1395/5/2 ۱۰:۱۹
مباحث و نقلقولهای زیادی وجود دارند که تا حد زیادی از تصویر یک هگل راستگرا، دولتمحور و حامی استبداد و سلطنت دفاع میکند. این همان قرائتی است که بسیاری از مفسران (از هگلیان جوان (چپ) در مقام منتقد تا هگلیان پیر (راست) در مقام مدافع) از فلسفه سیاسی وی داشتهاند. اما حال پرسش اصلی این است که آیا میتوان از هگل در برابر این انتقادات دفاع کرد و تا چه میزان؟
علیه استبداد مباحث و نقلقولهای زیادی وجود دارند که تا حد زیادی از تصویر یک هگل راستگرا، دولتمحور و حامی استبداد و سلطنت دفاع میکند. این همان قرائتی است که بسیاری از مفسران (از هگلیان جوان (چپ) در مقام منتقد تا هگلیان پیر (راست) در مقام مدافع) از فلسفه سیاسی وی داشتهاند. اما حال پرسش اصلی این است که آیا میتوان از هگل در برابر این انتقادات دفاع کرد و تا چه میزان؟
میدانیم که یکی از انتقادات مشهور ضد هگل، ضدیت وی با دموکراسی است. ابتدا لازم است به شرایط تاریخی- سیاسی حاکم بر زمانه وی نگاهی بیندازیم. در آن زمان جنبش دموکراسیخواهی در آلمان بهشدت تحتتاثیر نوعی ناسیونالیسم افراطی و گرایشهای ضدیهودی قرار داشت که بهنوعی میتوان آنها را از اسلاف نازیسم دانست. آنها با شعارهای دموکراتیک و تحتعنوان جامعة نژادی، درواقع نوعی ایدئولوژی فاشیستی مبتنیبر نژادپرستی را تبلیغ میکردند. همانگونه که مارکوزه میگوید: «هگل فلسفه حق را برای دفاع از دولت در برابر این ایدئولوژی دموکراتیکنما نوشت. هگل در این ایدئولوژی تهدید جدی بیشتری برای آزادی میدید تا در استمرار حکومت قدرتهای مستقر» (مارکوزه، 1367، ص 193). از سوی دیگر نقد هگل بر دموکراسی، بیش از هر چیز انتقاد از مدل یونانی دموکراسی بود که ریشه در اینهمانی کاذب امر شخصی و امر عمومی داشت. نقد هگل بر این شکل از دموکراسی، رابطه فرد - خانواده - جامعه در یونان و تشریح دلایل فروپاشی آن، به دقیقترین شکل در ابتدای نخستین قسمت از بخش روح، تحتعنوان «روح حقیقی؛ نظم اخلاقیاتی»، در کتاب پدیدارشناسی آورده شده است. گذشته از این، از حیث محتوای انتقادات نیز، مباحث سیاسی انتقادی در اواخر قرن بیستم نشان دادهاست که درواقع پرونده کلیه انتقادات هگل ضد دموکراسی همچنان مفتوح است و هنوز چه از سوی حامیان لیبرال دموکراسی، چه از جانب محافظهکاران و چه از جانب منتقدان هر دو، پاسخی در خور به آنها داده نشده است. اما آنچه میتوان از این مباحث آموخت، دستکم این است که در یک کلام، هر شکل از نقد دموکراسی لزوما به دفاع از استبداد منتهی نمیشود.
دفاع از سلطنت یا استبداد نکته دیگر این است که دفاع هگل از سلطنت را نمیتوان بهسادگی دفاع از استبداد فردی دانست. اولا هگل در فلسفه حق صریحا از دولت در مقام قانون دفاع میکند و همه، اعم از شهروند عادی تا شخص پادشاه، را ملزم به پایبندی به این قانون میکند. به واقع در یک نظام استبدادی، اتفاقا این حاکمان هستند که بیش از سایرین قانون را نقض میکنند؛ چراکه همانگونه که هگل مینویسد: «قانون همان اسم شبی است که بهواسطه آن، دوستان و برادران دروغین بهاصطلاح «مردم»، خود را رسوا میسازند.»( هگل، 1991،ص 17) ثانیا دفاع هگل از دولت را بههیچوجه نباید به دفاع از دولت مستقر بهمثابة «یک دستگاه» تقلیل داد. همانگونه که زنوی تصریح میکند: «درک هگل از دولت بهمعنای حکومتکننده نیست. منظور از آن، نهادها و سیستم اداری نیست. کارمندان که جای خود دارند. دولت در نظر او به مفهوم کل ارگانیک زندگی اخلاقی است. درواقع روح (اخلاقی) اجتماع اخلاقی است. چنین دولتی گاهی [حتی] گرایش به انقلاب دارد.» (زنوی، 1382، ص 68 ) بهلحاظ تاریخی نیز میتوان به این نکته اشاره کرد که در زمان هگل اصلاحات اساسی انجامشده توسط بارون فوناشتاین، توانسته بود به لغو رژیم سرواژی و امتیازات اشرافیت منجر شود.
اطاعت محض از قانون حاکم انتقاد دیگری که ضد هگل مطرح میشود، دفاع وی از تسلیم بیقیدوشرط در برابر قدرت حاکم و اطاعت محض از قانون حاکم است. هرچند این انتقاد بهظاهر بر فلسفه سیاسی هگل و بهویژه فلسفه حق وارد است، اما خود وی در یکی از درسگفتارهایش تحتعنوان «رابطه دین با دولت» ادعا میکند؛ «به تعبیری صوری قضیه از این قرار است: قوانین، هرچه باشند، باید از آنها اطاعت کرد. اما اگر صرفا در این تصور صوری در جا بزنیم، راه برای خودسری، استبداد و ستمگری باز میشود.» (هگل2004، ص227) وی از اقدام برخی متفکران، همچون سقراط و لوتر، در انتقاد از قدرت حاکمه حمایت کرده و حتی آنها را به همین دلیل مورد ستایش قرار داده است. هگل در عقل در تاریخ صریحا اذعان میکند که ارزش این انسانها نه در تلاششان برای حفظ وضع موجود، بلکه برعکس در تغییر دادن آن است: «[این مردان بزرگ] را باید قهرمانان نامید. آنچه کار ایشان را توجیه میکند وضع موجود نیست؛ بلکه چیزی دیگر است، یعنی آن روح پنهانی است که میخواهد خود را آشکار کند. . . ؛روحی ناپیدا که میخواهد خود را از تنگنای جهان موجود برهاند، زیرا جهان موجود همچون پوستهای است که گنجایش هستهاش را ندارد.» (هگل، 1379، ص 101)
چیستی نظام هگل نظام مدنظر هگل، نظامی استبدادی و سلطنتی در معنای رایج آن نیست. خود هگل در فلسفه حق صریحا و به انحای مختلف از تفکیک قوا دفاع میکند و پادشاه را ذیل یکی از همین قوا جای میدهد. برای پاسخ به این اتهام که دولت ایدهآل هگل همان دولت پروس است، برای مثال میتوان به اریک ویل اشاره کرد که «در کتاب خود، هگل و دولت، این [اتهام] را انکار میکند و عبارات بسیاری از فلسفه حق نقل میکند تا نشان دهد دولتی که هگل در آنجا توصیف میکند با دولت پروس در سالهای 1830 تفاوتی چشمگیر دارد.» (پلامناتز، 1367، ص 236)
منبع: فرهیختگان
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید