1392/5/28 ۱۵:۳۶
بزرگداشت «حسین گل گلاب» به همت مجله بخارا و همکاری دایرهالمعارف بزرگ اسلامی و مؤسسه فرهنگی هنری ملت برگزار شد.این مراسم غروب روز یکشنبه 27 مرداد با حضور چهره هایی از اعضای مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، نویسندگان ، ایران شناسان و فرهیختگانی در موقوفات دکتر محمود افشار برگزار شد و کامران فانی، علی دهباشی، دکتر علی غضنفری، دکتر مهدی فیروزیان، دکتر هما گل گلاب و هومن ظریف سخنرانی کردند.
علی دهباشی در آغاز مراسم ضمن خوشامدگویی از طرف مجله بخارا و دیگر برگزارکنندگان این مراسم ، از دکتر گل گلاب چنین یاد کرد: « امشب برای بزرگداشت و یادکرد شخصیتی گرد هم آمدهایم که در چندین زمینه آثار بسیار ماندگار و درجه اولی را از خودش به جا گذاشته است. در حوزههای گوناگون، در گیاهشناسی یگانه بود که هنوز آثارش مورد مراجعه است. در زمینۀ شعر از شاعران خوب زمانۀ ما بود. و از اعضای بسیار مؤثر فرهنگستان ایران. تصنیفها و سرودهایی که ساخت ماندگار است و بسیاری او را فقط به خاطر تصنیف مشهورش که زمزمهگر هر ایرانی است میشناسند. خودش در این باره میگوید: چيزهايي را به عنوان سرود ساختهام. شعر به آن معني كه نيست. موسيقي را با كلنل علينقيخان وزيري كار كردم. خودم، اول تار ميزدم. در 1303 به كلاس كلنل رفتم و بعد با او همكاري ميكردم. در آن زمان كساني بودند كه براي ساختههاي كلنل ترانه ميساختند، اما من چون هم با شعر و هم با نت آشنا بودم، توانستم با كلنل مدت زيادي كار كنم. بيشتر سرودهاي حماسي و ميهني ميساختم. كلنل آدم بزرگي بود، و در موسيقي ايراني كار كرده بود. ميخواست آن را تثبيت كند بعد ديد كه كار بسيار مشكلي است. سه چهار سالي به فرنگ رفت و آنجا حسابي كار كرد. بعد به ايران بازگشت. بجز سرودهاي حماسي چندتايي كار ليريك براي كلنل ساختم 20 تا اپرت و چند تا تصنيف عاميانه. بعضي از آنها را «روحانگيز» خواند. بعد از جنگ، انجمن كلنل تا حدي از بين رفت. ايران اشغال شد. سربازهاي روسي، آمريكايي و انگليسي به ايران آمدند. يك روز در 1323 از خيابان هدايت رد ميشدم. يك سرباز آمريكايي، يك بقال ايراني را كتك ميزد. خيلي ناراحت شدم. به انجمن موسيقي خالقي رفتم و بياختيار چيزي درست كردم. خالقي براي آن آهنگ ساخت. شد همان سرود معروف «اي ايران« كه بنان آن را خواند. بيشتر سرودهاي حماسي ساختهام. يكي از آنها همان سرود «آذرآبادگان» است. آن هم تحت تأثير حمله خارجيها بود." »
کامران فانی: نقش مهم گل گلاب در ساختن واژههای علمی به زبان فارسی را نباید فراموش کرد در ادامه مراسم کامران فانی به عنوان نخستین سخنران از گل گلاب گیاهشناس حکایت کرد: «وقتی آقای دهباشی به من تلفن کردند و گفتند که این بار شبهای بخارا مربوط به استاد حسین گل گلاب است و از من خواستند تا در این جلسه شرکت کنم البته به عنوان مستمع. من گفتم حتماً خواهم آمد. چون من شاگرد ایشان در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران بودم. و خاطرات خوشی از کلاس درس و محضر گرم و صمیمی و به یاد ماندنی استاد گل گلاب داشتم. تأثیر عمیقی روی من گذاشت و کمابیش مسیر زندگی مرا عوض کرد. استاد گل گلاب چهرهای با جنبههای بسیار گوناگون بود.جنبهی هنری ایشان البته بسیار شناخته شدهتر است، برای این که در سرودها و شعرهای ایشان منعکس است و در صدرشان هم سرود « ای ایران، ای مرز پرگهر» است. حتی همین یک اثر هم کافی بود تا نام و یاد ایشان در دل و جان ایرانیان همواره پایدار بماند. فکر میکنم دربارۀ این موضوع در این جلسه سخن بسیار خواهند گفت. ولی من به جنبههای دیگر شخصیت ایشان میپردازم و سعی میکنم برخی از خاطرات آن سالها را هم بتوانم نقل کنم. آن سه جنبه دیگری هم که من میخواهم روی آن تأکید کنم، یکی نقش اساسی مرحوم گل گلاب در ترویج علم در ایران بود. یعنی ایشان با تألیف و تدریس علوم طبیعی و در صدرشان گیاهشناسی، سالها در واقع از دبیرستان تا دانشگاه زمینۀ آموختن علوم جدید را به ما یاد دادند. و در کنار آن آثار دیگر ایشان بود که همچنان در حوزۀ زبان علم بود. و این خیلی مهم است چون ایشان عضو فرهنگستان اول هم بودند. بیتردید نقش بزرگی در ساختن اصطلاحات و واژهسازی داشتند و چون ذوق هنری و شم شعری هم داشتند ، پیشنهادهای ایشان که امروزه برای ما واژههای خیلی عادی و روزمره است جایگزین واژههای فرنگی یا واژههای صعبالتناول عربی شد که اشاره خواهم کرد، و بالاخره به منش و شخصیت ایشان به خصوص در کلاسهای درس. استاد گل گلاب در مدرسه علمیه درس خواندند، احتمالاً دورۀ دبستان و سیکل اول. مدرسه علمیه مدرسهای بود که ناظمالاطباء نفیسی، پدر سعید نفیسی، تأسیس کرده بود. من فکر میکنم از همان جا این رشتۀ الفتی که استاد گل گلاب با رشتۀ پژشکی داشتند آغاز شده بود. بعد ایشان به دارالفنون رفتند. دارالفنون آن موقع دارالفنون زمان ناصرالدین شاه نبود، خیلی سطحش آمده بود پایین. ولی در کنار دارالفنون مدرسۀ طب دارالفنون بود که البته پیشرفتهتر بود و به آن بیشتر میرسیدند و ایشان کمابیش با آنجا هم آشنا بود. نمیدانم چقدر ایشان درس پزشکی خواندند ولی به احتمال زیاد، یا لااقل آنجور که ما یادمان است، ایشان مدتی در واقع علاقمند بودند که رشتۀ پزشکی را ادامه بدهند و در همان سالها البته تدریس هم میکردند ولی بعداً فکر میکنم نظرشان تغییر کرد و برگشتند به دانشکده حقوق و علوم سیاسی. از آنجا لیسانس هم گرفتند ولی آن را هم دنبال نکردند. رشتۀ مورد علاقۀ ایشان همان بود که بعداً سالها در رشتۀ گیاهشناسی دانشگاه تهران ، دانشکده پزشکی و داروسازی ادامه دادند. به هر حال استاد گل گلاب، همانطور که گفتم، همواره به یک نحو با پزشکی ایران رابطه داشته، ایشان استاد ممتاز دانشکدۀ پزشکی تهران هم بودند. وقتی که دانشگاه تهران در 1313 تأسیس شد ایشان به اضافۀ چند نفری دیگری که قبلاً کار کرده بودند در حوزههای علوم طبیعی، با دادن یک رساله به دانشگاه عنوان دکترا گرفتند و استاد دانشگاه شدند. و از آن پس همواره تا سال 1344 که سال اجباری بازنشستگی استادان قدیمی بود ایشان هم بازنشسته شدند، پس از نزدیک به چهل سال. کتابهایی که استاد گل گلاب در حوزۀ ترویج علم نوشتند، سه جلد کتاب جغرافیا بود. علاقهشان به جغرافیا و جغرافیای طبیعی همواره ادامه داشت. ولی به هر حال کار مهم ایشان مجموعه کتابهایی بود که دربارۀ علوم طبیعی،یعنی گیاهشناسی، جانورشناسی، زمینشناسی را برای دبیرستانها تألیف کردند. ایشان تقریباً 9 دوره کتاب را در آن سالها، سالهای 1312-1310 تألیف کردند که کتاب دبیرستانهای ایران بود. بعد ایشان به دانشگاه رفتند. یعنی به طور رسمی. چون ایشان زمانی هم که در مدرسه طب بودند، در آنجا هم تدریس میکردند. و در آنجا کتاب گیاهشناسی را نوشتند. این کتاب در واقع کتاب کلاسیک گیاهشناسی رشتۀ پزشکی بود. رشتۀ پزشکی در سالهای اول و دوم معمولاً علوم پایه را درس میدهند، فیزیک، شیمی، گیاهشناسی، جانورشناسی. و در واقع این کتابها دانشجو را آماده میکرد ، برای اینکه وارد رشتۀ خاص پزشکی بشود. بعد از این، یک کتاب دیگر بود که این بار ترجمه کردند، آن هم از زبان روسی. استاد گل گلاب چندین زبان را به خوبی میدانستند؛ انگلیسی، فرانسه، روسی و لاتین . من یادم هست که سر کلاسها اغلب معادل لاتین گل و گیاهها را ذکر میکردند و میگفتند ما برای معادل فارسی آنها باید با توجه به اصطلاج لاتینشان تصمیم بگیریم که چه معادل فارسی برای آنها به کار ببریم. بنابراین ایشان علاقمند بودند. در هر صورت در سال 1335 کتابی به زبان روسی درآمد در مورد جغرافیای طبیعی ایران. کتاب عجیبی بود. یعنی تا آنجا که من یادم هست این کتاب سیر جغرافیای ایران را شاید از میلیونها سال پیش تا زمان ما بررسی میکرد.در آنجا رستنیها، حیوانات، سنگها، مجموعهای بود از تمام اینها که ایران را در طی دورانهای زمینشناسی ساختهاند، شاید از میلیونها سال پیش . این کتاب، کتابی بود که تقریباً ما نظیرش را نداشتیم. ایشان آنقدر به این کتاب علاقمند بود که بلافاصله وقتی کتاب منتشر شد آن را از روسیه خواستند و شروع به ترجمه کردند و دانشگاه تهران این کتاب را چاپ کرد. اما مهمترین کتابی که من خوب یادم هست، چون من سال اول بودم، در رشتۀ پزشکی کتاب « گیا» بود. گیا بدون « ه» که در قدیم هم در شعر فارسی به کار میرفته ، یعنی مجموعۀ گیاهان. یعنی کتابی که شما مشخصات ظاهری و طبیعی گیاه را توصیف میکنید تا بتوانید آن گیاه را تشخیص بدهید. این کتاب حاصل بیش از چهل سال تحقیق و تتبع استاد گل گلاب در حوزۀ گیاهشناسی بود. من فکر میکنم سال چهل و یک چاپ شد چون سالی بود که من رفتم به دانشگاه . کتابی است مصور و خیلی هم فشرده. ولی کتابی است که واقعاً نشان میدهد اسم و نام گل گلاب چقدر مسما بوده برای این کتاب. چون روح لطیف ایشان هم با گل و گیاه هم نوا بوده. به هر حال این کتاب آخرین کار مهم استاد بود در حوزۀ ترویج علم. اما کتابهای دیگر ایشان. من آن قسمتی را که دربارۀ زبان است در آخر میگویم. کمی از سر کلاس ایشان من بگویم. بیش از چهل سال تمام دانشجویان رشتۀ پزشکی دانشگاه تهران در سال اول درس خود را با کلاس گیاهشناسی استاد گل گلاب شروع میکردند. درسش گیاهشناسی بود ولی در کنارش خیلی چیزهای دیگر بود. دانشجویان جز گیاهشناسی بسیار چیزهای دیگری در کلاس از استاد گل گلاب میآموختند، در واقع ادب و فرهنگ و تاریخ را در این کلاسها میآموختند. من هم در واقع علاقهام به این رشتهها بود. من مطلقا علاقهای به رشتۀ پزشکی نداشتم. ولی در آن زمان رسم بود و شاید الأن هم باشد که در هر شهرستان حتماً یک نفر از دانشآموزانش باید در رشتۀ پزشکی دانشگاه تهران قبول میشد. من هم از بد حادثه قبول شدم ولی علاقهای به ادامهاش نداشتم و در حقیقت هم ترک کردم و به رشتۀ ادبیات که مورد علاقهام بود آمدم. ولی در کلاسهای استاد گل گلاب بود که حس کردم که یک استاد رشتۀ پزشکی ـ در آن موقع هم ما به ایشان دکتر گل گلاب میگفتیم ـ میتواند انسان را در حوزههای مختلف، از جمله حوزه ادب و زبان هم ببرد و در واقع پزشکی فقط مداوا نیست . مضافاً ایشان همیشه در سر کلاس سعی میکردند تاریخچه و گذشته خیلی چیزها را بگویند، از جمله دانشکده پزشکی که ما در آن بودیم که دانشکده دانشگاه تهران هم بود. ایشان سوابق این دانشکده را از زمان دارالفنون تا زمان خودشان خیلی دقیق بیان میکردند. درس ایشان خیلی درس شیرینی بود و با مثالهای بسیار مؤثر و به یادماندنی ادامه پیدا میکرد. مثالی را بگویم. وقتی به داروها و گیاههای سمی رسیدند که تدریس کنند، ایشان در پاسخ به این سئوال که سم چیست، گفتند این سم همه چیز است. یعنی هر چیزی سم است، فقط بستگی به مقدار مصرفش دارد. اگر شما یک میلیگرم سیانور بخورید درجا کشته میشوید، اگر یک بشکه آب هم بخورید میمیرید. هر دوی آنها سم است فقط مقدارشان مهم است. یعنی در اینجا کمیت کیفیت را تعیین میکند. بنابراین نگویید سم چیه، بگویید چه مقدار از آن ماده مصرف میشود. هر مادهای از یک حدی، حد مجازش که تجاوز کند تبدیل میشود به سم. به این ترتیب کل مسئلۀ سمشناسی را برای ما روشن میکردند. من آن موقع همانطور که گفتم خیلی علاقه داشتم به تاریخ پزشکی تا علم پزشکی. همان سالهای اول. خیلی هم از ایشان سئوال میکردم که در آن دورهها، در سالهای دارالفنون و مدرسۀ طب قبل از دانشگاه چه کتابهایی را میخواندند و خیلی دلم میخواست که آن کتابها را ببینم، کتابیهایی را که مثلاً صد سال قبل در رشتۀ پزشکی تدریس میکردند. خیلی علاقه نداشتم به زمان حاضر خودمان. ایشان کتابهای زیادی به من معرفی کرد. هنوز هم یادم هست که کتاب شلیمر را ایشان معرفی کردند شلیمر پزشک دارالفنون بود در زمان ناصرالدین شاه و معروف بود به شلیمر، حکیم فلاماندری. فلاماندر که بخشی است از بلژیک و هلند امروزه. و ایشان بیست سی سال در ایران بود و تدریس پزشکی میکرد.شلیمر کتابی دارد با عنوان فرهنگ پزشکی که در زمان ناصرالدین شاه چاپ شده و چاپ قشنگی هم دارد. ایشان گفت اگر میخواهی این کتاب را ببینی، برو به کتابخانه. کتابخانه دانشکده پزشکی هم کتابخانۀ دارالفنون بود، یعنی تمام کتابهای کتابخانۀ طب دارالفنون منتقل شده بود به کتابخانۀ دانشکدۀ پزشکی و بقیۀ کتابهای دبیرستان دارالفنون هم در آن زمان آمده بود به کتابخانۀ ملی.ولی من اغلب میرفتم به دانشکدۀ پزشکی و آن کتابهای قدیمی را میخواستم بیینم که در سالهای 1860 و 1870 دانشجوهای ایرانی چه کتابهایی را برای اولین بار میخواندند و در واقع با طب جدید آشنا میشدند. در تمام این چیزها استاد گل گلاب را یک جور مظهر سنت گذشتۀ خودمان میدیدم که در مقابل من هست. و از این نظر بود که به عنوان یک چهرۀ فرهنگی خیلی تأثیر روی ما میگذاشت. یک کار مهم استاد گل گلاب که مغفول هم مانده ، نقش ایشان در ساختن واژههای علمی به زبان فارسی است. میدانید در زمان رضا شاه که ما با تمدن مدرن به طور جدی داشتیم آشنا میشدیم بسیاری از واژههای خارجی در کتابها به همان صورت میآمد . تصمیم گرفته شد که فرهنگستان زبانی درست بشود و معادل فارسی را برای این اصطلاحات خارجی و اصطلاحات خیلی مشکل عربی واژه متناسب فارسی پیدا کنند. و آقای گل گلاب این کار را شروع کرده بود. وقتی کتابهای دبیرستانی را در حوزۀ علوم طبیعی مینوشت، سعی میکرد برای این اصطلاحات معادلهایی در زبان فارسی پیدا کند و بعداً که فرهنگستان تأسیس شد بلافاصله ایشان عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان ایران شد. شغل دیگری هم که در فرهنگستان داشت ، سرپرست و ریاست فرهنگستان هم به عهده داشت. در طی آن سالها شاید نزدیک به هزار واژه ساخته شد. واژههایی که امروز خیلی عادی است. مثلاً آن موقع بلدیه و نظیمه و عدلیه میگفتند حالا شهرداری، شهربانی و دادگستری میگویند. در کنارش هم که واژههای علمی بود. حدود 100 تا 150 واژۀ گیاهشناسی هم در اینجا وجود دارد که به احتمال زیاد از ساختههای خود استاد گل گلاب است. آن موقع حتی در دورۀ خود ما که به پرچم اتامین میگفتیم. یا پتال میگفتیم به گلبرگ. و معرفهالتبات میگفتند که تبدیل شد به گیاهشناسی. ولی از همه جالبتر اصطلاحات صعبالتناول عربی بود. اصطلاحی بود به نام بارزالتناسل، این همانی است که ما امروز میگوییم پیدازادان. مخفیالتناسل بود که میشد نهان زادان. یا اصطلاح دیگری بود که من یادداشت کردم ، عریانالبذور، یعنی بازدانگان. بذور که جمع بذر است ، عریان هم که یعنی باز. و یا مستورالبذور یعنی نهان دانگان. مجموعۀ این اصطلاحات وقتی کم کم به کار رفت، نقش مرحوم گل گلاب نقشی اساسی بود در این زمینه. ایشان با شم زبانی که داشتند با علاقهای که به شعر داشتند، علاقهای که به زبان فارسی داشتند و همچنین تسلط ایشان بر چند زبان، میتوانستند معادلهای خیلی خوبی پیدا کنند. مرحوم گل گلاب در فرهنگستان دوم هم عضو بودند. ولی فرهنگستان دوم اصولاً کارنامۀ خیلی درخشانی نداشت. شاید آخرین کتابی هم که ایشان نوشته تاریخچۀ فرهنگستان دورۀ اول است. در واقع مجموعۀ اینها به ما میگوید که استاد گل گلاب چه نقش اساسی در ترویج علم در ایران، در زبان علم در ایران داشتند و این اثری است که همیشه باقی میماند.سخنان من تنها گوشههای بسیار کمی از کارنامۀ پربار استاد گل گلاب بود. یاد و خاطرۀ ایشان همواره پایدار بماند.»
* دکتر علی غضنفری:پیام سرودهای ملی را نباید فراموش کرد در ادامه مراسم شب سرایندۀ « ای ایران» دکتر علی غضنفری درباره سروده¬های ایشان صحبت کرد. « من از منظر دیگری می خواهم به این سرود زیبای استاد گل گلاب بپردازم. اصولاً تفاوتی بین سرود ملی و سرود پرچم وجود دارد. سرود پرچم را با متن و یا بدون متن (مانند سرود پرچم اسپانیا) می سازند و در مواقع رسمی این سرود نواخته می شود و حاضرین هم به احترام به آن سرزمینی که سرودش نواخته می شود، بپا می خیزند، در حالی که سرودهای ملی را مردم همه جا زمزمه می کنند و یا می خوانند و حتی چندین خواننده و به سبک های متفاوت. سرودهای ملی دارای پیام هستند و فقط این نیست که گوش بدهیم، متاثر شویم یا شادی کنیم. هنوز پس از گذشتن حدود 70 سال، سرود قهرمان ملی کوبا یعنی "خوزه مارتی" در بین جوانان اسپانیا و کوبا رایج است. این سرود که نام آن "سوری سفید- Rosa Blanca" است بی نهایت مورد علاقه مردم است. پیام سرودهای ملی را نباید فراموش کرد و فقط به این اکتفا کرد که خوبست و زیباست. این ها در اثر حرکت های تاریخی-سیاسی پدید آمده اند. من کاری ندارم که استاد گل گلاب تحت چه شرایطی و چه اتفاقی این سرود را سروده اند. به قول "اشتفان سویگ" شاعر اتریشی، یک ادیب در طول تمام بیست و چهارساعت در اندیشه است و فقط یک لحظه کافیست که او تراوش کند و اندیشه اش را، نوشته اش را، سرودش را به روی کاغذ بیاورد و ثبت کند. استاد قطعاً از مسایل داخلی ایران در آن زمان رنجور بوده و به ناگه این تراوش فکری از آن چه که او را آزار می داده تدوین می شود و ندا می دهد که : دور از تو اندیشه بدان و یا : ای دشمن ار تو سنگ خاره ای، من آهنم. به سرود دیگر یعنی "مرغ سحر" که تا به حال چندین خواننده بزرگ آن را خوانده اند نگاه کنیم. این جا هم پیام وجود دارد : ظلم ظالم، جور صیاد. این ها همه برای انسان ها و بویژه نسل جوان پیام است ، حرکت است، یعنی ما نمی گذاریم اندیشه ی بد براین سرزمین حاکم شود، چون سرزمین و دین و آیین های خود را دوست داریم، نمی گذاریم جور و ستم حاکم شود، چون انسان هایی آزاده هستیم. نمی گذاریم کسی یا کشوری به ما زور بگوید و برای این کار باید راهی شد و راه افتاد، نه این که سرود را بشنویم، متاثر بشویم و پیام سرود ملی را فراموش کنیم. به قول ادیب بی نظیر ادب فارسی، عطار نیشابوری: گر مرد رهی میان خون باید رفت وزپای فتاده سرنگون باید رفت تو پای به راه دَرنِه و هیچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید رفت یعنی چه، یعنی این که باید راهی شد و در میان راهست که مسایل و مشکلات و ناهنجاری ها دقیقاً مشخص می شوند که باید کمر همت بست و آن ها را از میان برداشت و به سرمنزل مقصود رسید. این نکته ای بسیار زیباست که ادیبان بزرگ آلمانی مانند "هولدرلین" و "هایدگر" نیز به آن پرداخته اند. جایی بودم سرود "ای ایران" نواخته شد. برخی برپا شدند و شخصی هم اعتراض کرد. به او گفتم: مردم وظیفه دارند در هنگام نواختن سرود پرچم بپا خیزند، چون برای آن سرزمین احترام قایل هستند و باید هم قایل باشند. اما چه اشکالی دارد که در هنگام نواختن سرودی ملی افرادی بپاخیزند، درست مثل این که در برابر فردی در یک مجلس و برای احترام او از جای خود بلند می شوند. اگر کسی در هنگام نواختن سرود پرچم نایستد و در هنگام نواختن سرود ملی بایستد، این چیز دیگریست و بی احترامی به سرود پرچم است. ولی چه اشکال دارد که هم به سرود پرچم احترام بگذارد و هم به یک سرود ملی. سرود سمفونی خلیج فارس را بنگریم. تنب بزرگ ، تنب کوچک و ابوموسی تربت پاک جبین گفته شده اند و سپس می آید که: هر که آبادت نمی خواهد مباد هر که آزادت نمی خواهد مباد زنده باد ایران زمینم زنده باد این جان جانان زنده باد ایران. تاکید می کنم، این ها و آن چه که در باب سرود ای ایران و مرغ سحر گفتم پیام هایی هستند که باید همیشه به آن ها توجه کرد و نه فقط متاثر یا شاد شد.»
بخشی از فیلم مستند « ایران، مرز پرگهر» ساخته هومن ظریف بخش پایانی این مراسم بود و هومن ظریف پیش از پخش فیلم درباره ساخت آن چنین نقل کرد:
هر که از میهن سخن گوید کلامش دلرباست
نغمه های بلبلِ این باغ رنگینتر بود
"رهی معیری"
به نام خداوند خرد و جان و وطنم ایران که پیامبرِ نیک روش و نیکو خاندان فرموده است: «حب الوطن من الایمان»
خانم ها و آقایان! سلام و درود
مرا سخن زیادت چه خواهد بود، در پیشگاهِ شما و یادبودِ آن نازنین ودود؟
برای من، دکتر گل گلاب، شمیم آزادگی کاکوتیهای کوهستان های شیراز و مشهد استو این هارمونی گیاهان صحرایی، هنگام چیدنِ کاکوتیهای کودکی، با سرودها و تصانیف ایرانی ترکیب شد و به دهه شصت شمسی رسید.
دهه شصت، دهه آشنایی من با زنده یاد کمال الحق سلامی ، "مجری" آشنا با فرهنگ و واژه گزینی بود.
کمال الحق سلامی ، این مردی که در رسانه ملی ، همچون رستم فرخزاد ، در برابر واژگان بیگانه ایستاد باعث شد امروز در برابر شما خدایگان فرهنگ و ادب بایستم و با جسارتی فراوان ، زیره به کرمان ببرم.
سال 1387، اوایل جنب و جوش و فعالیتهای انتخاباتی ریاست جمهوری، سرود ای ایران را مخدوش شده شنیدم.
بر این اساس با سرکار خانم دکتر هما گل گلاب بنا بر وظیفه روزنامه نگاری مصاحبه ای کردم
قرار شد برای دکتر گل گلاب ، کتابی تدوین کنم و بعد هم به ساخت فیلمی مستند ترغیب شدم.
اما به قول دکتر اکبر عالمی ، گل گلاب در دوربین هیچ مستند سازی جای نمیگیرد.
نبود اگر همتِ چند دوست دیرینهام در فراز تشنگی میماندم، هرچند هنوز هم تشنه روایت دیدار علی دهباشی و دکتر گل گلاب هستم.
من برای این فیلم ، با استادان حسین دهلوی، ناصر چشم آذر، ناصر تقوایی، فرهاد فخرالدینی، احمدرضا احمدی، خانواده زنده یاد حسین سرشار، مصطفی کمال پور تراب، محمدرضا درویشی، محمدرضا شجریان، حسن ناهید، انوشیروان روحانی، میرعلی نقی، کاوه دیلمی و دکتر غلامعلی حداد عادل گفتگوهایی داشتم و از این میان اگر قرار بود مستندی چون مستندهای رایج ساخته شود، دور از امکان نبود.
دکتر حسین گل گلاب در موسیقی صاحب نظر استو صاحبِ سرودها و تصانیفی است که از جمله آنها میتوان به تصنیف «بسته دام» اشاره کرد که در فیلم سینمای پله آخر جناب علی مصفا بارها زمزمه و اجرا شده است. سرود آذرآبادگانِ گل گلاب و استاد روح الله خالقی نیز تقریبا نایاب است که به همت پیمان خازنی و علی زند وکیل برای مستند مرز پرگهر دوباره اجرا شد.
برای کتاب مرز پرگهر که درباره دکتر گل گلاب در حال تدوین است، دوست آسترولوژی به نام احسان خازنی زادروز ایشان را استخراج کرد و از این پس 27 امرداد 1276 خورشیدی را به سور مینشینیم و از سوگ فاصله می گیریم.
میدان پژوهش برای بزرگان این دیار بسیار فرخ است و با وجود تذکره الاولیای استاد روح الله خالقی به نام کتاب سه جلدی سرگذشت موسیقی و قصه شمعِ زنده یاد نواب صفا باید گفت حوصله پژوهشمان اندک است و کال. کمتر از حوصلهء دوستان در وقت اضافه شهرآورد فوتبال.
مثلا دکتر هادی شفائیه در سال 1312 رشته عکاسی را صاحبِ کرسی کرد اما ما شاهد هستیم که دکتر گل گلاب در سال 1303 در لابراتوار خانگی اش، براساسِ آشنایی اش به علم شیمی، نخستین عکس رنگی را به ثبت رسانیده است و یا پیوند عاطفی خالقی و گل گلاب را میتوان در نامگذاری فرخ گل گلاب و فرخ خالقی دید و احساس کرد.
دوستان و سروران گرامی! از اینکه در محضر شما بزرگواران زیره به کرمان بردهام، حقیر را عفو بفرمایید.
درود و فاتحه ای نثارِ دکتر حسین گل گلاب و مادرش بانو ایران بفرستید.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید