين تغيير و تحول در تهران نيروهاي انگليسي وارد جنوب شدند و با پيشروي آنها در صفحات جنوب ايران، در نيمه نخست سال ١٩١٦ ايران عملا تحت اشغال قواي سه كشور بيگانه قرار گرفت: روسها قسمت شرقي آذربايجان و گيلان و مناطق وسيعي را كه شامل قسمت اعظم استان مركزي كنوني، قم، كاشان، نطنز و بخشي از استان اصفهان ميشد، اشغال كرده بودند و عثمانيها آذربايجانغربي، كردستان، كرمانشاه، همدان و بروجرد را تحتسلطه خود گرفته بودند. بخش مهمي از صفحات جنوب نيز در اشغال انگليسيها بود و حكومت مركزي كه فقط تهران را در اختيار داشت عملا تابع و مجري سياست روس و انگليس، يعني متفقان آن روز بود. با آنكه ايران از كانون اصلي جنگ يعني اروپا فاصله زيادي داشت ولي به يكي از ميدانهاي جنگ تبديل شده بود. ايران در آن زمان با انقلاب مشروطيت مرحله جديدي از تاريخ خود را آغاز كرده بود. انقلابيون صدر مشروطه در تلاش براي آزادي كشور، قطع دست بيگانگان، احيای استقلال و تماميت ارضي و حاكميت ملي كشور بودند. اما عملكرد قواي بيگانه و هجوم آنها به شهرهاي شمالي، جنوبي و غربي كشور، راه هرگونه دستيابي به استقلال و ثبات را از ايران سد كرده بود. در اين ميان وجود شخصيتها و رجالي كه هر كدام از آبشخور يكي از قدرتهاي مداخلهگر تغذيه ميشدند، بليه مضاعفي بود كه حاكميت ملي، تماميت ارضي و استقلال مردم ايران را نشانه گرفته بود. روسيه و انگلستان در خلال جنگ جهاني اول عملا با انعقاد قراردادهایي ايران را به مناطق تحتنفوذ خود تبديل كرده بودند و ورود نظاميان آنان به داخل كشور كه غالبا با استناد به اين قراردادها صورت ميگرفت، سبب شده بود دولت مركز حتي در تهران، قدرتي نداشته باشد. يكي از اين توافقنامهها پيمان معروف ١٩١٥ بود كه در ٢٨ دي ١٢٩٣ ميان روسيه و انگلستان به امضا رسيد. اين پيمان كه به فاصله ٨٠ روز پس از اعلام بيطرفي ايران در جنگ به امضاي دو دولت مذكور رسيد، قلمرو نفوذ دو كشور در ايران را بيش از آنچه در پيمان ١٩٠٧ آنان مقرر شده بود، توسعه داد. به موجب اين پيمان دو كشور حقوق و امتيازات ارضي بيشتري براي خود در ايران قایل شدند و هزينه نگهداري نيروهاي خود در ايران را نيز به گردن دولت تهران گذاشتند. ورود نظاميان روسيه به شهرهاي تبريز، اروميه، همدان، قزوين، زنجان و كرمانشاه كه در زمستان ١٢٩٣ و در تمام طول سال ١٢٩٤ صورت گرفت، نتيجه همين توافقنامه بود. روسها اين قرارداد را به بهانه فراهمشدن زمينه مقابله با پيشروي نيروهاي عثماني در ايران امضا كردند. در زمان انعقاد اين پيمان، عثمانيها تبريز را در اشغال خود داشتند. انگليسيها نيز متعاقب انعقاد پيمان ١٩١٥ در نواحي جنوبي كشور پيشرويهاي چشمگيري داشتند و قيام مشهور «دليران تنگستان» در مرداد ١٢٩٤ نمادي از مقاومت مردم سلحشور جنوب ايران در برابر آنان بود. انگليسيها به نفت خليجفارس چنان چشم دوخته بودند که تحت هيچ شرايطي حاضر نبودند حتي به حصر تأسيسات نفتي ايران در بنادر جنوبي كه بر طبق «قرارداد دارسي» به چنگ آنان افتاده بود، پايان دهند. آنان با مشاركت نظاميان هندي تحت فرمان خود در جنوب ايران نيروي نظامي «پليس جنوب» را شكل داده و آن را ابزار اراده خود كرده بودند و روسها نيز در شمال نيروي قزاق را به وجود آوردند. در اين ميان گروهي از مهاجران نيز در كرمانشاه حكومت مستقلي تشكيل داده و خود را تحت حمايت متحدين آن روز يعني آلمان و عثماني قرار داده بودند. رياست حكومت كرمانشاه را رضاقليخان نظامالسلطنه مافي به عهده داشت. جمعي از ايرانيان مقيم اروپا هم كميتهاي به نام «ايران آزاد» تشكيل داده و از حكومت نظامالسلطنه پشتيباني ميكردند. مركز اين كميته در برلین بود و سيدحسن تقيزاده در سمت رياست اين كميته با دولت آلمان رابطه برقرار كرده بود. تخليه ايران از سربازان روس و عثماني با تقويت نيروهاي انگليسي در ايران و گسترش دامنه عمليات آنها تا شمال كشور همراه بود و انگليسيها كه ميخواستند ايران را بدون رقيب و مزاحم ديگري در اختيار خود بگيرند با امضاي قرارداد جديدي با دولت وثوقالدوله قشون و ماليه ايران را تحت كنترل خود درآوردند. انگليسيها پس از امضاي اين قرارداد كه به قرارداد ١٩١٩ معروف شده است، بدون اينكه منتظر تصويب آن از طرف مجلس شوراي ملي بشوند، مفاد آن را به موقع اجرا گذاشتند و يك هيأت نظامي و يك هيأت مالي به ايران فرستادند ولي انتشار خبر امضاي اين قرارداد كه ابتدا محرمانه نگاه داشته شده بود، با مخالفت شديد افكار عمومي مواجه شد. اين قرارداد ازجمله لكههاي ننگ در روابط زمامداران انگليسي با دولت و ملت ايران بهشمار ميرود. جنگ جهاني اول دنياي جديدي را در برابر مردم ايران گشود و پيروزيهاي اوليه آلمان اميدهایي را در دل آنان ايجاد كرد. آلمان از نظر ايرانيان دولتي استعمارگر نبود و دستكم در روابط با ايران سوابق استعماري نداشت. ايران از ١٨٨٥ ميلادي با آلمان رابطه سياسي برقرار كرده بود و با آغاز جنگ جهاني اول اين رابطه نزديكتر شد. ايرانيان از اينكه ميديدند آلمان با روس و انگليس يعني دو دشمن بدسابقه آنها وارد جنگ شده، شادمان بودند و پيروزي آلمان را به معني پيروزي خود ميدانستند، زيرا تلقي عموم اين بود كه با شكست روسيه و انگليس، ايران نيز از قيد نفوذ سياسي و سلطه اقتصادي آنها آزاد ميشود. سياستمداران آلمان نيز از اين گرايش استفاده فراواني كردند و فعاليتهاي خود را در ايران گسترش دادند، به آزاديخواهان ايراني نزديك شدند و ايلات و عشاير را بر ضدانگليس شوراندند. آلمانيها حتي در برلين ميزبان طيفي از روشنفكران ايراني شدند كه تلاش ميكردند زمينه نفوذ سياسي آلمان در اركان ايران را فراهم کنند. ولي اين باورها با ورود فرانسه، انگليس و آمريكا به صحنه جنگ و شكست مرحلهبهمرحله آلمان و عثماني بهتدريج رنگ باخت و به يأس تبديل شد. در سالهاي جنگ اول جهاني موجي از قحطي، فقر، گرسنگي، قتل و غارت دامنگير جامعه ايران شده بود. بيماريهاي مسري به ويژه تيفوس در مناطقي كه بيشتر در معرض تاختوتاز نيروهاي بيگانه بود، بيداد ميكرد. در جريان ٤سال جنگ اول جهاني، ايران دستكم ١٥ بار شاهد ظهور و سقوط كابينههاي مختلف كمدوام بود و عمر متوسط هر دولت تحتتأثير هرجومرج سياسي ناشي از جنگ، از ١٠٠ روز تجاوز نميكرد.
منبع: شهروند
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید