بحران تاریخ‌نگاری / قباد منصور‌بخت

1393/2/7 ۰۹:۱۵

بحران تاریخ‌نگاری / قباد منصور‌بخت

پرسش بنیادین این است که چه چیزی را باید نقد کرد و چگونه باید نقد کرد؟ در پرسش اول، خود اثر می‌گوید چه چیزی را باید نقد کرد و جواب آن تمام ادعاهای اثر است. در مورد چگونگی هم ارکان پژوهش باید مورد نقد قرار گیرد. هر اثری چهار رکن اساسی دارد. مساله، سوال، روش حل مساله و پاسخ. از نظر من دو رکن اخیر یعنی روش تحقیق و نتیجه اهمیت ندارد. اهمیت اصلی هر تحلیل به مساله و سوال برمی‌گردد. همانطور که طباطبایی خود منتقد آثار خود است معنایش این است که می‌توان به یک سوال جواب‌های مختلفی داد. روش تحقیق نیز متنوع است. نکته اصلی «مساله» است. مساله اگر درست مطرح شود اما جواب اشتباه داده شود امکان تحقیق هست اما اگر مساله اشتباه مطرح شود به بیراهه می‌رویم، همان چیزی که در دو قرن اخیر در ایران اتفاق افتاده است. پس اهمیت با مساله است.

 

مساله و سوال در آثار طباطبایی

پرسش بنیادین این است که چه چیزی را باید نقد کرد و چگونه باید نقد کرد؟ در پرسش اول، خود اثر می‌گوید چه چیزی را باید نقد کرد و جواب آن تمام ادعاهای اثر است. در مورد چگونگی هم ارکان پژوهش باید مورد نقد قرار گیرد. هر اثری چهار رکن اساسی دارد. مساله، سوال، روش حل مساله و پاسخ. از نظر من دو رکن اخیر یعنی روش تحقیق و نتیجه اهمیت ندارد. اهمیت اصلی هر تحلیل به مساله و سوال برمی‌گردد. همانطور که طباطبایی خود منتقد آثار خود است معنایش این است که می‌توان به یک سوال جواب‌های مختلفی داد. روش تحقیق نیز متنوع است. نکته اصلی «مساله» است. مساله اگر درست مطرح شود اما جواب اشتباه داده شود امکان تحقیق هست اما اگر مساله اشتباه مطرح شود به بیراهه می‌رویم، همان چیزی که در دو قرن اخیر در ایران اتفاق افتاده است. پس اهمیت با مساله است.

نسبت مساله طباطبایی با مسایل امروز چیست؟ چگونه می‌توان فهمید مساله را درست تشخیص داده‌ایم؟ چگونه می‌توان مساله را شناخت؟ تاریخ هر جامعه‌ای با نگاه به صورت اجتماعی تعیین می‌شود که یا جنس داخلی دارند یا خارجی. فعلا مساله داخلی مدنظر نیست. مسایل خارجی دو دسته هستند: یک دسته مسایلی هستند که پس از ورود به یک جامعه میزبان، ارکان و بنیاد فکری و فرهنگی و شیوه‌های مادی و معنوی آن جامعه را به هم نمی‌ریزند. اما دسته دوم عناصری هستند که ارکان جامعه را تغییر می‌دهند. از اینجاست که جامعه با مسایلی مواجه می‌شود که منشا آن بیرونی است. اگر داخلی بود نتیجه نهادها و تغییرات اجتماعی بود. به لحاظ تاریخی ایران با هر دو این مسایل در تاریخ خود مواجه شده است. انواع مسایل وارد شده‌اند و وضعیت جامعه را تغییر داده‌اند.

سوال این است که مساله تاریخ معاصر ما چیست؟ مساله اساسی در این مواجهه رویارویی با تمدن جدید غرب است. این مساله مهم‌ترین مساله تاریخ ماست و در هیچ دوره‌ای هیچ مساله‌ای تا این حد تاثیرگذار نبوده است. به دلایل زیر می‌توان به این موضوع اشاره کرد: آنچه وارد شده اساس زندگی معنوی را تغییر داده است، قدرت نابودکردن گذشته را دارد، بسیار پیچیده و تو در تو است.

مساله رویارویی با تمدن جدید بحران‌های مختلفی به وجود آورده است. دو بحران عمده: اولی از منظر نظر و عدم درک دوران جدید (بحران مرحله اول)، بحران همسان‌انگاری تمدن جدید با تمدن‌های قدیم است. نسبت تمدن جدید را مرتبه‌‌ای فرض می‌گیریم و به خاطر آن در درک حسی باقی می‌مانیم. نتیجه آن عدم‌تاسیس عقلانیت جدید بود. حاصل این شد که به جای شناخت بنیان‌های دوران جدید، در دام ایدئولوژی‌های جدید افتادیم که بدون اینکه پاسخ نظری بدهند پاسخ عملی ناکافی دادند و به جای درک انضمامی به درک انتزاعی رسیدیم. بحران دوم، بحران تاریخ‌نگاری و تاریخ‌پژوهی است. نسبت این بحران با بحران اول این است که ما همان‌قدر که از نظر نظری دچار مشکل شده‌ایم از نظر عملی امکان استنکاف نداشته‌ایم. یعنی از نظر عمل آنچه اتفاق افتاد سیل ورود کالاهای مادی و معنوی تمدن جدید به جامعه بود که به تدریج جامعه قدیم را در معرض تغییر قرار داد، تا جایی که صورت‌بندی جامعه تغییر کرد. جامعه امروز دیگر جامعه سنتی نیست و از آن موقعیت خارج شده است. از اینجا تاریخ‌نگاری جدید ما ظهور کرد تا این وضعیت را توضیح دهد، ماهیت این دگرگونی را روشن کند، پرسشی فلسفی داشته باشد و جایگاه تاریخی ما را مشخص کند. در نخستین گام‌ها برای تاریخ‌نگاری تلاش‌هایی شد اما نافرجام ماند.

راجع به مشروطه، امیرکبیر، رضاشاه و محمدرضاشاه می‌توان هزاران صفحه نوشت که یا تولید اطلاعات کند یا دست به تبیین جزیی بزند. اما آنچه جامعه نیاز دارد تولید نظریه و تفکر تاریخی است. نظریه‌ای که بتواند تغییر تاریخی را برای ما توضیح دهد.

 مرحله دوم مساله تفکر تاریخی است. یعنی مواجهه تاریخی با مسایل جامعه ما که ماهیت تاریخی دارند. مساله یک چیز است ماهیت آن یک چیز. مسایل امروز ما ماهیتی تاریخی دارند؛ در یک دوره تاریخی به وجود آمده‌اند اما جوابی پیدا نکرده‌اند. تفکر امروز از نظر من الزاما تاریخی است. بنابراین تاریخ‌پژوهی باید به تفکر تبدیل شود. از اینجا مساله اصلی طباطبایی آغاز می‌شود که رویارویی با تمدن جدید است. مساله طباطبایی این است که بحران رودررویی با تمدن جدید و عدم توفیق در حل این بحران معضل امروز ماست. مطرح می‌شود که آیا بحران مال امروز است یا متعلق به دوران قدیم؟ او می‌گوید که گذشته، دیروزِ امروز نیست. گذشته چیزی است که امروز قابل درک نیست. آن گذشته باید شناخته شود.

دو سوال به وجود می‌آید. وقتی جامعه در معرض تغییرات اساسی قرار می‌گیرد گذشته چه نسبتی با آینده دارد و از این طرف وضعیت حاضر یا آینده چه نسبتی با گذشته دارد؟ این دو سوال کانون همه تحقیقات طباطبایی است. نکته آخر در مورد نگاه جاری و انتقادی است که در مورد طباطبایی مطرح می‌شود و او را متهم می‌کنند که تاریخ نمی‌داند. این مفهوم از نظر من ابهام دارد. من هنوز نمی‌دانم «تاریخ نمی‌داند» به چه معناست؟ به نظرم این تاریخ‌ندانستن خود مدعیان است زیرا در این نگاه تاریخ منحصر به حوادث سیاسی و نظامی می‌شود و اکتفا می‌شود به بی‌توجهی به تاریخ تفکر. حل این مشکل در انحصار دانشجویان تاریخ نیست. تاریخی‌بودن به این معناست که همه علوم انسانی باید از مجرای تاریخ وارد شوند. ما برای کسانی که در خارج از ایران کار تاریخی می‌کنند سوت و کف می‌زنیم اما به طباطبایی انتقاد وارد می‌کنیم که چرا به تاریخ پرداخته است. این ضرورت تاریخ معاصر و دوران جدیدی است که ما به آن وارد شده‌ایم. علوم انسانی جدید حاصل ازدواج فلسفه و تاریخ است. بنابراین هیچ‌یک از شاخه‌های علوم‌انسانی در انحصار هیچ‌کس نیست.

روزنامه شرق

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: