شب حسین گل گلاب برگزار شد

1392/5/28 ۱۵:۳۶

شب حسین گل گلاب برگزار شد

بزرگداشت «حسین گل گلاب» به همت مجله بخارا و همکاری دایره‎المعارف بزرگ اسلامی و مؤسسه فرهنگی هنری ملت برگزار شد.این مراسم غروب روز یکشنبه 27 مرداد با حضور چهره هایی از اعضای مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، نویسندگان ، ایران شناسان و فرهیختگانی در موقوفات دکتر محمود افشار برگزار شد و کامران فانی، علی دهباشی، دکتر علی غضنفری، دکتر مهدی فیروزیان، دکتر هما گل گلاب و هومن ظریف سخنرانی کردند.

 بزرگداشت «حسین گل گلاب» به همت مجله بخارا و همکاری دایره‎المعارف بزرگ اسلامی و مؤسسه فرهنگی هنری ملت برگزار شد.این مراسم غروب روز یکشنبه 27 مرداد با حضور چهره هایی از اعضای مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، نویسندگان ، ایران شناسان و فرهیختگانی در موقوفات دکتر محمود افشار برگزار شد و  کامران فانی، علی دهباشی، دکتر علی غضنفری، دکتر مهدی فیروزیان، دکتر هما گل گلاب و هومن ظریف  سخنرانی کردند.

 

علی دهباشی در آغاز مراسم ضمن خوشامدگویی از طرف مجله بخارا و دیگر برگزارکنندگان این مراسم ، از دکتر گل گلاب چنین یاد کرد:
« امشب برای بزرگداشت و یادکرد شخصیتی گرد هم آمده‎ایم که در چندین زمینه آثار بسیار ماندگار و درجه اولی را از خودش به جا گذاشته است. در حوزه‎های گوناگون، در گیاه‎شناسی یگانه بود که هنوز آثارش مورد مراجعه است. در زمینۀ شعر از شاعران خوب زمانۀ ما بود. و از اعضای بسیار مؤثر فرهنگستان ایران. تصنیف‎ها و سرودهایی که ساخت ماندگار است و بسیاری او را فقط به خاطر تصنیف مشهورش که زمزمه‎گر هر ایرانی است می‎شناسند.
خودش در این باره می‎گوید: چيزهايي را به عنوان سرود ساخته‌ام. شعر به آن معني كه نيست. موسيقي را با كلنل علي‌نقي‌خان وزيري كار كردم. خودم، اول تار مي‌زدم. در 1303 به كلاس كلنل رفتم و بعد با او همكاري مي‌كردم. در آن زمان كساني بودند كه براي ساخته‌هاي كلنل ترانه مي‌ساختند، اما من چون هم با شعر و هم با نت آشنا بودم، توانستم با كلنل مدت زيادي كار كنم. بيشتر سرودهاي حماسي و ميهني مي‌ساختم. كلنل آدم بزرگي بود، و در موسيقي ايراني كار كرده بود. مي‌خواست آن را تثبيت كند بعد ديد كه كار بسيار مشكلي است. سه چهار سالي به فرنگ رفت و آنجا حسابي كار كرد. بعد به ايران بازگشت. بجز سرودهاي حماسي چندتايي كار ليريك براي كلنل ساختم 20 تا اپرت و چند تا تصنيف عاميانه. بعضي از آنها را «روح‌انگيز» خواند. بعد از جنگ، انجمن كلنل تا حدي از بين رفت. ايران اشغال شد. سربازهاي روسي، آمريكايي و انگليسي به ايران آمدند. يك روز در 1323 از خيابان هدايت رد مي‌شدم. يك سرباز آمريكايي، يك بقال ايراني را كتك مي‌زد. خيلي ناراحت شدم. به انجمن موسيقي خالقي رفتم و بي‌اختيار چيزي درست كردم. خالقي براي آن آهنگ ساخت. شد همان سرود معروف «اي ايران‌« كه بنان آن را خواند. بيشتر سرودهاي حماسي ساخته‌ام. يكي از آنها همان سرود «آذرآبادگان» است. آن هم تحت تأثير حمله خارجي‌ها بود." »

کامران فانی: نقش مهم گل گلاب در ساختن واژه‎های علمی به زبان فارسی را نباید فراموش کرد
در ادامه مراسم کامران فانی به عنوان نخستین سخنران از گل گلاب گیاه‎شناس حکایت کرد: «وقتی آقای دهباشی به من تلفن کردند و گفتند که این بار شب‎های بخارا مربوط به استاد حسین گل گلاب است و از من خواستند تا در این جلسه شرکت کنم البته به عنوان مستمع. من گفتم حتماً خواهم آمد. چون من شاگرد ایشان در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران بودم. و خاطرات خوشی از کلاس درس و محضر گرم و صمیمی و به یاد ماندنی استاد گل گلاب داشتم. تأثیر عمیقی روی من گذاشت و کمابیش مسیر زندگی مرا عوض کرد.
استاد گل گلاب چهره‎ای با جنبه‎های بسیار گوناگون بود.جنبه‎ی هنری ایشان البته بسیار شناخته شده‎تر است، برای این که در سرودها و شعرهای ایشان منعکس است و در صدرشان هم سرود « ای ایران، ای مرز پرگهر» است. حتی همین یک اثر هم کافی بود تا نام و یاد ایشان در دل و جان ایرانیان همواره پایدار بماند. فکر می‎کنم دربارۀ این موضوع در این جلسه سخن بسیار خواهند گفت. ولی من به جنبه‎های دیگر شخصیت ایشان می‎پردازم و سعی می‎کنم برخی از خاطرات آن سالها را هم بتوانم نقل کنم.
آن سه جنبه دیگری هم که من می‎خواهم روی آن تأکید کنم، یکی نقش اساسی مرحوم گل گلاب در ترویج علم در ایران بود. یعنی ایشان با تألیف و تدریس علوم طبیعی و در صدرشان گیاه‎شناسی، سالها در واقع از دبیرستان تا دانشگاه زمینۀ آموختن علوم جدید را به ما یاد دادند. و در کنار آن آثار دیگر ایشان بود که همچنان در حوزۀ زبان علم بود. و این خیلی مهم است چون ایشان عضو فرهنگستان اول هم بودند. بی‎تردید نقش بزرگی در ساختن اصطلاحات و واژه‎سازی داشتند و چون ذوق هنری و شم شعری هم داشتند ، پیشنهادهای ایشان که امروزه برای ما واژه‎های خیلی عادی و روزمره است جایگزین واژه‎های فرنگی یا واژه‎های صعب‎التناول عربی شد که اشاره خواهم کرد، و بالاخره به منش و شخصیت ایشان به خصوص در کلاس‎های درس.
استاد گل گلاب در مدرسه علمیه درس خواندند، احتمالاً دورۀ دبستان و سیکل اول. مدرسه علمیه مدرسه‎ای بود که ناظم‎الاطباء نفیسی، پدر سعید نفیسی، تأسیس کرده بود. من فکر می‎کنم از همان جا این رشتۀ الفتی که استاد گل گلاب با رشتۀ پژشکی داشتند آغاز شده بود. بعد ایشان به دارالفنون رفتند. دارالفنون آن موقع دارالفنون زمان ناصرالدین شاه نبود، خیلی سطحش آمده بود پایین. ولی در کنار دارالفنون مدرسۀ طب دارالفنون بود که البته پیشرفته‎تر بود و به آن بیشتر می‎رسیدند و ایشان کمابیش با آنجا هم آشنا بود. نمی‎دانم چقدر ایشان درس پزشکی خواندند ولی به احتمال زیاد، یا لااقل آنجور که ما یادمان است، ایشان مدتی در واقع علاقمند بودند که رشتۀ پزشکی را ادامه بدهند و در همان سالها البته تدریس هم می‎کردند ولی بعداً فکر می‎کنم نظرشان تغییر کرد و برگشتند به دانشکده حقوق و علوم سیاسی. از آنجا لیسانس هم گرفتند ولی آن را هم دنبال نکردند. رشتۀ مورد علاقۀ ایشان همان بود که بعداً سالها در رشتۀ گیاه‎شناسی دانشگاه تهران ، دانشکده پزشکی و داروسازی ادامه دادند.  
به هر حال استاد گل گلاب، همانطور که گفتم، همواره به یک نحو با پزشکی ایران رابطه داشته، ایشان استاد ممتاز دانشکدۀ پزشکی تهران هم بودند. وقتی که دانشگاه تهران در 1313 تأسیس شد ایشان به اضافۀ چند نفری دیگری که قبلاً کار کرده بودند در حوزه‎های علوم طبیعی، با دادن یک رساله به دانشگاه عنوان دکترا گرفتند و استاد دانشگاه شدند. و از آن پس همواره تا سال 1344 که سال اجباری بازنشستگی استادان قدیمی بود ایشان هم بازنشسته شدند، پس از نزدیک به چهل سال.
کتاب‎هایی که استاد گل گلاب در حوزۀ ترویج علم نوشتند، سه جلد کتاب جغرافیا بود. علاقه‎شان به جغرافیا و جغرافیای طبیعی همواره ادامه داشت. ولی به هر حال کار مهم ایشان مجموعه کتاب‎هایی بود که دربارۀ علوم طبیعی،یعنی گیاه‎شناسی، جانورشناسی، زمین‎شناسی را برای دبیرستان‎ها تألیف کردند. ایشان تقریباً 9 دوره کتاب را در آن سال‎ها، سالهای 1312-1310 تألیف کردند که کتاب دبیرستان‎های ایران بود. بعد ایشان به دانشگاه رفتند. یعنی به طور رسمی. چون ایشان زمانی هم که در مدرسه طب بودند، در آنجا هم تدریس می‎کردند. و در آنجا کتاب گیاه‎شناسی را نوشتند. این کتاب در واقع کتاب کلاسیک گیاه‎شناسی رشتۀ پزشکی بود. رشتۀ پزشکی در سال‎های اول و دوم معمولاً علوم پایه را درس می‎دهند، فیزیک، شیمی، گیاه‎شناسی، جانورشناسی. و در واقع این کتاب‎ها دانشجو را آماده می‎کرد ، برای اینکه وارد رشتۀ خاص پزشکی بشود. بعد از این، یک کتاب دیگر بود که این بار ترجمه کردند، آن هم از زبان روسی. استاد گل گلاب چندین زبان را به خوبی می‎دانستند؛ انگلیسی، فرانسه، روسی و لاتین . من یادم هست که سر کلاس‎ها اغلب معادل لاتین گل و گیاه‎ها را ذکر می‎کردند و می‎گفتند ما برای معادل فارسی آن‎ها باید با توجه به اصطلاج لاتین‎شان تصمیم بگیریم که چه معادل فارسی برای آنها به کار ببریم. بنابراین ایشان علاقمند بودند. در هر صورت در سال 1335 کتابی به زبان روسی درآمد در مورد جغرافیای طبیعی ایران. کتاب عجیبی بود. یعنی تا آنجا که من یادم هست این کتاب سیر جغرافیای ایران را شاید از میلیون‎ها سال پیش تا زمان ما بررسی می‎کرد.در آنجا رستنی‎ها، حیوانات، سنگ‎ها، مجموعه‎ای بود از تمام این‎ها که ایران را در طی دوران‎های زمین‎شناسی ساخته‎اند، شاید از میلیون‎ها سال پیش . این کتاب، کتابی بود که تقریباً ما نظیرش را نداشتیم. ایشان آنقدر به این کتاب علاقمند بود که بلافاصله وقتی کتاب منتشر شد آن را از روسیه خواستند و شروع به ترجمه کردند و دانشگاه تهران این کتاب را چاپ کرد. اما مهم‎ترین کتابی که من خوب یادم هست، چون من سال اول بودم، در رشتۀ پزشکی کتاب « گیا» بود. گیا بدون « ه» که در قدیم هم در شعر فارسی به کار می‎رفته ، یعنی مجموعۀ گیاهان. یعنی کتابی که شما مشخصات ظاهری و طبیعی گیاه را توصیف می‎کنید تا بتوانید آن گیاه را تشخیص بدهید. این کتاب حاصل بیش از چهل سال تحقیق و تتبع استاد گل گلاب در حوزۀ گیاه‎شناسی بود. من فکر می‎کنم سال چهل و یک چاپ شد چون سالی بود که من رفتم به دانشگاه . کتابی است مصور و خیلی هم فشرده. ولی کتابی است که واقعاً نشان می‎دهد اسم و نام گل گلاب چقدر مسما بوده برای این کتاب. چون روح لطیف ایشان هم با گل و گیاه هم ‎نوا بوده. به هر حال این کتاب آخرین کار مهم استاد بود در حوزۀ ترویج علم.
اما کتاب‎های دیگر ایشان. من آن قسمتی را که دربارۀ زبان است در آخر می‎گویم. کمی از سر کلاس ایشان من بگویم. بیش از چهل سال تمام دانشجویان رشتۀ پزشکی دانشگاه تهران در سال اول درس خود را با کلاس گیاه‎شناسی استاد گل گلاب شروع می‎کردند. درسش گیاه‎شناسی بود ولی در کنارش خیلی چیزهای دیگر بود. دانشجویان جز گیاه‏‎شناسی بسیار چیزهای دیگری در کلاس از استاد گل گلاب می‎آموختند، در واقع ادب و فرهنگ و تاریخ را در این کلاس‎ها می‎آموختند. من هم در واقع علاقه‎ام به این رشته‎ها بود. من مطلقا علاقه‎ای به رشتۀ پزشکی نداشتم. ولی در آن زمان رسم بود و شاید الأن هم باشد که در هر شهرستان حتماً یک نفر از دانش‎آموزانش باید در رشتۀ پزشکی دانشگاه تهران قبول می‎شد. من هم از بد حادثه قبول شدم ولی علاقه‎ای به ادامه‎اش نداشتم و در حقیقت هم ترک کردم و به رشتۀ ادبیات که مورد علاقه‎ام بود آمدم. ولی در کلاس‎های استاد گل گلاب بود که حس کردم که یک استاد رشتۀ پزشکی ـ در آن موقع هم ما به ایشان دکتر گل گلاب می‎گفتیم ـ می‎تواند انسان را در حوزه‎های مختلف، از جمله حوزه ادب و زبان هم ببرد و در واقع پزشکی فقط مداوا نیست . مضافاً ایشان همیشه در سر کلاس سعی می‎کردند تاریخچه و گذشته خیلی چیزها را بگویند، از جمله دانشکده پزشکی که ما در آن بودیم که دانشکده دانشگاه تهران هم بود. ایشان سوابق این دانشکده را از زمان دارالفنون تا زمان خودشان خیلی دقیق بیان می‎کردند. درس ایشان خیلی درس شیرینی بود و با مثال‎های بسیار مؤثر و به یادماندنی ادامه پیدا می‎کرد. مثالی را بگویم. وقتی به داروها و گیاه‎های سمی رسیدند که تدریس کنند، ایشان در پاسخ به این سئوال که سم چیست، گفتند این سم همه چیز است. یعنی هر چیزی سم است، فقط بستگی به مقدار مصرفش دارد. اگر شما یک میلی‎گرم سیانور بخورید درجا کشته می‎شوید، اگر یک بشکه آب هم بخورید می‎میرید. هر دوی آنها سم است فقط مقدارشان مهم است. یعنی در اینجا کمیت کیفیت را تعیین می‎کند. بنابراین نگویید سم چیه، بگویید چه مقدار از آن ماده مصرف می‎شود. هر ماده‎ای از یک حدی، حد مجازش که تجاوز کند تبدیل می‎شود به سم. به این ترتیب کل مسئلۀ سم‎شناسی را برای ما روشن می‎کردند. من آن موقع همانطور که گفتم خیلی علاقه داشتم به تاریخ پزشکی تا علم پزشکی. همان سال‎های اول. خیلی هم از ایشان سئوال می‎کردم که در آن دوره‎ها، در سال‎های دارالفنون و مدرسۀ طب قبل از دانشگاه چه کتاب‎هایی را می‎خواندند و خیلی دلم می‎خواست که آن کتاب‎ها را ببینم، کتابی‎هایی را که مثلاً صد سال قبل در رشتۀ پزشکی تدریس می‎کردند. خیلی علاقه نداشتم به زمان حاضر خودمان. ایشان کتاب‎های زیادی به من معرفی کرد. هنوز هم یادم هست که کتاب شلیمر را ایشان معرفی کردند شلیمر پزشک دارالفنون بود در زمان ناصرالدین شاه و معروف بود به شلیمر، حکیم فلاماندری. فلاماندر که بخشی است از بلژیک و هلند امروزه. و ایشان بیست سی سال در ایران بود و تدریس پزشکی می‎کرد.شلیمر کتابی دارد با عنوان فرهنگ پزشکی که در زمان ناصرالدین شاه چاپ شده و چاپ قشنگی هم دارد. ایشان گفت اگر می‎خواهی این کتاب را ببینی، برو به کتابخانه. کتابخانه دانشکده پزشکی هم کتابخانۀ دارالفنون بود، یعنی تمام کتاب‎های کتابخانۀ طب دارالفنون منتقل شده بود به کتابخانۀ دانشکدۀ پزشکی و بقیۀ کتاب‎های دبیرستان دارالفنون هم در آن زمان آمده بود به کتابخانۀ ملی.ولی من اغلب می‎رفتم به دانشکدۀ پزشکی و آن کتاب‎های قدیمی را می‎خواستم بیینم که در سال‎های 1860 و 1870 دانشجوهای ایرانی چه کتاب‎هایی را برای اولین بار می‏‎خواندند و در واقع با طب جدید آشنا می‎شدند. در تمام این چیزها استاد گل گلاب را یک جور مظهر سنت گذشتۀ خودمان می‎دیدم که در مقابل من هست. و از این نظر بود که به عنوان یک چهرۀ فرهنگی خیلی تأثیر روی ما می‎گذاشت.
یک کار مهم استاد گل گلاب که مغفول هم مانده ، نقش ایشان در ساختن واژه‎های علمی به زبان فارسی است. می‎‎دانید در زمان رضا شاه که ما با تمدن مدرن به طور جدی داشتیم آشنا می‎شدیم بسیاری از واژه‎های خارجی در کتاب‎ها به همان صورت می‎آمد . تصمیم گرفته شد که فرهنگستان زبانی درست بشود و معادل فارسی را برای این اصطلاحات خارجی و اصطلاحات خیلی مشکل عربی واژه متناسب فارسی پیدا کنند. و آقای گل گلاب این کار را شروع کرده بود. وقتی کتاب‎های دبیرستانی را در حوزۀ علوم طبیعی می‎نوشت، سعی می‎کرد برای این اصطلاحات معادل‏‎هایی در زبان فارسی پیدا کند و بعداً که فرهنگستان تأسیس شد بلافاصله ایشان عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان ایران شد. شغل دیگری هم که در فرهنگستان داشت ، سرپرست و ریاست فرهنگستان هم به عهده داشت. در طی آن سال‎ها شاید نزدیک به هزار واژه ساخته شد. واژه‎هایی که امروز خیلی عادی است. مثلاً آن موقع بلدیه و نظیمه و عدلیه می‎گفتند حالا شهرداری، شهربانی و دادگستری می‎گویند. در کنارش هم که واژه‎های علمی بود. حدود 100 تا 150 واژۀ گیاه‎شناسی هم در اینجا وجود دارد که به احتمال زیاد از ساخته‎های خود استاد گل گلاب است. آن موقع حتی در دورۀ خود ما که به پرچم اتامین می‎گفتیم. یا پتال می‎گفتیم به گلبرگ. و معرفه‎التبات می‎گفتند که تبدیل شد به گیاه‎شناسی. ولی از همه جالب‎تر اصطلاحات صعب‎التناول عربی بود. اصطلاحی بود به نام بارز‎التناسل، این همانی است که ما امروز می‎گوییم پیدازادان. مخفی‎التناسل بود که می‎شد نهان زادان. یا اصطلاح دیگری بود که من یادداشت کردم ، عریان‎البذور، یعنی بازدانگان. بذور که جمع بذر است ، عریان هم که یعنی باز. و یا مستور‎البذور یعنی نهان دانگان. مجموعۀ این اصطلاحات وقتی کم کم به کار رفت، نقش مرحوم گل گلاب نقشی اساسی بود در این زمینه. ایشان با شم زبانی که داشتند با علاقه‎ای که به شعر داشتند، علاقه‎ای که به زبان فارسی داشتند و همچنین تسلط ایشان بر چند زبان، می‎توانستند معادل‎های خیلی خوبی پیدا کنند. مرحوم گل گلاب در فرهنگستان دوم هم عضو بودند. ولی فرهنگستان دوم اصولاً کارنامۀ خیلی درخشانی نداشت. شاید آخرین کتابی هم که ایشان نوشته تاریخچۀ فرهنگستان دورۀ اول است.
در واقع مجموعۀ اینها به ما می‎گوید که استاد گل گلاب چه نقش اساسی در ترویج علم در ایران، در زبان علم در ایران داشتند و این اثری است که همیشه باقی می‎ماند.سخنان من تنها گوشه‎های بسیار کمی از کارنامۀ پربار استاد گل گلاب بود. یاد و خاطرۀ ایشان همواره پایدار بماند.»

* دکتر علی غضنفری:پیام سرودهای ملی را نباید فراموش کرد
در ادامه مراسم شب سرایندۀ « ای ایران» دکتر علی غضنفری درباره سروده¬های ایشان صحبت کرد.
« من از منظر دیگری می خواهم به این سرود زیبای استاد گل گلاب بپردازم.
اصولاً تفاوتی بین سرود ملی و سرود پرچم وجود دارد.
سرود پرچم را با متن و یا بدون متن (مانند سرود پرچم اسپانیا) می سازند و در مواقع رسمی این سرود نواخته می شود و حاضرین هم به احترام به آن سرزمینی که سرودش نواخته می شود، بپا می خیزند، در حالی که سرودهای ملی را مردم همه جا زمزمه می کنند و یا می خوانند و حتی چندین خواننده و به سبک های متفاوت.
سرودهای ملی دارای پیام هستند و فقط این نیست که گوش بدهیم، متاثر شویم یا شادی کنیم.
هنوز پس از گذشتن حدود 70 سال، سرود قهرمان ملی کوبا یعنی "خوزه مارتی"  در بین جوانان اسپانیا و کوبا رایج است. این سرود که نام آن "سوری سفید- Rosa Blanca" است بی نهایت مورد علاقه مردم است.
پیام سرودهای ملی را نباید فراموش کرد و فقط به این اکتفا کرد که خوبست و زیباست. این ها در اثر حرکت های تاریخی-سیاسی پدید آمده اند.
من کاری ندارم که استاد گل گلاب تحت چه شرایطی و چه اتفاقی این سرود را سروده اند. به قول "اشتفان سویگ" شاعر اتریشی، یک ادیب در طول تمام بیست و چهارساعت در اندیشه است و فقط یک لحظه کافیست که او تراوش کند و اندیشه اش را، نوشته اش را، سرودش را به روی کاغذ بیاورد و ثبت کند.
استاد قطعاً از مسایل داخلی ایران در آن زمان رنجور بوده و به ناگه این تراوش فکری از آن چه که او را آزار می داده تدوین می شود و ندا می دهد که : دور از تو اندیشه بدان و یا : ای دشمن ار تو سنگ خاره ای، من آهنم.
به سرود دیگر یعنی "مرغ سحر" که تا به حال چندین خواننده بزرگ آن را خوانده اند نگاه کنیم. این جا هم پیام وجود دارد : ظلم ظالم، جور صیاد.
این ها همه برای انسان ها و بویژه نسل جوان پیام است ، حرکت است، یعنی ما نمی گذاریم اندیشه ی بد براین سرزمین حاکم شود، چون سرزمین و دین و آیین های خود را دوست داریم، نمی گذاریم جور و ستم حاکم شود، چون انسان هایی آزاده هستیم. نمی گذاریم کسی یا کشوری به ما زور بگوید و برای این کار باید راهی شد و راه افتاد، نه این که سرود را بشنویم، متاثر بشویم و پیام سرود ملی را فراموش کنیم.
به قول ادیب بی نظیر ادب فارسی، عطار نیشابوری:
گر مرد رهی میان خون باید رفت
وزپای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به راه دَرنِه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
یعنی چه، یعنی این که باید راهی شد و در میان راهست که مسایل و مشکلات و ناهنجاری ها دقیقاً مشخص می شوند که باید کمر همت بست و آن ها را از میان برداشت و به سرمنزل مقصود رسید.
این نکته ای بسیار زیباست که ادیبان بزرگ آلمانی مانند "هولدرلین" و "هایدگر" نیز به آن پرداخته اند.
جایی بودم سرود "ای ایران" نواخته شد. برخی برپا شدند و شخصی هم اعتراض کرد. به او گفتم: مردم وظیفه دارند در هنگام نواختن سرود پرچم بپا خیزند، چون برای آن سرزمین احترام قایل هستند و باید هم قایل باشند.
اما چه اشکالی دارد که در هنگام نواختن سرودی ملی افرادی بپاخیزند، درست مثل این که در برابر فردی در یک مجلس و برای احترام او از جای خود بلند می شوند. اگر کسی در هنگام نواختن سرود پرچم نایستد و در هنگام نواختن سرود ملی بایستد، این چیز دیگریست و بی احترامی به سرود پرچم است. ولی چه اشکال دارد که هم به سرود پرچم احترام بگذارد و هم به یک سرود ملی.
سرود سمفونی خلیج فارس را بنگریم. تنب بزرگ ، تنب کوچک و ابوموسی تربت پاک جبین گفته شده اند و سپس می آید که:
هر که آبادت نمی خواهد مباد
هر که آزادت نمی خواهد مباد
زنده باد ایران زمینم
زنده باد این جان جانان
زنده باد ایران.
تاکید می کنم، این ها و آن چه که در باب سرود ای ایران و مرغ سحر گفتم پیام هایی هستند که باید همیشه به آن ها توجه کرد و نه فقط متاثر یا شاد شد.»

بخشی از فیلم مستند « ایران، مرز پرگهر» ساخته هومن ظریف بخش پایانی این مراسم بود و هومن ظریف پیش از پخش فیلم درباره ساخت آن چنین نقل کرد:

هر که از میهن سخن گوید کلامش دلرباست

نغمه های بلبلِ این باغ رنگینتر بود

                                 "رهی معیری"

به نام خداوند خرد و جان و وطنم ایران که پیامبرِ نیک روش و نیکو خاندان فرموده است: «حب الوطن من الایمان»

خانم ها و آقایان! سلام و درود

مرا سخن زیادت چه خواهد بود، در پیشگاهِ شما و یادبودِ آن نازنین ودود؟

برای من، دکتر گل گلاب، شمیم آزادگی کاکوتیهای کوهستان های شیراز و مشهد استو این هارمونی گیاهان صحرایی، هنگام چیدنِ کاکوتیهای کودکی، با سرودها و تصانیف ایرانی ترکیب شد و به دهه شصت شمسی رسید.

دهه شصت، دهه آشنایی من با زنده یاد کمال الحق سلامی ، "مجری" آشنا با فرهنگ و واژه گزینی بود.

کمال الحق سلامی ، این مردی که در رسانه ملی ، همچون رستم فرخزاد ، در برابر واژگان بیگانه ایستاد باعث شد امروز در برابر شما خدایگان فرهنگ و ادب بایستم و با جسارتی فراوان ، زیره به کرمان ببرم.

سال 1387، اوایل جنب و جوش و فعالیتهای انتخاباتی ریاست جمهوری، سرود ای ایران را مخدوش شده شنیدم.

بر این اساس با سرکار خانم دکتر هما گل گلاب بنا بر وظیفه روزنامه نگاری مصاحبه ای کردم

قرار شد برای دکتر گل گلاب ، کتابی تدوین کنم و بعد هم به ساخت فیلمی مستند ترغیب شدم.

اما به قول دکتر اکبر عالمی ، گل گلاب  در دوربین هیچ مستند سازی جای نمیگیرد.

نبود اگر همتِ چند دوست دیرینهام در فراز تشنگی میماندم، هرچند هنوز هم تشنه روایت دیدار علی دهباشی و دکتر گل گلاب هستم.

من برای این فیلم ، با استادان حسین دهلوی، ناصر چشم آذر، ناصر تقوایی، فرهاد فخرالدینی، احمدرضا احمدی، خانواده زنده یاد حسین سرشار، مصطفی کمال پور تراب، محمدرضا درویشی، محمدرضا شجریان، حسن ناهید، انوشیروان روحانی، میرعلی نقی، کاوه دیلمی و دکتر غلامعلی حداد عادل گفتگوهایی داشتم و از این میان اگر قرار بود مستندی چون مستندهای رایج ساخته شود، دور از امکان نبود.

دکتر حسین گل گلاب در موسیقی صاحب نظر استو صاحبِ سرودها و تصانیفی است که از جمله آنها میتوان به تصنیف «بسته دام» اشاره کرد که در فیلم سینمای پله آخر جناب علی مصفا بارها زمزمه و اجرا شده است. سرود آذرآبادگانِ گل گلاب و استاد روح الله خالقی نیز تقریبا نایاب است که به همت پیمان خازنی و علی زند وکیل برای مستند مرز پرگهر دوباره اجرا شد.

برای کتاب مرز پرگهر که درباره دکتر گل گلاب در حال تدوین است، دوست آسترولوژی به نام احسان خازنی زادروز ایشان را استخراج کرد و از این پس 27 امرداد 1276 خورشیدی را به سور مینشینیم و از سوگ فاصله می گیریم.

میدان پژوهش برای بزرگان این دیار بسیار فرخ است و با وجود تذکره الاولیای استاد روح الله خالقی به نام کتاب سه جلدی سرگذشت موسیقی و قصه شمعِ زنده یاد نواب صفا باید گفت حوصله پژوهشمان اندک است و کال. کمتر از حوصلهء دوستان در وقت اضافه شهرآورد فوتبال.

مثلا دکتر هادی شفائیه در سال 1312 رشته  عکاسی را صاحبِ کرسی کرد اما ما شاهد هستیم که دکتر گل گلاب در سال 1303 در لابراتوار خانگی اش، براساسِ آشنایی اش به علم شیمی، نخستین عکس رنگی را به ثبت رسانیده است و یا پیوند عاطفی خالقی و گل گلاب را میتوان در نامگذاری فرخ گل گلاب و فرخ خالقی دید و احساس کرد.

دوستان و سروران گرامی! از اینکه در محضر شما بزرگواران زیره به کرمان بردهام، حقیر را عفو بفرمایید.

درود و فاتحه ای نثارِ دکتر حسین گل گلاب و مادرش بانو ایران بفرستید.

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: