1393/2/7 ۰۹:۰۱
توضیح: این سخنان در جلسه نقد و بررسی آثار و اندیشههای سیدجواد طباطبایی با حضور حسین آبادیان، احمد بستانی، حاتم قادری، هاشم آقاجری و داوود فیرحی، گفته شده است.
طباطبایی فیلسوف اندیشه است و به تامل فلسفی در تاریخ میپردازد. فقط فیلسوف میتواند رد و انکار و پرسش مطرح کند. اگر پرسش نباشد اندیشهای وجود نخواهد داشت. او پرسش مطرح کرده است. بنیادیبودن این پرسش هم به خاطر این است که از زمانی که به ایران بازگشتهاند تا امروز آثار ایشان همیشه مورد علاقه علاقهمندان بوده و هر کسی تلاش کرده آنها را مورد نقد، رد یا ارزیابی قرار دهد. همچنان که خود ایشان منتقد خودشان هستند علاقهمندان او هم با جدیت این موضوعات را پیگیری میکنند. پرسشهایی که ایشان مطرح میکنند در زمره پرسشهایی است که ما امروز هم با آنها سر و کار داریم. ایشان مورخ نیستند زیرا مورخ با توصیف سروکار دارد که نخستین مواجهه انسان با یک پدیدار تاریخی است. طباطبایی در ماهیت رویدادها تامل میکند و از آن نتیجه فلسفی میگیرد. واژههایی هم که استفاده میکنند ماهیت فلسفی دارد و نه سیاسی. مثل جدال، جدید، قدیم، مناقشه، زوال و انحطاط.
طباطبایی میان دوره و دوران تاریخی تفاوت قایل است و بحث عمده ایشان در مورد دوران اسلامی از زمان هجوم ترکان تا زمان مشروطیت و اکنون است. به تعبیر ایشان در دوران اسلامی دو قشر حاملان اندیشه بودهاند. یکی سخنگویان رسمی شریعت و دیگری گرایشهای صوفیانه و عارفانه. در این میان فلسفه همیشه ضعیفترین امکان اندیشه بوده که به جز دوره کوتاهی در عصر زرین ایران اسلامی، در قرون چهارم و پنجم هجری، ما از این سبک اندیشه سراغی نمیبینیم. مثال بارز آقای دکتر نیز فارابی است. به همین دلیل ایشان در آثار متعدد خود از مقوله بحران آزادی صحبت میکند. در حقیقت، بحران زمانی بروز مییابد که در خلأ اندیشه فلسفی، وقوف بر خود و غیر نامیسر میشود. با عنایت به بحران است که طباطبایی معتقد است ما در ایران با تداوم گسست مواجه هستیم. بین «قدیم» و «جدید» هیچ گفتوگویی صورت نمیگیرد و در اندیشه نیز تجدد بروز و ظهور نمییابد. دلیل این امر، فقدان اندیشه فلسفی است. ایشان برخلاف دیگرانی که درمورد مدرنیسم صحبت میکنند معتقد است که تجدد نادیدهگرفتن قدیم نیست و قدیم بر خلاف آنچه روشنفکری تاکنون موجود ما گفته چیزی نیست که کهنه است و باید دور ریخته شود، بلکه قدیم چیزی است که اساس و بنیاد اندیشه و فرهنگ بومی است. اندیشه میسر نمیشود مگر اینکه ما از قدیم پرسش کنیم. به نظر طباطبایی تاریخ روشنفکری ما تاریخ تقلید از مکاتب سیاسی جهانی است که به جامعه ما ربطی ندارد. روشنفکری ما یا بهدنبال اثبات حقیقت و خیانت است مثل آلاحمد یا مشغول مسایلی هستند که سلبا و ایجابا به مسایل ما بهعنوان ایرانی ربطی نمییابد. ایشان در همه آثارشان میگوید قدیم به خودی خود قادر نیست به پرسشهای زمانه ما پاسخ دهد. چون بهشدت متصلب شده است. اما راهحل آن رهاکردن قدیم نیست چون غیرممکن است. هر قومی با فرهنگ خود زندگی میکند. فرهنگ را هم نمیتوان تغییر داد. همیشه قدیم مادهای میشود برای شکلگیری صورت تفکر جدید. انسان فرهیخته کسی است که سنن قومی خود را بشناسد. تجدد هم از نظر ایشان چیزی جز این نیست. این امر البته از ترکیب موزاییکوار اندیشهها هم قابل وصول نیست. نقد آقای دکتر بر آثار مرحوم شریعتی و داریوش شایگان از این منظر است، چون این دو میکوشند فضاهای ذاتا متعارض، متغایر و گاه متناقض با هم را آشتی دهند. در حالیکه ما نمیتوانیم موزاییکوار فکرها را کنار هم قرار دهیم؛ همان چیزی که شایگان بهعنوان آمیزش افقها نام میبرد. بهخاطر همین پدیده است که دچار نوعی شیزوفرنی فرهنگی شدهایم که در جامعه ما کاملا بارز و ظاهر است. تعارض عمل و نظر و دوگانگی وجودی در فرهنگ ایرانیان یکی از اثرات آمیزش افقهایی است که ذاتا با هم متغایرند. از نظر طباطبایی وقتی از سنت صحبت میکنیم صرف زندهکردن اندیشههای قدیم مثل اندیشههای صوفیانه نیز نیست. از این منظر طباطبایی، سیدحسین نصر را نقد میکند، چون صوفیگری دشمن اندیشه است. اگر در غرب گرایشهای صوفیگری که گاهی در اروپا به خرافات تنه میزند مشکلساز است در جامعه ما که به صورت بالفعل هم خرافاتی هستیم باعث انحطاط مضاعف میشود. اندیشه قضا و قدری و صوفیگری (که ما را به آرامش و سکون میکشد) زهری است که قرنهاست در اعماق جامعه ما ریخته شده است. شاید گفته شود خود ایشان از مفهوم تقدیر زیاد صحبت میکنند اما جنس این تقدیر از آن جنسی نیست که صادق هدایت و حسن شهید نورایی به معنای فقدان تامل در خود و غیر در نظر داشتند و آخرش ختم به این میشد که «بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین». مراد طباطبایی از تقدیر این است که انسانها در گرو اعمال و اندیشههای خود هستند. «اکنون» آینده ما را رقم خواهد زد. موضوع دیگر تاکید بر اخلاق فردی است. ایشان میگوید تاکید بیش از حد بر اخلاق فردی منجر به بیاخلاقی عمومی میشود. این کار کتابهای «تهذیبالاخلاق» همچون اخلاق ناصری است. نویسنده کتابی نوشته که میتواند با همه زمانها و مکانها و انواع نحلهها سازگاری داشته باشد. با این سامان از فکر، طباطبایی از تعارض در نظر و عمل میگویند. در نظر به گونهای میاندیشند و در عمل بهگونهای دیگر. این از مصادیق شیزوفرنی است که هماکنون هم وجود دارد. تاسیس اندیشه سیاسی با اتکا به صوفیه و عرفان ناممکن است. طباطبایی در «زوال اندیشه سیاسی» این موضوع را به صراحت مورد تاکید قرار میدهد. سیطره اخلاق فردی، اندیشههای ظاهری و هجوم ترکان از قرن چهارم و پنجم هجری به بعد مقدمات انحطاط ایران را فراهم آوردند. طباطبایی وقتی در آثار خود از فلسفه صحبت میکنند مرادش کسانی مثل ابنسینا نیست زیرا او تلاش داشت اندیشه سیاسی را ذیل الاهیات مطرح کند حال آنکه امر سیاسی امری مستقل است که فقط در پرتو خرد فلسفی ممکن است. طباطبایی در عین حال در آثار جدید به ویژه نظریه حکومت قانون به این جمعبندی نایل آمد که یکی از امکانهای اندیشه در ایران ماخوذ از احکام شرع است. اما در نگاه او باید تعریفی فلسفی از مناسبات عقل و شرع ارایه کرد. کتاب «جدال قدیم و جدید» که در بین کتابهای اندیشه سیاسی غرب کتابی بینظیر است این نوع اندیشه در اروپای قرون وسطی را بررسی کرده است. اما در «نظریه حکومت قانون» میگوید بعد از ناصرالدینشاه و دوران جنگهای ایران و روس نوعی آگاهی شهودی نسبت به عقبماندگی خود و پیشرفت غرب به دست آمد. اما این آگاهی سطحی بود و نمیتوانستند دلیل آن را بفهمند. از اینجا به بعد طباطبایی میگوید روشنفکران ایران در آستانه تجدد ایستادهاند. استنباط من این است که در آستانهبودن هنوز هم استمرار دارد. ایشان در شرع موجود امکان تدوین قوانین موضوعه را میبینند.
روزنامه شرق
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید